02-18-2011, 03:30 AM
یکی از جالبترین «باژگونی»های ِ تاریخ ِ فلسفه، متعلق به همین برهان ِ آنسلمیست، و بلایی که جان فیندلی برسر ِ آن آورد.
او استدلال میکند که چون خدا موجودیتیست مطلقا بیعیب و در کمال ِ مطلق، و چون این کمال نمیتواند فقط ذهنی باشد زیرا دیگر کمال نخواهد بود، وجود ِ او ویژگی ِ ذاتی ِ آنست، پس خدا وجود ندارد، زیرا وجود خداناباورانی که به کمال ِ او یا وجود ِ موجود محمول ِ کمال ِ مطلق شک میکنند آن را از کمال ِ مطلق خواهد انداخت. فقط در صورتی به این ایده ایراد وارد میشود که وجود او منطقا ملزوم باشد، و از آنجاکه موجود منطقا ملزوم فقط منطقا ملزوم است نه عیناً، خدا وجود ندارد.
نقل قول:Findlay argues that a religious object possessing unsurpassable superiority (or God), would be one whose existence is inescapable. By "inescapable" he cannot mean "psychologically inconceivable", because then the mere fact that there are unbelievers would make atheism true. But if we interpret "inescapable" as "logically inconceivable", then God's existence is inescapable, that is, His nonexistence is logically inconceivable, only if He is a necessarily existing being. Since, according to Findlay, there are no necessarily existing beings, it follows that God does not exist.
او استدلال میکند که چون خدا موجودیتیست مطلقا بیعیب و در کمال ِ مطلق، و چون این کمال نمیتواند فقط ذهنی باشد زیرا دیگر کمال نخواهد بود، وجود ِ او ویژگی ِ ذاتی ِ آنست، پس خدا وجود ندارد، زیرا وجود خداناباورانی که به کمال ِ او یا وجود ِ موجود محمول ِ کمال ِ مطلق شک میکنند آن را از کمال ِ مطلق خواهد انداخت. فقط در صورتی به این ایده ایراد وارد میشود که وجود او منطقا ملزوم باشد، و از آنجاکه موجود منطقا ملزوم فقط منطقا ملزوم است نه عیناً، خدا وجود ندارد.
زنده باد زندگی!