01-26-2013, 02:14 PM
Anarchy نوشته: مهربد جان این رو به عنوان خواسته خودت ازت میپرسم:
26. آیا اخلاقیات را نسبی میبینید یا مطلق؟
چشم،
اخلاقیات را من 100% کامــگار (absolute، مطلق) میبینم، ولی توانایی پردازش خودمان (یا هر پردازشگر دیگری) را مرزمند میدانم، پس خودبهخود نسبی میشود.
برای دریافت آسانتر، ما هنگام خرید یک خودرو این روزها خودبهخود نسبی میشویم، چون نمیتوانیم همهی ماشینهایی که در سرتاسر جهان ساخته
میشوند را با همه ویژگیهای یگانهاشان ببررسیم، بجایش بهمان خودرو را با آن یکی خودروی دومی و سپس سومی میهمسنجیم و سرانجام یکی را گزیده و میخریم.
هر آینه، اگر توان پردازشیک ما بسیار بالاتر بود، آنگاه میتوانستیم همه خودروهای جهان را با همه ویژگیهای ریز و مِهِاشان همسنجیده و دست به گزینشی کامگــار بزنیم.
اخلاقیات نیز همینگونه است، ما یک کُنش اخلاقی در هر دَم از زمان داریم که نه تنها دامنهی اخلاقیاتاش به روز یا سال نمیرسد، که از امروز تا ابد اخلاقیترین
کُنشی است که میتوان یافت!
بگوییم اگر امروز شما خواستید هنگام ناشتایی در یک کافه میان چایی و قهوه بگزینید، یکی از این دو کُنش "اخلاقیتر" است، اگرکه ما میتوانستیم دامنهی هنایش (تاثیر) ایندو کُنش را در گذر روزها و هزارهها و میلیونها و سرانجام تریلیونها سال آینده پردازش کنیم؛ برای نمونه اگر شما قهوه را بخرید، به سود
یک کمپانی که قهوهها را از برزیل واردات میکند شده و این کمپانی اگر امروز شما این قهوه را نمیخریدید ده سال دیگر ورشکست میشد، ولی اکنون که دیگر ورشکست نمیشود
پس بیست سال دیگر مایهی آسیبرسانی بزرگی به مردم بومی برزیل میشود، اگر بومیان برزیل بیست سال دیگر این آسیب را نمیدیدند بجایش بَهمان کار را میکردند و همینجور ad infinitum.
چنین چیزی را در نگرهی آشوب - که پیوند چندانی به آشوب هم ندارد - یا همان Chaos theory - WiKi داریم.
ولی از آنجاییکه پردازش چنین چیزی نه تنها از دامنهی تواناییها ما، که به گمان بسیار بالا از دامنهی توانایی هر جاندار
زندهای که هرگز زیسته و خواهد زیست فراتر بوده، پس اخلاقیات ما به چیزها سادهتر، ولی پیشبینیپذیر کوتاه میشوند.
طبیعت ما را به یافتیکها (heuristics، قانونهای سرانگشتی) گوناگونی سازوبرگ داده که با پس دادن آزمون خود در روند گزینش طبیعی، "بهینترین"
کُنش در "بیشتر زمانها" هستند، ولی ما نمیتوانیم بآسانی همانها را با خردگرایی دربیاوریم، چون پردازش سرراست آنها سخت است (ولی آماروارِ آن براهِ گزینش طبیعی آسان).
این یافتیکها در اندیشهی ما نهادینه شدهاند و برای نمونه در اینکه اگر یک قطار از کنترل بیرون رفته بود و میتوانستیم به آن 2 راستا بدهیم:
راه یکم: به مرگ 100 کس میانجامید.
راه دوم: به مرگ 50 کس میانجامید.
راه دوم: به مرگ 50 کس میانجامید.
با خردگرایی و خودآگاهانه میدانیم راه دوم اخلاقیتر است، اکنون اگر پرسش دیگری مانند:
راه سوم: یک آدم چاق کنار دستمان را هل داده و قطار هیچکس را نکشت
داشتیم، اینجا دیگر بیشتر ما با اخلاقیات یافتیکی میاندیشیم و میدانیم که چنین کُنشی اخلاقی نیست، گرچه "خردگرایی خام"
ما بگوید که جان یک آدم چاق در برابر 50 آدم زنده ارزش کمتری دارد. چرایی این دانایی در پیچیدگی پردازش اخلاقیات کنش است و طبیعت
در روند گزینش طبیعی ما در آورده که فدا کردن دیگران بچنین شیوهای "کمابیش هرگز" اخلاقی نیست —> یافتیک / قانون سرانگشتی
.Unexpected places give you unexpected returns