03-17-2013, 01:31 PM
undead_knight نوشته: خب منطقی ترین واکنش در برابر بی ارزش بودن زندگی خودکشیه!:))چرا؟چون اگر ما زندگی رو بی ارزش ببینیم و از اونجایی که مرگ رو هم یک حقیقت میدونیم بنابراین دو راه بیشتر نداریم یا اینکه یک چیز بی ارزش(زندگی) رو ادامه بدیم و دچار خودفریبی بشیم یا اینکه دست به خودکشی بزنیم.(البته اینجا تقریبا اکثر نهیلیست ها حتی بزرگترین اندیشمندانشون رو هم میشه دچار درصدی از خودفریبی دونست و اینکه از نهیلیسم انحراف دارند)
البته نهیلیسم معانی زیادی داره مخصوصا اصطلاحی ولی با واکاوی نهیلیسم میبینم مفاهیم ریشه ایش بسیار تاریخی تر از نهیلیسم مدرن هستند:)
خب البته نکته مهمی این وسط هست نهیلیسم زندگی رو بی معنا میبینه و بعد به خاطر این بی معنا بودن اون رو بی ارزش هم میبینه.خب در مورد این بی معنا بودن آبزوردیسم هم همین نطر رو داره ولی زندگی رو ارزشمند میبینه.یعنی ارزش رو به معنا گره نمیزنه.
خب حالا به تعریفی که ارائه دادم شاید بشه منظور از نهیلیست رو درک کرد:)البته در هر حال متود نیچه خیلی بیشتر از دستاورداش ارزش داره و متاخران این متود رو نادیده گرفتند یعنی متود نیچه چندان نهیلیستی نیست.
شوالیه جان حرف من اینست که زمانی که ما زندگی را به دلیل فانی بودن و از بین رفتن مان(رخ دادن مرگ) بی معنا و بی ارزش می دانیم چرا باید با مرگ خودخواسته باعث از بین رفتن لذت زندگی کردن بشویم؟
در واقع از دید من سیر رویارویی با مرگ اینگونه است:
من زندگی را به خودی خود با ارزش می دانم واز آن لذت می برم.
زمانی که در می یابم که مرگ پایان این زندگی و لذت بردن است دچار یاس می شوم.
حال بیایم همین اندک لذت زندگی(60،70 سال) را هم با خودکشی از بین ببرم؟
این حرف من در شرایطی است که زندگی را بواسطه ی مرگ بی معنا بدانیم اما اینکه زندگی و زنده بودن را کاری لذت بخش ندانیم و از آن لذت نبریم سخن دیگری است.
من شخصا دلچسب ترین مرگ را مرگ ناگهانی می دانم و برخلاف کامو که احمقانه ترین نوع مرگ را تصادف می دانست و شوربختانه به همین طریق هم درگذشت؛اینچنین مرگ را دوست می دارم اما اینکه برای فرار از مرگ خود را در آغوش آن قرار دهم را کار احمقانه ای می دانم.
در باب دستاورد،شما زندگی خود نیچه را مبنا قرار می دهید؟