undead_knight نوشته: به زیبایی حرف منو تحریف کردی:))
اگر راه رسیدن به چیزی از "خشونت گسترده" بگذره اون وقت از دید من نادرسته، زمانی هست که خشونت گسترده دلیلش روش خشن ما نیست.
ستیز با برده داری ذاتا خشن نیست ولی روش های انقلابی ذاتا خشن هستند.
مثلا در آمریکا و در ایالت های شمالی بدون خشونت زیاد برده داری لغو شد ولی به دلایل اقتصادی-سیاسی ایالت های جنوبی وارد جنگ شدند.
ولی شما نمیتونید انقلاب کنید مگر اینکه اعدام انقلابی داشته باشید و خائنین به انقلاب رو مجازات کنید.
سفسطه پهلوان پنبه!من از دید آنارشیستی خودم این دیدگاه رو ارائه دادم و هیچ ربطی به لیبرالیسم نداشت در خود امریکای لیبرال مگر ما کم خشونت و جنگ داریم حتی شروع تاریخ امریکای مستقل با یک جنگ-انقلاب هست.تاریخ سایر کشورهای لیبرال هم کم خشونت و انقلاب نداره!
همونطور که قبلا هم گفتم همه جلادان از یک خانواده هستند;)
رهبران انقلابی مردم رو "منابع مصرف شدنی" حساب میکنند چون هیچ خشونتی بدون پاسخ و تلفات نیست.
آه مثل اینکه همونطور که امیر یا داریوش قبلا پیشهاد داده بودند(اگر حافظم یاری کنه) نیاز هست که اسطوره های ایرانی نقد بشند:)
اصولا انقلابیون در تمام تاریخ از اسپارتاکوس گرفته تا همین کاوه خودمون یا انقلابیون مدرن مثل انقلاب فرانسه یا روسیه، در فروختن رویا و آرمان شهر حرفه ای هستند ولی روز بعد از انقلاب، انقلاب بچه های خودشو میخوره و بساط گیوتین و دادگاه های انقلابی برپا میشه.
اینها, اینکه کمونیسم نه ببایست به واژگشت گره خورده, نه به دنبال خونریزی و آشوب هست را چند باری برایتان توضیح دادند:
***
پرسش و پاسخهای فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد - برگ 13
Nevermore نوشته: مزدک گرامی،
نگرتان درباره ی سوسیال دموکراسی چیست؟
به نگرتان راه حل اصلاحی بهتر از انقلابی نیست و اصولا چه اختلافات ایدئولوژیکی میان کمونیست ها و سوسیال دموکرات ها وجود دارد؟
به طور مثال همین سوسیال دموکرات ها امروز در فرانسه قدرت را در دست دارند و همین دیروز بود که خواندم قرار است مالیات 75 درسدی برای فوتبالیست هایی بگذارند که در سال بیش از 1 میلیون یورو در آمد دارند.خب این سیستم مالیاتی و اقتصادی بسیار به رفاه کارگران کمک می کند و حداقل در جهانی که سرمایه داران به این راحتی ها از موضع شان عقب نمی نشینند به مردی و نامردی در نگاه داشت این وضعیت می کوشند،راه حل خوبی به نگر می رسد.
سپاس.
روشن است که دادخواهان همواره دوست داشتند که داد آنان با آشتی و آرام و بادواری خردمندانه ی
بهره کشان، پاسخ داده شود و هتّا گاه این خوشباوری به بهای جان انان پایان گرفت. برای نمونه مزدک
بامداد، شاه را با خردورزی خرسند کرد که به روزگار مردم بدبخت رسیدگی کند و دارایی ها و گندم ها و
زنانی را که خاوندان در شبستان های خود گروه گروه گرد آورده بودند و بری مردم زنی بجای نمانده بود،
میان انها پخش و بخش نماید ولی سرانجام بزرگان که نمیخواستند این بهره مندی های مفت خود را
از دست بدهند، به آوای خرد گوش ندادند و در یک ترفند زشت، مزدک و مزدکیان را به میهمانی نگرستیزی
با موبدان فراخوانده و پس از انکه موبدان مفت خور (آخوندسیم زمان ساسانی) به وی دشنامی چند دادند،
در تالار و باغی در آن کاخ همه مزدکیان را سربریده و وارونه در خاک فرو کردند و مزدک را به آن باغ آورده
و گفتند، این درختانی هستند که از آموزه های تو روییده اند که مزدک بیهوش شده و او راهم سربریده و
نام او را که خود موبد موبدان در شهر استخر بود، از دفتر ها پاک کردند و کسی پروانه ی به زبان آوردن
نام اورا نیافت و اگر چیزی از او در تاریخ مانده، از "ردیه" ها و دشنام هایی بود که به او دادند. خب
این آموزه ای بود برای ما که بار دیگر به نیکخواهی و خرد دشمن انگل, پشت استوان نشویم و این بود
که اینبار بابک خرمدین که زادمان نوینی از مزدکیان را فرماندهی می نمود از همان آغاز به جنگ با زورگویان
پرداخت و خب، بدست همان زورگویان هم نابود شد ولی روان جنبش او که از ستم بر میخیزد، تا به امروز زنده
مان. در باره ی تزار و شوروی هم همین بود. 1905کارگران و بدبخت ها که از گرسنگی و بیچارگی بی هیچ جنگ افزار
و چماغی به دادخواهی نزد تزار رفتند، به فرمان او با گارد امپراتوری به خاک و خون کشیده شدند و این
تخم واژگشت و کشتار خود تزار و خاندان رومانوف را بارور ساخت و ریشه ی کینه را به خون آبیاری نمود.
(در فیلم سرگی ایزناشتاین "رزمناو پوتیِمکین" این رویداد تلخ که پایان تزاریسم را کلید زد، با درخششی
کم همتا نشان داده شده )
در چین هم زمینداران و امپراتور همگی در تریاک کشیدن خود خوش بوده و به تخمشان هم نبود که هر سال
چند میلیون چینی بمیرند، تنها آنگاه که باژ و نان شان بهنگام نمیرسید یک ژنرالی را میفرستادند که مردم را
کشتار نماید، مرگ و میر از گرسنگی چیزی بهنجار شده و اگر یک سالی کسی نمیمرد، ماندارین ها شگفت زده
میشدند! . کوتاه سخن، در هیچ زمان و هیچ جای تاریخ دیده نشد ( جز همان یکبار که "کواد شاهنشاه ساسانی"
فرنود مزدک را نخست پذیرفت ولی رده ی بهره کش هم او را برکنار نموده و هم مزدک را نبود کرد) که رده ی
بهره کش از برتری های نادادوند و ناروای خود دست برداشته و بخشایش و آمرزشی را در سزای رنجبران
و فراورندگان که ستون زندگی همبودین بوده و هستند، روا دارند. کمی دوراندیشی هزینه نکردند که دستکم
فرزندانشان از خشم توده ها در زینهار بمانند. این بود که شاه ها گریختند، تزار ها کشتار شدند ، لویی
شانزدهم و هفدهم و .. به زیر تیغ و مرگ رفتند و دودمان دیرنده شان برچیده شدند، امپراتوران چین که
دودمان شان به آسمان و خدایان میرسید در گمنامی و دورافتادگی و فراموشی جان سپردند. دریغ که از
اینهمه درد و مرگ تاریخ، بازهم بهره کشان آموزه نگرفتند و داوخواهانه، هرگز سزای فراورندگان را
بجای نیاورده و همواره از انان قربانی گرفتند و اکنون هم تا زمانی که میکرب سرمایه داری در پیکر
همبود ها لانه کرده است، همواره بیم بازگشت بدبختی در هنگامی که کارگران اندکی سست شوند
میباشد و این آروین های تلخ ما و دادخواهان جهان اینگونه بود که به این زبانزد خونین انجامید که :
"
آزادی گرفتنی است، دادنی نیست"!
•
پارسیگر