کافه دومگو -
Nevermore - 04-11-2014
Alice نوشته: عملیشم من به مهسا لب می دمــــ...!
بـــه تــو هـــم هـــیــچ ربطی نــدارهــــــ...! :)
عکس فراموش نشود جانم.:e303:
کافه دومگو -
undead_knight - 04-13-2014
چند وقتی هست ایده یک تاپیک توی ذهنمه که توش به شرایط اولیه انقلاب تا اواخر دهه شصت پرداخته بشه،دوستان اگر کمک میکنند بگن استارتش کنیم.
منظورم شرایط جامعه و رفتارهای حکومتی هست که واقعا با معیارهای فعلی ج.ا هم گاهی افراطی یا خنده دار به نظر میاد.
کافه دومگو -
یه نفر - 04-22-2014
دوست عزیزم آلیس؛
بخاطر تمام محبت های صمیمانه و حمایت های مقتدرانه ات بسیار ممنونم..
امیدوارم به دفترچه برگردی و کمافی سابق ( :-) ) از حضورت به فیض برسیم.
کافه دومگو -
Theodor Herzl - 04-30-2014
این نوشته نوریزاد خیلی باحال بود امروز حاضر نشده بود مرگ بر اسرائیل بگه!
نقل قول: سکه ها را پرتاب کرد طرفِ من و گفت: برش دار و نوکری نکن. گفتم: من تا زمانی اینها نقاب به صورتشان بود فریبشان را خوردم اما به محض این که دانستم دستشان خونی است کشیدم کنار. گفت: نه، به محض این که دیدی آدمت حساب نمی کنند کشیدی کنار. و گفت: بدبخت، این روزها بدجوری تنها مانده ای. آن اوایل یک چند نفری حلوا حلوایت کردند اما وقتی دیدند نوکر بی مواجبی ولت کردند به امان خدا. برگرد بدبخت هنوز دیر نشده. گفتم: برگردم کجا؟ بین آدم کش ها؟ گفت: اینها آدمکش اند یا اسراییل یا آمریکا؟ و بر افروخته داد کشید: اگر مردی بنویس مرگ بر اسراییل مرگ بر آمریکا مرگ برسلطنت طلب. گفتم: چرا مرگ؟ در اسراییل در آمریکا در میان سلطنت طلبها زن و کودک و پیر و بیمار هستند. چرا مرگشان را آرزو کنم؟ خود شما چرا این مرگ را برای شیخ علی فلاحیان و شیخ روح الله حسینیان و شیخ مصطفی پور محمدی نمی خواهی که گوش تا گوش سر بریدند و آدم کشتند و کسی از گل بالاتر به آنها نگفته تا کنون؟
کافه دومگو -
kourosh_bikhoda - 04-30-2014
Theodor Herzl نوشته: این نوشته نوریزاد خیلی باحال بود امروز حاضر نشده بود مرگ بر اسرائیل بگه!
من مقاله ای از نوریزاد در کیهان خوندم که به مصباح یزدی میگفت چراغ هدایت! حالا به شاگردان و همفکران همون مصباح می تازه.
کافه دومگو -
Anarchy - 05-13-2014
دوستان نظرتون چیه ؟
نقل قول:درباب دانشگاه
آیا ممکن است کسی حرفی برای گفتن داشته باشد اما نتواند آنرا بنویسد؟ اگر پاسخ خیر است، پس ما به دانشگاه چه نیازی داریم؟ این یک راز مخفی است، تمامی دانشگاه، این دکان مدرک فروشی را می توان با یک چوب جادویی به یک قفسه کتاب تبدیل کرد.
اما اگر مدرک و دانشگاهی نباشد مردم چگونه به متخصصین اعتماد کنند؟ به قول آنتونی گیدنز چرخ جامعه مدرن براساس همین اعتماد به متخصصین می چرخد. اما من به همین اعتماد بی اعتمادم. از آنچه متخصصین می گویند تا آنچه حاکمین می خواهند شنیده شود، یک قدم فاصله است و هر وعده ای این فاصله را براحتی طی خواهد کرد. بدتر اینکه ردای علم بهتر از هر کسی بر تن حاکم می نشیند. از همین روست که حتی آخوندها و آخوندک ها این گونه های مرموز جانوری که برای شناخت شان دکترا لازم هست، براحتی همین عنوان دکترا را به اسم منحوس خود می چسبانند.
و اما در نهایت دکتر چه کسی است؟ موجودی که هفت سال در دانشگاه مشق نوشته است. اینکه بگوییم یک متخصص بهتر از ما دنیا را می شناسد مانند این است که بگوییم چشم بند اسب به او کمک می کند تا جلوی پایش را بهتر ببیند. دانشجویی که برای تبدیل شدن به متخصص سر در آخور درس و مشق فرو می کند، الاغی است که آنقدر در طویله مانده که هنگام بارکشیدن از او در بازار آزاد، تصور می کند برای هواخوری بیرون آمده است.
یک سرباز خوب کسی است که هیچ تصوری از جنگ نداشته باشد و گرنه کدام احمقی به قتلگاه خود می رود، یک دانشجوی خوب کسی است که هیچ تصور درستی از آینده خود نداشته باشد و گرنه کدام احمقی نحوه استثمار شدن خویش را می آموزد. درست به همین خاطر سربازها و دانشجوها هجده ساله اند یعنی درست سنی که قد از قد عقل پیشی گرفته است.
در ساختار دانشگاه یک دیکتاتوری مطلق حاکم است. دانشجویانی که برای آموختن آمده اند چگونه می توانند کسی را به استادی برگزینند. این ادعای مستبدانه بر این پیش فرض بنا گشته که علم بر چرخه آموزاندن و آموختن استوار است. آیا بهتر نیست به جای این چرخه شوم و یکجانبه از استاد به شاگرد، دانش را یک چرخه دیالکتیکی بدانیم یعنی آنچه که باید شنیده شود، قضاوت شود و این قضاوت ها دوباره شنیده و قضاوت شود؟ معلومه که بهتر است. علم در دانشگاه چیزی جز این نصیحت سخیف نیست: قضاوت نکن، بشنو و تکرار کن. ببلع و قی کن
کافه دومگو -
Russell - 05-13-2014
Anarchy نوشته: دوستان نظرتون چیه ؟
نویسندش کیه آنارشی جان؟
کافه دومگو -
Anarchy - 05-13-2014
Russell نوشته: نویسندش کیه آنارشی جان؟
امین قضایی
کافه دومگو -
kourosh_bikhoda - 05-13-2014
یاد این حرف مزدک و عده ای از مجاهدین افتادم که میگفتند زندان برای ما تبدیل شده بود به دانشگاه!
ولی ما نفهمیدیم در این نوشتار که چرا تحصیل در دانشگاه برابر شده با استثمار؟
کافه دومگو -
sonixax - 05-13-2014
kourosh_bikhoda نوشته: ولی ما نفهمیدیم در این نوشتار که چرا تحصیل در دانشگاه برابر شده با استثمار؟
خاطرت باشه پیشتر مهربد و مزدک هم همین رو گفته بودند که پسرم برو خوب درس بخون که بعدن برای سرمایه دار مثل خر کار کنی!!!!
البته لابد دوستان عقیده دارند درس نخون که بعدن رهبران کمونیست بتونند سه سوت خرت کنند سروات شدن!!!