03-22-2013, 11:33 PM
خب من خودم در این زمینه متخصص هستم.
اصلا فلسفهء زندگیم بر همین اساسه.
زندگی از دید من از اولش یک مبارزه بوده و هست و تا آخرش.
مبارزه ای برای قدرتمند شدن و غلبه بر مشکلات/رنجها/ترسها.
خب اینها باعث قدرتمندتر شدن من شدن.
و الان راحتترم چون قوی ترم و این واقعیت و کاری رو که باید بکنم و هدفی رو که باید داشته باشم شناختم و مدام مثل تنفس دارم این کار رو انجام میدم، بنابراین مدام در هماهنگی بهینه با عوامل مهاجم و تهدیدها هستم.
این تلاش مداوم و با حداکثر قوا، خب اراده میخواد و بخصوص اولش سخته، ولی الان دیگه خیلی کمتر از ابتدا رنج آور بنظر میرسه، چون بهش خو گرفتم، و شاید چون سعی کردم حتی احساسات خودم رو هم تحت کنترل بگیرم؛ یعنی مغز/روان/روحم رو کنترل کنم که رنج رو کمتر احساس کنم، حتی احساس نکنم، و حتی شاید به لذت بشه تبدیلش کرد در مواردی.
تلاش مداوم و با حداکثر قوا برای هر روز کاملتر و قویتر شدن، تمام فلسفه و زندگی منو حداقل از بعد مادی تشکیل میده.
و اینم بگم این زحمت و رنج، پاداشهای قابل توجهی هم داره.
قدرت، تسلط، برتری نسبت به دیگران که در وجودت میبینی و احساس خوبی بهت میده، احساس شکوه، احساس پیشرفت، روشنی، مردانگی، راستی، ...
البته من دنبال این روش رفتم چون مجبور بودم. چون دنیا و زندگی و ماهیت انسان جز این نیست و راه دیگری بقدر کافی کارا و تضمین شده نیافتم. هرچند در این هم تضمین 100% نیست، ولی حداکثر ممکنه.
فکر هم نمیکنم که هیچوقت بشر از این قضیه خلاص بشه. هرچی هم که علم و فناوریش پیشرفت کنه، احتمالا انواع و اشکال جدیدی از مشکلات و رنج هم براش بوجود میان. مثلا مشکلات روانی. و مشکل از جانب خودشون نسبت به همدیگر که همیشه بوده.
چون خیلی از مشکلات و رنجها رو انسانها خودشون با نابخردی خودشون برای خودشون درست میکنن.
اینا رنجهای بیهوده هستند. مگر زمانیکه فرد بر اثر فشار اونها دچار آگاهی بشه و سعی در تغییر خودش بکنه.
من رنج میکشم ولی رنج بهینه، رنج آگاهانه، رنج هوشمندانه، رنجی که بازدهی واقعی و بهینه داشته باشه.
مثلا دنبال علم برم یا هنرهای رزمی، همش بخاطر سود و برد نهاییه که خیلی بیشتر از رنجشه.
اصلا فلسفهء زندگیم بر همین اساسه.
زندگی از دید من از اولش یک مبارزه بوده و هست و تا آخرش.
مبارزه ای برای قدرتمند شدن و غلبه بر مشکلات/رنجها/ترسها.
خب اینها باعث قدرتمندتر شدن من شدن.
و الان راحتترم چون قوی ترم و این واقعیت و کاری رو که باید بکنم و هدفی رو که باید داشته باشم شناختم و مدام مثل تنفس دارم این کار رو انجام میدم، بنابراین مدام در هماهنگی بهینه با عوامل مهاجم و تهدیدها هستم.
این تلاش مداوم و با حداکثر قوا، خب اراده میخواد و بخصوص اولش سخته، ولی الان دیگه خیلی کمتر از ابتدا رنج آور بنظر میرسه، چون بهش خو گرفتم، و شاید چون سعی کردم حتی احساسات خودم رو هم تحت کنترل بگیرم؛ یعنی مغز/روان/روحم رو کنترل کنم که رنج رو کمتر احساس کنم، حتی احساس نکنم، و حتی شاید به لذت بشه تبدیلش کرد در مواردی.
تلاش مداوم و با حداکثر قوا برای هر روز کاملتر و قویتر شدن، تمام فلسفه و زندگی منو حداقل از بعد مادی تشکیل میده.
و اینم بگم این زحمت و رنج، پاداشهای قابل توجهی هم داره.
قدرت، تسلط، برتری نسبت به دیگران که در وجودت میبینی و احساس خوبی بهت میده، احساس شکوه، احساس پیشرفت، روشنی، مردانگی، راستی، ...
البته من دنبال این روش رفتم چون مجبور بودم. چون دنیا و زندگی و ماهیت انسان جز این نیست و راه دیگری بقدر کافی کارا و تضمین شده نیافتم. هرچند در این هم تضمین 100% نیست، ولی حداکثر ممکنه.
فکر هم نمیکنم که هیچوقت بشر از این قضیه خلاص بشه. هرچی هم که علم و فناوریش پیشرفت کنه، احتمالا انواع و اشکال جدیدی از مشکلات و رنج هم براش بوجود میان. مثلا مشکلات روانی. و مشکل از جانب خودشون نسبت به همدیگر که همیشه بوده.
نقل قول:آیا یک فردی که استفاده ی بیشتری از خردش داشته باشه مشکلات کمتری رو متحمل میشهواسه من که اینطور بوده و بنظرم بدیهیه.
چون خیلی از مشکلات و رنجها رو انسانها خودشون با نابخردی خودشون برای خودشون درست میکنن.
اینا رنجهای بیهوده هستند. مگر زمانیکه فرد بر اثر فشار اونها دچار آگاهی بشه و سعی در تغییر خودش بکنه.
من رنج میکشم ولی رنج بهینه، رنج آگاهانه، رنج هوشمندانه، رنجی که بازدهی واقعی و بهینه داشته باشه.
مثلا دنبال علم برم یا هنرهای رزمی، همش بخاطر سود و برد نهاییه که خیلی بیشتر از رنجشه.
نقل قول:یا اثر شانس و موقعیت زندگی که در انتخابش دخالت چندانی نداره هم ناگزیر باید تجربه کنهخب شانس یا تقدیر یا مکافات یا امتحان یا هرچی که هست بالاخره از دید هر آدمی با هر اعتقادی، اینا هم وجود دارن، ولی استفاده از خرد هم بهرحال در هر حالتی معمولا نقش قابل توجهی در حداقل زیادتر نشدن/نکردن مشکلات و رنجها داره.