پاتوق شب نشینی -
Nevermore - 11-29-2013
undead_knight نوشته: من هم سبک کتاب خونی مدرن رو بیشتر میپسندم ملتی که اینقدر به سبک سنتی علاقه دارند رو درک نمیکنم:))
چقدر شما نوستالوژیک هستید اخه:)))
این شیوه به خصوص برای دانشجو ها عالی است.شما حساب کنید بیش از 1200 صفحه کتاب فیزیک هالیدی که اگر بخواهید با حل المسائل تهیه کنید باید بالای 100 هزار تومن پیاده شوید را می توانید با ایکی ثانیه با بالاترین کیفیت دانلود کنید.الان کتب دانشگاهی زیر 30 تومن پیدا نمی شود.اینگونه ترمی 200 تومن جلو هستید و تازه بیشتر هم درس می خوانید.
پاتوق شب نشینی -
Alice - 11-29-2013
undead_knight نوشته: تو با کاراکترهای هدایت ارتباط برقرار میکنی بعد به جای مورسو با ماری که یک شخصیت عادی هست ارتباط برقرار میکردی!؟:)))))
آخه ماری به مرسو میگفت میخواهم با تو ازدواج بکنم، من را دوست داری؟
مرسو میگفت: نه ندارم، میخواهی ازدواج بکنی خب بکن! فرقی ندارد.:e416::e416::e416:
undead_knight نوشته: خب با این فارسی عربیزه! شده و مترجمانی که اکثر شعور درک کتاب اصلی رو هم ندارند کارمون پیش نمیره بنابراین چسبیدن به همون انگلیسی بهتره:))
اوه! فارسی عربیزه! :) میبینم که داری به جنبش ما میپیوندی!
undead_knight نوشته: البته شاید دلیلش این باشه که من با نهیلیسم عریان کلا حال نمیکنم و کافکا هم شاید به همین دلیل جذابیت برام از کامو کمتر بود.
بله، واقعا آثار هدایت حس بدی به آدم میدهد. خیلی حس بدی دارد...! مثلا
تشبیهات و توصیفات هدایت از طبیعت (باران، آفتاب و ...) به شدت تیره و غمآلود است:
«باران دور او تار تنیده بود، او میان تارهای نازک شده خیس بود و دانههای باران مثل جانورهای لزجی بود که این تارها را میگرفتند و پایین میامدند.
"شریف" مانند یک سایهی سرگردان در کوچههای خلوت و نمناک زیر باران میگذشت و دور میشد...»
---
هیچکجا هدایت طبیعت را زیبا نمیبیند؛ برعکس، سرتاسر طبیعت موهوم و
تلخ و زننده است. دانههای باران بر خلاف عرف ادبی جانورهای لزج و کریهی
هستند که از جان آدمی پایین میجهند. من عاشق این توصیفتش هستم! :))
نهیلیسم عریان و مرگ آلود!
پاتوق شب نشینی -
undead_knight - 11-29-2013
Alice نوشته: آخه ماری به مرسو میگفت میخواهم با تو ازدواج بکنم، من را دوست داری؟
مرسو میگفت: نه ندارم، میخواهی ازدواج بکنی خب بکن! فرقی ندارد.:e416::e416::e416:
اوه! فارسی عربیزه! :) میبینم که داری به جنبش ما میپیوندی!
بله، واقعا آثار هدایت حس بدی به آدم میدهد. خیلی حس بدی دارد...! مثلا
تشبیهات و توصیفات هدایت از طبیعت (باران، آفتاب و ...) به شدت تیره و غمآلود است:
«باران دور او تار تنیده بود، او میان تارهای نازک شده خیس بود و دانههای باران مثل جانورهای لزجی بود که این تارها را میگرفتند و پایین میامدند.
"شریف" مانند یک سایهی سرگردان در کوچههای خلوت و نمناک زیر باران میگذشت و دور میشد...»
---
هیچکجا هدایت طبیعت را زیبا نمیبیند؛ برعکس، سرتاسر طبیعت موهوم و
تلخ و زننده است. دانههای باران بر خلاف عرف ادبی جانورهای لزج و کریهی
هستند که از جان آدمی پایین میجهند. من عاشق این توصیفتش هستم! :))
نهیلیسم عریان و مرگ آلود!
نه ماری رو دوست داشت ولی عاشقش نبود،از دید مورسو عشق وجود نداشت و ازدواج هم براش فرقی نمیکرد چون زیادی نهیلیست بود:))
به جنبش شما نمیپیوندم،من هم باور دارم فارسی ما به قول انگلسی ها dysfunctional هست ولی اختلافمون در اینه که اینکه چقد و چطور باید اصلاح بشه:))
خب من اصولا از فضاسازی تیره،داستان های تراژدیک و حتی نهیلیستی خوشم میاد ولی جذاب ترین مدل این وسط برای من همون "بی تفاوتی" هست، بی تفاوتی یک پله فراتر از همه انواع دیدگاه های نهیلیستی هست،اینکه حتی مرگ و غم و تراژدی هم اثر و قدرت خودشون رو از دست میدند،طوری که هیچ چیز دیگه واقعا اهمیت نداره،هیچ چیز:))
پاتوق شب نشینی -
Alice - 11-29-2013
undead_knight نوشته: خب من اصولا از فضاسازی تیره،داستان های تراژدیک و حتی نهیلیستی خوشم میاد ولی جذاب ترین مدل این وسط برای من همون "بی تفاوتی" هست، بی تفاوتی یک پله فراتر از همه انواع دیدگاه های نهیلیستی هست،اینکه حتی مرگ و غم و تراژدی هم اثر و قدرت خودشون رو از دست میدند،طوری که هیچ چیز دیگه واقعا اهمیت نداره،هیچ چیز:))
این بیتفاوتی تنها منحصر به داستان تخیلی کامو و مرسو بود، وجود خارجی ندارد!
انسان محصور هورمونها و ژنتیک و .. است. هرچقدر هم یک تن «هیچگرای» تمام و
کمال باشد و کمترین معنایی برای زندگی قائل نباشد، باز هم نمیتواند و نمیخواهد
به سرنوشتش بیاعتنا باشد!
نکتهی بسیار مهم: صادق هدایت هم که زهرآلود مینوشت به دلیل بازتاب فکری و
اتفاقات روزمرهی او بود، نه صرفا هیچگرایی و نهیلیسم؛ زمانیکه او در پاریس برای اولین
بار خودکشی کرد و مصطفی فرزانه (دوست هدایت) بعدها تصریح کرد که به دلایل احساسی
و .. بوده است، هدایت پس از آن مجموعهی داستان کوتاه "سه قطره خون" را با نهایت تیرگی،
زهراگین نوشت!
البته او به جبر طبیعت معتقد بود و آزادیهای فردی را موهوم و مزخرف میدانست.
خلاصه اینکه "بیتفاوتی" و کاراکتر مرسو هستی خارجی ندارد!
پاتوق شب نشینی -
undead_knight - 11-29-2013
پاتوق شب نشینی -
Alice - 11-29-2013
نامُرده یک بار هم مطلبت رو چک کنی تا جمله بندی یا واژه سازی ها رو سرک بکشی بد نیست!
توی هر پیامت ده تا غلط املایی و نگارشی داری!
undead_knight نوشته: در این سیاره که چند میلیارد آدم داره هیچ وقت در مورد این چیزها مطمئن نباشه (نباش؟)،حداقل بزار وقتی پیشر (؟؟!) شدی این حرف رو بزنی که به اندازه کافی ادم دیده باشی:))
البته شاید دلیلش این باشه که من با نهیلیسم عریان کلا حال نمیکنم و کافکا هم شاید به همین دلیل جذابیت برام از کامو کمتر بود. (کافکا هم به همین دلیل جذابیتش از کامو برام بیشتر بود)
ولی خب یه روز گه
(اگه)
رفتم انقلاب
etc
در واقع انقدر «بیتفاوت» و بی قید و بندی که حال و حوصله نداری مطلبت رو چک کنی! :)
پاتوق شب نشینی -
undead_knight - 11-29-2013
Alice نوشته: نامُرده یک بار هم مطلبت رو چک کنی تا جمله بندی یا واژه سازی ها رو سرک بکشی بد نیست!
توی هر پیامت ده تا غلط املایی و نگارشی داری!
در واقع انقدر «بیتفاوت» و بی قید و بندی که حال و حوصله نداری مطلبت رو چک کنی! :)
اخه یکی از مشکلاتم اینه که دستام توی تایپ هماهنگ نیستند گاهی پسو و پیش میزنند،تازه موقعت چت که بدتره الان خوبه:))))
آفتاب آمد خود دلیل آفتاب...نه؟!:))
بروبکس
این سایت رو چک کنید خیلی باحاله:)))
پاتوق شب نشینی -
Reactor - 11-29-2013
Nevermore نوشته: خیلی موقع ها هم مقاومت تا یک حدی جواب می دهد.مخصوصا در برابر جوجه بسیجی ها.یه بلوف نامزدی زدن و گاهی اوقات سر و صدا جلب توجه باقی مردم کمک می کند.اینجور موقع ها باید محکم و بدون تزلزل تو روشون وایسید. اما مامور نیروی انتظامی فرق می کند و تنها راه خلاصی همان شیتیل است.
بسیجی ها رو اگر تنها گیر بیارید حتی کتک زدنشان هم ایراد و پیگردی ندارد. این ها هم این را خوب میدانند که اگر کسی بزند لش شان کند, تحت تعقیب ارگان و نهاد خاصی قرار نمیگیرد. یعنی اگر یک بسیجی را ناقص کردید و در رفتید یعنی ناقص کردید و در رفتید.
این ها هم این را به خوبی میدانند برای همین گَله ای حمله میکنند و معمولا قبلش یکی دو نفر را مثلا یکی سوار بر موتور و یکی ترک موتور میفرستند تا سرک بکشد بعد اگر ببینند موردی برای خِفت گیری هست مثلا مشروبی میخورند یا لب بازی میکنند یک گوشه ای قایم میشوند و بیسیم میزنند که رفقاشان بیایند کمکشان.
آن وقت است که شاخ بازی هایشان شروع میشود.
بهرحال ما در ایران زندگی میکنیم و باید حواسمان را حین عملیات جمع کنیم و اگر همچین مواردی دیدیم به قول دوستان سریع غلاف کنیم و گم و گور شویم.
این ها هم معمولا تا رفقایشان نرسند هیچ غلطی نمیکنند. چون جرآتش را ندارند.
این ها سابقه ی کتک خوردن های بدی از مردم دارند و تخمش را ندارند که یکی دو نفری به گفته ی خودشان امر به معروف کنند.
اما کلکل کردن با این ها اصلا نتیجه ی خوبی ندارد. این ها عقده های زیادی دارند و برای تخلیه اش پیوسته به دنبال شَر میگردند.
بهرحال این ها نگهبان قدرت و ثروت نظامند. درگیر شدن با این ها جز اعصاب خوردی نتیجه ای ندارد و از جانب هیچ نهادی هم حمایت نخواهید شد.
مردم هم اگر کمک کنند در نهایت با واسطه شدن و ریش سفیدی قصد دارند کاری کنند تا قربانی کمتر کتک بخورد و این ها دست از سرش بردارند.
آن بدبخت ها هم کار دیگری از دستشان بر نمی آید.
دست آخر میماند یک آبروریزی و خجالت جلوی مردم و دوست دختر بیگناه.
کلکل کردن با این ها آغاز بازی دوسر باخت است.
پاتوق شب نشینی -
cool - 12-01-2013
درود دوستان
چند وقتیه نبودم امیدورم نوشته های جدید دوستان اونقدر زیاد نباشند که نتونم بخونمشون!
در گیر مطالعه بودم تو این چند روزه و نوشته های غزالی رو میخوندم که نمیدونم این مسلمونا به چیه این علما شون مینازن!
+تو این چند روز خدایان جدیدی کشف کردم اسمشو گذاشتم خدایان سکسی
حالا به موقع اش تاپیکشو میزنم.
گرچه که امثال بیسوادی مثل من بود و نبودشون تاثیری بر این تالار ندارد اما بسی خوشحالم که میتونم از نوشته های دوستان استفاده کنم و میخوام یه پرینتر بگیرم و تمام نوشته های این تالار رو دسته بندی کنم و ازشون پرینت بگیرم چرا که بعضی وقتا که به اینترنت دسترسی نداشته باشم خیلی راهگشا خواهند بود.
پاتوق شب نشینی -
cool - 12-01-2013
دوستان یک مشکل دارم.نمیونم چم شده که کشش مطالعه ام اومده پایین!یک کمی مطالعه کنم خسته میشم.
راهنمایی کنید خواهشا