دفترچه
صندلی داغ - Mehrbod - نسخه قابل چاپ

+- دفترچه (https://daftarche.com)
+-- انجمن: تالارهای ویژه (https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87)
+--- انجمن: صندلی داغ (https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%BA)
+--- موضوع: صندلی داغ - Mehrbod (/%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%BA-Mehrbod)

صفحات 1 2 3


صندلی داغ - Mehrbod - Mehrbod - 01-21-2013

Ouroboros نوشته: مهربد جان لیست پرسشهای استاندارد خدمت شما:

امیر جان پاسخ دادن هر کدام از این پرسش‌ها که خودش یک هفته زمان میبرد! :e405:

من یک چندتایی را کمابیش نوشتم، ولی انگار نمیشود همگی را یکجا پاسخ داد ... دو یا سه بخششان میکنم همینجا میگذارم.


صندلی داغ - Mehrbod - Ouroboros - 01-23-2013

مهربد جان می‌خواهید تک‌تک پاسخ‌ها را بگذارید؟ :e108:


صندلی داغ - Mehrbod - SAMKING - 01-23-2013

دو ســـــــــال بــــعـــــــد.....
[همراه با سدای توفان در پسزمینه]


صندلی داغ - Mehrbod - Angela - 01-23-2013

واقعا دیگه وقتشه شورش کنیم علیه مهربد :e416:


صندلی داغ - Mehrbod - Mehrbod - 01-24-2013

Ouroboros نوشته: 2. در خط‌کش سیاسی خود را در کجا می‌بینید؟ راست، چپ، میانه یا...؟

هیچکدام، گاهی راست میبینم، گاهی چپ میبینم، میانه هم داشتیم؟ (:

رویهمرفته ولی بیشتر زمانها خودم را چپ میبینم و در ستیز با آنچه که اکثریت پذیرفته‌اند، در جاهایی نیز راست هستم و پیروی گذشته و آیین‌ها.



Ouroboros نوشته: 3. در زندگی روزمره آیا مقید به اصول اخلاقی مشخصی هستید یا نخست به نتیجه‌بخشی اعمال خود توجه می‌کنید؟

بیشتر چیزها نه، آماجمندی یا همان برآیند پایانی نخست میاید، سپس اخلاقیات - و اگر اسپاگتی بخواهد انگیزه‌هایم بیجا اخلاقی‌نمایی هم نمیشوند.

جدای آن چندتایی مهاد اخلاقی هستند که خودم را همیشه خویشکار (موظف) به پیروی میبینم:
کژسود نبردن از توانمندی‌ها: اگر جایی بالاتر از دیگران بودم و برای نمونه در همین انجمن دسترسی به جا و ابزارهایی داشتم که دیگر کاربران ندارند، رفتارم را در راستای پاسداری هر چه درست‌تر و بهره‌برداری نکردنی شخصی نگه میدارم.

پایبندی به سخنانم، بویژه کارهایی که میگوم انجام میدهم، هتا اگر سراسر به زیانم باشد؛ مگر استثنای جانی و یا همچو چیزی باشد.

ارج ندادن به احساس دیگران در برابر کار اخلاقی: اگر کاری/باوری/ایده‌ای/... نادرست و نااخلاقی بود، ولی سخن من مایه‌ی آزار کسی میشد، با پذیرش دردناکی رنجاندن دیگری سخن را بی چون و چرا خواهم گفت.

پایاناندن آشکار رابطه‌های زیانآور (باز نگه نداشتن option ها): اگر رابطه‌ای در درازنای زمان زیان‌آور شود، بیشتر مردم بیشتر زمانها رابطه‌ی خودشان را تنها کمرنگ و خودشان را دور میکنند، من ولی همیشه آشکارانه به کَس میگویم که "رابطه پایان یافته" و آنرا رسما پایان میدهم. آشکارگویی (explicitness) را به پوشیده‌گویی می‌برگزینم.

...

این چندتایی هستند که در یاد داشتم.




Ouroboros نوشته: 1. چه عنصری را در روابط اجتماعی از باقی مهم‌تر می‌دانید؟ توضیح بدهید.

در رابطه‌های اجتماعی بدید من اینها خواستنی هستند، همگی دوسویه و کمابیش بترتیب مِهَندی (اهمیت):

پیروی از پروتکل‌ها، e.g. احترام گذاشتن به دیگری: پایه‌ی همه رابطه‌ها از ارج گذاشتن میاید.
سودمندی رابطه: هیچ رابطه‌‌ای بی سودمندی دوسویه کار نمیکند.
نگرش به پوشش و آراستگی: نگرش بسیار کم نشان از سرمایه‌گذاری نکردن در رابطه میدهد، نگرش بسیار بالا (fashion-junkie) نمایانگر 'بیماری' است.
..

چیزهایی که برای خودم بسیار مهندی دارند، خوشپوشی و احساسی است که رابطه‌‌ها میدهند؛ رابطه‌ها نیازی نیست فرنودین (منطقی) باشند،
ولی می‌نیازد که از پروتکل‌هایی پیروی کنند. پیروی از پروتکل‌ها گرچه نیازه، ولی بایسته نیست (= همیشه نیاز نیست)، پروتکل‌ها بیشتر زمانها رابطه‌ها را ساده‌ و مهارپذیر نگه میدارند.



Ouroboros نوشته: 4. آیا در زندگی شما نقطه‌ی دگرگونی برجسته‌ای وجود داشته؟ لحظه‌ای، رخدادی، شخصی ... که زندگی شما به پس و پیش از آن تقسیم بشود؟ اگر بله، بدون ذکر جزئیات، حالات خود و چگونگی آن تغییرات را توصیف بکنید.

Epiphany در زندگی‌ام کم نبوده، اگر پرسش را درست گرفته باشم و درباره
چرخشگاه (نقطه عطف) نباشد؛ چرخشگاه هم خب روشنه، ولی آنچنان ویژه نه. یادگیری برنامه‌ریزی یکی از آنهاست، بیرون رفتن از ایران و ..

درباره مهاجرت اینجا پیشتر نوشته‌ام: مهاجرت - صفحه 2

این چرخشگاه‌ها چیزهای پیش پا افتاده‌ای هستند و اگر گذر زندگی‌امان را بنگریم، هر جا که پس و پیش دگرسانی فراوانی داشته باشد خودبه‌خود
یک چرخشگاه‌نما داریم، جاهایی که زندگی‌امان از نایی (-) به بایی (+) دگریسته و وارونه نیز یک چرخشگاه راستین داریم، که آنهم مهندی ندارد، خود به خود پیش میاید.

epiphany ها ولی شورانگیزتر (هیجان‌انگیز) بوده‌اند، زمانهای بسیاری بوده که در جای دیگری بوده‌ام و ناگهان یک ایده بریخت یانی (yân، الهام) به من رسیده است، با همان حسی که پیرامون براستی روشن میشود!

از این "یان"ها فراوان داشته‌ام، هر زمان که هم رخ داده‌اند همه پس‌زمینه و سداها و همه چیزهای که هنگام رویدادش بوده‌اند را بروشنی به یاد میاورم..




Ouroboros نوشته: 5. با استیصال چه می‌کنید؟ یعنی اگر تمام آنچه ممکن است را برای حل یک مشکل انجام داده‌اید اما همچنان عاجز مانده‌اید، برای کنار آمدن با عجز منتج چه طریقی را برمی‌گزینید؟

رویکرد من هنگام شکست در این گفت‌آورد کوتاه میشود:

"If at first you don't succeed, find out if the loser gets anything."

~William Lyon Phelps


در زندگی شخصی هم آدم بسیار بسیار گیری هستم و به یاد ندارم از پس کاری برنیامده باشم، ولی برای نمونه شکست عشقی داشته‌ام و در همانها
هم کارم را با نوشتن و درآوردن داستانی گیرا از همه‌ی رویدادهای زمان عاشقی پیش برده‌ام. از یکی از این شکست‌های عشقی‌ام من داستانی بسیار بلندبالا و
خنده‌دار دارم که گاهی میاندیشم همان بهتر که شکست خوردم و این را برای بازگویی دارم، اگرنه یک عشق پیروز دیگر تنها به لیست افزوده میشد و بس! (:



Ouroboros نوشته: 6. به باور شما کدامیک از شعارهای انقلاب فرانسه مهم‌تر است، و اگر وادار به گزینش یکی بشوید، کدامیک خواهد بود؟

میان «آزادی، برابری، برادری» مهندترینشان روشنه که آزادی است (گزینش یک من)، سپس برابری میاید، برادری هم افزوده است، پس خواهران و بانوان چه میشوند!؟

این را بیشوخی میگویم، این کاستی‌مندی‌های زبان‌ها آزاردهنده هستند، چرا "برادری"، چرا "خواهری" نه؟ نمیتوانم پنداره را برتابم که بخواهم بگزینمش!



Ouroboros نوشته: 7. موثرترین شخص در زندگی شما که بوده؟ بدون درج اطلاعات شخصی، کمی پیرامون چگونگی اثرگیری خود توضیح بدهید.

پیشتر که بچه بودم روی اینترنت چنانکه در جُستار چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ نوشته‌ام کسانی مانند لامذهب، مزدک، ابرمرد و روزبه و .. بی اندازه تاثیرگذار بودند.

در جهان بیرونی هم آدمهای گوناگونی بوده‌اند ولی هنایش‌شان را نمیتوانم درست همسنجیده و بگویم کدام بیشتر و کمتر بوده، پدر و مادرم
هم نقش پررنگی داشته‌اند. از هر دو آداب تندرست زیستن را آموختم، از مادرم آسودگی و سخت نگرفتن زندگی و از پدرم پایبندی به اخلاقیات و خویشتنداری.

جدای خانواده آدمهای گمنام یا گذرای بسیار هناینده (تاثیرگذار) دیگری هم بوده‌اند، یکی از آنها که خوب به یاد دارم، شاید 14 سالم بود و در سفر شمال
با خانواده یکی از دوستانم بودم که این جوان بیست و چند ساله و اندی را دیدم. هنایش او در نه سخن‌هایش که در رفتارهایش بود، میاندیشم بسیاری
از رفتارهای امروز من ناخودآگاه از روی او الگوبرداری شده‌اند. در کنارش سخنور بسیار خوبی بود، گرچه چیز چندانی نمیگفت (چند زبان هم میدانست).
در همان چند روز یکم سفر بشیوه‌ای مرا دریافته و با من برخورد میکرد که بر نگرش خودویژه و خودیکتا دیدن من مهر تاییدی میزد.

رفتارهایش رویهمرفته بسیار تودارانه بود، جوریکه همه زمانیکه ما شمال بودیم و کنار دریا و بازی و ... او برای خودش سرگرم کتاب خواندن و موسیقی گوش دادن و پیاده‌روی بود.

پس از آن پُرهنودترین (تاثیرگذارترین) شخص تازه در زندگی من نویسنده «نسیم نیکولاس طالب» بوده که درباره‌اش اندکی اینجا نوشته‌ام: جهانبینیِ زندگی - صفحه 2



Ouroboros نوشته: 8. آیا تا بحال آرزوی مرگ کسی را کرده‌اید؟ اگر بله، توضیح بدهید.

آرزوی مرگ؟ نه هرگز. من به یاد ندارم آرزویی کرده باشم، بسیار بچه‌ بودم آرزو میکردم، برای نمونه یادمه 6 سالم بود و زمانیکه یک
اسباب بازی به من میدادند از خدا آرزو میکردم تا فردایش زنده باشم تا از اسباب بازی خوشی‌ام را ببرم، سپس میتواند مرا بکشد (:

ولی این روزها نه، از این آرزوپروری‌ها نمیکنم، نه خوش میدهد نه چیز دیگر.



Ouroboros نوشته: 9. به نظر شما آیا کیفیت زندگی بشر از منظر زمانی درحال صعود بوده یا سقوط؟

برای برخی (شاید بیشتر ما) آری رو به افزایشی شگرف بوده.
کیفیت زندگی امروز برای من ایده‌آل است و همینجور پذیرفتی اگر که میتوانستیم همیگونه تا ابد یا دستکم چند سده‌ای نگهش داریم، که انگار نمیتوانیم.

کیفیت زندگی در بیشتر جهان، بویژه در اروپا بالاست و نبود دلواپسی‌ها گوناگون به آدم زمان آسودگی و
تنآسایی و سِگالیدن (اندیشیدن) بیشتری میدهد هر چند که ایده‌آل من نیست و رویکرد خواستنی رسیدن به چنین چیزی است: Work-free society

هر چند برای من زندگی نخستینی (بدوی) هم بسیار گیراست و خودم را در آن خوب میبینم، ولی آسایش و آرامش امروز را بی شک می‌برگزینم.



Ouroboros نوشته: 10. کدامیک از این دو را دستاورد مهم‌تری برای بشر تلقی می‌کنید: هنر، یا دانش؟

بی هیچ درنگی در پاسخ، دانش.
هنر مزه‌ی زندگی است، ولی دانش مایه‌ی زندگانی.



Ouroboros نوشته: 12. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمان‌های خود جانتان را به خطر بیاندازید؟

نه، هرگز!


Ouroboros نوشته: 13. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمان‌های خود جان دیگران را به خطر بیاندازید؟

با شرمندگی آری! هرچند اگر آرمانهای نامبرده تنها و تنها برای خودم نباشند (کِی ولی هستند؟).



Ouroboros نوشته: 14. آیا مذهب و دانش را آشتی‌پذیر می‌دانید؟

چرا که نه، دین و دانش آشتی‌پذیر هستند.

رویکرد من بیشتر زمانها دورافکندن یکباره و همیشگی است، رویکرد برخی salvage کردن است، هرچند خودمم این روزها یک چیزهایی از زرتشتی‌گری بیرون کشیده‌ام (:



Ouroboros نوشته: 15. آیا به وجود فضای سیاسی سالم باور دارید یا اساسا برای این عرصه از زندگی اجتماعی اعتباری قائل نیستید؟

نه به خود سیاست نمی‌باورم، چیزی به نام اِسپاش سیاسیِ درست هم به نگرم نداریم. در دموکراسی شما باید بکوشید نگر مردم را داشته باشید
و نگر مردم همیشه باارزش نیست، در فَرهود بیشتر زمانها بی‌ارزش و پادارزشمند است. در تئوکراسی شما همان خودکامگی را دارید که باز بدرد نمیخورد.

رویهمرفته از سیاست دوری میکنم، از دامنه‌ی توانایی‌های من بیرونه. نگرش من بیشتر زمانها روی پی‌ریزی
زیرساختارهای سیاسی است، یک ساختار درستی که بی نیاز از دخالت پیوسته و همیشگی من برای راستادهی و راستایابی
خود باشد؛ بگونه‌ای، بدنبال یک ساختار سیاسی‌ام که "پادشکننده" باشد و چه من آنجا باشم چه نباشم کارش را درست دنبال کند.

دموکراسی یک ساختار سِتَپر (ناشکننده) دارد، اگر کسی بد بود میتوان وی را دور پسین دور انداخته و سراغ کس دیگری رفت،
تئوکراسی ساختاری شکننده دارد، اگر تئوکرات بد باشد (مانند ایران) همه بُن‌مایه‌ها را گُساریده و روزبه‌روز ناتوان‌تر میشویم.

اینها برآمده از نگره‌ی پادشکنندگی باشند: پادشکنندگی - Antifragility



Ouroboros نوشته: 16. آیا با نقوش سنتی زن و مرد در جامعه موافق هستید؟

با آن موافقم + با نبود آن مخالف نیستم.

در پرسش 11 (آینده جهان) پاسخ بلندتر و هنبازی دادم.




Ouroboros نوشته: 11. آینده‌ی نزدیک جهان و ایران را از منظری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چگونه می‌بینید؟

آینده ایران را نمیتوانم ببینم، ولی آینده جهان را بسیار تاریک میبینم، به گفته‌ای، همان بیوسش بدترین، اُمیدِش بهترین (expecting the worst, hoping for the best).


یک نکته‌ی دیگری هم اینجا هست، بیشتر مردم زمانیکه به آینده آدمی میاندیشند ما را بهمین ریخت و پیکری که هستیم برای هزار‌های
پیش رو میبینند، من هرگز چنین انگاره‌ای در ذهن ندارم. چیزی که من میبینیم، یک تراگذشت (transition) از پیکر امروزین ما به چیزی فراتر و
ابرهومنانه (super-human) است. چیزی که امروز هستیم در برابر چیزیکه نه تنها میتوانیم، که بیگمان خواهیم بود بمانند یک Bootstrapping - WiKi میماند و بس.

برای نمونه در پاسخ نقش‌های جنسیتی (پر. 15) من نقش‌های جنسیتی امروزین را میپذیرم و کوچکترین سوگیری‌ای هم در گزینشش ندارم، ولی آنچه در ذهنم همیشه از آینده هومنی (آدمی)
میبینیم نه مرد و زن که جانداری دیگر است. شاید جانداری بی‌جنس (asexual) یا شاید سه‌جنسه و شاید همین دوجنسه، ولی آن اندازه همسان
که نتوان بسادگی از یکدیگر بازشناختشان.

دیر یا زود با دستیابی به یکی از دو فند نانوتکنولوژی یا ژنتیک، ما برای همیشه از دیسی
(فُرمی) که طبیعت ما را فرگردانده برآسوده میشویم و خواه ناخواه به چیز دیگری میرسیم.

شوربختانه/خوشبختانه نمیتوان آینده هومنی را چندان پیشبینی کرد، ولی پس ذهن من همواره به اندیشه درباره‌ی آن میگذرد، اینکه سرنوشت
ما چه خواهد بود و برای نمونه آیا زودتر به تکینگی (singularity) میرسیم یا سرانجام ماشین‌های هوشمندتر از خودمان میسازیم و نابود میشویم (پیشبینی پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا می‌رویم؟) یا اینکه میتوانیم در برابر همه‌ی این سختی‌ها یک تنه پیروز بیرون آمده و اینده را از آنِ خودمان کنیم.

پس در اینجا چیزی مانند نقش زن و مرد بسیار پیش پاافتاده می‌نماید و آری، اگر امروز زنان دوست دارند "زنانه"
رفتار کنند، بکنند، اگر دوست دارند "مردانه" رفتار کنند باز برای من کوچکترین دگرسانی‌ای ندارد و وارونه.

آنچه من بشدت مخالفم زورکردن این نقشگزینی است، بیشتر از همه در چهره‌ی زورچپانی سرراست آن که نمونه خوبش ایران باشد، چهره‌های دیگر آنکه
ناسرراست باشند (تبلیغات، خانواده‌ها) بدید من پذیرفتنی هستند و هر کس با خواست آزاد خود میتواند بر پاد آموزه‌های پیرامون رفته و آنچه میخواهد بگزیند.

همه اینها گذرا هستند، در این رهگذر (in-the-mean-time) تا جای شدنی باید در برابر زورچپانیدن نقش‌ها (و باورها) ایستادگی کرد و برای آینده باید بشیوه‌ای سراسر دگرسان اندیشید.



Ouroboros نوشته: 17. کدام ورزش، غذا، سبک موسیقی و ژانر سینمایی را ترجیح می‌دهید؟

برای ورزش تنها و تنها پیاده‌روی. هیچ چیز بیشتر از پیاده‌روی‌های دراز و آهسته به من خوشی نمیدهد و هتا تندرست نگهم نمیدارد. پیاده‌روی بهترین و خوشی‌آورترین کنشه برای من.


درباره موسیقی نمیتوانم بیش از اندازه بگویم (-> داده خودینه)، ولی موسقی بی خواننده و در مایه‌های Trance دوست دارم. Trance دو
سرگاه (قطب) دارد، یکی به سوی Industrial و Progressive Trance میرود، دیگری بسوی House و Pop، من بسوی یکمی می‌گِرایم.

جدای آن بیشترین خوشی را به من ترسناکترین آهنگ‌ها میدهند، آهنگ‌هایی که میتوان خانه را
تاریکانده و با بستن چشمها و خود را به دست نوای آهنگ دادن .. یک گذر وهم برانگیز را سپراند.

در کنار همه اینها آهنگ آن هم ایرانی شاد را بسیار بسیار میپسندم، همینجوری اسپاگتی‌بختکی نیوشیدن
(گوش دادن) به آواز ایرانی و واژگان پارسی برای من گوشنواز است، بویژه track هایی که بار واژگان پارسیکشان بالا باشد.

موسقی‌های دیگر را هم کمابیش همه را میپسندم و گهگاه می‌نیوشیم، از کلاسیک گرفته تا رپ و پاپ.

ژانر سینمایی نیز فیلم‌های وهم برانگیز یا فیلم‌هایی که پیرامون شخصیت‌ها باشند به من بیشترین خوشی را میدهند.
جدای آن فیلم‌ها و سریال‌های دانش-پنداریک (science-fiction) را دوست دارم، پس از آن به خنده‌دار میرسیم و در پایینِ لیست فیلم‌های ایرانی و از آن پایینتر (-) هندی (:



Ouroboros نوشته: 18. نظرتان پیرامون این سه ایدئولوژی چیست: فمینیسم، مارکسیسم، کنسرواتیسم.

فمینیسم ایده‌ای پذیرفتنی و دریافتنی است، گرچه نام آنرا نمیپسندم، نامی مانند «برابری» بسیار زیباتر میبود.

اینروزها سر و سدای فراوانی هم درباره فمینیست‌های دوآتشه میشود که چهره‌ی فمینیسم را ویرانده‌اند و من با این نگر تا یک اندازه‌ای همسوئم،
هر آینه دشواری همیشگی من با ایده‌ی برابر زن و مرد در پذیراندن چیزی به نام "پدرسالاری" بوده که آنرا دروغی بیش نمیدانم. پیشتر در اینباره
اینجا بدرازا نوشته‌ام: آیا زنان براستی می‌خواستند بیرون رفته و کار کنند؟


مارکسیسم
شوربختانه هرگز در آن باریک نشده‌ام، ولی نگره‌های بسیار گوناگون و سترگی دارد که برای اندیشیدن و کاربُرد بسیار درخور هستند، یکی از آنها همین "مالکیت ابزار فرآوری"
باشد که اگر به خود من بود نمی‌گُمانم هرگز در زندگی‌ام به آن میرسیدم، ولی مارکس بزیبایی هر چه بیشتر آنرا برای من پیش‌اندیشیده و آماده‌ی بررسیی کرده.


conservatism
اگر فَردید همان چیزی است که در آمریکا داریم 95% با آن مخالفم، ولی اگر فردید همان "کُهن‌گرایی" باشد، آری خودم را یک کُهن‌گرای ناب میبینم.
چیزهای کهنه آزمون خود را پس داده‌اند، این چیزها نو هستند که مایه‌ی نگرانی ما هستند. من آیین‌ها را دوست دارم و نیازی در اینکه یک آیین ببایست
فرنودین (=منطقی) باشد نمیبینم، مگر آنکه فرنودین‌وار آسیب‌رسان باشد.

برای نمونه در آیین‌های باستانی ایرانی‌امان داریم که گاهی روزه بگیرید. من این را میپسندم و همواره دنبال میکنم و
دانش ما امروز تازه و کم کم امروز دارد می‌دریابد که روزه گرفتن و کم خوردن هم سودمند است و چرا. ولی اگر دانش هنوز این را درنیافته بود چه؟

پس از دید برگُزیدگی برای من نخست آیین‌های کهن میایند (تا زمانیکه بروشنی آسیبرسان نباشند)، سپس رویکردهای دانشیک و نوتر امروزین —> کهن‌گرایی




Ouroboros نوشته: 19. اگر وادار به برگزیدن یکی از ادیان ابراهیمی بشوید کدام را انتخاب می‌کنید؟

مسیحیت.
درباره شاخه‌های پروتستان و کاتولیک و ارتدوکس و .. آن چندان نمیدانم، ولی تا جاییکه به یاد دارم پروتستان از همه کمتر سخت میگیرد و پس همان.



Ouroboros نوشته: 20. اگر بنا بود در جزیره‌ای دورافتاده تنها بمانید، و حق انتخاب یک آلبوم موسیقی، یک فیلم و یک کتاب را داشتید، کدام‌ها را برمی‌گزیدید؟

نکته: اگر پاسخ رفتن به "کویری دور افتاده" یا جای دیگری بود بود پاسخ‌ها می‌دگرستند.
...
نکته 2: یک لیستی درست کردم، سپس ویراستم، سپس بازویراستم و سرانجام دیدم
که کار نمیکند، اگر به من باشد هیچی برنمیدارم چون دیر یا زود همگی خسته کننده میشوند!



Ouroboros نوشته: 21. بدترین و بهترین ویژگی خود را چه می‌دانید؟

بهترین ویژگی من در "خویشتن‌داری‌ام" است: روراستی و رک بودن با خودم.
واژه خویشتنداری برای من چمی فراتر از "کنترل کردن خود" دارد و دربرگیرنده شناخت هر چه بیشترِ خود میشود.

بدترین ویژگی‌ام در ندیدن بدترین‌ ویژگی‌ام است 4

من نمیتوانم در خودم ویژگی بدی ببینم، شاید هم چون هر ویژگی بدی که داشته‌ام را پیشتر درست کرده‌ام.

ویژگی‌های بد بسیاری داشته‌ام، به ترتیب از بسیار بچگی‌ام:
شرمگینی (خجالت): بسیار بچه که بودم از دیگران شرم میکردم و از سخن گفتن پشت تلفن بیزار بودم، جوریکه دست‌مایه‌ی خنده خانواده‌ام
میشدم؛ دیرتر انگیزه‌ی راستین شرمگینی‌ام را یافتم (بسادگی: مهند دیدن دیگران، کوچک دیدن خودم) و امروز کم‌شرم‌ترین یا همان "بی‌شرم‌ترین" (: کسی که میشناسم خودم هستم.

ترس از ندریافتن (نفهمیدن): بسیار پیشتر اگر چیزی را میخواندم و با یک نگاه آنرا نمی‌دریافتم از آن بیزار میشدم. امروز اگر چیزی بخوانم و
آنرا نگیرم پس ارزش زمان گذاشتن ندارد، چون پیشتر آموخته‌ام و میروم سراغ یک چیزی که همان اندکی "آزارنده" و نادریافتنی برایم باشد.

...




Ouroboros نوشته: 22. بدترین و بهترین ویژگی نوع بشر را چه می‌دانید؟

بدترین: کودنی
بهترین: کودنی

میدانم میدانم پارادوکس دارد، ولی یکمی بد است، چون سرنوشت من به دیگران پیوند خورده و کودنی‌اشان سرانجام
مرا هم نابود میکند. دومی خوب است، چون از کودنی و ناآگاهی دیگران زندگی‌ام خوب میگذرد و میتوانم همیشه با
اندکی اندیشیدن راهکارهایی بیابم که چند میلیون آدم ول‌معطل پیش از من رنج اندیشیدن‌اش را به خود نداده‌اند.

این روشنه از دیدگاه من بود، از دیدگاه بشریت برای خود بشریت:
بهترین: گوناگونی رویکردها
بدترین: اخلاقیات کوته‌اندیشانه

نبود اخلاقیات دوراندیشانه که برآمده از کوتاهی عمر باشد بیشترین نقش در نابودی ما را دارد. زندگی کوتاهه و همه هم از خود زادمانی ندارند و هتا داشته
باشند مهندی ندارد برایشان، پس بشریت میکوشد با بالاترین تندا پیش برود و همین تندای بسیار بالاست که میتواند و پُرگرایند است که مایه‌‌ی سرنگونی‌اش شود.



Ouroboros نوشته: 23. اگر می‌توانستید سه چیز را در جهان تغییر بدهید، آن سه چیز چه می‌بودند؟

1- جاودانگی مادی را همگانی میکردم:
جاودانگی (گفتگوی دانشیک)
جاودانگی (گفتگوی آزاد)

2- هوش بشریت را افزایش میدادم.

3- آنتروپی را کاهش‌پذیر میکردم (اگر که نباشد).





Ouroboros نوشته: 24. همنشینی با آدم‌های مشابه خودتان را ترجیح می‌دهید یا با اشخاص متفاوت؟

سددرسد تنها با کسانی که مانند خودم هستند.

هر آینه از آنجاییکه درباره هر چیزی چیزهایی میدانم و گرایش‌های بسیار ورتایی (variant) دارم میتوانم با همه کنار
بیایم، ولی همنشینان همیشگی‌ام کسانی هستند که هرچه بیشتر مانند خودم باشند، که شوربختانه/خوشبختانه کم هستند.




Ouroboros نوشته: 25. انتظار و امید وجود چه پرسشی(ها) را در این مجموعه داشتید که آنرا نمی‌بینید، خودتان آن‌(ها) را مطرح بکنید و پاسخ بدهید.

26. آیا اخلاقیات را نسبی میبینید یا مطلق؟


صندلی داغ - Mehrbod - Ouroboros - 01-24-2013

سپاس از شما.
بر خود من مهربد جدیدی آشکار می‌شود که با برخی گمانه‌های پیشینم پیرامون این شناسه تفاوت دارد.
هموندان دیگر از امروز، به مدت سه روز فرصت دارند که پرسشهای خود را مهربد گرامی بپرسند، و ایشان در صورت تمایل می‌تواند به آنها پاسخ بدهد. :e420:


صندلی داغ - Mehrbod - Anarchy - 01-24-2013

مهربد جان این رو به عنوان خواسته خودت ازت میپرسم:

26. آیا اخلاقیات را نسبی میبینید یا مطلق؟


صندلی داغ - Mehrbod - mamad1 - 01-25-2013

Mehrbod نوشته: با شرمندگی آری! هرچند اگر آرمانهای نامبرده تنها و تنها برای خودم نباشند (کِی ولی هستند؟).

بابا مهربد برای چی انچه واسه خودت نمی پسندی واسه دیگران می پسندی؟
یه کمی غیر اخلاقی نیست؟


صندلی داغ - Mehrbod - Mehrbod - 01-26-2013

Anarchy نوشته: مهربد جان این رو به عنوان خواسته خودت ازت میپرسم:

26. آیا اخلاقیات را نسبی میبینید یا مطلق؟

چشم،

اخلاقیات را من 100% کامــگار (absolute، مطلق) میبینم، ولی توانایی پردازش خودمان (یا هر پردازشگر دیگری) را مرزمند میدانم، پس خودبه‌خود نسبی میشود.

برای دریافت آسانتر، ما هنگام خرید یک خودرو این روزها خودبه‌خود نسبی میشویم، چون نمیتوانیم همه‌ی ماشین‌هایی که در سرتاسر جهان ساخته
میشوند را با همه ویژگی‌های یگانه‌اشان ببررسیم، بجایش بهمان خودرو را با آن یکی خودروی دومی و سپس سومی می‌همسنجیم و سرانجام یکی را گزیده و میخریم.

هر آینه، اگر توان پردازشیک ما بسیار بالاتر بود، آنگاه میتوانستیم همه خودروهای جهان را با همه ویژگی‌های ریز و مِهِ‌اشان همسنجیده و دست به گزینشی کامگــار بزنیم.

اخلاقیات نیز همینگونه است، ما یک کُنش اخلاقی در هر دَم از زمان داریم که نه تنها دامنه‌ی اخلاقیات‌اش به روز یا سال نمیرسد، که از امروز تا ابد اخلاقی‌ترین
کُنشی است که میتوان یافت!

بگوییم اگر امروز شما خواستید هنگام ناشتایی در یک کافه میان چایی و قهوه بگزینید، یکی از این دو کُنش "اخلاقی‌تر" است، اگرکه ما میتوانستیم دامنه‌ی هنایش (تاثیر) ایندو کُنش را در گذر روزها و هزاره‌ها و میلیون‌ها و سرانجام تریلیون‌ها سال آینده پردازش کنیم؛ برای نمونه اگر شما قهوه را بخرید، به سود
یک کمپانی که قهوه‌ها را از برزیل واردات میکند شده و این کمپانی اگر امروز شما این قهوه را نمیخریدید ده سال دیگر ورشکست میشد، ولی اکنون که دیگر ورشکست نمیشود
پس بیست سال دیگر مایه‌ی آسیبرسانی بزرگی به مردم بومی برزیل میشود، اگر بومیان برزیل بیست سال دیگر این آسیب را نمیدیدند بجایش بَهمان کار را میکردند و همینجور ad infinitum.

چنین چیزی را در نگره‌ی آشوب - که پیوند چندانی به آشوب هم ندارد - یا همان Chaos theory - WiKi داریم.

ولی از آنجاییکه پردازش چنین چیزی نه تنها از دامنه‌ی توانایی‌ها ما، که به گمان بسیار بالا از دامنه‌ی توانایی هر جاندار
زنده‌ای که هرگز زیسته و خواهد زیست فراتر بوده، پس اخلاقیات ما به چیزها ساده‌تر، ولی پیشبینی‌پذیر کوتاه میشوند.

طبیعت ما را به یافتیک‌ها (heuristics، قانون‌های سرانگشتی) گوناگونی سازوبرگ داده که با پس دادن آزمون خود در روند گزینش طبیعی، "بهین‌ترین"
کُنش در "بیشتر زمانها" هستند، ولی ما نمیتوانیم بآسانی همانها را با خردگرایی دربیاوریم، چون پردازش سرراست آنها سخت است (ولی آماروارِ آن براهِ گزینش طبیعی آسان).

این یافتیک‌ها در اندیشه‌ی ما نهادینه شده‌اند و برای نمونه در اینکه اگر یک قطار از کنترل بیرون رفته بود و میتوانستیم به آن 2 راستا بدهیم:
راه یکم: به مرگ 100 کس می‌انجامید.
راه دوم: به مرگ 50 کس می‌انجامید.

با خردگرایی و خودآگاهانه میدانیم راه دوم اخلاقی‌تر است، اکنون اگر پرسش دیگری مانند:
راه سوم: یک آدم چاق کنار دستمان را هل داده و قطار هیچکس را نکشت

داشتیم، اینجا دیگر بیشتر ما با اخلاقیات یافتیکی میاندیشیم و میدانیم که چنین کُنشی اخلاقی نیست، گرچه "خردگرایی خام"
ما بگوید که جان یک آدم چاق در برابر 50 آدم زنده ارزش کمتری دارد. چرایی این دانایی در پیچیدگی پردازش اخلاقیات کنش است و طبیعت
در روند گزینش طبیعی ما در آورده که فدا کردن دیگران بچنین شیوه‌ای "کمابیش هرگز" اخلاقی نیست —> یافتیک / قانون سرانگشتی


صندلی داغ - Mehrbod - Mehrbod - 01-26-2013

mamad1 نوشته: بابا مهربد برای چی انچه واسه خودت نمی پسندی واسه دیگران می پسندی؟
یه کمی غیر اخلاقی نیست؟

شاید نااخلاقی باشد، ولی زبانزد زیبای «آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران مپسند» همیشه‌ی همیشه مانند هر زبانزد دیگری درست نیست.

نخست اینکه ما یک دگرسانی میان "پسندیدن" و "پذیرفتن" داریم، بگوییم من میتوانم نوشیدن چای هنگام ناشتایی (صبحانه) را نپسندم، ولی آنرا بآسانی بپذیرم:

پذیرش و پسندش همبستگی دارند، ولی وابستگی ندارند: ما گاهی چیزهایی که نمیپسندم
را نمیپذیریم (= کشتار، دزدی، ..)، گاهی نمیپسندیم ولی میپذیریم (ننوشیدن چای هنگام ناشتا، همجنس‌گرایی، ..).


در اینجا پرسش‌ها این بودند:

پیک آغازین از سوی Ouroboros
12. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمان‌های خود جانتان را به خطر بیاندازید؟
نه، هرگز!


گفت‌آورد پیک آغازین از سوی Ouroboros
13. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمان‌های خود جان دیگران را به خطر بیاندازید؟
با شرمندگی آری! هرچند اگر آرمانهای نامبرده تنها و تنها برای خودم نباشند (کِی ولی هستند؟).


پس بترتیب:
من نوشیدن چای هنگام ناشتا را برای خود میپذیرم و نمیپسندم ، ولی برای دیگران میپذیرم (و پسند و ناپسند ندارم).
من خودکشی را برای خودم میپذیرم و نمیپسندم، ولی برای دیگران میپذیرم و نمی‌پسندم.
من جان دادن در راه آرمان‌ها را برای خودم نمی‌پذیرم و نمی‌پسندم، ولی برای دیگران می‌پذیرم، ولی [بیشتر زمانها] نمی‌پسندم.

گزاره سوم میتواند نااخلاقی باشد یا نباشد درست نمیدانم، ولی چیزی که در ذهن من
هنگام پاسخ دادن بود، با یک همانندی با اینکه دوست من میخواهد خودکشی کند، چه میکنم این بود:
1- نخست میکوشم دوستم را به زندگی امیدوار کرده و خودکشی‌ای که برای او نمیپسندم را متنفی کنم.
2- اگر دوستم پذیرفت که هیچ، اگر نه:
3- گرچه کار او را نمیپسندم، ولی چون هر کس را آزاد در زندگی میدانم و خودکشی را حق هر آدمی میدانم (میپذیرم)،
پس بجایش میکوشم به او کمک کنم تا هومرگی (humarg=euthanasia، مرگ آسان و بیدرد) خوب داشته باشد.

اکنون در نمونه جان دادن و فداکاری خود در راه آرمانهای زندگی، آنچه من میبینم اینه:
1- میکوشم به دیگران بگویم که جان دادن در راه آرمان‌ها ارزش ندارد.
2- نمیکوشم دیگران را به جان دادن در راه آرمان‌هایشان تشویق کنم.
3- اکنون اگر کسی هنوز میخواست در راه آرمان‌هایش جان بدهد، از آنجاییکه چنین رفتاری را ناچاروار میپذیرم (و گاه ناچار بایسته میبینم، و در یک شرایط
بسیار ویژه‌ای شاید خودم هم اینکار را بکنم) پس بجایش میکوشم این جان دادن در راهی درست و سودمند برای بشریت هزینه شود.

اینجا من رویکرد‌های "عملی" و "نگره‌ای (اخلاقیات ناب)" را با یکدیگر آمیخته شده آوردم.