12-03-2013, 08:42 PM
Mehrbod نوشته: روشنه و من هم گفتم ربطی آنجاست, همهیِ نکته ولی اینه که چهجور ربطی آنجاست!
نوکار[١] هم نمیشود کارِ نو, میشود نو در کار و خود اتان هم با پادنمونهیِ[٢] من دریافتید
که چسباندن یک پیشوند نو- آن پیوند گردآیگی (being a superset) که شما میخواستید را همواره نمیدهد.
?~!
با من سخن میگویید؟ من کی گفتم نوکار میشود کارِ نو؟! گویا هپرا میبافید!
اگر انواعِ سبک شعرگویی را یک مجموعه در نظر آوریم، آنگاه میتوان آن را به دستهها و زیرمجموعههای مختلفی تقسیم کرد. هرکدام از این زیردستهها، یک یا چندویژگی شعر را دارا هستند و تعدادی دیگر را دارا نیستند. ادبیات به دوگونه تقسیم میشود : نثر و نظم. اکنون آنچه موجب تمایز بین نثر و شعر نو و شعر سپید میشود چیست؟
Mehrbod نوشته: بدبختانه فرایند شاخهگیری را هم درست نمیدانید, یک نمونهیِ آسان:باز هم در هپروت سیر میکنید. من نه گفتم که شعر نو همان شعر است(اصلا مگر کسی همچین چیزی گفته تاکنون!) و نه گفتم تنها همانند چامه است. بلکه گفتم شعر نو خودش نوعی شعر است! این هم به چند دلیل است و نخستینِ آن این است که شعر نو خود از شر کلاسیک مشتق شده است، یعنی همان شعر کلاسیک را تنها قافیه و چند چیز دیگرش را شُل کردهاند، شعر نو بدست آمده. دوم اینکه شعر نو از شاعرانی که خود زمانی شعر کلاسیک میگفتهاند (همچون نیما و بهار)برآمده. بغیر چند ویژگی، شعر نو در تمامِ دیگرِ ویژگیهایی که تاکنون چندبار بدانها اشاره کردهام، با شعر کلاسیک مشترک است. پس چه شد؟ شعر نو خودش گونهای از شعر است. گمان کنم در نهایت این جستار به صفحه صدم رسیده باشد و من هنوز در تلاش برای فهماندنِ همین چیز ساده به شما باشم.
زبان پارسیگ[٣] شاخهای از زبان پهلویگ است. آیا پارسیگ همان پهلویگ است, یا تنها همانندِ[٤] پهلویگ است؟
اگر تنها همانند است, پس چگونه نوچامه را میگویید همانْ چامه[٥] است؟ یا اینکه نه, میپذیرید نوچامه هم تنها همانند چامه است؟
Mehrbod نوشته: نگرش من این بود,خب نظراتِ من همینجا مکتوب هستند و خوانندهای با اندکی هوش آنها را درمییابد و همانطور که پیشتر هم گفتم من تعریفی از شعر دارم که شما آنرا نمیپذیرید (تعریف اسماعیل خوئی) و نظر دیگری در مورد شعر دارید، چون هیچ معیاری برای سنجش درستی این دو تعریف نداریم، پس ادامهی این بحث بیهوده بنظر میرسد و من هم حوصلهی این گونه بحث کردنها را ندارم و ادامه نخواهم داد. خوش باشید.
چامه در کراننمایی[٦] درست در کنار آهنگین بودن, دستورین هم هست. نوچامه شاخهای است [فرگشته[٧]] از چامه, که در بخش دستورین سست شده
و در گذر زمان آنرا از بیخ انداخته جوریکه امروز این دو تنها مانندِ[٨] همدیگر هستند, همانند در همین چهره که هر دو میکوشند به واژگان آهنگ و زیبایی ببخشند.
ولی 'همانندی' همان 'خویشاوندی' نیست, چامه زاب[٩] بایستهای[١٠] به نام دستورین هم دارد, در چامه باید واژهها را بشیوهیِ ویژهای کنار هم چید
و باید دستورهایِ ویژهای را دنبال نمود: نوچامه پس همان چامهای[٥] است که دستورین نباشد و این دستورین نبودن را ما با پیشوند "نو" مینمایانیم.
نگرش شما هم,
با سخنهایِ آورده شده تنها زمانی درست است که هر چیز آهنگینی را چامه بیانگارید, که این هم میتواند
بگونهای درست باشد, ولی پیشینهیِ[١١] ادبسار[١٢] ما آنرا پشتیبانی نمیکند زیرا هر چه چامه[٥] در تاریخ میبینید تا همین
تازگی (که فرگشت نوچامه شتابگرفته) دستورین و دستورمند بوده است و بیشتر میسَهد[١٣] که این دستورینی زاب بایا[١٤] و ناگسستنی باشد.
کسشر هم تعاونی؟!