09-08-2013, 09:06 PM
Dariush نوشته: بله؛من مخالفتی با سخنان شما ندارم، و گمان می کنم ما در مورد دو موضوع متفاوت بحث می کنیم. آنچه که من با عنوان "هویت" به کار بردم، در واقع معادلی فارسی برای Identity بوده، که آن خودش با مفهوم Identical بودن یا Sameness در ارتباط است. همانطور که به درستی فرمودید، ارائه تعریف برای این مفهوم (بدون آنکه به دور باطل گرفتار شویم) کار دشواریست، اما میتوان گفت که وقتی برای یک شیء هویت قائل شویم، چیزی در آن شیء هست که ثابت می ماند. برای نمونه، مربعی را در نظر بگیرید که در یک حرکت پیوسته، تبدیل به یک دایره می شود. اگر چنین بگوییم که این همان چیز است، اما تنها شکلش از مربع به دایره تغییر کرده، به نوعی برای آن هویت قائل شده ایم. اما یک نگاه دیگر این است که بگوییم، مربع "نابود" شده، و یک دایره "پدید" آمده. هر دو این نگاه ها، در عمل به یک اتفاق اشاره دارند، و در اینجا تنها تفاوت در شیوه بیان است. اما وقتی در مورد شخص صحبت می کنیم،تفاوت این دو نگاه میتواند تفاوت مرگ و زندگی باشد!
شاید بزرگترین دستاوردِ روانشانسی، اثباتِ وابستگی یا ارتباطِ میانِ شرایطِ کودکی و تمامِ دورانِ پس از آن باشد. اما ایرادِ سخنِ شما تنها از جنبهی روانشناسانه نیست. به این مثالِ ساده توجه بفرمائید: تصور کنید یک ظرفِ شراب داریم، هربار مقداری از آن را خالی میکنیم و بهمان میزان آب در آن میریزیم؛ میتوانیم اینکار را مدتها انجام دهیم، اگرچه پس از زمانی دراز، مقدارِ شرابِ موجود در ظرف بسیار ناچیز خواهید شد، اما مقدارش هرگز صفر نخواهد شد. در واقع نقشهایی که در شکلگیریِ هویتِ ما (چه در معنای اجتماعیاش و فردی) در طولِ زندگی نقش دارند، به نسبتِ شدت، کیفیت و ماهیتشان ممکن است تاثیرشان کم و زیاد شود، اما برای آنکه کاملا ناپیدا شود، نیاز به فرمت کردن حافظه است!
برای آنکه مثالی که آوردم قدری بیشتر به واقعیت نزدیکتر شود، باید آن را اینطور در نگر گرفت که ما هربار مقداری تصادفی از شرابِ درونِ ظرف را بیرون میریزیم و مایعی نو به جایش میریزیم.
یک ایرادِ دیگر، دشواری در تعریفِ واژهی «هویت» است. دوشواریهایش هم آنچنان زیاد است که من تصور میکنم برای هرگونه گفتگویی در این مورد نیاز است که تعریفی دقیق از آن در دست داشته باشیم. اما فعلا من یک تعریفِ بیمهابا از آن میکنم و شما اگر این را صحیح نمیدانید اصلاحش کنید:
هویت مجموعهایست از شناختهای فردی و درونی که شخص آنها را جنبههای گوناگون و درهمتنیدهی واژهی «خود» دستهبندی میکند. از آنجا که به نظر میرسد بحث پیرامونِ هویتِ شخصی باشد، مفهومِ هویتِ بیرونی را در اینجا درنگر نگرفتم. مسلم است که بخشی از مفهومِ کلیِ هویت (هتا در بخشِ فردیاش) برآمده از معرفتیست که اطرافیان از ما دارند، اما فعلا میتوانیم از آن صرف نظر کنیم یا اینکه آنرا هم در همان تعریفی که آوردم بگنجانیم.
همانطور که پیشتر هم گفتم، در واقعیت تقریبا هیچ چیز ثابت نمی ماند، ما کم و بیش تغییرات (پیوسته) را تا یک مرزی قابل چشم پوشی می دانیم، که این مرز هم بیشتر فازی است. برای نمونه، اگر چند قطعه از یک خودرو را عوض کنید، می گوییم این همان خودروست، اما اگر بیشتر قطعات را تعویض کنید، خیر. از همین روست که من معتقدم مفهوم هویت تنها یک ابزار ذهنیست. در انسان نیز، تقریبا همه چیز با مرور زمان تغییر می کند، جز DNA، اثر انگشت و چند مورد دیگر.