صندلی داغ - Ouroboros -
Ouroboros - 02-22-2013
Russell نوشته: 1-غذای ایرانی کدامها را بیشتر دوست داری؟
همانطورکه گفتم غذا خوردن را اصلا دوست ندارم.. احتمالا بخاطر اینست که هیچوقت غذای خانگی نخوردهام.. به هر حال از میان آنچه در رستورانها و اینطرف آنطرف خوردهام زرشکپلو را خیلی دوست دارم، یعنی تنها غذاییست که آنرا با اشتیاق میخورم.
Russell نوشته: 2-از کدام بخش تهران/ایران بیشتر خوشت میاید؟
شمیران در تهران را دوست دارم و گاهی دلم برایش تنگ میشود.
Russell نوشته: 3-قیلسوفان مورد علاقهات از دوران باستان -قرون وسطی-رنسانس-معاصر کدامند؟ (لزومی ندارد یک نفر باشد)
پروتاگوراس، زنون، آگوستین، آکویناس، کانت، نیچه، اشتیرنر، هوسرل و ویتگنشتاین را دوست دارم، از هگل و فوکو بسیار تاثیر گرفتهام. اما بر مبنی زمان اگر بخواهم تقسیمبندی بکنم:
باستان : زنون
قرون وسطی: اکویناس
رنسانس: ماکیاولی
معاصر: فوکو
Russell نوشته: 4-جانوران-گیاهان مورد علاقه ات؟
کم و بیش تمام جانداران زنده را دوست دارم و از مطالعه پیرامون چگونگی زیست و تماشای آنها در آزمایشگاه و کتابها و مستندهای تلویزیونی و باغ وحش لذت میبرم. اما حیوانی که بیش از تمام آنهای دیگر دوستش میدارم و با وجود تمام آسیبهایی که به جهان رسانده جانوری بیهمتا و درخور ستایش تلقی میکنم انسان است. ما از تمام حیوانات دیگر تودلبروتر هستیم و همه کارمان بامزه است.
Russell نوشته: 5-نظرت درباره دین مخصوصا از دید فرگشتی چیست؟آیا این سلطه دراز مدت و مرجعیت اخلاقی که برای دین برقرار بوده مانعی در راه برقراری سیستم اخلاقی سکولار خواهد بود؟
نقش مثبت دین که به گمانم بسیار آشکار باشد، چنانکه جوامع سکولار تا همین اواخر یک ناتوانی عینی نسبت به جوامع دیندار داشتهاند، حس تعهد اعضای یک جامعه به یکدیگر اگر سوی مرجعی انتزاعی همچون خدا مورد تاکید قرار گرفته باشد که در صورت گسست تا ابد شما را در دیگی از آتش مذاب خواهد سوزاند قطعا به سود گروهی از انسانهاست که از همبستگی و همکاری منفعتی مستقیم خواهند برد. اما با گسترش فردیت و خردگرایی در جامعه، چنانکه لزوم همکاری در عین حفظ استقلال شخصیت و یاری تنها به بخشی از جامعه که به راستی مفید است و عدم پایبندی به چیزها برپایهی دلایل انتزاعی امروز با رشد و گسترش دانش حقیقی و خصوصا خصومت مذهب و نگاه مذهبی با آن دیگر فرصتی برای خدا و دین نداریم و باید این ستون برجستهی فرهنگی جوامع مانده در مراحل آغازین تمدن را کنار بگذاریم، زیرا قصد و توانایی عزیمت به مراحل بعدی را پیدا کردهایم.
از نظر اخلاقی من گمان نمیکنم مذهب توانایی به چالش کشیدن اخلاقیات سکولار را داشته باشد، خصوصا که خود آن امروز به دست و پا زدن افتاده و میخواهد با خود را مطابق با آن جلوه بدهد و گفتگو را هنوز به بحث وارد نشده از پیش باخته. اسلامگرایان با ضجه و لابه تلاش میکنند جلوه بدهند بردهداری در اسلام حلال و مجاز شمره نشده زیرا تحت اخلاقیات مدرن که بردهداری را نفی میکند کمرشان خُرد شده، یا میکوشند نشان بدهند عایشه موقع خوابیدن به زیر محمد هفده سال و سیصد و شصت و یک روز قمری داشته زیرا طبق اخلاقیات بسیار بسیار متاخری که دستاورد رویکری تماما سکولار به انسان و مفهوم بلوغ است سکس آدم بالای بیست سال با زیر ده سال بیماری روانی/جنسی تلقی میشود و غیراخلاقیست و ... یعنی امروز چه بخواهیم یا نه، این دین است که از زیر صافی بسیار تنگ اخلاقیات عبور میکند و دینمان را پس از سنجش با معیارهای اخلاقی خوب تشخیص میدهیم نه بالعکس.
یک تبصره اینجا هست، و آن کارکرد تمامیت خواه دین در جوامع مدرن است. این کارکرد که در جوامع سنتی باعث هماهنگی اخلاقی میشده و این ویژگی ذاتا مثبتی بوده(زیرا در جهانی که از هر هزار نفر تنها یکی توانایی خواندن و نوشتن دارد بهتر است که همهی افراد جامعه به کد اخلاقی یکسانی پایبند باشند تا دانهدانه درستی/نادرستی عینی کارها را با خرد و تعقل خود بسنجند)امرز اما که دسترسی و توانایی درک علم و دانش یک بچهی دوازده ساله بیشتر از همان افلاطون است، و هرکس به سادگی توانایی تشخیص امر مفید برای جامعه از امر زیانبار را دارد، سرکوب دینی دیگر مدلهای اخلاقی باعث پدید آمدن فضای خالی در جامعه میشود که ما امروز شاهد آن هستیم. در این معنی که شخص «میداند» آنچه دین درحال تبلیغ آنست مشتی اباطیل غیرعملیست، اما وانمود میکند که پایبندی به آنها به نحوی نشان دهندهی تعهد بیشتر نسبت به باقی مردم است. زمانی که این ارزشها و مدلهای اخلاقی بر اثر ناکارآمدی مطلق از اعتبار ساقط شدند، ما برای مدت کوتاهی(یکی دو دهه)با خلا اخلاقی مشابه آنچه در ایران امروز میبینیم روبرو خواهیم شد، چیزی از جنس همانکه ایوان کارامازوف هشدارش را میداد، «همه کس همه چیز را مجاز خواهد دانست». تجربهی جوامع سکولار غربی نشان داده که خیلی زود این فضای خالی با مدلی بسیار منطقیتر، کارآمدتر و تغییرپذیرتر پر میشود که در آن شخص محدودهی مشخصی از آزادیها، امتیازات و مسئولیتها دارد که همگی با هم در تناسب قرار دارند.
Russell نوشته: 6-گمان میکنی که احتمال دارد در طول حیات خود با موجودات هوشمند فرازمینی روبرو شوی?
احتمال خیلی بالایی میدهم که وجود داشته باشند اما اینکه طی دویست/سیصد سال آینده که من زنده هستم خودشان را نشان بدهند بعید نیست اما احتمال بسیار ناچیزی هم دارد.
صندلی داغ - Ouroboros -
Dariush - 02-22-2013
درود بر شما؛
اگر مجبور به انتخاب یکی باشید، میان ایرانِ دموکرات، یعنی چیزی شبیه به مثلا فرانسهی امروز و یک کشور آنارشی، کدام را برای زیستن انتخاب میکنید؟
فلسفه عدالت از نظر شما چیست؟
آیا تمایل دارید که یک سیستم نامرئی و فراطبیعی (نه لزوما خدا یا چیزی شبیه به آن) برای جزای اعمال انسانها در همین دنیا وجود میداشت(اگر فلسفه خیر و شر را بپذیریم)؟
چقدر به نقد از نگاه تاریخی اعتبار میدهید؟برای مقایسه نیچه (که در این روش شاخص ترین است) اخلاق را از نگاه تاریخی بررسی میکند و آنرا بیثمر و دستوپاگیر میبیند و اسپینوزا همین اخلاق را فارغ از عینیات و به صورت مجرد تحلیل میکند. همچنان که خودتان هم کم و بیش از همین نگاه تاریخی برای نقد سیاست استفاده کرده اید.
فلسفه ادبی یا ادبیات فلسفی؟
از نظر شما فلسفه در ذات خود نفعی برای بشر داشته است؟و فلسفهی امروز در مقایسه با علومی چون فیزیک ، ریاضی ، ژنتیک و بیولوژی، چه جایگاهی میتواند داشته باشد؟یعنی با توجه به پیشرفتهایی که این علوم داشتهاند به گونه ای که میتوان با اتکاء بر آنها بخشی از هستی را تا حد قابلدریافت و قابل قبولی توصیف کرد، آیا باور دارید که فلسفه همچنان میتواند همان جایگاهی را داشته باشد که مثلا در قرن 19 و 20 داشت؟و اساسا چه حوزهای برای فلسفه تعریف میکنید؟
فارغ از مفاهیم بیولوژیک، وحشت را چگونه تعبیر میکنید؟
رمانتیسم از نگاه شما؟
کدامیک عرصه زلالتری برای بروز و ظهور نبوغ است؟هنر یا علم؟
در تحلیلهای تاریخی، بیشتر به نگاه هگلی توجه دارید یا نیچهای؟(در نگاهتان نقش تودهها و فرهنگها برجستهتر است یا رهبران و پیشروان؟)
پ.ن:اگر حوصله تان نکشید ، هرکدام از پرسشها را که خواستید پاسخ ندهید.به عنوان کسی که پیش از شما در همین موقعیت قرار داشت، به خوبی متوجه شرایط هستم.
صندلی داغ - Ouroboros -
Mehrbod - 02-22-2013
من بر پاد دیگر دوستان انگار همیشه پرسشهای شخصی و روانشناسیکتر دارم, هر کدام را نپسندیدی رد شو امیر جان, اگر خسته نشدی باز هم پرسش داریم!
١. در شترنگ کدام مهره را از همه بیشتر میدوسی + کدام مهره را از همه توانمندتر میبینی؟
٢. برای راههای پیش روی آدمی, از گزینش میان هومنوارههای (humanoid) هوشمند (artificial intelligence) یا تکینگی کدام راه را بهتر میدانی؟
٣. اگر بیانگاریم خدا و اهریمن هر دو باشندهاند, کدام را گیراتر میبینی؟ بگوییم در همان شترنگ میان خدا و اهریمن
٤. چند رابطهیِ عشقی (براورد) تاکنون داشتهای و رویهمرفته چه امتیازی به آنها میدهی؟
٥. بزرگترین دستاورد یا آموزهیِ روانی/مغزی خودت در زندگی را چه میدانی؟
٦. اگر وادار به گزینش میان دختری با زیباییِ ١٠ از ١٠ و تودوبرو ولی کمابیش نادان و دختری با زیباییِ ٦ ولی خردورز باهوش باشی, کدام را میگزینی؟
٧. اگر بخواهی به زبان دلخواه به خودت یک «لقب» بدهی, خودت را چه مینامی؟
٨. میان هموندان دفترچه سه کاربری که اگر بیرون میتوانستی ببینی کدامها میبودند؟
صندلی داغ - Ouroboros -
Soheil - 02-22-2013
Ouroboros نوشته: هیچکدام. سطج گفتمان سیاسی در ایران چندان حقیر و ترحمبرانگیز است که متفکران و نظریهپردازان سیاست در ایران هنوز باید در نقد «مجاهدین خلق» و سلطنت مطلقهی پهلوی بکوشند و در بند توجیه سکولاریسم برای خدافروشان و دموکراسی برای فقاهت باوران باشند، در چنان محیطی عرصه بر اندیشههای بکر و سازنده چه مایه تنگ خواهدبود و بسیار مانده تا به حد و اندازههای لازم برای نظریهپردازی جدی در عرصههای علوم سیاسی برسیم.
اخبار مربوط به آنارشیستها رو کم و بیش دنبال می کنم. نظرتون راجع به جایگاه آنارشیسم در بین ایرانیان چیه؟ خود من اخیرا متوجه شدم که دو تا از دوستای نسبتا جدیدم آنارشیست هستند(یا دستکم خیلی متمایل به آن هستند)!!
این برام غیر منتظره و عجیب بود. به نظرت اصلا آنارشیسم در ایران شانسی داره؟!
صندلی داغ - Ouroboros -
Ouroboros - 02-22-2013
Dariush نوشته: درود بر شما؛
درود داریوش گرامی.
Dariush نوشته: اگر مجبور به انتخاب یکی باشید، میان ایرانِ دموکرات، یعنی چیزی شبیه به مثلا فرانسهی امروز و یک کشور آنارشی، کدام را برای زیستن انتخاب میکنید؟
«کشور آنارشیک» نوعی تناقض اسم و صفت است، همچون مثلث ِ چهارگوش. آنارشیسم برخلاف دیگر ایسمها نیمهراه و کمکم حتی در تئوری هم امکانپذیر نیست، و سرتاسر جهان بصورت واحد باید به سمت آن حرکت بکند. ما در مسیر درستی برای رسیدن به آن هدف غایی هستیم، اما تا مقصد راه طولانی مانده. وانگهی به هرحال اگر انقلاب آنارشیستی در جهان رخ بدهد، هرجا که باشد احتمالا خودم را به آن خواهم رساند و به عنوان بخشی مهم از تاریخ بشر در آن مشارکت خواهم کرد. بطور خلاصه در سیاست همچون لنین اصل را بر کنش مستقیم میگذارم تا بر ایدئولوژی، یعنی همینکه گروهی از مردم برپاد نظام مستقر و ظلم آن بپا خواستهاند به خودیخود امریست مثبت و روبه پیش، حتی اگر بطور موقت به سد مستحکمی همچون جمهوری اسلامی بخورد، در بلندا بیگمان به سود آن ملت بوده.
Dariush نوشته: فلسفه عدالت از نظر شما چیست؟
توازن قدرت، امتیاز و حق میان عناصر فعال در یک مجموعه میشود عدالت، عوامل گوناگونی در تاریخ بشر به برهم زدن این توازن بطور دائم یا موقت مشغول بودهاند، مثل سرمایهداری که بطور مداوم به ترویج بیعدالتی، یا برهم زدن توازن در جامعه مشغول بوده، یا دولت، که بزرگترین مرجع نقض مداوم آن در کًُل تاریخ به حساب میآید. در جهان امروز متاسفانه بیشینهی ساز و کارهای جامعه برای تضعیف عدالت به نفع گروههای گوناگون تنظیم شدهاند، و هریک با هدفی به ترویج بیعدلتی، گاهی با نیات آشکار و گاهی با اهداف پنهان مشغول هستند. در تجربهی زندگی روزمره خودم، امروز اگر موفق هستم(که گمان میکنم هستم)، بر پاد جامعه، خانواده، قانون، مذهب و نظام اقتصادی حاکم در وطن، و بعد کشور میزبان چنان شدهام.. باید این سدها را از پیش روی فرد جهت اعتلای هرچه بیشتر او برداشت، و ساختارهای جامعه را هر مدتی یکبار به روز کرد تا از تمامیتخواه شدن آنها یا در اختیار گروه و بخشی خاص از جامعه قرار گرفتنشان پیشگری کرد.
برابری را به جزئی جدانشدنی از عدالت میدانم و هرگونه اقدامی برای رسیدن به هر نوعی از عدالت با نقض برابری را در تضاد میبینم و محکوم به سرنوشتی مشابه فمینیسم، که به تبعیضهای شدیدتر در جهت مخالف منجر شده.
دربارهی این موضوع به خصوص، راستش هرچه بیشتر میگذرد، بیشتر به این باور کذایی اعتقاد پیدا میکنم که هیچ چیز در جهان به مانند «حق طبیعی» وجود خارجی ندارد و ما تنها در کلافی سخت بهم پیچیده از امتیازات پیشفرض تلقی شده سردرگم شدهایم. روزانه چهار هزار کودک بر اثر نداشتن غذای کافی جان خود را از دست میدهند. یعنی هر روز که ما از خواب برمیخیزیم تا هنگامهی شب، چهار هزار انسان احتمالا بیگناه و بیآزار، فقط بدلیل نداشتن غذای کافی جهت زنده ماندن، از بدیهیترین، ابتداییترین و اساسیترین «حق» در جهان، یعنی حق حیات محروم شدهاند. این حقیقت که مدتیست مرا به خود مشغول کرده مایهی پدید آمدن بدبینی شدیدی نسبت به کُل مفهوم حق در نظرم گردیده.
Dariush نوشته: آیا تمایل دارید که یک سیستم نامرئی و فراطبیعی (نه لزوما خدا یا چیزی شبیه به آن) برای جزای اعمال انسانها در همین دنیا وجود میداشت(اگر فلسفه خیر و شر را بپذیریم)؟
بله، مشروط بر آنکه داوری عادلانه میبود، یعنی در جهت بازگرداندن توازن به جامعهی بشری نه فقط مجازات کسانی که از یک کُد اخلاقی یا هنجار اجتماعی تخطی کردهاند.
Dariush نوشته: چقدر به نقد از نگاه تاریخی اعتبار میدهید؟برای مقایسه نیچه (که در این روش شاخص ترین است) اخلاق را از نگاه تاریخی بررسی میکند و آنرا بیثمر و دستوپاگیر میبیند و اسپینوزا همین اخلاق را فارغ از عینیات و به صورت مجرد تحلیل میکند. همچنان که خودتان هم کم و بیش از همین نگاه تاریخی برای نقد سیاست استفاده کرده اید.
راستش گمان میکنم ترجیح ما در روششناسی باید بر مبنی نگاهی عمیقا ایدئولوژیک باشد و برتری عینی برای روش خاصی از سنجشگری نمییابم. بر این مبنی، شخصا تبارشناسی را روشی مرتبط و موجه برای نقد میدانم هرچند گاهی از نتایجی که به بار میآورد متعجب و حتی خندان میشوم.
Dariush نوشته: فلسفه ادبی یا ادبیات فلسفی؟
قطعا ادبیات فلسفی، فلسفهی ادبی چیزی بجز عبارتپردازیهای ملالآور و بیمعنا یا ضدمعنا نیست.
هرچند اگر حق انتخاب بیشتری داشتم میگفتم هیچکدام، زیرا ادبیات به خودیخود ابزار بسیار قدرتمندیست و توانایی ابراز مفاهیم را به نحوی بسیار ژرف و ماندگار و دقیق داراست، و برای تولید معنا یا رسیدن به عمق عینی نیازی به فلسفه ندارد.
Dariush نوشته: از نظر شما فلسفه در ذات خود نفعی برای بشر داشته است؟و فلسفهی امروز در مقایسه با علومی چون فیزیک ، ریاضی ، ژنتیک و بیولوژی، چه جایگاهی میتواند داشته باشد؟یعنی با توجه به پیشرفتهایی که این علوم داشتهاند به گونه ای که میتوان با اتکاء بر آنها بخشی از هستی را تا حد قابلدریافت و قابل قبولی توصیف کرد، آیا باور دارید که فلسفه همچنان میتواند همان جایگاهی را داشته باشد که مثلا در قرن 19 و 20 داشت؟و اساسا چه حوزهای برای فلسفه تعریف میکنید؟
بله سودهایی داشته، اما در قیاس با ادعاهای مورد برسی آن(خود هستی و کیستی و چگونگی حیات و مفهوم قدمت و ذات و...)بسیار خرد و اندک بودهاند. بیشتر نفع آن در روش بوده تا در متن.
راستش گمان میکنم فلسفه امروز از همیشه درگیرتر است، زیرا ما در زندگی روزمره با پرسشهای فلسفی روبرو هستیم و هرکس فارغ از حرفهای که دارد، به نوعی با آن در ارتباط قرار میگیرد و جایگاه آن در عمل خیلی عمیقتر و موثرتر از همانیست که در قرون قبل داشت. ما در کم و بیش تمام علوم با مسائلی روبرو هستیم که پرسمانهای فلسفی عمیقی برمیانگیزند و برای درک آنها نیاز به آشنایی با آنست. در فیزیک چیزهایی از قبیل تئوری ریسمانها یا جهانهای متعدد نوعی نظریهپردازیهای فلسفی به نگر میآیند، در بیولوژی پرسشها و چالشهای اخلاقی بسیار جدی و مهمی مطرح شده که جز با فلسفه نمیتوان به آنها پاسخ داد و جدا از علما، مردمان عادی هم نوعی نیاز برای دانستن روشهای گوناگون استدلال و سفسطه جهت پیدا کردن حقیقت در جهانی تحت هجمهی تبلیغات دیوانهوار را احساس میکنند. در میان کتب غیرتخیلی پرفروش در آمریکا تقریبا همیشه یکی دو کتاب فلسفی دربارهی منطق و استدلال و شناخت هست که در حالت عادی جایی میان آنهمه کتاب دربارهی تاریخ و قاتلان سریالی و چگونه شوهران خود را عاشق کنیم نداشتند.
Dariush نوشته: فارغ از مفاهیم بیولوژیک، وحشت را چگونه تعبیر میکنید؟
اثری که مشاهده یا درک ناگهانی واقعهای چنان ناگوار که پیشتر شدنی تصور نمیشد بر ما باقی میگذارد.
Dariush نوشته: رمانتیسم از نگاه شما؟
بالاترین حد از شناخت و تجربهی عاطفی نوع بشر تا امروز.
Dariush نوشته: کدامیک عرصه زلالتری برای بروز و ظهور نبوغ است؟هنر یا علم؟
عجب پرسش جالب و چالشبرانگیزی!
راستش گمان میکنم پاسخ درست به یک دلیل علم باشد، زیرا بدلیل گستردگی عرصهها انواع گوناگونتری از نبوغ را میتوان در آن به فعلیت درآورد، حال آنکه نبوغ هنری در هر رشته و شاخهای که باشد، گویی همواره از یک جنس است. اینهم هست که درابن دو شاخه، گونههای متفاوتی از نبوغ در کار هستند، نه فقط متفاوت در قالب، بلکه در تمامی دیگر عرصههای تصورشدنی و قابل برسی..یک محدودیت که نمیتوان گفت، دشواری دیگری که در ابراز نبوغ هنری مییابم بهاییست که هنرمند برای به فعلیت درآوردن نبوغ خود پرداخت میکند، در علم ما کمتر کسی را همچون ون گوگ مییابیم.
Dariush نوشته: در تحلیلهای تاریخی، بیشتر به نگاه هگلی توجه دارید یا نیچهای؟(در نگاهتان نقش تودهها و فرهنگها برجستهتر است یا رهبران و پیشروان؟)
در میان ایندو نگاه هگلی را درستتر مییابم. پیشوایان چیزی فراتر از بازیچههای فرهنگی که تولیدشان کرده و پیادههایی جهت اعتلا/نابودی آن نیستند.
صندلی داغ - Ouroboros -
Theodor Herzl - 02-22-2013
- به نظر شما مارکس به دنبال دولتی کردن همه چیز بود یا آنارشیسم؟
- آیا فکر میکنید لنین و تروتسکی به نظریه مارکس خیانت کردند با تولید چیزهایی مثل سیستم تک حزبی که مثلا انقلاب را پیش ببرد؟
- اختلاف تروتسکی با استالین بر سر چه بود؟ و چرا استالین تروتسکی را کشت؟
صندلی داغ - Ouroboros -
Ouroboros - 02-22-2013
Mehrbod نوشته: ١. در شترنگ کدام مهره را از همه بیشتر میدوسی + کدام مهره را از همه توانمندتر میبینی؟
من میخواهم یک پاسخ بیمهابا بدهم و در جواب هر دو پرسش بگویم اسب. بدیهیست که اسب در میان مهرههای میانهی شترنگ است و قویترین آنها وزیر است، اما اگر بتوانید بازی خوبی از اسب بگیرید، همیشه در یکی از دشوارترین مراحل بازی یعنی گذر از گشایش به میانبازی موفق خواهید بود زیرا حریف به نوعی درحال دست و پنجه نرم کردن با اسبهای شماست. این از هر صد بازی در نودتا حقیقت دارد.
Mehrbod نوشته: ٢. برای راههای پیش روی آدمی, از گزینش میان هومنوارههای (humanoid) هوشمند (artificial intelligence) یا تکینگی کدام راه را بهتر میدانی؟
دومی را. بیولوژی خیلی پیچیدهتر و بدویتر از آنست که قادر به خلق کمالی باشد که ما به دنبال آن هستیم و بیشک شکست خواهد خورد. هوش مصنوعی را اما تا درصد معقولی میتوان پیشبینیپذیر آفرید و با چشم امیدوار نتیجهی کار را تماشا کرد.
Mehrbod نوشته: ٣. اگر بیانگاریم خدا و اهریمن هر دو باشندهاند, کدام را گیراتر میبینی؟ بگوییم در همان شترنگ میان خدا و اهریمن
ابلیس را، نه گفتن به مرجع قدرت، جستجوی استقلال و سر فرو نیاوردن پیش بالاترین نهاد سلطه؟ چه چیز را میتوان دوست نداشت؟
هرچند اندکی هم بستگی دارد به اینکه خدا و اهریمن کدام دین را واقعی فرض کردهایم؟ خدای اسلام و یهودیت به نظر شرورتر از شیطان آنها هستند. خدای مسیحیت اما پدر دلسوز و خطاپوشیست که به پسرکشی/خودکشی(؟) برای نجات بشر اقدام ورزیده، و اگر به راستی وجود میداشت، نمیدانم، شاید نوعی احساس شرم برای نه گفتن به او در خود احساس میکردم و در رودربایستی هم که شده لوسیفر را آنچنان که شایسته است نمیستودم.
Mehrbod نوشته: ٤. چند رابطهیِ عشقی (براورد) تاکنون داشتهای و رویهمرفته چه امتیازی به آنها میدهی؟
2 تا. نمرههای بالایی میدهم چراکه به تراژدی ختم نشدند و اکنون هر دو را با لحظات شاد و نابی که داشتهاند به خاطر میآورم. یکی هم که در حال حاضر شدیدتر از دو تای قبلی جریان دارد و نمیدانم بر سر آن چه خواهد آمد.
Mehrbod نوشته: ٥. بزرگترین دستاورد یا آموزهیِ روانی/مغزی خودت در زندگی را چه میدانی؟
اینکه تا بحال به هیچ موضوع دشواری که با مطالعه و تحقیق بسنده قادر به درک آن نباشم برنخوردهام. اینرا بسیار گرامی میدارم زیرا با برخوردن به سدهای ذهنی در شترنگ آشنایی دارم و آنها را در میان عذابآورترین ناتوانیهای موجود در هستی تلقی میکنم.
Mehrbod نوشته: ٦. اگر وادار به گزینش میان دختری با زیباییِ ١٠ از ١٠ و تودوبرو ولی کمابیش نادان و دختری با زیباییِ ٦ ولی خردورز باهوش باشی, کدام را میگزینی؟
مهربد پرسشهایت به نحو شگفتانگیزی فاقد جزئیات ضروری هستند، گزینش برای چه کاری؟ برای سکس، 10 از 10 را قطعا ترجیح خواهم داد، برای دوستی اما بیشک و درنگ دومی را میگزینم، زیرا هرگز نمیتوانم حماقت را بیش از چند ساعت تحمل کنم و زن خرفت نیز برایم دو چندان بیزاری برانگیز و اعصاب خُردکن است.
Mehrbod نوشته: ٧. اگر بخواهی به زبان دلخواه به خودت یک «لقب» بدهی, خودت را چه مینامی؟
خودستا.
بسیار برازنده و گویاست، کمی شدیدتر از خودخواه، اندکی خفیفتر از خودشیفته.
Mehrbod نوشته: ٨. میان هموندان دفترچه سه کاربری که اگر بیرون میتوانستی ببینی کدامها میبودند؟
سه نفر کم است، دوست دارم شمار بیشتری از کاربران اینجا را بیرون ملاقات بکنم.
شما را، چراکه میخواهم بدانم هنگامی که عربی تکلم میکنید چه شکلی میشوید.
آنارشی را زیرا میخواهم ببینم چگونه آدمیست و با دیگران چه رفتاری دارد، آیا تصورات من دربارهی شخص او درست بوده یا غلط.
راسل را زیرا دوست دارم یک شترنگی با او بزنم و به نحوی جدی دربارهی فرگشت گفتگو بکنیم.
میلاد را زیرا به نظر میرسد کامپنی بسیار خوبی باشد و با او به آدم خوش بگذرد.
آن «ایدئولوژی خردگرایی» را هم دوست دارم ببینم زیرا میان اینهمه کاربری که طی سالها با ایشان به بحث نشستهام، تنها کسی بود که حس کنجکاوی مرا برانگیخت.
صندلی داغ - Ouroboros -
Ouroboros - 02-22-2013
Bibak نوشته: اخبار مربوط به آنارشیستها رو کم و بیش دنبال می کنم. نظرتون راجع به جایگاه آنارشیسم در بین ایرانیان چیه؟ خود من اخیرا متوجه شدم که دو تا از دوستای نسبتا جدیدم آنارشیست هستند(یا دستکم خیلی متمایل به آن هستند)!!این برام غیر منتظره و عجیب بود. به نظرت اصلا آنارشیسم در ایران شانسی داره؟!
شمار آنارشیستها در ایران بیشک زیاد است زیرا بدبینی ذاتی نسبت به دولت در میان مردم ما هست که به اقبال آن یاری فراوانی میرساند. اما آنقدر که بتوانند انقلابی آنارشیستی پی بریزند و پایههای اجتماعی را دگرگون بکنند بسیار بعید میدانم. اساسا حرکت جامعه را صعودی میبینم و آنارشیسم را مرحلهی آخر پیشرفت سیاسی، تا از تمامی دیگر مراحل عبور نکرده باشیم رسیدن به آن کمی آرمانخواهانه به نظر میرسد. من گمان میکنم جوامع بشری اگر با انفجار و تغییر خاصی روبرو نباشند چنین مسیری را طی میکنند: لیبرال دموکراسی > سوسیالیسم متمرکز > سندیکالیسم غیرمتمرکز > آنارشیسم.
بله اندکی مضحک است اما جور دیگری رسیدن به شرایطی بیدولت، پلیس، مالکیت، کشور و زندان را ممکن نمیبینم.
صندلی داغ - Ouroboros -
Anarchy - 02-22-2013
Ouroboros نوشته: آنارشی را زیرا میخواهم ببینم چگونه آدمیست و با دیگران چه رفتاری دارد، آیا تصورات من دربارهی شخص او درست بوده یا غلط.
امیر جان دنبال این بودم که چه سوالی ازت بپرسم که خودت سوال رو جور کردی
!! البته این سوال باید بمونه برای وقت دیگه ای و نه الان شاید...
در زندگی چه چیزی بوده که آرزوی اون رو داشتی یا داری ولی بهش نرسیدی یا میدونی نمیرسی ؟
صندلی داغ - Ouroboros -
Anarchy - 02-22-2013
یه سوال دیگه هم داشتم، در این دنیای مجازی چه کسی بیشترین تاثیر رو داشته در شکل گیری،تغییر یا اصلاح تفکراتت؟ منظور همین فورم های اینترنتی هست...