[Soheil]

دلم میخوادزمین یهوازوسط شکافته شه آسمون وقورت بده همه چی قاتی پاتی شه بره پی کارش

احتمالا این روزها قرآن زیاد میخونی. :)) نکنه جزو اونایی هستی که توی پیج ناسا چادر زده بودند؟

[nirvana]

احتمالا این روزها قرآن زیاد میخونی. :)) نکنه جزو اونایی هستی که توی پیج ناسا چادر زده بودند؟

نه فقط باید بنویسم وقتی نمیتونم بنویسم قاطی میکنم :)

[mamad1]

به نظر شما بد ترین درد از درد های بدن چیه؟

سردرد؟ دندون درد؟ گوش درد؟ چشم درد؟ کمر درد؟ زانو درد؟

من چشم درد و سر درد و گوش درد رو تجربه کردم

توی هر 3 هم اشکم در اومد

چشم درد واسه این بود که به جوشکاری نگاه کرده بودم چشمم برق زده بود مثل این میموند که یه مشت شنو وماسه تیز رو ریختن توی چشمت
گوش درد هم واسه عفونت گوش بود که باعث شد گردن و فکم قفل شه کلا


اما سردرد یک چیز دیگه ای هست
هیچ جور نمیشه باش کنار اومد


همه این حرفا رو واسه این زدم چون الان سردرد دارم

[Mehrbod]

به نظر شما بد ترین درد از درد های بدن چیه؟

سردرد؟ دندون درد؟ گوش درد؟ چشم درد؟ کمر درد؟ زانو درد؟

من چشم درد و سر درد و گوش درد رو تجربه کردم

توی هر 3 هم اشکم در اومد

چشم درد واسه این بود که به جوشکاری نگاه کرده بودم چشمم برق زده بود مثل این میموند که یه مشت شنو وماسه تیز رو ریختن توی چشمت
گوش درد هم واسه عفونت گوش بود که باعث شد گردن و فکم قفل شه کلا


اما سردرد یک چیز دیگه ای هست
هیچ جور نمیشه باش کنار اومد


همه این حرفا رو واسه این زدم چون الان سردرد دارم

درد عاشقی

[mamad1]

درد عاشقی

از قدیم به عاشقا گفتن هنوز سردرد و دندون درد نکشیدی که درد عاشقی از یادت بره

[nirvana]

به نظر شما بد ترین درد از درد های بدن چیه؟

سردرد؟ دندون درد؟ گوش درد؟ چشم درد؟ کمر درد؟ زانو درد؟

من چشم درد و سر درد و گوش درد رو تجربه کردم

توی هر 3 هم اشکم در اومد

چشم درد واسه این بود که به جوشکاری نگاه کرده بودم چشمم برق زده بود مثل این میموند که یه مشت شنو وماسه تیز رو ریختن توی چشمت
گوش درد هم واسه عفونت گوش بود که باعث شد گردن و فکم قفل شه کلا


اما سردرد یک چیز دیگه ای هست
هیچ جور نمیشه باش کنار اومد


همه این حرفا رو واسه این زدم چون الان سردرد دارم

یاد یکی از دست نوشته هام افتادم"درد؛مثل یک لذت وصف ناشدنی شیره ی روح مرا میمکد"

[Mehrbod]

نه فقط باید بنویسم وقتی نمیتونم بنویسم قاطی میکنم :)

داستان هم مینویسی نیروانا جان؟

[mamad1]

یاد یکی از دست نوشته هام افتادم"درد؛مثل یک لذت وصف ناشدنی شیره ی روح مرا میمکد"

من الان حوصله داستان دارم دختر؟
چه دردی بد تره؟

[nirvana]

داستان هم مینویسی نیروانا جان؟

مینوشتم قبل ترها
منظورم از نوشتن چند خطی دست نوشته بود ...نمیتونم بنویسم اما...هی مینویسم هی پاک میکنم ...یک جورهایی دارم خفه میشم انگار:)

[Mehrbod]

از قدیم به عاشقا گفتن هنوز سردرد و دندون درد نکشیدی که درد عاشقی از یادت بره

تنها دردی که من الآن دارم کوفتگی برای 24 ساعت ورجه ووجه کردن و همش 10 ساعت خوابیدنه، دوش آب داغ هم کمکی نکرد که نکرد (: