نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

هویت شخصی: مسئله بقای شخص در گذر زمان
#1

(در این جستار، فیزیکالیسم پیش فرض اصلی گفتگوست. بحث در مورد روح و سایر توضیحات ممکن برای هویت شخصی را می توانید در جستاری تازه مطرح کنید.)

مسئله شکافت
همیسفرکتومی یک عمل جراحی است که در آن یک نیمکره مغز حذف می شود. بر خلاف انتظار، مطالعات نشان می دهند که این عمل جراحی، چه نیمکره چپ باشد چه راست، نتیجه قابل توجهی روی شخصیت و حافظه شخص ندارد. بنابراین اگر شما تحت چنین عملی قرار بگیرید، پس از آنکه به هوش بیایید، کماکان خود را همان شخص قبلی می بینید. حال فرض کنید که شما تحت چنین عملی قرار گرفتید، با این تفاوت که آن نیمکره دیگر را روی سر (خالی) بدنی دیگر پیوند بزنند. پس از پایان عمل، ما دو شخص خواهیم داشت که خودشان را همان شخص قبلی (شما) می بینند، اما شما واقعا کدام هستید؟ قبل از عمل جراحی هوشیار هستید، سپس همه چیز سیاه می شود، اما وقتی که بیدار می شوید، چه می بینید؟

مسئله شکافت، به همراه چند مسئله مشابه دیگر، من را به این دیدگاه نامید کننده رسانده که در واقع راهی برای بقای شخص وجود ندارد؛ هر انسان گذرگاه مرگ پیوسته بینهایت شخص است. ابتدا از اینجا شروع کنم که، مفهوم "هویت" یک ابزار ذهنی تنها برای آسودگی کار انسان است، وگرنه موجود ثابتی در جهان نداریم، و تنها میتوانیم از میزان/درصد تطابق سخن بگوییم. به همین ترتیب برای هر انسان، در هر زمان، متناظر با وضعیت مغز او، یک شخص (تجربه اول شخص) وجود دارد، که با گذر زمان بطور پیوسته تغییر می کند.

اما چگونه است که هر انسان برای خود یک هویت یکپارچه و ثابت قائل است؟ تنها به این دلیل ساده که او میتواند آنچه را که در گذشته انجام شده به یاد آورد. برای نمونه، او خاطرات کارهایی که در 20 سال پیش انجام شده را دارد، و نتیجه می گیرد که او همان شخص 20 سال پیش است، و چنین تعمیم می دهد که شخص 20 سال آینده نیز او خواهد بود، بنابراین به دور اندیشی و برنامه ریزی برای آینده می پردازد. اما چنانچه می دانیم، در طی 20 سال کل ماده سازنده بدن جایگزین شده، و حتی از نظر ساختار نیز شخص تغییرات زیادی داشته است. آیا این درست به این معنا نیست که شخص 20 سال پیش مرده است؟ این شخص چه ارتباط یا اهمیتی برای آن شخص 20 سال پیش دارد، در مقایسه با بیشمار 70 کیلوگرم ماده ای که میتوانند به ساختار بدن این شخص در بیایند؟

بطور خلاصه، این تصور که ما دارای یک هویت ثابت و یکپارچه در طول زندگی هستیم، توهمی است که بخاطر حافظه به وجود می آید، و احتمالا توسط انتخاب طبیعی هم حمایت شده است. آنچه که در حقیقت به وقوع می پیوندد، اینست که شخص من، در همین لحظه با همین خاطرات به وجود آمده، و شخص یک ثانیه پیش، چیزی را تجربه کرده جز مرگ آنی نیست. چنین دیدگاهی، شاید درست نباشد، اما هیچ دلیلی در رد آن پیدا نمی کنم. آیا شما دلیلی برای مخالفت با این دیدگاه دارید؟

پانویس: امکان دارد در متن بالا بشود تناقض هایی را پیدا کرد، که بخاطر استفاده ناخودآگاه یا ناگزیر نویسنده از ابزار "هویت" است.
پاسخ
#2

Unknown نوشته: آیا شما دلیلی برای مخالفت با این دیدگاه دارید؟
بله؛
شاید بزرگترین دستاوردِ روانشانسی، اثباتِ وابستگی یا ارتباطِ میانِ شرایطِ کودکی و تمامِ دورانِ پس از آن باشد. اما ایرادِ سخنِ شما تنها از جنبه‌ی روان‌شناسانه نیست. به این مثالِ ساده توجه بفرمائید: تصور کنید یک ظرفِ شراب داریم، هربار مقداری از آن را خالی می‌کنیم و بهمان میزان آب در آن می‌ریزیم؛ می‌توانیم اینکار را مدتها انجام دهیم، اگرچه پس از زمانی دراز، مقدارِ شرابِ موجود در ظرف بسیار ناچیز خواهید شد، اما مقدارش هرگز صفر نخواهد شد. در واقع نقش‌هایی که در شکل‌گیریِ هویتِ ما (چه در معنای اجتماعی‌اش و فردی) در طولِ زندگی نقش دارند، به نسبتِ شدت، کیفیت‌ و ماهیت‌شان ممکن است تاثیرشان کم و زیاد شود، اما برای آنکه کاملا ناپیدا شود، نیاز به فرمت کردن حافظه است!
برای آنکه مثالی که آوردم قدری بیشتر به واقعیت نزدیکتر شود، باید آن را اینطور در نگر گرفت که ما هربار مقداری تصادفی از شرابِ درونِ ظرف را بیرون می‌ریزیم و مایعی نو به جایش می‌ریزیم.
یک ایرادِ دیگر، دشواری در تعریفِ واژه‌ی «هویت» است. دوشواری‌هایش هم آنچنان زیاد است که من تصور می‌کنم برای هرگونه گفتگویی در این مورد نیاز است که تعریفی دقیق از آن در دست داشته باشیم. اما فعلا من یک تعریفِ بی‌مهابا از آن می‌کنم و شما اگر این را صحیح نمی‌دانید اصلاحش کنید:
هویت مجموعه‌ایست از شناخت‌های فردی و درونی که شخص آنها را جنبه‌های گوناگون و درهم‌تنیده‌ی واژه‌ی «خود» دسته‌بندی می‌کند. از آنجا که به نظر می‌رسد بحث پیرامونِ هویتِ شخصی باشد، مفهومِ هویتِ بیرونی را در اینجا درنگر نگرفتم. مسلم است که بخشی از مفهومِ کلیِ هویت (هتا در بخشِ فردی‌اش) برآمده از معرفتی‌ست که اطرافیان از ما دارند، اما فعلا می‌توانیم از آن صرف نظر کنیم یا اینکه آنرا هم در همان تعریفی که آوردم بگنجانیم.

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ
#3

اهمیت بحثی که که مطرح می کنم، از آنجاست که بیشترین کسی هر شخص برایش اهمیت قائل است، "خود" اوست و طبیعتا نمی خواهد که او تلاش کند، و دسترنج را کسی دیگر بگیرد. حال به همان مسئله شکافت نگاه کنید. پس از عمل جراحی، دو شخص خواهیم داشت، که هر کدام خودشان را "شما" می داند. آن که نیمکره راست را گرفته، راستی بنامیم، و دیگری را چپی. پیش از عمل جراحی، شما برای رفاه کدام یکی بیشتر سرمایه گذاری خواهید کرد؟ دو حالت بیشتر ندارد، یا شما پس از عمل جراحی، یکی از آندو خواهید بود، یا اینکه هیچدام از آندو شما نیستید، که این یعنی این عمل به مرگ شما منجر شده است. این گزینه هم که ذهن شما به صورت شکافته، نیمی در این بدن باشد و نیمی در آن بدن، چندان معقول نیست. فرض بگیریم که پس از این عمل، شما خود را راستی می بینید، و چپی را شخصی دیگر. آیا این بدین معنا نیست که در عمل همیسفرکتومی ای که نیمکره راست برداشته شود، شما خواهید مرد؟

مسئله دیگر، مسئله تلپورت است. دستگاهی را در نظر بگیرید که دو اتاقک دارد. شما پس از وارد شدن به اتاقک اول بیهوش شده، و سپس بدن شما بطور کامل اسکن و سپس تجزیه می شود. در اتاقک دوم، 70 کیلوگرم ماده، درست به ساختار بدن شما در می آید، و سپس شما به هوش می آیید. (cut and paste) آیا این فرایند منجر به مرگ شما شده است؟ اگر بگویید پاسخ منفیست، می توان چنین سناریویی را مطرح کرد که، دستگاه مشابهی داریم، با این تفاوت که شما در اتاقک اول، پس از اسکن، نابود نخواهید شد. (copy and paste) اینجا به طور روشن می توان گفت که شما زنده می مانید، و همان شخصی هستید که در اتاقک اول مانده است. اما آیا این روشن نمی کند که پاسخ آن پرسش مثبت است؟ آیا هویت ما بسته به اینست که کدام 70 کیلوگرم ماده ما را تشکیل داده؟
پاسخ
#4

Dariush نوشته: بله؛
شاید بزرگترین دستاوردِ روانشانسی، اثباتِ وابستگی یا ارتباطِ میانِ شرایطِ کودکی و تمامِ دورانِ پس از آن باشد. اما ایرادِ سخنِ شما تنها از جنبه‌ی روان‌شناسانه نیست. به این مثالِ ساده توجه بفرمائید: تصور کنید یک ظرفِ شراب داریم، هربار مقداری از آن را خالی می‌کنیم و بهمان میزان آب در آن می‌ریزیم؛ می‌توانیم اینکار را مدتها انجام دهیم، اگرچه پس از زمانی دراز، مقدارِ شرابِ موجود در ظرف بسیار ناچیز خواهید شد، اما مقدارش هرگز صفر نخواهد شد. در واقع نقش‌هایی که در شکل‌گیریِ هویتِ ما (چه در معنای اجتماعی‌اش و فردی) در طولِ زندگی نقش دارند، به نسبتِ شدت، کیفیت‌ و ماهیت‌شان ممکن است تاثیرشان کم و زیاد شود، اما برای آنکه کاملا ناپیدا شود، نیاز به فرمت کردن حافظه است!
برای آنکه مثالی که آوردم قدری بیشتر به واقعیت نزدیکتر شود، باید آن را اینطور در نگر گرفت که ما هربار مقداری تصادفی از شرابِ درونِ ظرف را بیرون می‌ریزیم و مایعی نو به جایش می‌ریزیم.
یک ایرادِ دیگر، دشواری در تعریفِ واژه‌ی «هویت» است. دوشواری‌هایش هم آنچنان زیاد است که من تصور می‌کنم برای هرگونه گفتگویی در این مورد نیاز است که تعریفی دقیق از آن در دست داشته باشیم. اما فعلا من یک تعریفِ بی‌مهابا از آن می‌کنم و شما اگر این را صحیح نمی‌دانید اصلاحش کنید:
هویت مجموعه‌ایست از شناخت‌های فردی و درونی که شخص آنها را جنبه‌های گوناگون و درهم‌تنیده‌ی واژه‌ی «خود» دسته‌بندی می‌کند. از آنجا که به نظر می‌رسد بحث پیرامونِ هویتِ شخصی باشد، مفهومِ هویتِ بیرونی را در اینجا درنگر نگرفتم. مسلم است که بخشی از مفهومِ کلیِ هویت (هتا در بخشِ فردی‌اش) برآمده از معرفتی‌ست که اطرافیان از ما دارند، اما فعلا می‌توانیم از آن صرف نظر کنیم یا اینکه آنرا هم در همان تعریفی که آوردم بگنجانیم.
من مخالفتی با سخنان شما ندارم، و گمان می کنم ما در مورد دو موضوع متفاوت بحث می کنیم. آنچه که من با عنوان "هویت" به کار بردم، در واقع معادلی فارسی برای Identity بوده، که آن خودش با مفهوم Identical بودن یا Sameness در ارتباط است. همانطور که به درستی فرمودید، ارائه تعریف برای این مفهوم (بدون آنکه به دور باطل گرفتار شویم) کار دشواریست، اما میتوان گفت که وقتی برای یک شیء هویت قائل شویم، چیزی در آن شیء هست که ثابت می ماند. برای نمونه، مربعی را در نظر بگیرید که در یک حرکت پیوسته، تبدیل به یک دایره می شود. اگر چنین بگوییم که این همان چیز است، اما تنها شکلش از مربع به دایره تغییر کرده، به نوعی برای آن هویت قائل شده ایم. اما یک نگاه دیگر این است که بگوییم، مربع "نابود" شده، و یک دایره "پدید" آمده. هر دو این نگاه ها، در عمل به یک اتفاق اشاره دارند، و در اینجا تنها تفاوت در شیوه بیان است. اما وقتی در مورد شخص صحبت می کنیم،تفاوت این دو نگاه میتواند تفاوت مرگ و زندگی باشد!

همانطور که پیشتر هم گفتم، در واقعیت تقریبا هیچ چیز ثابت نمی ماند، ما کم و بیش تغییرات (پیوسته) را تا یک مرزی قابل چشم پوشی می دانیم، که این مرز هم بیشتر فازی است. برای نمونه، اگر چند قطعه از یک خودرو را عوض کنید، می گوییم این همان خودروست، اما اگر بیشتر قطعات را تعویض کنید، خیر. از همین روست که من معتقدم مفهوم هویت تنها یک ابزار ذهنیست. در انسان نیز، تقریبا همه چیز با مرور زمان تغییر می کند، جز DNA، اثر انگشت و چند مورد دیگر.
پاسخ
#5

Unknown نوشته: اهمیت بحثی که که مطرح می کنم، از آنجاست که بیشترین کسی هر شخص برایش اهمیت قائل است، "خود" اوست و طبیعتا نمی خواهد که او تلاش کند، و دسترنج را کسی دیگر بگیرد. حال به همان مسئله شکافت نگاه کنید. پس از عمل جراحی، دو شخص خواهیم داشت، که هر کدام خودشان را "شما" می داند. آن که نیمکره راست را گرفته، راستی بنامیم، و دیگری را چپی. پیش از عمل جراحی، شما برای رفاه کدام یکی بیشتر سرمایه گذاری خواهید کرد؟ دو حالت بیشتر ندارد، یا شما پس از عمل جراحی، یکی از آندو خواهید بود، یا اینکه هیچدام از آندو شما نیستید، که این یعنی این عمل به مرگ شما منجر شده است. این گزینه هم که ذهن شما به صورت شکافته، نیمی در این بدن باشد و نیمی در آن بدن، چندان معقول نیست. فرض بگیریم که پس از این عمل، شما خود را راستی می بینید، و چپی را شخصی دیگر. آیا این بدین معنا نیست که در عمل همیسفرکتومی ای که نیمکره راست برداشته شود، شما خواهید مرد؟
راستش من گمان می‌کنم دشواریِ اصلی در خودِ مساله به گونه‌ای پنهان شده که نشود آن را دید. در واقع مساله‌ی نخستین این که چگونه می‌توان بدون تلفیقِ این دو هویت به هم پیوندزده خودآگاهیِ مستقل و معتبری داشت؟ در کنارِ همه‌ی ویژگی‌هایی که شما برای هویت قائل شدید، مهمترین و نخستین ویژگیِ هویت یگانگی‌اش در هر لحظه است (این تعارضی با ویژگیِ ثبات ندارد و از آن جداست). یعنی ورودی‌ها باید به یک ذهن داده شوند و خروجی‌ها هم از یکی خارج شوند و در این میان اگر فرآیندِ پردازش متفاوت باشد، حداقل مکانیزمی برای تلفیق باید باشد و این هم اگر وجود باشد چندان چیز غریبی نخواهد بود، چنانکه همین الان هم هویت‌های چندگانه در یک مغز و ذهن وجود دارند.

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ
#6

Unknown نوشته: من مخالفتی با سخنان شما ندارم، و گمان می کنم ما در مورد دو موضوع متفاوت بحث می کنیم. آنچه که من با عنوان "هویت" به کار بردم، در واقع معادلی فارسی برای Identity بوده، که آن خودش با مفهوم Identical بودن یا Sameness در ارتباط است. همانطور که به درستی فرمودید، ارائه تعریف برای این مفهوم (بدون آنکه به دور باطل گرفتار شویم) کار دشواریست، اما میتوان گفت که وقتی برای یک شیء هویت قائل شویم، چیزی در آن شیء هست که ثابت می ماند. برای نمونه، مربعی را در نظر بگیرید که در یک حرکت پیوسته، تبدیل به یک دایره می شود. اگر چنین بگوییم که این همان چیز است، اما تنها شکلش از مربع به دایره تغییر کرده، به نوعی برای آن هویت قائل شده ایم. اما یک نگاه دیگر این است که بگوییم، مربع "نابود" شده، و یک دایره "پدید" آمده. هر دو این نگاه ها، در عمل به یک اتفاق اشاره دارند، و در اینجا تنها تفاوت در شیوه بیان است. اما وقتی در مورد شخص صحبت می کنیم،تفاوت این دو نگاه میتواند تفاوت مرگ و زندگی باشد!

همانطور که پیشتر هم گفتم، در واقعیت تقریبا هیچ چیز ثابت نمی ماند، ما کم و بیش تغییرات (پیوسته) را تا یک مرزی قابل چشم پوشی می دانیم، که این مرز هم بیشتر فازی است. برای نمونه، اگر چند قطعه از یک خودرو را عوض کنید، می گوییم این همان خودروست، اما اگر بیشتر قطعات را تعویض کنید، خیر. از همین روست که من معتقدم مفهوم هویت تنها یک ابزار ذهنیست. در انسان نیز، تقریبا همه چیز با مرور زمان تغییر می کند، جز DNA، اثر انگشت و چند مورد دیگر.
شما حتما می‌دانید که هویت موجودی فیزیکی نیست که بخواهیم با جدا کردنِ بخشی از کالبد یا همه‌ی آن، بخواهیم چیزی را از آن کم کنیم (یا به عکس بخواهیم بیافزاییم) و یا اینکه در سلولها به دنبالش باشیم. من چند نکته را می‌گویم:
1- مفهومِ هویت(مستقل از تعریف‌اش) عمیقا وابسته به درک و تلقیِ شخص از «من» است که مجموعه‌ی این تلقی‌ها در بازه‌ی زمان، هویت یا «خود» را می‌سازند.
2-وجودِ هویت وابسته به خودآگاهی است! این نکته‌ایست حیاتی، چرا که زمانی که خودآگاهی نباشد، اساسا «من»ی وجود ندارد که هویت بخواهد معنا داشته باشد. بنابراین شخصی که بیهوش است یا موجودی که بی جان است، اساسا بحثی در موردِ هویت‌اش وجود نخواهد داشت. نتیجه‌ غیرمستقیم: هرجا که خودآگاهی باشد، هویت هم هست. بنابراین فارغ از کالبدی که ذهنِ شما اختیار کرده (بدن کنونی، کالبدِ یک شخصِ فلج و یا حافظه‌ی یک ابررایانه) شما همینکه خودآگاهی و حافظه (البته بدونِ حافظه، خودآگاهی بی‌معناست و من تنها به جهتِ تاکید گفتم)داشته باشید، هویت خواهید داشت.
3-هویت در خالص‌ترین فرم‌اش، همانطور که شما گفتید، یک ابزار است. ابزاری‌ست برای تمایز. ابزاری که با آن من «خود» را به خودم می‌شناسانم و همچنین می‌توانم بینِ خودم و شما تمایز قائل شوم. بنابراین شما وقتی از هویتِ یک مربع سخن می‌گویید، نامفهوم است. چرا که هویت اساسا ابزاری‌ست برای ایجادِ تمایز میانِ نمونه‌هایِ موجودِ یک شئی. برای مربع ما تنها کمیتها را در اختیار داریم و اگر تمامِ کمیت‌های دو مربع برابر باشند(مثلا طولِ اضلاع)، آن دو هیچ فرقی با هم خواهند داشت و برابر خواهند بود. در حالیکه دو انسانی که از هر نظر به هم شباهت داشته باشند (وزن، قد، چهره و...) بازهم تفاوت‌ها در ابعادِ مختلفِ خودشناسانه‌شان، پرشمار خواهند بود.

ادامه خواهد داشت...

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ
#7

Unknown نوشته: (در این جستار، فیزیکالیسم پیش فرض اصلی گفتگوست. بحث در مورد روح و سایر توضیحات ممکن برای هویت شخصی را می توانید در جستاری تازه مطرح کنید.)

مسئله شکافت
همیسفرکتومی یک عمل جراحی است که در آن یک نیمکره مغز حذف می شود. بر خلاف انتظار، مطالعات نشان می دهند که این عمل جراحی، چه نیمکره چپ باشد چه راست، نتیجه قابل توجهی روی شخصیت و حافظه شخص ندارد. بنابراین اگر شما تحت چنین عملی قرار بگیرید، پس از آنکه به هوش بیایید، کماکان خود را همان شخص قبلی می بینید. حال فرض کنید که شما تحت چنین عملی قرار گرفتید، با این تفاوت که آن نیمکره دیگر را روی سر (خالی) بدنی دیگر پیوند بزنند. پس از پایان عمل، ما دو شخص خواهیم داشت که خودشان را همان شخص قبلی (شما) می بینند، اما شما واقعا کدام هستید؟ قبل از عمل جراحی هوشیار هستید، سپس همه چیز سیاه می شود، اما وقتی که بیدار می شوید، چه می بینید؟

مسئله شکافت، به همراه چند مسئله مشابه دیگر، من را به این دیدگاه نامید کننده رسانده که در واقع راهی برای بقای شخص وجود ندارد؛ هر انسان گذرگاه مرگ پیوسته بینهایت شخص است. ابتدا از اینجا شروع کنم که، مفهوم "هویت" یک ابزار ذهنی تنها برای آسودگی کار انسان است، وگرنه موجود ثابتی در جهان نداریم، و تنها میتوانیم از میزان/درصد تطابق سخن بگوییم. به همین ترتیب برای هر انسان، در هر زمان، متناظر با وضعیت مغز او، یک شخص (تجربه اول شخص) وجود دارد، که با گذر زمان بطور پیوسته تغییر می کند.

اما چگونه است که هر انسان برای خود یک هویت یکپارچه و ثابت قائل است؟ تنها به این دلیل ساده که او میتواند آنچه را که در گذشته انجام شده به یاد آورد. برای نمونه، او خاطرات کارهایی که در 20 سال پیش انجام شده را دارد، و نتیجه می گیرد که او همان شخص 20 سال پیش است، و چنین تعمیم می دهد که شخص 20 سال آینده نیز او خواهد بود، بنابراین به دور اندیشی و برنامه ریزی برای آینده می پردازد. اما چنانچه می دانیم، در طی 20 سال کل ماده سازنده بدن جایگزین شده، و حتی از نظر ساختار نیز شخص تغییرات زیادی داشته است. آیا این درست به این معنا نیست که شخص 20 سال پیش مرده است؟ این شخص چه ارتباط یا اهمیتی برای آن شخص 20 سال پیش دارد، در مقایسه با بیشمار 70 کیلوگرم ماده ای که میتوانند به ساختار بدن این شخص در بیایند؟

بطور خلاصه، این تصور که ما دارای یک هویت ثابت و یکپارچه در طول زندگی هستیم، توهمی است که بخاطر حافظه به وجود می آید، و احتمالا توسط انتخاب طبیعی هم حمایت شده است. آنچه که در حقیقت به وقوع می پیوندد، اینست که شخص من، در همین لحظه با همین خاطرات به وجود آمده، و شخص یک ثانیه پیش، چیزی را تجربه کرده جز مرگ آنی نیست. چنین دیدگاهی، شاید درست نباشد، اما هیچ دلیلی در رد آن پیدا نمی کنم. آیا شما دلیلی برای مخالفت با این دیدگاه دارید؟

پانویس: امکان دارد در متن بالا بشود تناقض هایی را پیدا کرد، که بخاطر استفاده ناخودآگاه یا ناگزیر نویسنده از ابزار "هویت" است.


شناسه یا کیستی (برابر identity) در اسپاشزمان[sup][aname=rpaeae4][[/aname][anchor=paeae4]1][/anchor][/sup] گره خورده و نمیتواند از آن جدا شود: شما همان چینش ویژه‌یِ مغراتان هستید و نمیتوان بی نگرش به پیوستگی هستی شما در اسپاشزمان, هستومندی[sup][aname=rpa4e38][[/aname][anchor=pa4e38]2][/anchor][/sup] (کیستی) شما را هرگز جابه‌جا کرد.

برای همین سخنانی که نمیدانم ٥٠ سال دیگر «شما» را به بهمان ابررایانه می‌فرابارند[sup][aname=rpab56d][[/aname][anchor=pab56d]3][/anchor][/sup] میزنند و ... سخنان آرزوپروانه و بیخودی بیش نیستند, زیرا در جهان
ما نخست از روی قانون‌هایِ کوانتومی نمیتوان رونوشت[sup][aname=rpa97ca][[/aname][anchor=pa97ca]4][/anchor][/sup] بی ایرنگ[sup][aname=rpa630d][[/aname][anchor=pa630d]5][/anchor][/sup] از هیچ چیزی گرفت و سپس هتا اگر هم میشد گرفت بسنده نبود, زیرا هستومندی شما چنانکه گفتیم
در اسپاشزمان گره خورده و اگر یک رونوشت آیینه‌سان هم بشیوه‌ای جادوئین از شما میتوانستند بگیرند, از آنجاییکه این رونوشت ناچار در یک اسپاش[sup][aname=rpa54ef][[/aname][anchor=pa54ef]6][/anchor][/sup] دیگر بود تنها همان رونوشت میماند.

در اینباره در جستار فندآوری[sup][aname=rpa3f4a][[/aname][anchor=pa3f4a]7][/anchor][/sup] هم اشاره‌ای کوتاه کرده بودم, میتوانید کتاب پیوست شده را بخوانید.


در کنار اینها, لازارویچ نویسنده‌یِ روسی توانا, چند دهه پیش این انگاره[sup][aname=rpa1f13][[/aname][anchor=pa1f13]8][/anchor][/sup] که میتوانیم براه آن به نامیرایی[sup][aname=rpae7aa][[/aname][anchor=pae7aa]9][/anchor][/sup] دستیابیم را داده بود, به این شیوه که در کهنسالی با رویاندن
یک نیمسپهرِ[sup][aname=rpa4a3a][[/aname][anchor=pa4a3a]10][/anchor][/sup] مغز, یکی از نیمسپهرهای کهنه‌یِ مغز را درآورده و نو را پیوند میزنیم, سپس زمان میدهیم که نیمسپهر پیشین با نیمسپهر نو درآمیزد[sup][aname=rpafe55][[/aname][anchor=pafe55]11][/anchor][/sup] و «کیستی» خود را در گذر زمان بگستراند[sup][aname=rpab0f0][[/aname][anchor=pab0f0]12][/anchor][/sup]:

The technology of immortality

Recipe for immortality
So we remove the dead hemisphere and plug in the new, clean (without any memories), brain module. We just sort of “shore up” the old hemisphere, supplying it with raw processing power of the new brain module, so that it won’t need to re-specialize. Instead, it will have to “teach” the new hemisphere how to handle information. That means, that if the new and old hemispheres will be left to work together for several years’ time, all the active memories, that is, the memories that are really needed and treasured, that really constitute our egos, and therefore are in everyday use, all such memories will gradually percolate into the new hemisphere via intra-brain interface, and will gradually become memorized by it. (Actually, it will probably take much less than several years - we’ve got to keep in mind that intra-brain interface has a two order of magnitude higher throughput than complete biointerface. That means that 80 years of experience received through ordinary sense organs can theoretically be transferred from one hemisphere to another in less than one year).
...




در کنار اینها ویر[sup][aname=rpacc8e][[/aname][anchor=pacc8e]13][/anchor][/sup] هومنی[sup][aname=rpaa494][[/aname][anchor=paa494]14][/anchor][/sup] را میتوانید بمانند پرتوی لیزرهای holography بیانگارید که هر تیل[sup][aname=rpa163f][[/aname][anchor=pa163f]15][/anchor][/sup] (point) در آن «همه‌یِ نگاره[sup][aname=rpaef7e][[/aname][anchor=paef7e]16][/anchor][/sup]» را در خود دارد, ولی هر چه
شمار تیل‌ها بیشتر شود نگاره نیز روشنتر و تیزتر و درخشانتر میشود و وارونه, برای همین یادمان‌هایِ[sup][aname=rpaffaf][[/aname][anchor=paffaf]17][/anchor][/sup] ما در گذرِ زمان تیره و تار میشوند نه نابود, بر پاد رایانه که یک چیزی را یا دارد, یا ندارد.

پس کیستی هومنی را هم میتوانیم یک فرایند نارژگین[sup][aname=rpaf127][[/aname][anchor=paf127]18][/anchor][/sup] ببینیم که تا یک آستانه‌ای میتوان هی یادمان‌هایِ این هومن[sup][aname=rpac65a][[/aname][anchor=pac65a]19][/anchor][/sup] را زدود ولی همچنان «همان کس» یا «خودش» بماند — نمونه زمانیکه کسی سرش هنگام پیاده شدن به در خودرو
میخورد هم بخشی از پی‌یاخته‌های[sup][aname=rpa82a3][[/aname][anchor=pa82a3]20][/anchor][/sup] اش میمیرند و پس بخش ناچیزی از کیستی خود را از دست میدهد, ولی کس دیگری نمیشود — تا یک آستانه‌یِ ناشناخته‌ای که پس از آن, اگر یادمانی را دیگر زدودیم کس دیگر «خودش» نخواهد بود.

تیل بازگذشت ناپذیر مرگ را هم همین میدانند که ٢٠ باریکه یا بیشتر اکسیژن به پییاخته‌هایِ مغز نرسد و این چینش ویژه و کیستی یگانه[sup][aname=rpad969][[/aname][anchor=pad969]21][/anchor][/sup] برای همیشه از هم بگسلد[sup][aname=rpaef73][[/aname][anchor=paef73]22][/anchor][/sup]: Information-theoretic death - WiKi





----
[aname=paeae4]1[/aname]. [anchor=rpaeae4]^[/anchor] espâš+zamân::Espâšzamân || اسپاشزمان: Ϣiki-En spacetime Raumzeit
[aname=pa4e38]2[/aname]. [anchor=rpa4e38]^[/anchor] hast+umand+i::Hastumandi || هستومندی: دارای هستی; موجودیت Ϣiki-En, Ϣiki-De being Wesen
[aname=pab56d]3[/aname]. [anchor=rpab56d]^[/anchor] farâ+bâštan::Farâbâštan || فراباشتن: فرابار کردن; آپلود کردن Ϣiki-En, Ϣiki-De to upload hochladen; hinaufladen
[aname=pa97ca]4[/aname]. [anchor=rpa97ca]^[/anchor] ru+nevešt::Runevešt || رونوشت: کپی Dehxodâ, Ϣiki-En copy
[aname=pa630d]5[/aname]. [anchor=rpa630d]^[/anchor] Irang || ایرنگ: خطا; لغزش MacKenzie error irrtum
[aname=pa54ef]6[/aname]. [anchor=rpa54ef]^[/anchor] Espâš || اسپاش: فضا Ϣiki-En, www.loghatnaameh.org space
[aname=pa3f4a]7[/aname]. [anchor=rpa3f4a]^[/anchor] fand+âvar+i::Fandâvari || فنداوری: تکنولوژی Ϣiki-En technology
[aname=pa1f13]8[/aname]. [anchor=rpa1f13]^[/anchor] engâr+e::Engâre || انگاره: انگاره (ایده) که از انگاشتن میاید. www.loghatnaameh.org, Ϣiki-En idea
[aname=pae7aa]9[/aname]. [anchor=rpae7aa]^[/anchor] nâ+mir+ây+i::Nâmirâyi || نامیرایی: زیستن نامرزمند, ولی به این چم که تنها "مرگِ طبیعی" در کار نیست, امُرداد ندارید و باشنده میتواند با آسیب از پیرامون همچنان بمیرد. Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ immortality
[aname=pa4a3a]10[/aname]. [anchor=rpa4a3a]^[/anchor] nim+sepehr::Nimsepehr || نیمسپهر: نیمکره Ϣiki-En hemisphere Hemisphäre
[aname=pafe55]11[/aname]. [anchor=rpafe55]^[/anchor] dar+âmixtan::Darâmixtan || درامیختن: ممزوج کردن to intermix vermischen
[aname=pab0f0]12[/aname]. [anchor=rpab0f0]^[/anchor] Gostar Ânidan <— Gostarândan
[aname=pacc8e]13[/aname]. [anchor=rpacc8e]^[/anchor] Vir || ویر: حافظه; یاد; memory
[aname=paa494]14[/aname]. [anchor=rpaa494]^[/anchor] human+i::Humani || هومنی: بشریت mankind || هومنی: یک هومن a human
[aname=pa163f]15[/aname]. [anchor=rpa163f]^[/anchor] Til || تیل: نقطه; مانند تیله Ϣiki-En, ϢDict-Pâ, Ϣiki-Pâ, Dehxodâ point
[aname=paef7e]16[/aname]. [anchor=rpaef7e]^[/anchor] negâr+e::Negâre || نگاره: تصویر Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ image
[aname=paffaf]17[/aname]. [anchor=rpaffaf]^[/anchor] yâd+mânidan::Yâdmânidan || یادمانیدن: خاطره یادآوردن Ϣiki-En to recollect
[aname=paf127]18[/aname]. [anchor=rpaf127]^[/anchor] nâ+raž+gin::Nâražgin || نارژگین: نارژگون; ناخطی; غیر خطی non-linear
[aname=pac65a]19[/aname]. [anchor=rpac65a]^[/anchor] hu+man::Human || هومن: آدم; هو+منش همچون دُژ+منش (دشمن), کسیکه کارکتر و منش والای دارد. human
[aname=pa82a3]20[/aname]. [anchor=rpa82a3]^[/anchor] pey+yâxt+e::Peyyâxte || پییاخته: یاخته‌یِ پی; یاخته‌یِ عصبی Ϣiki-En neuron
[aname=pad969]21[/aname]. [anchor=rpad969]^[/anchor] yeg+ân+e::Yegâne || یگانه: بی مانند; تنها unique
[aname=paef73]22[/aname]. [anchor=rpaef73]^[/anchor] Gosixtan || گسیختن: فرستادن .روانه کردن Ϣiki-En, ϢDict-Pâ, Dehxodâ to emit


فایل‌های پیوست
.pdf Neuroengineering the Future- Virtual Minds and the Creation of Immortality.pdf اندازه 5.06 MB  تعداد دانلود: 1,857

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#8

Brain damage and personality
Brain damage and Personality change and Swollen head - Symptom Checker - check medical symptoms at RightDiagnosis
[عکس: 37.jpg]


در نتیجه یک آسیب مغزی شخصیت افراد گاهی تغییر میکنه.
ذهن ما مغزمون نیست ولی چینش ویژه و ارتباط نورون ها با هم دیگه در اصل "خود" ما محسوب میشه.
به همین خاطر هم هست که از دست رفتن بخشی از نورون ها باعث اختلال خاصی نمیشه چون داده ها در یک "شبکه" ذخیره میشند و نه سلول های مشخص.
یک جورهایی میشه اینترنت رو مثال زد که با از دست رفتن بعضی سرورها هیچ مشکلی براش پیش نمیاد.

بنابراین همونطور که مهربود گفت آسیب های جزئی معمولا "خود" ما رو تغییر نمیدند ولی اگر آسیبی به مغز ارتباط و چینش بخش قابل ملاحظه ای از نورون ها رو به هم بریزه اون وقت قطعا خود ما هم ممکنه از بین بره.

باز هم همونطور که مهربود اشاره کرد،کلونینگ یا حتی کپی کوانتمی نمیتونه دقیقا خود شخص باشه چون از دید قوانین کوانتمی دو چیز هرگز نمیتونند دارای دو هویت کوانتمی کاملا یکسان باشند و حتی دو فوتون مشابه هم ناچارا در ابعاد "مکانی" تفاوت دارند.
بنابراین حتی اگر کسی دقیقا دارای چینش یکسانی از نورون ها باشه و شخصیتش هم مشابه شما باشه، خودآگاهی "گستته" داره و ادراک شما و اون کاملا جداست.بنابراین این جدایی به معنا اینه که خود "تکرار پذیر" نیست.

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#9

نقل قول:مسئله شکافت، به همراه چند مسئله مشابه دیگر، من را به این دیدگاه نامید کننده رسانده که در واقع راهی برای بقای شخص وجود ندارد؛
ولی یک راه واقعی برای نگه داشتن هویت و خود شما وجود داره.
[عکس: 51.jpg]
نانوبوت ها روبات هایی هستند که میتونند انسان ها رو تقریبا جاویدان و دارای توانایی هایی پیش بینی ناپذیر بکنند.

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#10

undead_knight نوشته: ...
باز هم همونطور که مهربود اشاره کرد،کلونینگ یا حتی کپی کوانتمی نمیتونه دقیقا خود شخص باشه چون از دید قوانین کوانتمی دو چیز هرگز نمیتونند دارای دو هویت کوانتمی کاملا یکسان باشند و حتی دو فوتون مشابه هم ناچارا در ابعاد "مکانی" تفاوت دارند.
بنابراین حتی اگر کسی دقیقا دارای چینش یکسانی از نورون ها باشه و شخصیتش هم مشابه شما باشه، خودآگاهی "گستته" داره و ادراک شما و اون کاملا جداست.بنابراین این جدایی به معنا اینه که خود "تکرار پذیر" نیست.


با این همه این پرسش هنوز بجای خود هست که اگر دو نیمسپهر[sup][aname=rpaf9a4][[/aname][anchor=paf9a4]1][/anchor][/sup] مغز کسی را به دو تن جداگانه بپیوندانیم, کیستی وی چه میشود و کجا میرود.

به نگر من با این جُدایش[sup][aname=rpa3a29][[/aname][anchor=pa3a29]2][/anchor][/sup] ما یک کیستی را برای همیشه بخشیده‌ایم و دیگر دو کیستی جداگانه خواهیم داشت, بدین ریخت
که اگر یک نیمسپهر از مغز کسی بجداییم, سپس دوباره به او بپیوندانیم دیگر «خود اش» نخواهد بود, بساکه سه باره‌یِ گوناگون خواهیم داشت:
کیستیِ پیشاجدایش
دو کیستی جداگانه
نوکیستی بازپیوسته

به دیگر سخن, به دید من همگاهشی[sup][aname=rpae4af][[/aname][anchor=pae4af]3][/anchor][/sup] (synchronicity) آنجا هست (در تراز[sup][aname=rpaee4b][[/aname][anchor=paee4b]4][/anchor][/sup] کوانتومی) که اگر آنرا بشکنیم
هرگز نمیتوانیم به آن باز دست یابیم, درست بمانند درهمتنیدگی (entanglement)‌ در مکانیک کوانتوم.

روشن است هیچکدام اینها پوچشپذیری[sup][aname=rpafb88][[/aname][anchor=pafb88]5][/anchor][/sup] هم ندارند و اینکه خود کس درباره‌یِ کیستیِ خود چه بگوید هم به کاری نمیاید, در نمونه‌یِ بالا پس از پیوند دو تن
هر دو میتوانند بداوند[sup][aname=rpa8d99][[/aname][anchor=pa8d99]6][/anchor][/sup] که کیستیِ پیشاجدایش را دارند, ولی ما فرنودانه[sup][aname=rpa0aa8][[/aname][anchor=pa0aa8]7][/anchor][/sup] میدانیم چنین چیزی شدنی نیست, پس یا یکی از آنها دارد, یا هیچکدام (گزینه‌یِ ما).







----
[aname=paf9a4]1[/aname]. [anchor=rpaf9a4]^[/anchor] nim+sepehr::Nimsepehr || نیمسپهر: نیمکره Ϣiki-En hemisphere Hemisphäre
[aname=pa3a29]2[/aname]. [anchor=rpa3a29]^[/anchor] Jodâyidan || جداییدن: جدا کردن to separate
[aname=pae4af]3[/aname]. [anchor=rpae4af]^[/anchor] ham+gâhidan::Hamgâhidan || همگاهیدن: Ϣiki-En to synchronize
[aname=paee4b]4[/aname]. [anchor=rpaee4b]^[/anchor] tarâx+tan::Tarâxtan || تراختن: ترتیب دادن Dehxodâ, Ϣiki-En to arrange arrangieren
[aname=pafb88]5[/aname]. [anchor=rpafb88]^[/anchor] puc+eš+pazir+i::Pucešpaziri || پوچشپذیری: ابطالپذیری Ϣiki-En refutability; falsifiability
[aname=pa8d99]6[/aname]. [anchor=rpa8d99]^[/anchor] Dâvidan || داویدن: داو کردن; ادعا کردن Ϣiki-En, ϢDict-Pâ, Dehxodâ to claim
[aname=pa0aa8]7[/aname]. [anchor=rpa0aa8]^[/anchor] farnud+âne::Farnudâne || فرنودانه: منطق‌وار Ϣiki-En logically

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: