پاتوق شب نشینی -
Mehrbod - 03-19-2014
undead_knight نوشته: دقیقا من چیزی که برای بازی کن شدن کم دارم این هست که نمیتونم خودمو راضی کنم برم هی فرت و فرت به ملت درخواست دوستی بدم،مگرنه در این زمینه سایر شرایط رو دارم:)))
از دید روانشناسیک خوبه, ب.ن. یک چیزی ما داریم به نام درد وازنش (rejection pain) که فرگشتوار روشن شده چرا این اندازه دردناکه (در گروهها و تیرههایِ
کوچک اگر یک پیشنهاد دوستیای داده میشد و وازدگی رخمیداد, همهیِ تیره این را درمیافتند و گرایندیِ جفتگیری/همسری بیاندازه کاسته و ...
اینکه بتوانیم اینها را زیر کنترل بگیریم خود اش بخشی از بازیه و گیرا, هر چند انگار امیر این را هم سرانجام فرونپیچیده بود و نوشته بود هنوز دردناکه.
undead_knight نوشته: ببی انگیزگی چرا؟!البته من به خاطر این وضعیت جدیدم که حدود یه سالی هست دچارشم مثب سابق از رابطه هام لذت نمیبرم ولی خوب وقتی های! هستم لذتش زیاده هرچند موقته:))
همـ... خوشیِ کم, هراس از بیماریها, همچنین پتنسیال خوبی هم برای دلباختگی دارم که ناجور دردسرآفرینه.
پارسیگر
پاتوق شب نشینی -
sonixax - 03-19-2014
Alice نوشته: چادری سبیلو
حالا عکسم رو واست آپلود کنم نازمو می کشی؟! :)
پ.ن: البته تعریف از خود نباشه ولی کسی که زیاد خوشگله باید ابراز کنه دیگه!
(اعتماد به سقفو داری؟ )
نه آبجی عکست رو نگه دار برای خودت پس فردا یه چیزی بشه میگی میلاد منو لو داد!
همین مهسا رو دیدیم باید روزی صد بار نماز وحشت بخونیم :)))
پاتوق شب نشینی -
Theodor Herzl - 03-19-2014
sonixax نوشته: نه آبجی عکست رو نگه دار برای خودت پس فردا یه چیزی بشه میگی میلاد منو لو داد!
آری این بانو رقیه خاتون سیرابی نشان اصل عکس خودشان را نشان ندهند بهتر است
پاتوق شب نشینی -
kourosh_bikhoda - 03-19-2014
Mehrbod نوشته: امشب کوروش بیخدا نیست نازتو بکشه, خودت به زبان خوش بگو چیه آلیس!
کوروش بیخدا مگه بیکاره؟ لعبت های عزیز دلی دم دست بودند که نگو. جاتون خالی
ولی از شوخی گذشته کار آلیس فقط با جان جانانش راه میفته.
پاتوق شب نشینی -
kourosh_bikhoda - 03-19-2014
Mehrbod نوشته: سنگ روی یخ شدی, به من چرا میپّری؟ (:
آقاجان. منزل نیاز به شیطنت دخترانه داره. ببین میتونی قهرش بدی دوباره؟ این منزلو بی شیطنت کنی؟
پاتوق شب نشینی -
kourosh_bikhoda - 03-19-2014
Alice نوشته: کوروش بیا ببین چقدر منو اذیت می کنن!
متاسفانه از من کاری برنمیاد. بیماری خیلی پیشرفت کرده
هوشنگ خودش کمکت کنه. آمین.
پاتوق شب نشینی -
kourosh_bikhoda - 03-19-2014
sonixax نوشته: همین مهسا رو دیدیم باید روزی صد بار نماز وحشت بخونیم :)))
پاتوق شب نشینی -
Persepolis - 03-19-2014
Mehrbod نوشته: از اینجا: PN2
یا فهرست: PN2
من جستجو را پیشمینهم; جستجوی هوشمند و خوب و همزمان سادهای دارد, به هر زبان و هر شیوهای بنویسید یک چیزی برمیگرداند:
پارسیگر
همینرا میخواستم سرور مهربد نازنین
پاتوق شب نشینی -
undead_knight - 03-19-2014
Mehrbod نوشته: از دید روانشناسیک خوبه, ب.ن. یک چیزی ما داریم به نام درد وازنش (rejection pain) که فرگشتوار روشن شده چرا این اندازه دردناکه (در گروهها و تیرههایِ
کوچک اگر یک پیشنهاد دوستیای داده میشد و وازدگی رخمیداد, همهیِ تیره این را درمیافتند و گرایندیِ جفتگیری/همسری بیاندازه کاسته و ...
اینکه بتوانیم اینها را زیر کنترل بگیریم خود اش بخشی از بازیه و گیرا, هر چند انگار امیر این را هم سرانجام فرونپیچیده بود و نوشته بود هنوز دردناکه.
همـ... خوشیِ کم, هراس از بیماریها, همچنین پتنسیال خوبی هم برای دلباختگی دارم که ناجور دردسرآفرینه.
البته این هم که میگی به نظر من تاثیر قابل توجهی داره ولی من در عین حال از این فرایند درخواست نکردن "لذت" هم میبرم:))
ها ها،پس تو هم یهو عاشق دلخسته میشی:)))من هم این پتانسیل رو دارم البته به شدت تحت کنترلم هست(و به همین خاطر زیاد بهم آسیب نمیزنه) و حتی قبل این وضعیت روانی جدیدم باز هم ناپایداری احساسی زیادی داشتم،یعنی یه مدت زیاد میشه و باز کم میشه،البته سیسنوسی نیست به فاکتورهای دیگه ای ربط داره
پاتوق شب نشینی -
Mehrbod - 03-19-2014
undead_knight نوشته: البته این هم که میگی به نظر من تاثیر قابل توجهی داره ولی من در عین حال از این فرایند درخواست نکردن "لذت" هم میبرم:))
شاید دوریجویی از درد وازنش میتواند انگیزهیِ این خوشیِ تو باشد؟
undead_knight نوشته: ها ها،پس تو هم یهو عاشق دلخسته میشی:)))من هم این پتانسیل رو دارم البته به شدت تحت کنترلم هست(و به همین خاطر زیاد بهم آسیب نمیزنه) و حتی قبل این ...
آری! برای من پیشتر هیچ زیرکنترل ام نبود, برای همین هم به هر راه و روش و دانشی بود رفتم فرایند دلباختگی
را موشکافتم و درآوردم چرا و چگونه دلمیبازیم (we fall in love) و چگونه میشود آنرا پیشگرفت یا زدود اش. بیخود که بهت نمیگویم, دلباختگی = کژخویی!
undead_knight نوشته: وضعیت روانی جدیدم باز هم ناپایداری احساسی زیادی داشتم،یعنی یه مدت زیاد میشه و باز کم میشه،البته سیسنوسی نیست به فاکتورهای دیگه ای ربط داره
یه چیز دیگهای هم که باید بنگری آرَش, مغز استادِ فرنودتراشی (rationalization) ئه. یعنی اگر براستی
هیچ فاکتوری آنجا برای رفتن انرژی ات هم نباشد, ناخودآگاه یک فاکتور برایش میتراشی که "آره, برای اینه".
پارسیگر