04-26-2013, 12:02 PM
منقول است روزی مردی در حالی که جنازه همسر خود را در آغوش داشت بر امام نقی وارد شد و گفت:یا نقی! معجزه ای به من نشان بده و همسرم را زنده کن تا به تو ایمان بیاورم!
حضرت دستی بر محاسن پایین تنه خود کشید و فرمود: زنده کردن مردگان که در تخصص من نیست اما می توانم به زبان حیوانات صحبت کنم.
سپس به سراغ چارپای آن مرد رفت و عر عر کنان خوش و بش گرمی با وی نمود!
نقی و راز بقا
حضرت دستی بر محاسن پایین تنه خود کشید و فرمود: زنده کردن مردگان که در تخصص من نیست اما می توانم به زبان حیوانات صحبت کنم.
سپس به سراغ چارپای آن مرد رفت و عر عر کنان خوش و بش گرمی با وی نمود!
نقی و راز بقا
یک روزی ملت ما آزاد می شود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب می شود بر زور و ستم و قلدری!
"فریدون فرخزاد"