دفترچه
دست نوشته های ادبی - نسخه قابل چاپ

+- دفترچه (https://daftarche.com)
+-- انجمن: تالارهای ویژه (https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87)
+--- انجمن: ادبسار (https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D8%B3%D8%A7%D8%B1)
+--- موضوع: دست نوشته های ادبی (/%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C)

صفحات 1 2 3 4


دست نوشته های ادبی - Theodor Herzl - 02-22-2013

دیار كهن


فدای مرزهای آبی پارس
خلیج تا ابد ایرانی فارس


بزرگ و کوچک آن تنب عزیزم
ابو موسی نگینی بر خلیجم


فدای قطره های آب اروند
فدای کوه زرین دماوند


فدای آن کهن نوروز جمشید
فدای هر ستون تخت جمشید


فدای ریشه های پشت در پشت
فدای مهر بی پایان زرتشت


گوهر افشان ترین مرز دلیران
فدای ذره ذره خاک ایران


بابک اسحاقی

(بابک اسحاقی یک شاعر هست که در اسرائیل زندگی‌ می‌کند.)


دست نوشته های ادبی - nirvana - 03-05-2013

وعشق ...
تاوان ِ حیله گری های زنی است که میفریبدتا فریفته نشود...


دست نوشته های ادبی - nirvana - 04-08-2013

من بودم و مردگانی كه زنده شدند ؛
وفرشتگانی تكیده و شلاق به دست...
باگیسوانی دراز و درهم
و خدایی كه روی تكه ابری لغزان شراب مینوشید
به سلامتی تمام مردگان
نیمی به راست و نیمی به چپ ؛
كارنامه هاشان زیر پا
ومن زمین راگود میكردم
برای خدایی كه به زودی زنده به گور خواهد شد...


دست نوشته های ادبی - mosafer - 04-08-2013

حاکم هم که باشی میتوانی برگ برنده ات را در قمار ببازی، اینجا مستانی که میبازند همانهائی اند که دیر زمانی " دل " برده بودند..


دست نوشته های ادبی - undead_knight - 06-23-2013

در سرزمین مردگان، مرگ پادشاهی میکند
در این سرای بزدلان فرمان روایی میکند

سکوت نعره میکشد،که را صدا میکند؟
دست مرا از دست تو چه کس جدا میکند؟

هوای ما مرده است، صدای ما خفته است
حتی فلک، حتی خدا، ما را زیاد برده است

درد دلم، درد تنم، از تیغ این جلاد نیست
روحم به زهر کشته اند، نای یکی فریاد نیست

قلم پشت میله ها، ترانه ها فسرده اند
کتاب ها را همگی، به جرم عقل کشته اند

سرمای ترس در جان ها، سال هاست لانه کرده است
زندانبان این خانه را، دائم اجاره کرده است

قصه ما فسانه نیست،ناله ما بهانه نیست
در این دیار آزادی را انگار آشیانه نیست...


نکته1:ضد حال پس از انتخاباتی:))
نکته2:من کلا با سبک های قدیمی شعر حال میکنم،گیر ندید شعر نو بلد نیستم بگم:))


دست نوشته های ادبی - Dariush - 07-31-2013

خرامان، اما شتابان به سوی مرگیدن
آنجا که تختی‌ست آماده برای همخوابگی با خود
با جامی لبریز از مازوخیسمِ 48 درصد
و ساعتی که آفند می‌زند خوابِ نیامده‌ی «حیوان»ِ خودسوخته در تخت را

خاطره‌ای که خطخطی می‌شود با «خاطره‌»ای
لمسی که جرقه‌ای می‌شود به وسعتِ هیروشیما
خنده‌ای که گریه است از انتها
و اندوهی که کمی شاد می‌شود با اندوهی رقیق‌تر از حشیش و سقوط

حشری که به خودارضایی می‌کشاند شوالیه را در آغوشِ مادرِ باکره
مسیحی که گِی شد از بی‌کُسی
دامانی که دستِ آخر خایه‌هایی آویزان برایمان وانهاد
و فریادهای یهودا که قطع و وصل می‌شود از آنسوی هدفونِ نیمه‌خراب شده

این چشم‌‌ها، جفت نیست
این گوش‌ها، جفت نیست
یکی‌ش ودیعه‌ی شیطان است، یکی‌ش ودیعه‌ی خدا
و خوشا به حالِ تک چشم‌ها

دستِ آخر، تنها زاده می‌شوی
دستِ آخر، تنها مرده می‌شوی
دستِ آخر، دستِ آخر می‌شوی
و دستی دستی در عمقِ سرآب‌ها رها می‌شوی

یکسو آرامشی ناشی از جنونِ در راه
یکسو بال‌هایی که پرهایشان ناقص درآمدند
یکسو دیواری که کشیده شد تا ثریا کج
و اینسو شمعی که تمام بسوخت و پروانه هم به تخمش حساب نکرد

***

بگذار یکبار هم که شده بی‌دروغ بی‌راست بگویم
یکبار هم که شده به زوزه‌هایِ چین‌خورده‌ی منِ منعکسِ در قابِ آینه گوش بده
یکبار هم که شده با من از آخرین روزنه نگو
و دیباچه را نخوانده به متن برو

چشمانت غزل غزل رباعی
لبانت ویولون است و پیانو
دستانت خوشه‌های انگورِ پیشاشراب
و نبض‌ات فرکانسِ کاینات

هنوز نمی‌توانم شرت‌ات را دربیاورم؟
پستان‌بندت را چطور؟
آن هم نه؟!
پس بگذار یکبار دیگر بگویم

به آن ستاره‌ای که آرام می‌گیرد در نجوایت و آن ابری که بیدار می‌شوی در چشمان‌اش
به آن ماهی که در سیاهیِ شبِ گیسوانت، جزر و مد میدهد قلبِ عشاقِ شهر را
به آن دو ترنجی که می‌رقصند از آفاق، در آهنگِ پرسوزِ دلسوختگان
رایحه‌‌ای از آغوشت رها کن به سویم، تا که سجده کنم بر آن قبله‌

به آن غربتی که در بن‌بستِ روزهای بی‌ تو بودنم فهمیدم
به آن بوسه‌ای که باد از تو برایم آورد
به آن مستی که از هم‌‌اغوشیِ تو با خیالم، شبم را سحر می‌کرد
که من از تو دریا دریا تشنگی‌ام

نه، صبر کن هنوز مانده
آنگه که خاک، فرشته می‌زاید وانگه که چاه، چشمه می‌شود
آنگه که جنگل می‌رقصد طرب‌انگیز، وانگه که گل غنچه می‌شود از بهار
دلِ من زنده می‌ نشود، جز به جادوی گیسوی تو

حالا چی؟ بازم نه؟!
چی؟آخه پریودی؟!
لامصب، می‌مردی از اول می‌گفتی؟ این همه شعر گفتم، الکی؟
اَاااه، تقصیرِ تو نیست، تو پریود نیستی، شانسِ منه که همیشه پریوده...


دست نوشته های ادبی - undead_knight - 08-21-2013

چه کسی مقصر است!؟
او که دروغ میگوید و فریب میدهد یا آنکه دوست دارد بشنود و فریب بخورد،به امید آنکه شاید ذره ای از این دروغ ها راست باشد!
میبینی؟!حتی هدف دروغ هم راستیست!


دروغ توهم است و توهم هر چقدر هم شیرین باشد،نیست و واقعیت هر قدر هم تلخ و زهرآگین باشد،هست.دروغ خوراک کسانیست که میبینند"آنچه را که زیباست"میشنوند "آنچه را که شیرین است" و باور دارند"آنچه را که میخواهند" و هنوز نمیدانم که آشپز ها مقصر ترند یا مشتریان!
ولی میدانم که که اینها باعث خواهد شد که دست آخر نه کسی دستپخت آشپزها را قبول داشته باشد و نه ذائقه مشتریان را!


دست نوشته های ادبی - undead_knight - 08-21-2013

Dariush نوشته: ...

حالا چی؟ بازم نه؟!
چی؟آخه پریودی؟!
لامصب، می‌مردی از اول می‌گفتی؟ این همه شعر گفتم، الکی؟
اَاااه، تقصیرِ تو نیست، تو پریود نیستی، شانسِ منه که همیشه پریوده...
وری وری وری نایس:))
کم میشه از نوشته های کسی اینقدر لذت ببرم:)


دست نوشته های ادبی - یه نفر - 08-21-2013

انتظار، هر ثانیه اش مـــزخــرفــه !


دست نوشته های ادبی - sara - 09-08-2013

ماضی بعید ظالمانه به نظر می رسد
اما جای شکرش همیشه باقی است
راهی که نرفته ایم
از همین راه باز گشته ایم
این ماضی بعید .....


متن بالا حاصل یک توهمی عجیب بودE032