سارا نوشته: یادتان نمی آید گفتید که نمیتوانید مرا همتای خودتان ببینید و بعد هم فرمودید در برابر من یک بنده ای ! این حرف یعنی چه ؟
یعنی چون بنده ی خدا هستم پس چیستی ام می شود "بنده"؟ چون شما مثال آوردید که یک پزشک در برابر دیگران پزشک هست پس یک بنده در برابر دیگران یک بنده است و از آنجا که شما خودپرست هستید و خدای خودتان ! پس همتراز با خدای من قرار دارید و من همتراز با بندگان شما .......
درسته, یک پزشک در برابر من یک پزشک است, اگر که بخواهیم از نگاه "پیشه" به او بنگریم.
شما هم در برابر من یک بندهاید, اگر که بخواهیم از نگاه "جهانبینی" بنگریم.
همهیِ چیستی یا بهتر بگوییم, کیستی (identity) شما هم در بندگی کوتاه نشده, این کژبرداشت خودتان میباشد.
در هر چهرهای ولی,
بخشی از کیستی شما با کنش بندگی گره خورده و در این هم درز نمیرود.
سارا نوشته: اینکه نشانه با تعریف فرق می کند را همه ی مردم شهر می دانند ولی از آنجا که بنده یک مسلمان هستم خب معلوم است که نفهمم چون یک عقب مانده ام نه؟
خود این باز میشود زمخت نگری, چون نکتهیِ سخن این نبوده که شما تفاوت این دو را
نمیدانید,
نکتهیِ سخن این بوده که شما این دو را
جابجا گرفته بودید ( = اشتباه از روی زمخت نگری).
و چرا خود این باز زمخت نگری بود؟ چون کسیکه تفاوت دو
چیز را نمیداند راهی هم ندارد آن دو را جابجا بگیرد, برای او آندو یکیاند:
Mehrbod نوشته: در هر چهرهای, شما در گفتگوی دیگر, سرانجام "نشانههای یک (sign)" چیز را با تعریف (definition)" آن جابجا گرفتید یا نه؟
و از آنجاییکه براستی همانجور که گفتید کسی پیدا نمیشود که تفاوت این دو را نداند (مگر آنکه
هوشبهر بسیار پایین داشته باشد), پس میتوان در خود همین نوشتهیِ شما ردّ خوبی از
خُردانگاری مرا هم یافت که پنداشتهاید من پنداشته ام شما دو چیز به این پیش پاافتادگی را از هم نمیدانید.
پ.ن.
اگر خوب در سخنان آورده شده بخوانید, میبینید که همین
شتابزدگی در داوری دیگران است که پیوسته کار دستتان میدهد.
به دیگر زبان, شما دیگران را پیوسته به پیش داوری, پیش داوری میکنید.