آلیس نوشته: ایشان خوشی و درد ویری را سنجهای برای ارزش و پادارزشها نمیدانند، بساکه داوری طبیعت و مهاد
فرازیست ژن را آماج میگیرند. به زبان دیگر، دیدگاه ایشان از «ارزشها» تکینه نیست و خوشی و لذت یکتن
را در راستای زیست و فرازیست ژنهای یک تن و همبود مهند میدانند. شما هم بخوبی "زیست" یک تن را با
"فرازیست" ژنهای همان تن دگرسان گرفتید، ایشان این دگرسانی را بشمارش نمیاورند.
پس پرسمان باید اینگونه باشد: چرا ارزشها و پادارزشها در چارچوب فرازیست ژنهای خود و دیگران کرانمایی میشود؟!
تازه، ژنهای من در زادمان پسین[FONT=&] 50[/FONT] درسد میشود، در زادمان پسینتر [FONT=&]25[/FONT]درسد و همینگونه کم و کمتر هم میشود تا
یه سفر میگراید. :)
پارسیگر
Rationalist نوشته: آنچه از نگاشت های ایشان تاکنون دریافته ام؛ مهند ترین ارزش زندگی را فرازیست منفرد خود می دانند؛ نه فرازیست ژن هایشان را.
اما فرازیستن فرد؛ با فرازیستن ژن هایش متفاوت است و زیستن متفاوتی را ایجاب می کند. و این در حالیست که ایشان بر پایبندی به فرگشت، در راستای فرازیست سخن می رانند!
خب دوستان اگر شناختشناسی را از پنجره بیرون انداخته و هر چه سُهیدیم را سنجهیِ "آماجمندی" و "ارزش" بگیریم همین میشود! هنگامیکه نگاه ما باید
همراه با پدیدههایِ گیتیگ و شناختشناسانه باشد. اینجور بیانگارید که هماکنون زاده شده و خودآگاه گشتهاید, نون چگونه چیزها را ارزشمیابید؟ میبینید به شما بهمان کنش خوشی میدهد (یک چیز درونیِ خوب)
و پس آنرا "خوب" میشمارید و ارزش میگیرید. سپس بیشتر میکندوکاوید و میخواهید دریابید آیا همهیِ این کشنها «آماجی» هم دارند یا اینکه نه, همه چیز تنها در همان خوشی بردن و دوریجُستن از درد میکوتاهد؟
در نگرش فربودین ولی باید خود را از همچندی بیرونکشیده و هر چیزی را ز دیدگاه سومکس نپاهیست; ب.ن. میانگاریم ما میتوانیم برای پاسخ به پرسش بالا, بیانگاریم از
یک چیزی/ابزاری میتوانیم خوشیِ پیوسته و بیکران ببریم, آیا اکنون به ارزش جاودان دستیافتهایم؟ اگر در اینجا چیزی به نام
"گوناگونی" برایتان یادآوری آزاردهنده شده و میاندیشید که انجام تنها
یک کار خوشیآور برای ابد خستهکننده میشود, پس دو ارزشیافتهاید:
١- خوشی بردن = ارزش
٢- گوناگونی در خوشی بردن = ارزش
٣- ...
سپس در دنبالهیِ این باید از خود پرسید که خوب این ارزشها چگونه درست شدهاند و از کجا ریشه میگیرند؟ چرا گوناگونی خوب است, یا چرا خوشی بردن
مرزمند خوب است و نه نامرزمند؟
در اینجا با نگاه به فرایندهایِ سرشتین به پدیدهای به نام فرگشت میرسیم که این ارزشها را در جاندار براه گزینش طبیعی میفرگرداند, آنهم تنها تا زمانیکه در یک راستا و آماج پیشروند: زیست و فرازیست
پس اینجا ما شناختشناسانه توانستهایم به زایندهیِ ارزشها پیببریم که میتوانیم آماجِ این "زاینده" را «ارزش راستین» بنامیم; اکنون بهمین شیوهای که تا اینجا
رسیدهایم باید پرسش را دوباره وابگسترانیم, بپرسیم خوب چرا جهان گیتی پدیدهای به نام فرگشت دارد که جاندارانی میفرگرداند که در راستای زیست و فرازیست میکوشند؟
پاسخ به این پرسش (اگر پرسشی هستومند و بجا باشد) میشود پاسخ به اینکه «آماجمندی» زندگی ما هم چیست و دوباره "ارزش راستین" پشت همهیِ این فرایندها و روندها چیست,
که اینجا را مزدک گرامی اینجا نگیخته بودند:
صندلی داغ - مزدك بامداد - برگ 13
در فرجام, هر کس میتواند ارزش زندگی خودش را هر چه دوست دارد کراننماید, ولی دیدگاه فربودشناسانه و شناختشناسانه پاسخ دیگری
میدهد که میتواند "پاد-بینادلانه (≈counter-intuitive)" باشد, درست همانجور که «گیتیگ چندا» برای ما یکراست دریافتنی نیست, ولی "فربود" دارد و میدانیم سُهش و دریافت درونی ما نابجاست, نه آن!
پارسیگر