02-05-2011, 08:13 PM
من فکر میکنم نسبت به دوستان دیدگاه سفت و سختتری داشته باشم، چرا که
هرگز و هیچگاه نتوانستهام یک مسلمان (و بیشتر دینداران) را در جایگاه دوست بدانم.
این مسلما برمیگردد به اینکه ما چگونه دوستان خودمان را گزینش میکنیم، و در اینجا
برای من یکی از مهادینترین چیزهایی که در دوستی دنبالش هستم توانایی اعتماد کردن است.
از سویی من این باور و نگره را دارم که هر آدمی، اگر براستی خرفت نباشد، بسادگی میتواند دروغهای دینی را بفهمد؛
به بیان دیگر، به اینکه بیشتر دینداران به پوچی و نابخردی باورهای خود به گونهای ناخودآگاه، آگاه هستند باور دارم.
اکنون اگر اینگونه در نگر بگیریم که یک دیندار در ناخودآگاه خود میداند که باورهایی بیاندازه پوچ
و نابخردانه دارد، ولی خودآگاهانه هیچگاه به آنها فکر نمیکند، میشود نمونه بسیار خوب یک آدم خود-فریبکار وروشن
است که آدمی که نمیتواند با خود خویشتن روراست باشد، هرگز نمیتواند در یک دوستی روراست و شایسته اعتماد دوسویه باشد.
این البته برای «دوستی» است، نه برای کسانی که در جایگاه آشنا (acquaintance) میباشند.
هرگز و هیچگاه نتوانستهام یک مسلمان (و بیشتر دینداران) را در جایگاه دوست بدانم.
این مسلما برمیگردد به اینکه ما چگونه دوستان خودمان را گزینش میکنیم، و در اینجا
برای من یکی از مهادینترین چیزهایی که در دوستی دنبالش هستم توانایی اعتماد کردن است.
از سویی من این باور و نگره را دارم که هر آدمی، اگر براستی خرفت نباشد، بسادگی میتواند دروغهای دینی را بفهمد؛
به بیان دیگر، به اینکه بیشتر دینداران به پوچی و نابخردی باورهای خود به گونهای ناخودآگاه، آگاه هستند باور دارم.
اکنون اگر اینگونه در نگر بگیریم که یک دیندار در ناخودآگاه خود میداند که باورهایی بیاندازه پوچ
و نابخردانه دارد، ولی خودآگاهانه هیچگاه به آنها فکر نمیکند، میشود نمونه بسیار خوب یک آدم خود-فریبکار وروشن
است که آدمی که نمیتواند با خود خویشتن روراست باشد، هرگز نمیتواند در یک دوستی روراست و شایسته اعتماد دوسویه باشد.
این البته برای «دوستی» است، نه برای کسانی که در جایگاه آشنا (acquaintance) میباشند.