کوشا نوشته: اگر بتونی هدفی معقول تر از آنچه قرآن برای وجود انسان ذکر کرده (عبادت کردن برای رسیدن به رستگاری) به من معرفی کنی من همینجا کافر شدن خودم را علنا بیان می کنم و دست از تمام عقایدم می کشم.
هدف معقول؟ عبادت => رستگاری؟
خب اینکه میگی برای من از نظر عقلانی و نیز از نظر تجربی و عملی زیاد قابل درک نیست.
یعنی شاید عبادت چنین خاصیتی داشته باشه، ولی من فکر نمیکنم تنها راه رستگاری این باشه و فکر نمیکنم خدا اینقدر اصرار داشته باشه که بهش ایمان بیاریم و کونمون پاره بشه تا ما رو جهنم نندازه و حتی بهشت ببره.
بنظر من معقول تر اینه که بگیم همون نیک بودن و انصاف داشتن و راست و مردانه زندگی کردن و فهم و شعور در این حد که خیرخواه همهء موجودات باشیم و به دیگران بدی نکنیم (آنچه بر خود روا میداریم بر دیگران هم روا بداریم و آنچه بر خود روا نمیداریم بر دیگران نیز روا نداریم)، با وجود فشارها و سختی های زندگی، اونم نه بصورت مطلق که عملا بنظر من برای اکثریت انسانها امکان نداره چون هیچکس اونقدر کامل و قوی و سوپرمن نیست، به مرور موجب رشد و تعالی روحانی انسان میشه و رستگاری و خوشبختی ابدی از این راه هم قابل حصوله.
بنظر من طبیعی است و انتظار و گمان نیک از خدای قادر مطلق خیرخواه هم جز این نیست که میخواد به هر نحوی شده اون خوشبختی و لذت ابدی رو به تمام مخلوقاتش بده. منتها اینکه چرا این خوشبختی رو باید بصورت تدریجی و با رنج و زحمت و تحمل محرومیت در این مدت بدست آورد خب جواب خاصی براش ندارم اما میشه تا این حد بپذیرفت که بالاخره عقل و ظرفیت ما گنجایش نداره و لزومی نداره جواب همهء سوالات رو بدونیم تا در این باب احتیاط کنیم. اما اینکه بگی کسی بخاطر اینکه اسلام رو باور نکرده، به وجود خدا شک منطقی داشته (بر اساس هردوی عقل و تجربه)، نماز نخونده، روزه نگرفته، و خلاصه بخاطر صرف بی ایمانی و اینکه یک دین و مناسک خاص و گسترده و پیچیده و پرهزینه ای رو طبیعتا پیروی نکرده مجازات شدید میکنه و جهنم میبره و از خوشبختی نهایی و ابدی برای همیشه باز میمونه، با وجدان و عقل و تجربهء من جور در نمیاد و برام باور پذیر نیست.
من تا اون حدی که عقل و وجدان خودم میرسه میگم اگر خودم جای خدا بودم، یعنی موجودی که خودش کاملا خوشبخته و چیزی خوشبختیش رو تهدید نمیکنه، و قدرت مطلق و صفات نیک مطلق هم دارم، مهربان و خیرخواه هستم، و اونم تازه چیزی رو که بدست خودم خلق میکنم، مطمئنا هدفم جز محبت کردن و عشق ورزیدن و لذت و بهره مندی دادن به اون موجود نیست و برای رسیدن به اون هدف هیچ مانع و محدودیت و شرطی نمی شناسم! دلیلی نداره که مانع و محدودیت و شرط سختی در کار باشه! مسلما چیزی هم که خلق میکنم چون عالم و قادر مطلق هستم و از آینده هم خبر دارم، اگر قرار بود که تا ابد بدبخت باشه هرگز خلقش نمیکردم! چون این قدرت رو داشتم که خوشبختی اون موجود رو تضمین کنم، و هدفم از خلقتش برآورده بشه، خلقش کردم!
به بیان ساده، من اگر بتونم، به همه حال میدم! این ذات منه. این خوبی محضه. چیزی از این بالاتر؟ چیزی از این روشنتر؟ چیزی از این بدیهی تر؟ از بابتش هم چیزی از کسی نمیخوام که اگر میخواستم که دیگه چه ذات بخشنده و مهربان و نیکی محضی میشد؟ برای چی باید از بابتش چیزی از کسی بخوام؟
بنظر من هدف خداوند هم جز حال دادن چیزی نبوده! البته به زبان عامیانه/خودمانی. چیزی جز این هم نمیتونه باشه.
حال میگیم بالاترین درجهء این حال با تکامل تدریجی و با دخالت ارادهء خود یک موجود مختار میتونه حاصل بشه (بخاطر بدست آوردن فهم و شعور و ظرفیت اون). این نظریه ای هست که وجود داره (و البته دلیل و اثباتی هم براش سراغ ندارم، ولی بهرحال چون در واقعیت ما وجود داریم و تحت این شرایط و محدودیت و فشار و رنج هستیم، اون رو مفروض میگیرم برای بحث درمورد هدف و روش خدا). ولی این نظریه باید در عمل عملی باشه. نه اینکه اونقدر ایدئالیست و دشوار/مطلق گرا و با پافشاری محض بر روی روش «همه چیز یا هیچ چیز» باشه که اکثریت انسانها نتونن از پسش بربیان یا ازش ناامید بشن یا بهش شک کنن. عقل بنده بر اساس تجربه و وجدان شخص بنده میگه که مثلا حتی یک فردی مثل من باوجود تمام شک و اینکه دین مشخصی ندارم و نماز نمیخونم و روزه نمیگیرم و غیره، و حتی بد و بیراه و انتقادهایی که نثار دین و حتی خدا میکنم، اما چون صادق هستم و از روی غرور و خباثت نیست، و چون ذاتا آدم خوبی هستم و سعی میکنم خوب باشم و خوبتر بشم، و به دیگران ظلم و آزارم نمیرسه (تاحدی که واقعا در اراده و توان خودم بوده سعی خودم رو کردم و اکثر اطرافیان هم از من خیلی راضی هستن)، نه تنها دلیلی برای مجازات و جهنم رفتنش وجود نداره، بلکه خدا اساسا باید منو مقبول بدونه حالا بصورت حداقلی هم که شده، و پایین ترین درجات بهشت رو حداقل بهم بده، اگر هم که باز نیاز هست مراحل تکامل و رشد روحانی بیشتری رو طی کنم فرضا بخاطر اینکه هدف نهایی انسان و چیزی که خدا براش میخواد اینه که بقول معروف به درجهء کمال عرفانی برسه، پس خدا باید به من فرصت این رو بده، نه اینکه بگه نه همون یه دفه همون چند سال عمر و فرصت و شرایط همون یکی بود و دیگه تموم شد و مقدور نیست! به همین دلیل من شخصا به نظام زندگیهای چندگانه اعتقاد دارم؛ یعنی میگم اگر خدا و ماوراء و بقای پس از مرگ و بهشت و جهنم و کمال واقعی باشه، پس نظام زندگیهای چندگانه هم معقول و لازمه. من دیگه درمورد خودم که میتونم قضاوت کنم درمورد توان و صداقت و وجدان خودم آیا میتونم قضاوت کنم یا نه؟ خب من میگم برای من با این شرایط همین حد از باور/اعتقاد/ایمان/احتیاط و تلاش و تعالی مقدور بوده و نه بیشتر. بیشتر حتی اگر بشه و من تنبلی کرده باشم بازم ذاتا میبینم آدم بدی نیستم و قصد بدی نداشتم و دلیلی برای پلیدی ندارم، و به هیچ وجه انصاف نمی بینم که به جهنم برم و مجازات سختی بشم؛ چه برسه به جهنم و مجازات و بدبختی ابدی و محروم ماندن ابدی از خوشبختی!