گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
Ouroboros - 10-22-2013
مزدك بامداد نوشته: بیجاست، کسی که بنمایه[1] های بیشتری دارد و از جاهای دیگر هم جهان هم میچاپد،
میتواند بخود[2] این پروانه[3] را بدهد که بی اینکه اینکه بهره کشی اش بسیار کاسته شود،
برای پیشگری از تنش و شورش و برای ساختن ویترین و پایاستواری بیشتر و ... بخشی
از انهارا به خورد کارگران بومی خود و یا به جاهایی که ویترینش و جبهه جنگی اش هستند بدهد.
برای نمونه سرمایه هنگفتی که آمریکا در "پیرنگ[4] مارشال" در آلمان ویران شده باختری و اروپای
پس از جنگ ریخت تا از کمونیستی شدن انها پیشگیری نماید. کشور های اسکاندیناوی هم نه
تنها همسایه ی دیوار به دیوار شوروی بودند، بساکه دارای نیروهای درونی چپی توانمندی
بودند که این سرمایه داران اسکاندیناوی را ناچار ازپذیرفن بهره کشی کمتر درونی، کنند.
•
نظریهپردازی شما با عدم رخ دادن «تنش» و «شورش» در کشورهای سرمایهداری که فاقد سطح برابری و رفاه اقتصادی کشورهای اسکاندیناوی بودهاند به چالش کشیده میشود. اساسا کُل این «وضع بد=شورش» با واقعیت امروز جهان، از جمله ایران خودمان هیچ تناسبی ندارد. وضع اقتصادی مردم شاید در صد سال اخیر کمتر این اندازه وخیم بوده، شاید در دورههایی از پهلوی فقر عمومی بیشتر بوده، اما اختلاف طبقاتی هرگز چنین فاحش و گسترده نبوده که در خیابان یک جوان هجده ساله با ماشین ششصد میلیون تومانی دختربازی بکند و از کنار او یک بچهی ده ساله با بستهی آدامس بدود. اما خبری از شورش نیست و این «نارضایتی عمومی» هم چیزی فراتر از نق و نوز جانگداز برای تخلیهی روانی نیست(و نه «آتش زیر خاکستر» و اینها).
تجربهی تاریخی هم نشان داده که تمام انقلابات تاریخ بشر، بجز یکی دو مورد، درپی رشد اقتصادی و گسترش طبقهی متوسط و آسودگی آنها از دلنگرانی مداوم برای نان شب رخ داده نه فقر و فلاکت همه گیر. حتی سطح مطالبات نیز با ارتقاء سطح معیشتی مردم است که حالت تئوریک و عمیق پیدا میکند، اگرنه در شرایط نداری و فقر مطلق میزان آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم نیز چنان نازل و حقیر است که گویی رعیت قرن سوم پیش از میلاد، نه دکتر و مهندس و کارمند تحصیلکردهی قرن بیست و یکم!
در نتیجه منطقیست که بپذیریم هرچه فقیرتر نگاه داشتن کارگران و پائینتر ماندن سطح مطالبات ایشان برای سرمایهداری بسیار مطلوبتر است تا تقسیم سود و منابع از ترس شورش احتمالی. کُل نظریهی مارکسیستی «وضع کارگران بدتر میشود، انقلاب اجتنابناپذیرتر میشود» با عینیت زندگی روزمرهی ما در تضاد است، قبلا هم اینرا گفتهام که انقلاب برآمده از امیدواری و آرزومندی برای دست یافتن به چشماندازی روشنتر است، نه نا-امیدی و دژم و فلاکت مطلق.
از دلیلی شما نیز اگر بگذریم و به چگونگی آن برسیم شما همچنان راهی برای توضیح آن ندارید. اگر قرار بود کشورهای اسکاندیناوی از طریق افزایش دستمزد به برابری بیشتر برسند که میسر نمیبود، زیرا چنانکه مارکس هوشمندانه در پاسخ به ما سندیکالیستها کشف کرد، هر افزایش دستمزدی در تورم کالا جبران میشود و مثل کارتن «Roadrunner» هرگز قادر نخواهیم بود ارابهی تورم را به چنگ بیاوریم. بنابراین تنها راهی که باقی میماند فقیرتر کردن سیستماتیک سرمایهداران است نه ثروتمندتر کردن مستقیم فقرا، و هزینهای که از این پروسه بدست میآید را برای از موقعیت زایندهی فقر بدر آوردن(برای مثال تحصیل را مجانی کردن، با بیمهی سلامت رایگان دادن، یا حقوق بیکاری دادن، و چیزهای مشابه). این هیچ ربطی به «منابع» یک کشور ندارد و حتی کشوری فقیر و بیچاره مثل روسیه هم، که مردم آن اکنون هیچ آیندهای برای خود متصور نیستند، اگر از آن پنجاه ثروتمند اول جهان که نصفشان روسیست مالیات هنگفتی بگیرد و برای بازسازی کشور هزینه بکند کشور، و سطح زندگی مردم آن پیشرفت میکند! این جزئی از بازی سیستم برای کنترل نیست، این یک پیشرفت عینی و قابل اندازهگیری در زندگی مردم عادیست.
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
Ouroboros - 10-22-2013
مزدك بامداد نوشته: بیجاست.
شما هنوز هوش نکردید که ما خواهان از میان بردن بهره کشی هستیم و نه یکسان سازی پاداش ها و آدمها!
آرمان ما این است که به ناتوان ترین آدمها هم دستکم تا جاییکه فراورش ما پروانه میدهد، نیاز مندی هایش
را فراهم کنیم، ولی نه اینکه به کسی که به هر انگیزه تنبل و از زیر کار در رو و .. است همان پاداش را بدهیم
که به کسی که درست و درمان کار میکند. پس این مهند نیست که گروهی از کارگران، مانند پزشکان، که از هوش
و کاآرایی بالاتری برخوردارند، پول بیشتری داشته باشند و در روزهای آزادشان در باهاما خوش بگذرانند و
گروهی دیگر که نخواسته و یا کشش هوشی برای کارآیی بهتر نداشته اند، بجای باهاما، در کوههای کشور
خودشان اسکی سواری بنمایند، مهند این است که کسی که خوب کار میکند، بدبختانه زندگی نکند که بجایش
ان سرمایه دار شکم گنده و بهمان آقازاده سراسر سال و شباروز به خور و خواب و ... سرگرم شود، بساکه
به وارونه، میوه ی بسزا و دادوند کار و کوشش خود را درو کند.
•
پارسیگر
بیجا نیست چراکه شما شاخص پیشرفت جامعه را در نظر نمیگیرید و نمیتوانید بفهمید این پیشرفت اگر مداوم و بلافصل باشد بالاخره یک جایی فرا میرسد که شما ناگزیر هستید میان ارتقاء سطح دستمزد و پیرو آن سطح زندگی و پدید آمدن طبقات اجتماعی-اقتصادی جدید، و یا سرکوب پیشرفت و برابر نگاه داشتن جامعه یکی را انتخاب بکنید. برای کار برابر باید دستمزد برابر داد، و تنها معیار عینی اندازهگیری کار هم ساعتیست که برای انجام آن هزینه شده + تخصصی که برای انجام آن لازم بوده. داوری بر مبنی راندمان و اینکه چه کسی تنبل بوده و چه کسی نبوده باز نیازمند تعیین کردن یک خط افقی برمبنی معیاریست که از بیرون کنش اقتصادی به آن تزریق شده، و از «هرکس به اندازهی توانایی، به هرکس به اندازهی نیاز» تضاد دارد.
بعد هم شما اینرا تنها یک تضاد میانگروهی تصور کردهاید درحالی که یک تضاد درونگروهی نیز هست، پیشتر هم مثال زدم. تصور بکنید کارخانهای ده کارگر دارد که راندمان بالاتری از بقیه دارند و ده کارگر که راندمان پائینتری دارند(فرض هم بگیرید که آن خط افقی را برای اندازهگیری راندمان ما بر مبنی حد وسط کار باقی کارگران اندازه گرفتهایم، که هرچند از نظر اقتصادی غلط است و شاخص راندمان را با میزان کالای تولیدی میسنجند نه حد متوسط، همهی کارگران یک کشور هم میتوانند راندمان پائینی داشته باشند، ولی بگذریم)، هر دو هشت ساعت کار میکنند، هر دو یک میزان تخصص دارند، هر دو در یک جا مشغول به کار هستند، رنگ یخهی هر دوی آنها یکیست، اما یکی «برابرتر» از دیگریست. در سرمایهداری این معضل را با ترفیع چک حقوقی یا «طبقهی» کارگران پرکار و اخراج کارگران کمکار حل میکنند، در جامعهای که ما برابری میان انسانها را به ارتقا شاخص سود ترجیح میدهیم چنین مشکلی در مقیاس کوچکتر(اخراج کارگر)حل نمیشود و در مقیاس بزرگتر خودش، خودش را حل میکند(ورشکسته شدن اقتصاد!).
یک چیز دیگر: مشکل تنها با بهرهدهی نیست، من با اختلاف سطح زندگی هم مشکل دارم و برای مثال معتقد نیستم که حتی مفیدترین انسان تاریخ بشر نیز از انگلترین آنها «میلیاردها بار» شایستهتر است.
نقل قول:پس این سرمایه ( پول یا بنمایه ای که بهره و پول میاورد، بی اینکه شما کاری کرده باشید) است که همبود
رده ای می سازد، چرا که کراننمایی رده همین است که شما در کدام سوی سامانه ی بهره کشی هستید و این
با فرایافت "لایه" یکی نست که تنها تراز دارایی را میرساند. برای نمونه لایه ی کارگران گریبان آبی و گریبان سفید
که ولی هردو زیر رده ی کارگران هستند چون بهره میدهند.
این چه نتیجهگیریست؟! مثل کار برخی دوستان است که دشنام میدهند بعد میخواهند معنای آنرا تعبیر بکنند تا از بار توهینآمیز آن بکاهند. طبقهی اقتصادی در جامعهی سرمایهداری بدیهیست که در جامعهی سوسیالیستی نمیتواند وجود داشته باشد، اما چیزی که کار همان را میکند یا برخی ویژگیهای نامطلوب همان را دارد مسلم است که میتواند وجود داشته باشد. دسترسی نابرابر به منابع نیز از جملهی همانهاست، میخواهد غالب کاپیتال پیدا بکند یا «واقعا شایستگی آنرا داشته باشید»، در هر دو حال تبعیضآمیز است.
بعد هم اینرا بیافزاییم که ما در طبیعت برابر به دنیا نمیآییم و این خود زایندهی نابرابریهای اجتماعی میشود که یک سیستم برابری طلب باید قادر به حذف آنها باشد، نه همچون جامعهی لیبرالی آنرا انکار بکند و نادیده بگیرد و یا همچون جامعهی فاشیستی برمبنای آنها شکل گرفته باشد. من اگر از شما باهوشتر هستم، باید راهی بیابیم که بدون مجازات هوشمندی من، کمهوشی شما را جبران بکنیم.
--
نقل قول: در همبود کمونیستی هم گسارندگان کسانی نیستند جز همان کارگران . دیگر بهره کش و فئودال و آقازاده نداریم
که در پی پورشه ای باشد که دستگیره های درش از ان یکی اقازاده، بهتر و از پلاتین باشد. در آنجا دیگر دانشمندان
و کارگران دیگر باهم, ایده ها و پسند هارا گردآوری میکنند و با به شمار آوردن بنمایه ها و شدنی ها، آرزو ها و پسند-
های دادوند مردم را برآورده میسازند. پس همان کاری را که بازار بگونه ی "کور" و با "مرگ و میر" انجام میدهد، میتوان
با گردآوری رآی و پسند مردم با پرسشنامه ها و بازخورد ها ( feedback ) انجام داد
بهرهکشی همانطورکه گفتم تنها یکی از عوامل زایش نابرابری در جامعه است، و با حذف آن شما نمیتوانید امیدوار به احداث یک جامعهی بیطبقه باشید، مگر آنکه منظورتان از بیطبقه نبود صاحب سرمایه باشد که نوعی همانگوییست و ارزش چندانی ندارد، زیرا در آن جامعه همچنان افراد کمهوش، زشت، یا حتی متولد شده در خانوادهای با استعدادها یا ضعفهای مشخص محکوم هستند به تحمل شرایطی که در بوجود آمدن آن نقشی نداشتهاند و آشکارا در تناسب با شرایط زندگی دیگر اعضای آن جامعه، از هر منظر که بنگرید، فروتر است.
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
Ouroboros - 10-22-2013
folaani نوشته: خب همین که میگی نشون میده اون قانون بکش یا کشته شو نیست، یعنی مطلق و فقط همین نیست.
ببینید قوانین بازی چنین است:
سیستم کمونیستی >
انعطافپذیری سیاسی : اندک
انعطافپذیری اقتصادی: اندک
انعطاف پذیری فرهنگی: زیاد
سیستم کاپیتالیستی >
انعطافپذیری سیاسی: زیاد
انعطافپذیری اقتصادی: اندک
انعطافپذیری فرهنگی: زیاد/اندک
راهحلی که در بحران اخیر برای جلوگیری از فروپاشی کامل نظام پیش گرفته شد درمان بیماری نیست، بلکه تزریق مورفین به بدن بیمار است برای جلوگیری از درد کشیدن بیشتر آن. به احتمال بسیار قوی، ما همه هنوز در حال مُردن هستیم، اما دیگر حسش نمیکنیم، یا کمتر آنرا حس میکنیم. از آن مهمتر، این راهحل یک چارهی تماما سیاسی و در تضاد با تمام قواعد سرمایهداری بود، نه یک چارهاندیشی اقتصادی.
میزان جوابگویی آنهم یکسره وابسته است به میزان آسیبی که به سیستم وارد آمده، که دائم درحال افزایش و انبساط خواهد بود زیرا هرچه میزان ثروتی در گردش بیشتر بشود، سقوط شدیدتر خواهد شد(قانون جاذبه). پس از عبور از این بحران مقطعی، ما احتمالا دوباره شاهد یکی دو دهه رشد مداوم خواهیم بود که اینبار ثروت موجود در شریانهای سیستم را حتی بسیار بیشتر خواهد کرد و در پیرو آن، ریسکهایی که برای افزایش حداکثری این ثروت برگرفته میشوند را دیوانهوار تر، و در پی همهی اینها، سقوط را بسیار شدیدتر از آنچه دولت بتواند از طریق مازاد دسترنج قشر متوسط(مالیات)، اقتصاد، یا اقشار پائین جامعه را نجات بدهد و از رسیدن آسیب به جاهایی که میتوانند کُل ماشین را به خاطر بیاندازند جلوگیری بکند.
اینرا هم فراموش نکنید که در این راهحل همچنان میلیونها انسان کار و خانه و زندگی خود را از دست دادهاند، همهی آنچه داشتند بدلیل قمار بازی فلان مدیرعامل و بهمان بورسباز برباد رفت و یک نفر قادر بود زندگی و آیندهی میلیونها انسان را با یک تصمیم اشتباه به خطر بیاندازد. بگویید چنین وضعیتی چگونه میتواند اخلاقی باشد؟
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
Ouroboros - 10-22-2013
Mehrbod نوشته: همچنین از زابهایِ[3] بایستهیِ[4] آنارشیسم نبود بهرهکشی نیست و بساکه بوارونه, با بهرهکشی هیچ ستیز درونیای ندارد.
بهرهکشی هم آنطرف به مزدک گرامی گفتم که وجوه گوناگونی دارد و میتواند خانوادگی، جنسی، عاطفی، اقتصادی و ... باشد. ما گمان میکنیم «مهمترین» اینها، آن موردی که بیشتر میزان سرکوب آزادی و سرکوب برابری در جامعه منجر شده بهرهکشی سیاسی، یا سرکوب مداوم سوژهی سیاسی در جامعه است و از همه بایستهتر برای برونرفت از آن. مدرک ما هم برای این، تجربهی زندگی روزانهی خودمان+شواهد تاریخی+نگرشمان به این شواهد است. من به انجمن مینگرم و میبینم همان میلادی که پیامشان را نقل قول کردهاید از وطن آواره شده نه به خاطر کاپیتالیسم، که بدلیل سرکوب دولتی دیکتاتوری و فاسد که حقوق او را به عنوان یک انسان دارای اختیار به رسمیت نمیشناسد، و پیرو این مشاهده نتیجه میگیرم که دگرگونی این شرایط به مراتب درجات حائز اهمییت بیشتر و حتی پیشٔدرآمد منطقی به دیگر انواع آنست. اگر دولتی نبود برای باتوم کشیدن و گاز اشکآور زدن بهرهکشی سرمایهداری یک هفته هم سرپا نمیماند.
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
Mehrbod - 10-22-2013
Ouroboros نوشته: بهرهکشی آنطرف هم به مزدک گرامی گفتم که وجوه گوناگونی دارد و میتواند خانوادگی، جنسی، عاطفی، اقتصادی و ... باشد. ما گمان میکنیم «مهمترین» اینها، آن موردی که بیشتر میزان سرکوب آزادی و سرکوب برابری در جامعه منجر شده بهرهکشی سیاسی، یا سرکوب مداوم سوژهی سیاسی در جامعه است و از همه بایستهتر برای برونرفت از آن. مدرک ما هم برای این، تجربهی زندگی روزانهی خودمان+شواهد تاریخی+نگرشمان به این شواهد است. من به انجمن مینگرم و میبینم همان میلادی که پیامشان را نقل قول کردهاید از وطن آواره شده نه به خاطر کاپیتالیسم، که بدلیل سرکوب دولتی دیکتاتوری و فاسد که حقوق او را به عنوان یک انسان دارای اختیار به رسمیت نمیشناسد، و پیرو این مشاهده نتیجه میگیرم که دگرگونی این شرایط به مراتب درجات حائز اهمییت بیشتر و حتی پیشٔدرآمد منطقی به دیگر انواع آنست. اگر دولتی نبود برای باتوم کشیدن و گاز اشکآور زدن بهرهکشی سرمایهداری یک هفته هم سرپا نمیماند.
شما اینجا تنها دارید هومنان بسیار بسیار خوشبخت را میبینید (در همسنجی با چپیرهیِ ٧ میلیاردی هومنی).
اگر کسی دسترسی به رایانه, اینترنت و همچنین «زمان آسودگی» دارد که بیاید اینجا گفتمان
کند خود به خود وی را شاید در ردهیِ ٢٠% خوشبخت بالای همبود در جهان ببرد, پس این را نباید هرگز سنجه بگیرید امیر گرامی.
سپس اینکه این بدبینی بسیار شما به دولت هم برآمدهیِ زندگی در دولتهایِ بد است. گرچه دولت چیزی بیشتر از یک ابرسازواره نیست که از تک تک مردم ساخته شده.
من هم بمانند شما و دوستمان [MENTION=299]Dariush[/MENTION] کوچکترین دلخوشیای به هیچ دولتی نداشتهام, ولی باید دید این ریشه در واقعیت دارد, یا اینکه نه, برآمده از آروین زندگی کوتاه ما است؟
پارسیگر
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
folaani - 10-22-2013
Ouroboros نوشته: راهحلی که در بحران اخیر برای جلوگیری از فروپاشی کامل نظام پیش گرفته شد درمان بیماری نیست، بلکه تزریق مورفین به بدن بیمار است برای جلوگیری از درد کشیدن بیشتر آن. به احتمال بسیار قوی، ما همه هنوز در حال مُردن هستیم، اما دیگر حسش نمیکنیم، یا کمتر آنرا حس میکنیم. از آن مهمتر، این راهحل یک چارهی تماما سیاسی و در تضاد با تمام قواعد سرمایهداری بود، نه یک چارهاندیشی اقتصادی.
...
پس از عبور از این بحران مقطعی، ما احتمالا دوباره شاهد یکی دو دهه رشد مداوم خواهیم بود که اینبار ثروت موجود در شریانهای سیستم را حتی بسیار بیشتر خواهد کرد و در پیرو آن، ریسکهایی که برای افزایش حداکثری این ثروت برگرفته میشوند را دیوانهوار تر، و در پی همهی اینها، سقوط را بسیار شدیدتر از آنچه دولت بتواند از طریق مازاد دسترنج قشر متوسط(مالیات)، اقتصاد، یا اقشار پائین جامعه را نجات بدهد و از رسیدن آسیب به جاهایی که میتوانند کُل ماشین را به خاطر بیاندازند جلوگیری بکند.
اینرا هم فراموش نکنید که در این راهحل همچنان میلیونها انسان کار و خانه و زندگی خود را از دست دادهاند، همهی آنچه داشتند بدلیل قمار بازی فلان مدیرعامل و بهمان بورسباز برباد رفت و یک نفر قادر بود زندگی و آیندهی میلیونها انسان را با یک تصمیم اشتباه به خطر بیاندازد. بگویید چنین وضعیتی چگونه میتواند اخلاقی باشد؟
اینا که گفتی ادعای شماست.
دلیل و سند و اثبات بقدر کافی روشن و محکمی که روش اجتماع باشه وجود داره؟
آیا همهء کارشناسان، همهء اندیشمندان، همهء اقتصاددانان و جامعه شناسان، ...، یا اکثریت، یا حداقل بخش عمده از اونها، با نظر شما موافق هستند؟
اگر این سیستم اینقدر مطمئنا ناپایداره و چنین سرنوشتی داره، پس باید همه بدونن و ازش صحبت کنن و براش فکری بکنن. بهرحال هم که بقول شما در نهایت فروپاشیده میشه، پس زیاد نیازی به کار خاصی نیست چون از همین طریق زودتر به پایان میرسه و ناگزیر از تغییری چیزی درش هستن.
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
Ouroboros - 10-22-2013
Mehrbod نوشته: شما اینجا تنها دارید هومنان[1] بسیار بسیار خوشبخت را میبینید (در همسنجی[2] با چپیرهیِ[3] ٧ میلیاردی هومنی[4]).
اگر کسی دسترسی به رایانه, اینترنت و همچنین «زمان آسودگی» دارد که بیاید اینجا گفتمان
کند خود به خود وی را شاید در ردهیِ[5] ٢٠% خوشبخت بالای همبود[6] در جهان ببرد, پس این را نباید هرگز سنجه[7] بگیرید امیر گرامی.
سپس اینکه این بدبینی بسیار شما به دولت هم برآمدهیِ زندگی در دولتهایِ بد است. گرچه دولت چیزی بیشتر از یک ابرسازواره[8] نیست که از تک تک مردم ساخته شده.
من هم بمانند شما و دوستمان @Dariush کوچکترین دلخوشیای به هیچ دولتی نداشتهام, ولی باید دید این ریشه در واقعیت دارد, یا اینکه نه, برآمده از آروین[9] زندگی کوتاه ما است؟
کل تلاش من از یادآوری جنایات کمونیسم در قرن بیستم آنست که نشان بدهم سرکوب دولتی امتداد و برآمده از سرکوب سرمایهداری نیست، چیزیست تماما یا دستکم قسمتا مستقل که در نبود آن نیز امکان تداوم خواهد داشت. حتی در جامعهای بیطبقه، هنوز قانونگزار (!) بر سوژهی تحت قانون قدرتی دارد که ما میدانیم دارای ذاتی فسادآور است.
اینهم حرف درستی نیست که چون من مرفهتر از فقرای بورکینافاسو هستم الزاما لایههای پنهان بهرهکشی را نادیده گرفتهام و تنها به وجوهی مطلعم که شخصا مرا تحت تاثیر قرار داده. ما قوهی تخیل داریم و میتوانیم بفهمیم رنج اعدام شدن بدست مزدوران جمهوری اسلامی کمتر از رنج از قحطی مردن نیست، اما شما به دلایلی دوست دارید مخالفت با دولت را به مخالفت با آزادی حشیش کشیدن ما تقلیل بدهید و سفسطهی آدم پوشالین بکنید. منهم بهرهکشی سرمایهداری را میبینم و از آن بیزارم، اما سوالی که میپرسم آنست که آیا با وجود دولت میتوانیم بدون پرداخت بهایی گرانتر از تحملش آنرا ساقط بکنیم یا نه، و در صورت پیروزی آیا نظام جدیدی که آفریدهایم قادر به حذف یا دستکم حداقلی کردن دیگر انواع سلطهورزی نیز خواهد بود یا خود به نوعی سلطهورز جدید مبدل میشود.
اگر ما را هم به لیبرال بودن و نازکدلی و ... متهم نمیکنید بد ندیدم یک اشارهای هم بکنم به اینکه برای بسیاری زندگی تحت سلطهی سرمایهداری و دولت هر دو، چشمانداز بسیار مطلوبتریست تا انقلاب برای رسیدن به شرایطی که چیزی درآن قابل پیشبینی نیست. سوژهی تحت سرمایهداری هزاران بار بیشتر ترجیح میدهد که شریک آن باشد تا نابودی کامل نظم اجتماعی که تمام زندگی برای پیدا کردن جایگاهی در آن زحمت کشیده. اینرا رفقا به سندروم توستر تعبیر کردهاند که کارگر غربی بورژوازی زده شده و خریدن توستر را به انقلاب پرولتری ترجیح میدهد و اینها فساد بازیچههای سرمایهداریست و ... شما هم لابد با این عقاید پر شور تازهیافته آنرا میگذارید پای بهرهکش شدن اینها و دلیل بیشتر برای تقبیحشان، ولی واقعیت قابل اندازهگیری آنست که این یک تعلق ایدئولوژیک بسیار عمیق است و دگرگونی آن مستلزم تغییر خود عینیتی که آنرا بوجود آورده.
Mehrbod نوشته: گرچه دولت چیزی بیشتر از یک ابرسازواره[8] نیست که از تک تک مردم ساخته شده.
این تکتک مردمی که آنرا ساختهاند تحت تاثیر محیطی که بر افراد خارج از آن قدرتی دارند غیرقابل کنترل یا به نحوی محدود قابل کنترل دچار تغییر و دگرگونی شخصیتی میشوند. همان آزمایشی که در جستار دیگر لینک کرده بودم، نشان داد که چطور آدمهای محجوب و مهربان و آرام وقتی بر همتایان خود قدرت و برتری یافتند تبدیل به سادیستهایی دگرآزار شدند. نهاد دولت فسادآور است، پیوند چندانی به عناصر سازندهی آن ندارد. مگر آنکه گمان بکنید پلیسها همگی ذاتا سادیستهای بیماری هستند که از تحقیر شما لذت میبرند.
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
Mehrbod - 10-22-2013
Ouroboros نوشته: ببینید قوانین بازی چنین است:
سیستم کمونیستی >
انعطافپذیری سیاسی : اندک
انعطافپذیری اقتصادی: اندک
انعطاف پذیری فرهنگی: زیاد
سیستم کاپیتالیستی >
انعطافپذیری سیاسی: زیاد
انعطافپذیری اقتصادی: اندک
انعطافپذیری فرهنگی: زیاد/اندک
تنها چیزیکه در کمونیسم در بخش ساستاریک (سیاسی) نداریم, دادن
مالکیت خصوصی بر ابزار فرآورش است.
نبود این یک چیز نمیتواند آن اندازه بزرگ باشد که نرمشپذیری سیاسی را "اندک" بکند.
در سرایداشت هم نرمشپذیری کمونیسم را "اندک" کردید, هنگامیکه با ابزار گوناگون (همچون خورد
و بازخورد) میتوان یک سامانهیِ سترگ و آژگاهیک مانند کمونیسم را هم راستاداده و نرمشپذیری بالا
داشت. چنانکه در نمونهیِ فرگشت میبینیم یک هومن زنده هم مغزی آژگاهیک دارد, ولی بسیار هم پویا و چابک است.
پارسیگر
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
مزدك بامداد - 10-22-2013
Ouroboros نوشته: بیجا نیست چراکه شما شاخص پیشرفت جامعه را در نظر نمیگیرید و نمیتوانید بفهمید این پیشرفت اگر مداوم و بلافصل باشد بالاخره یک جایی فرا میرسد که شما ناگزیر هستید میان ارتقاء سطح دستمزد و پیرو آن سطح زندگی و پدید آمدن طبقات اجتماعی-اقتصادی جدید، و یا سرکوب پیشرفت و برابر نگاه داشتن جامعه یکی را انتخاب بکنید. برای کار برابر باید دستمزد برابر داد، و تنها معیار عینی اندازهگیری کار هم ساعتیست که برای انجام آن هزینه شده + تخصصی که برای انجام آن لازم بوده. داوری بر مبنی راندمان و اینکه چه کسی تنبل بوده و چه کسی نبوده باز نیازمند تعیین کردن یک خط افقی برمبنی معیاریست که از بیرون کنش اقتصادی به آن تزریق شده، و از «هرکس به اندازهی توانایی، به هرکس به اندازهی نیاز» تضاد دارد.
...
همان گونه که گفتم، "رده" از دید ما با سنجه ی بهرهکشی سنجیده میشود.
پولدار هم به بایستگی، همان سرمایه دار نیست. من مانند شما با دگرسانی
تراز زندگی دشورای ندارم و تنها میگویم که کمترین ترازی هومنی باید برای هر
کسی هم که توان کار هم از بیخ ندارد، ، بسته به توان فراورش همبود، پدید بیاید.
ولی من نمیتوانم مانند شما ،
قانون فرگشت را به زیر پرسش ببرم. من تنها
میگویم که فرگشت باید هومنی بوده و دروغ پرداز و دزد و برده دار و فئودال و ...
نباید به بهزیستی و فرازیست برسند، بساکه سنجه ی فرازیست و فرگشت باید
کارو فراورش و هوشمندی و خردورزی در ان باشد. این چیزی بود که فیلسوف
یونانی هم آرزو داشت. از بیخ، هیچ گروه جانوران و هیچ استخر ژنتیک نمیتواند
بی چالش ، پیشرفت و فرگشت نماید و دچار کژزادمانی (دژنراسیون ) و ایستایی
شده و از میان میرود. ما نیاز به بیماری آبله نداریم که مارا بکشد، یا زشترو نماید،
ولی نیاز به واکسن آبله داریم که پیکر ما راه جنگ و فرگشت را فراموش ننماید.
اگر این قانون جداگر فرگشت نبود ما همان بوزینه هنوز مانده بودیم.
از بیخ، همین ستیز میان بهره دها و بهره کشان هم چالشی است که میتواند
هومنی را به تراز بالاتری از هستی برساند و به یک جهش سودمند فرهنگی و
تراز بالای فرگشتی همبودین برساند. (خود همبود هم چو جانوری ست که درگیر
فرگشت فرهنگی است چنان که ما درگیر فرگشت ژنتیک هستیم)، درست مانند
"منشور حقوق بشر" که برای نخستین بار در ان نوشته شد که برده داری هومنی
نیست و نباید باشد. پس، پس از کمونیسم و سوسیالیم هم دگرسانی میان
بهرمندی ها باید باشد تا فرگشت بگونه ای هومنی براه خویش پی بگیرد. همچنان
که ما امروزه میتوانیم خود ژن هارا دستکاری کنیم و فرگشت هوشمند را پدید بیاوریم .
----
کارآمدی و توانایی های هر کس مانند هوش او سنجش و آزمون پذیر است و بایسته
نیست که از کنش سرایداشتی اندازه گیری شود. در اروپا اگر به اداره ی کار بروید،
میتوانید چنین آزمونی را بدهید و به شما بگویند به درد چه کارهایی و چه آموزش هایی
میخورید. هر سرکارگر و کارفرما هم در همین شش ماه نخست میتواند ببیند که چه
کسی کار میکند و چه کسی جیم میشود.
***
همانگونه که ما نمیتوانیم از نژاد های سرخ و زرد و سیاه و سپید، یک نژاد همگون
شکلاتی بسازیم، نمیتوانیم نیز برتری فرگشتیک گروهی بر گروه دیگر نیز پیشگیری
نماییم. ولی مهند این است که این روند فرگشت ، با درد و رنج، کار کودکان،بمب و
کشتار, گرسنگی، زادو زای ملخ گونه، سرکوب زن، برده داری، کاری سخت و ناهومنی ،
نبود بهداشت و زنهار، و ... نباشد.
•
پارسیگر
گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم -
Ouroboros - 10-22-2013
Mehrbod نوشته: تنها چیزیکه در کمونیسم در بخش ساستاریک[1] (سیاسی) نداریم, دادن مالکیت خصوصی بر ابزار فرآورش[2] است.
نبود این یک چیز نمیتواند آن اندازه بزرگ باشد که نرمشپذیری سیاسی را "اندک" بکند.
دو سوم ایدئولوژیهای اقتصادی، سیاسی، جامعه شناختی و احزاب سیاسی موجود را غیرقابل فعالیت عمومی میکند زیرا یک شبه میشوند طرفدار بهرهکشی. در یک نظام کمونیستی «حزب کاپیتالیست ایرانپرستان نوین» نمیتوانیم داشته باشیم، یا در قدرت مشارکت بدهیم، در یک سیستم لیبرال دموکرات اما «حزب کمونیست» و سوسیالیست میتوانیم داشته باشیم و گاهی حتی در قدرت هم مشارکت داشتهاند.
Mehrbod نوشته: در سرایداشت[3] هم نرمشپذیری کمونیسم را "اندک" کردید, هنگامیکه با ابزار گوناگون (همچون خورد
و بازخورد) میتوان یک سامانهیِ[4] سترگ[5] و آژگاهیک[6] مانند کمونیسم را هم راستاداده و نرمشپذیری بالا
داشت. چنانکه در نمونهیِ فرگشت[7] میبینیم یک هومن[8] زنده هم مغزی آژگاهیک دارد, ولی بسیار هم پویا و چابک است.
بله در آنهم بسیار اندک است و مثلا نمیتواند به وقت بروز بحرانی که پیشتر از آن صحبت کردیم(بحران توقف رشد اقتصادی)یک مدل «کمی سرمایهدارانه» را اتخاذ بکند و درپی هرگونه حرکتی به سمت مدل آلترناتیو توازن سیستم برهم میخورد. انعطافپذیری توان چرخیدن تحت یک الگوی از پیش مشخص که نیست، توانایی فراتر رفتن از آن در صورت لزوم است.
folaani نوشته: آیا همهء کارشناسان، همهء اندیشمندان، همهء اقتصاددانان و جامعه شناسان، ...، یا اکثریت، یا حداقل بخش عمده از اونها، با نظر شما موافق هستند؟
اگر این سیستم اینقدر مطمئنا ناپایداره و چنین سرنوشتی داره، پس باید همه بدونن و ازش صحبت کنن و براش فکری بکنن. بهرحال هم که بقول شما در نهایت فروپاشیده میشه، پس زیاد نیازی به کار خاصی نیست چون از همین طریق زودتر به پایان میرسه و ناگزیر از تغییری چیزی درش هستن.
خیر خودبخود فرونمیپاشد، زیرا به فقیرتر و فقیرتر و فقیرتر شدن مردم میانجامد و در واقع برای سیستم مهم نیست که روزی دهها هزار نفر نیز از گرسنگی بمیرند(در آفریقا رخ میدهد). اینست که شما تا سیستم را ساقط نکنید سرپا میماند زیرا خط صفر مطلقی برای آن متصور نیست، به قول معروف : اوضاع از اینهم خیلی بدتر میتوند بشود و بالاتر از سیاهی هزاران رنگ هست که هنوز خبر ندارید!
اقتصاددانان تا جایی که من میدانم پیرامون تضادهای سرمایهداری اتفاق نظر دارند اما راهکارهای گوناگونی برای مقابله با آن ارائه میدهند، مثلا طرفداران مکتب شیکاگو حداکثری کردن رقابت را راه چاره میدانند، به نحوی که باعث کاهش دائم قیمتها بشود و از این طریق قدرت خرید کارگر را افزایش بدهد. کینزیها طرفدار دخالت دولت برای سیاستگذاری در مقیاس کلان هستند و معتقدند میتوان با خطکشیهای دقیق از بروز بحرانهای فصلی سرمایهداری که بدلیل تلاش سرمایهدار برای حداکثری کردن سود پدید میآید را گرفت. و ... ولی هیچکدام از این راهکارها درست بنظر نمیرسند، کینزیها مسئول بحرانهای دههی شصت معرفی میشوند و بحران فراگیر آمریکا با وجود تاثیرپذیری وسیع دولت آن کشور از میلتون فریدمن و ایدههای او پدید آمد.