12-01-2013, 01:58 PM
مزدك بامداد نوشته: بیجاست، کسی که پای در راه نبرد با سرمایه داری مینهد و خود را "فدایی" هم مینامد، بایدپس هرکه بگوید بالای چشم دایی یوسف ابرو است برای کس کردن رفته کمونیست شده است و سوسیالیست واقعی نیست؟درجه سوسیالیست بودن یک نفر با تعداد بخیههای پارگی ماتحت در راه طبقه کارگر باید سنجیده بشود؟ همان زمان که این جوانان فدایی که به سراب شوروی فرار کرده بودند دوستان خود را میدیدند که به هلند ، فرانسه و انگلیس رفته بودند و آنها را با خود مقایسه میکردند ، تازه اوضاع کسانی که به مسکو رفته بودند ۱۰۰ برابر از کسانی که K.G.B به آزربایجان ، تاجیکستان و دیگر جمهوریها میفرستاد بهتر بود!
اماده ی هرگونه از جان گذشتگی باشد، چرا که بهره کش هرگز بخشایشی[١] در سزای کمونیستها
نکرده و نخواهد داشت و سرسخت ترین دشمنان سرمایه داران، همانا کمونیست ها میباشند.
من خودم در جاهایی به ناچار به سر برده ام که آپارتمان بتونی ! در برابرش کاخ است.
این یارو باید یک هفته دستکم در غار و کوهستان میخوابید و چیزی جز نان سخت تر از
سنگ بدستش نمیرسید و از چاله های اب باراب آب میخورد تا میدانست که از یک آپارتمان
بتونی که در دسترس ایشان ، که پناهنده ی شوروی بوده، نهاده اند، گله و زاری ننماید.
بیشتر این فداییان( پس از ١۳۵۷) جوانان خانواده های خورده بروژوا بودند که پوشیدن
کت جر خورده و گذاشتن سبیل کمونیستی برایشان گیرا بود و دختر ها هم میپسندیدند و
طبیعطا ً به خورشت بادنجام مامان هم خو گرفته بودند. زمین که روزگار سخت پیش آمد،
بجای اینکه سپاسگزار باشند در شوروی جانشان از مرگ و به دار آویختن گروهی مانند
١۳۶۷ ، رها شده است، از نبود مبلمان و کاغد توالت گله میکنند! نمیدانم چرا آفتابه شان
را به همراه نبرده بودند! گویا اکنون، پناهنده شدن، برابر این شمرده میشود که برویم به
ما خانه ی خوب و ماهیانه ی خوب و خوراک خوب و بهداشت و ،، بدهند، کار هم نکنیم !
"A Land without a People for a People without a Land"