09-08-2013, 12:10 PM
Unknown نوشته: آیا شما دلیلی برای مخالفت با این دیدگاه دارید؟بله؛
شاید بزرگترین دستاوردِ روانشانسی، اثباتِ وابستگی یا ارتباطِ میانِ شرایطِ کودکی و تمامِ دورانِ پس از آن باشد. اما ایرادِ سخنِ شما تنها از جنبهی روانشناسانه نیست. به این مثالِ ساده توجه بفرمائید: تصور کنید یک ظرفِ شراب داریم، هربار مقداری از آن را خالی میکنیم و بهمان میزان آب در آن میریزیم؛ میتوانیم اینکار را مدتها انجام دهیم، اگرچه پس از زمانی دراز، مقدارِ شرابِ موجود در ظرف بسیار ناچیز خواهید شد، اما مقدارش هرگز صفر نخواهد شد. در واقع نقشهایی که در شکلگیریِ هویتِ ما (چه در معنای اجتماعیاش و فردی) در طولِ زندگی نقش دارند، به نسبتِ شدت، کیفیت و ماهیتشان ممکن است تاثیرشان کم و زیاد شود، اما برای آنکه کاملا ناپیدا شود، نیاز به فرمت کردن حافظه است!
برای آنکه مثالی که آوردم قدری بیشتر به واقعیت نزدیکتر شود، باید آن را اینطور در نگر گرفت که ما هربار مقداری تصادفی از شرابِ درونِ ظرف را بیرون میریزیم و مایعی نو به جایش میریزیم.
یک ایرادِ دیگر، دشواری در تعریفِ واژهی «هویت» است. دوشواریهایش هم آنچنان زیاد است که من تصور میکنم برای هرگونه گفتگویی در این مورد نیاز است که تعریفی دقیق از آن در دست داشته باشیم. اما فعلا من یک تعریفِ بیمهابا از آن میکنم و شما اگر این را صحیح نمیدانید اصلاحش کنید:
هویت مجموعهایست از شناختهای فردی و درونی که شخص آنها را جنبههای گوناگون و درهمتنیدهی واژهی «خود» دستهبندی میکند. از آنجا که به نظر میرسد بحث پیرامونِ هویتِ شخصی باشد، مفهومِ هویتِ بیرونی را در اینجا درنگر نگرفتم. مسلم است که بخشی از مفهومِ کلیِ هویت (هتا در بخشِ فردیاش) برآمده از معرفتیست که اطرافیان از ما دارند، اما فعلا میتوانیم از آن صرف نظر کنیم یا اینکه آنرا هم در همان تعریفی که آوردم بگنجانیم.
کسشر هم تعاونی؟!