06-09-2013, 06:59 PM
اینا که میگی همش ادعاس.
تجربهء زندگی به من ثابت کرده که پشیزی اعتبار نداره این حرفا و تبلیغات.
پشت پرده ها به کنار، کسی هم از درونیات دیگران خبر نداره.
شما هم مگر یک بینش و دریافت مستقیم انکار ناپذیری برای خودت داشته باشی که بتونی در این زمینه بقدر کافی مطمئن باشی. و خب دریافتها و بینش مستقیم هم که قابل انتقال و اثبات به دیگران نیست بطور معمول.
بحث کفر یا کینه از کسی نیست.
این عین تجربهء زندگی و عقل و بینش من بوده که بعد از چند ده سال زندگی بهش رسیدم.
قبلش اینقدر دانش و تیزهوشی نداشتم و ساده لوح بودم، و به تجربه اینقدر دیدم تصوراتم و ادعاها و چیزهای موجود در دنیا چقدر اشتباه یا جعلی بودن، ضربه هایی هم خوردم از ساده لوحی و باورهای کور خودم.
الان خوشحالم که اینطور هستم. چون الان خودم رو خیلی بیشتر قدرتمند و روشن و مطابق با واقعیت میبینم.
یک انسانی هستم که حتی از عدم وجود خدا هم نمیترسه.
از مرگ و نابودی ابدی هم نمیترسم.
ترس باعث کوری و خطا میشه.
من نمیگم خدا نیست، اما تجربه به من ثابت کرد که نمیتونم جور دیگری باشم و جور دیگری زندگی کنم.
اگر هم خدای واقعی باشه، بنظر من خودش باید منو اینطور آفریده باشه و از چیزی که از رسیدن بهش گریزی نداشتم نباید خشمگین باشه. من خودم این رو به شکل یک تکامل سریع و قوی دیدم که خیلی ها شاید در تمام عمرشون بهش نرسن و ظرفیتش رو نداشته باشن.
من به همه چیز احتمال میدم. حتی این احتمال که حرفهای شما درست باشه و من اندر گمراهی.
ولی خب بازهم این چیزی رو تغییر نمیده.
گریزی از روبرو شدن با ماهیت و ذات خود و واقعیت نیست.
من نمیتونم یک خدایی رو که با نیروهای بنیادین وجود من، عقل و وجدان و فطرتم، جور درنمیاد باور کنم.
پس باید یک مسائل دیگری هم درکار باشه غیر از اینهایی که تاحالا به خورد ما دادن، یا اینکه اصولا خدایی نیست.
تجربهء زندگی به من ثابت کرده که پشیزی اعتبار نداره این حرفا و تبلیغات.
پشت پرده ها به کنار، کسی هم از درونیات دیگران خبر نداره.
شما هم مگر یک بینش و دریافت مستقیم انکار ناپذیری برای خودت داشته باشی که بتونی در این زمینه بقدر کافی مطمئن باشی. و خب دریافتها و بینش مستقیم هم که قابل انتقال و اثبات به دیگران نیست بطور معمول.
بحث کفر یا کینه از کسی نیست.
این عین تجربهء زندگی و عقل و بینش من بوده که بعد از چند ده سال زندگی بهش رسیدم.
قبلش اینقدر دانش و تیزهوشی نداشتم و ساده لوح بودم، و به تجربه اینقدر دیدم تصوراتم و ادعاها و چیزهای موجود در دنیا چقدر اشتباه یا جعلی بودن، ضربه هایی هم خوردم از ساده لوحی و باورهای کور خودم.
الان خوشحالم که اینطور هستم. چون الان خودم رو خیلی بیشتر قدرتمند و روشن و مطابق با واقعیت میبینم.
یک انسانی هستم که حتی از عدم وجود خدا هم نمیترسه.
از مرگ و نابودی ابدی هم نمیترسم.
ترس باعث کوری و خطا میشه.
من نمیگم خدا نیست، اما تجربه به من ثابت کرد که نمیتونم جور دیگری باشم و جور دیگری زندگی کنم.
اگر هم خدای واقعی باشه، بنظر من خودش باید منو اینطور آفریده باشه و از چیزی که از رسیدن بهش گریزی نداشتم نباید خشمگین باشه. من خودم این رو به شکل یک تکامل سریع و قوی دیدم که خیلی ها شاید در تمام عمرشون بهش نرسن و ظرفیتش رو نداشته باشن.
من به همه چیز احتمال میدم. حتی این احتمال که حرفهای شما درست باشه و من اندر گمراهی.
ولی خب بازهم این چیزی رو تغییر نمیده.
گریزی از روبرو شدن با ماهیت و ذات خود و واقعیت نیست.
من نمیتونم یک خدایی رو که با نیروهای بنیادین وجود من، عقل و وجدان و فطرتم، جور درنمیاد باور کنم.
پس باید یک مسائل دیگری هم درکار باشه غیر از اینهایی که تاحالا به خورد ما دادن، یا اینکه اصولا خدایی نیست.