05-01-2013, 07:20 PM
درود
مردم ایران از میان فلسفه جبر و اختیار بیشتر به جبر گرائی معتقدند . قضا و قدر و سرنوشت را حاكم بر زندگی می دانند - حوادث و وقایع را بیشتر خواست خداوند و به امر خداوند و مصلحت و مشیت الهی میدانند . و كمتر به اختیار معتقدند . حتی حصبه و آبله و قحطی و زلزله را تا همین چند دهه اخیر بلای آسمانی می دانستند كه جز تسلیم و رضا در قبول آن چاره نداشتند .
باورمندی ایرانیان به قضا و قدر قابل انكار نیست . تصمیم و تلاش و اراده و نقش انسان نمی تواند سرنوشت را تغییر دهد . آینده نگری . پیش بینی عقلانی و برنامه ریزی در میان عامه كمرنگ است . بر باور ایرانیان بیشتر قانون جبر و توكل به خدا حاكم است تا اختیار . این قاعده در شعر شاعران به وفور نمایان است .
خداكشتی آنجا كه خواهد برد
اگر ناخدا جامه از تن درد (سعدی)
اگر تیغ عالم بجنبد زجای
نبرد رگی تا نخواهد خدای
با قضا كارزار نتوان كرد
گله از روزگار نتوان كرد
چنین بود رای جهان آفرین
كه او جان سپارد به توران زمین
گواهی همی داد دل در شدن
كه دیدار از آن پس نخواهد شدن
چنین است كردار گردنده دهر
گهی نوش بار آورد گاه زهر
به جائی كه زهر آكند روزگار
از او نوش خیره مكن خواستار (فردوسی در داستان سیاوش)
برمن قلم قضا چو می گردانی / پس نیك و بدش چرا زمن می دانی
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو / فردا به چه حجتم به داور خوانی (خیام)
وقتی ما همه پدیده ها و پیش آمدها را به خواست خدا و به اراده خدا بدانیم . و او را در همه امور جزئی دخیل بدانیم . و بگوئیم چون و چرا در کار خدا روا نیست . انگیزه كنكاش . كنجكاوی و پژوهش از میان می رود . و انسان از تصمیم و تلاش و عزم و اراده باز می ماند . و در این وادی ذهن انسان وارد فضای بسته ای می شود که پاره ای سئوالات درقفس قداست قفل می ماند و قابل طرح و بررسی و پرسش نخواهد بود . لاكن بزرگانی هم بوده اند كه به عزم و اراده و همیت انسان بهای بیشتر داده اند .
نكوهش مكن چرخ نیلوفری را
برون كن زسر باد خیره سری را
چو تو خود كنی اختر خویش را بد
مدار از فلك چشم نیك اختری را (ناصرخسرو)
نیكی و بدی كه در نهاد بشر است
شادی و غمی كه در قضا و قدر است
باچرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است (خیام)
استیون هاوكینگ می گوید . حتی افرادی كه معتقد هستند . سرنوشت همه از قبل تعین شده و قابل تغییر نیست . موقع رد شدن از خیابان . هر دوطرف خیابان را نگاه می كنند .
مردم ایران از میان فلسفه جبر و اختیار بیشتر به جبر گرائی معتقدند . قضا و قدر و سرنوشت را حاكم بر زندگی می دانند - حوادث و وقایع را بیشتر خواست خداوند و به امر خداوند و مصلحت و مشیت الهی میدانند . و كمتر به اختیار معتقدند . حتی حصبه و آبله و قحطی و زلزله را تا همین چند دهه اخیر بلای آسمانی می دانستند كه جز تسلیم و رضا در قبول آن چاره نداشتند .
باورمندی ایرانیان به قضا و قدر قابل انكار نیست . تصمیم و تلاش و اراده و نقش انسان نمی تواند سرنوشت را تغییر دهد . آینده نگری . پیش بینی عقلانی و برنامه ریزی در میان عامه كمرنگ است . بر باور ایرانیان بیشتر قانون جبر و توكل به خدا حاكم است تا اختیار . این قاعده در شعر شاعران به وفور نمایان است .
خداكشتی آنجا كه خواهد برد
اگر ناخدا جامه از تن درد (سعدی)
اگر تیغ عالم بجنبد زجای
نبرد رگی تا نخواهد خدای
با قضا كارزار نتوان كرد
گله از روزگار نتوان كرد
چنین بود رای جهان آفرین
كه او جان سپارد به توران زمین
گواهی همی داد دل در شدن
كه دیدار از آن پس نخواهد شدن
چنین است كردار گردنده دهر
گهی نوش بار آورد گاه زهر
به جائی كه زهر آكند روزگار
از او نوش خیره مكن خواستار (فردوسی در داستان سیاوش)
برمن قلم قضا چو می گردانی / پس نیك و بدش چرا زمن می دانی
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو / فردا به چه حجتم به داور خوانی (خیام)
وقتی ما همه پدیده ها و پیش آمدها را به خواست خدا و به اراده خدا بدانیم . و او را در همه امور جزئی دخیل بدانیم . و بگوئیم چون و چرا در کار خدا روا نیست . انگیزه كنكاش . كنجكاوی و پژوهش از میان می رود . و انسان از تصمیم و تلاش و عزم و اراده باز می ماند . و در این وادی ذهن انسان وارد فضای بسته ای می شود که پاره ای سئوالات درقفس قداست قفل می ماند و قابل طرح و بررسی و پرسش نخواهد بود . لاكن بزرگانی هم بوده اند كه به عزم و اراده و همیت انسان بهای بیشتر داده اند .
نكوهش مكن چرخ نیلوفری را
برون كن زسر باد خیره سری را
چو تو خود كنی اختر خویش را بد
مدار از فلك چشم نیك اختری را (ناصرخسرو)
نیكی و بدی كه در نهاد بشر است
شادی و غمی كه در قضا و قدر است
باچرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است (خیام)
استیون هاوكینگ می گوید . حتی افرادی كه معتقد هستند . سرنوشت همه از قبل تعین شده و قابل تغییر نیست . موقع رد شدن از خیابان . هر دوطرف خیابان را نگاه می كنند .