همجنسگرایی -
Mehrbod - 11-10-2012
Ouroboros نوشته: این کاکا سیاهها آمریکایی هستند
این کاکا سیاههایی که دوچرخهدزدی میکنند آمریکایی هستند
کونی = ترکیب کون+ی => کسی که کون میدهد = همجنسگرا
ربودن واژگان از معنا و حافظهی تاریخی آنها و کوشش برای نمایاندن این دروغ که لغات بدلیل آنکه ممکن است در دیکشنری معنای توهینآمیزی نداشته باشند و ریشهای آنها در زبان پهلویست و ... پس لابد آنچه اینست این نیست آنست..
:e405:
من که نگفتم همیشه واژگان درست هستند، گفتم واژه gay خود برای queer آمده و زشت نیست! همجنسگرایان خودشان به خودشان برای زیبایی گفتهاند gay (سرخوش)، ولی امروز ناپسند شده دوباره میگویند بجای آن بگویید homosexual!
واژه «کون» هم واژه ناپسندی است و هم
نادرست. یک همجنسگرا میتواند کون بدهد میتواند ندهد، پس واژه نادرست است و تنها بخشی از فربود (واقعیت) را بازگویی میکند.
واژه «همجنسباز» هم گفتیم ناپسند است، چرا که پسوند «باز» از بازی دادن میاید و همجنسها همدیگر را بازی نمیدهند، مانند این میماند که بگوییم:
پدرباز
مادرباز
همبودباز
ولی اگر کار «بازی کردن» داشت، آنگاه ناپسند نیست:
قمارباز = ok
بندباز = ok = acrobat
پس درستی واژه سنجه است. نمونه دیگر، پسوند «خوار» برای خوراک است، اگر بگوییم:
شیرخواره
گیاهخوار
ناپسند نیست، ولی اگر بجای «گیاهخوار» به کسی بگوییم «یونجهخوار» ناپسند میشود، چرا که تنها بخشی از فربود (واقعیت) (یا بهتر بگوییم، هیچ بخشی از آنرا) بازگویی میکند.
گیاهخواران یونجه نمیخورند، گیاه (vegetables) میخورند.
پس درباره واژه ایرانی همجنسباز من نیز همسو بوده و همجنسگرا (همجنس + گرایش) را میپسندم، ولی درباره انگلیسی آن و بازیهای political correctness و فرگشت زیر خیر:
X -> Queer -> Gay -> Homosexual
نکته در این نهفته که واژهشناسی اندکی پیچیده و گمراهکننده است، ولی این گمراهکنندگی آن فرنود این نیست که شما هر زمان که عشقتان کشید ما را
نژادپرست یا هر انگ دیگر زده و راه به راه نیز از ما بخواهید واژهنامهامان را بروزرسانی کنیم، چون برخی واژگان را برخی آدمها در برخی زمانها بار - بهشان دادهاند!
نمونه بسیار خوب واژه «جهود» است، چنانکه خود یهودیان (جهودان) به خود میگویند Jew (با خوانش ج) و واژه پهلویک آن «جهود» نیز همآوایی بیشتری در برابر «یهود» داشته و
هیچ بار زشتی هم ندارد.
گفتن «ج» بجای «ی» کاری نمیکند. «ج» وند ناپسندی (-باز) نیست. «ج» چم واژه را نمیدگراند،
پس سخن کسی که میگوید به من
نگویید جهود (گرچه در واژهنامه ما آمده باشد و اگرچه خوانش انگلیسی آن یکی باشد) بیشخواهی بوده و بیشتر به نمایش قدرت میماند که ما را وادار به گفتن آنچه کند که خود میپسندد.
همجنسگرایی -
Reactor - 11-10-2012
Ouroboros نوشته: مهربد گرامی از ما میخواهند بپذیریم بیمیلی ایشان به سپوختن ِ صاحب ِ تصویر پیوستشده بخاطر چیزی بجز نژادپرستیست؟!
من از همین تریبون اعلام میکنم هر کدوم رو مهربد نخواست پاس بدید این طرف من آماده ی فداکاری هستم
اگر باز هم جنس باد کرده روی دستتون داشتید "بازرگانی رآکتور فداکار" آماده ی هر گونه خدمات رسانی در این زمینه هاست
همجنسگرایی -
Reactor - 11-10-2012
Mehrbod نوشته: واژه «کون» هم واژه ناپسندی است و هم نادرست
چرا نادرست؟ اسم این عضو مگر چیز دیگریست؟ باسن به معنای خودمانی یعنی *ون
به نظر شما اینکه عده ای میگویند استفاده از کلماتی مثل *یر و *س هم نادرسته؟!! باهاشون موافقید؟
همجنسگرایی -
sonixax - 11-10-2012
Mehrbod نوشته: اندکی اندیشه پیش از سخن:
اسلام ≠ نژاد
یک مسلمان میتواند آلمانی بلوند باشد، میتواند ایرانی موسیاه باشد، میتواند ژاپنی باشد
با این حال نفرت از مسلمانان = نژادپرستی .
Mehrbod نوشته: که اینجور، پس زمانیکه یک دزد با کارد کسی را ناکار کرده و پولش را میزدید، کارد "سودمند" بوده است!
سفسته ببین تا کجا!!
قیاس شما معالفارق بود ! و مرغ شما هم گویا یک پا دارد !
Mehrbod نوشته: آری، ما یک مسلمان چینی داریم، یک مسلمان ژاپنی داریم، یک مسلمان ایرانی داریم. من میگویم از همه مسلمین بیزارم، من میشوم نژادپرست.
خوب شد قانونگزاری دست تو نبود میلاد جان
بله دقیقن میشوید نژادپرست ! تعریف نژادپرستی را هم آورده ام .
Mehrbod نوشته: خیر ندارد. بگوییم من از سکس با همه دخترای سیاهپوست بیزارم، همانگونه که از خوردن همه گونه ماکارانی بیزارم، خوب؟
سفسطه قیاس معالفارق است .
Mehrbod نوشته: آیا من دخترای سپیدپوست را برتر از سیاهپوست میبینیم؟ نه.
وقتی از دختران سیاهپوست ابراز تنفر کنید بله هستید .
پیشتر گفتم شما دارید از عمل سکس با دختر سیاهپوست ابراز تنفر میکنید نه از خودش .
Mehrbod نوشته: نادرست است، چنانکه آمده:
Some definitions ≠ [The] Definition
رویکرد من هم در اینجا درست بر همین پایه است که شما نژادپرستیابان شورش را دیگر درآوردهاید و کار به آنجا رسیده که
آدم نمیتواند گرایش درونی خودش را هم بگوید، از ترس اینکه انگِ نژادپرست نخورد! چنانکه در همین جستار در برابر reactor دیدیم.
بله ابراز انزجار از ملیتها ، افراد به خاطر رنگ پوست و یا دینشان نژادپرستیست .
Mehrbod نوشته: سفسته انگ بیخود. از "من از مسلمین بیزارم" به "تو میخواهی همه مسلمین را بکشی" رسیدید.
چنانکه بالا گفتم، من از ماکارانی هم بیزارم، اگر قدرت را بدست بگیرم، آیا پخت و خوردن ماکارانی را ناقانونی میکنم!؟
خیر نه سفسطه است و نه انگ است . چنانچه تاریخ را ورق بزنید همین نفرت از پیروان یک دین به نسل کشی انجامیده .
همجنسگرایی -
Ouroboros - 11-10-2012
Mehrbod نوشته: همه جای آن.کیستی = هویت
شما شناسنامه خودتان را باز کنید، نوشته نژاد: سپیدپوست (caucasian)
دیگر آنکه آری، من و هرکس دیگر بسته به رنگ و جنسیت و هزار و یک فاکتور دیگر رفتارمان در برابر دیگران میدگرد و کارمان نیز اخلاقی است، چناکه پیشتر در گفتمان «پیشانگاشتها» گفتیم.
همانگونه که من نمیدانم و نیازی هم نمیبینیم درآورده و به شما بگویم که چرا از ماکارانی
بیزارم (شاید ژنتیکی دوست نداشته باشم، شاید چون بچه بودم نخوردهام، ..)، ولی سوشی
دوست دارم، نیازی هم نیست به شما بگویم چرا از سکس با دختر سیاهپوست خوشی نمیبرم، ولی با سپیدپوست چرا.
شما تنها زمانی میتوانید به من یا هر کس دیگری با نژادپرست بپرخاشید که من ایشان را در یک کنش همبودین سوداگرانه (استخدام، شیوه سخن گفتن، ...) از روی نژاد برتری داده باشم، اگر نه زندگی شخصی من و آنچه من میپسندم و نمیپسندم به شما یا هیچکس دیگری وابسته نیست که بخواهید برای آن مرزهای "اخلاقی" روشن کنید.
اگر هم بکنید کارتان همان اندازه اعتبار دارد که برای بیزاری من از ماکارانی و سوشی پسندیام مرز اخلاقی درست کنید: کسانی که سوشی میخورند به
ژاپنیها/چینیها سود میرسانند، کسانی که ماکارانی نمیخورند به ایتالیاییها زیان میرسانند، پس شما یک نژادپرست هستید. :e405:
اگر به ما ربطی ندارد و نمیخواهید دلایل خود را توضیح بدهید پس مهر بورزید آنرا در حوزهی عمومی کلام مطرح نکنید! حال اگر گفتهاید «من از سکس با دختر سیاهپوست متنفرم» باید بتوانید اثبات بکنید دلایلی بجز بیزاری از نژاد آنها دارید... اما بحث بر سر چیز دیگری بود که شما سرگرم بافتن آسمان به ریسمان و اسپاگتی به سوشی شدید. آنهم اینکه نفرت از دیگران آیا «حق» شماست یا نه، و چه در عمل پیاده بشود یا نه آیا نوعی سلب حقوق از سوژهی مورد تنفر شما خواهد بود یا چه. برای آغاز توضیح بدهید که شما به چه دلیل چنین حقی برای خودتان قائل میشوید که از آدمهای دیگر بیهیچ دلیلی «عینی» متنفر باشید؟ و چه تضمینی هست که این تنفر مثل تمام دیگر انواع آن که برپایهی ویژگیهایی که، بگذارید برای پیشگیری از پدید امکان مناقشه در مثل برای شما بگوییم «بیزیان»(که به کسی آسیبی نمیزنند)بنا شدهاند و شکل گرفتهاند به خشونتی هولناک و باورنکردنی نخواهد انجامید؟ خاصه آنکه هماکنون نیز ما نمونههایی از بستن جوانان همجنسگرا به سیم خاردار و بریدن آلت تناسلی آنها را داریم. و اگر تضمینی نیست، چرا نباید این حق احتمالی را از شما بگیریم و این عمل را در دستگاه اخلاقی نوینی که قصد تشریح و تثبیت آنرا در جامعه داریم تقبیح و ناپسند طبقه بندی نکنیم؟
همجنسگرایی -
Theodor Herzl - 11-10-2012
به زور که نمیتوانیم کاری کنیم کسی طرفدار حقوق همجنس گرایان بشود و از آنها خوشش بیاید ، خوب متنفر باشند ، تا زمانی که تشویق به انجام ضرر فیزیکی و آزار رساندن نکردند بگذارید هرچه میخواهند بگویند فقط خودشان را بیشتر ابله جلوه میدهند ، ، ما هم به آنها میگوییم این تنفر نشانه ابله بودن و بیسوادی و فقر فرهنگی شما هست که از یک گروه بخاطر رنگ پوست یا گرایش جنسی تنفر دارید.
همجنسگرایی -
Mehrbod - 11-10-2012
David Hume نوشته: به زور که نمیتوانیم کاری کنیم کسی طرفدار حقوق همجنس گرایان بشود و از آنها خوشش بیاید ، خوب متنفر باشند ، تا زمانی که تشویق به انجام ضرر فیزیکی و آزار رساندن نکردند بگذارید هرچه میخواهند بگویند فقط خودشان را بیشتر ابله جلوه میدهند ، ، ما هم به آنها میگوییم این تنفر نشانه ابله بودن و بیسوادی و فقر فرهنگی شما هست که از یک گروه بخاطر رنگ پوست یا گرایش جنسی تنفر دارید.
من تا اینجا تنها برای پدافندی از آزادی بیان و سخن دوستمان Reactor اینها را نوشتم، اگرنه نگرش شخصی من 180° میدگرد.
همجنسگرایان چنانکه پیشتر هم گفتم آدمهایی نرمخو و خوب هستند، هم پسرهای همجنسگرا سودمند هستند (تستسترون کمتر = رابطه بهتر) و هم
دخترهای همجنسگرا، چرا که دخترهایش بهترین دوستها میشوند (نبود پیچیدگیهای کشش جنسی (tension) که با دگرجنسگراها هست) و هم اینکه شانس آشنایی با دخترهای دگرجنسگرا را میافزایند.
از سوی دیگر، همجنسگرایان نمونه زنده هنجارشکنی همبودین هستند، که این یکی از خواستنیترین زابها برای من است و خود سودمندیهای بسیاری دارد، دم دستترین آن بالا بردن بُردباری و همسازش میان مردم.
کسانی که میفراگیرند که با چنین درسد اقلیتی با چنین گرایش دگرسانی سازش کنند، در بسیاری از زمینههای دیگر نیز خواه ناخواه پذیرششان بالا میرود.
اگر سد سال پیش آزادی زنان نمایانگر پیشرفتگی همبود بود، امروز آزادی همجنسگرایان بهترین نمایانگر آن است.
هرآینه، هیچکدام اینها فرنود اینکه اندیشه دیگران را مرزبندی کرده و بگوییم نمیتوانی میان چند آدم از گرایش خودت
درباره سکس با دختر سیاهپوست یا نپسندیدن سکس میان دو مرد سخن بگویی خود گونهای از فاشیسم است و ناپذیرفتنی.
همجنسگرایی -
Mehrbod - 11-10-2012
Ouroboros نوشته: اگر به ما ربطی ندارد و نمیخواهید دلایل خود را توضیح بدهید پس مهر بورزید آنرا در حوزهی عمومی کلام مطرح نکنید!
باز هم که باید و نباید؟ مگر کسی از شما میپرسد امیر جان که چرا بهمان خوراک را دوست دارید؟ پیش از پرداختن به گرایش سکسی من، نبایستی بپرسیم که شما چرا این اندازه
برای دیگران مرزهای باید و نبایدهای اخلاقی میکشید؟
Ouroboros نوشته: حال اگر گفتهاید «من از سکس با دختر سیاهپوست متنفرم» باید بتوانید اثبات بکنید دلایلی بجز بیزاری از نژاد آنها دارید...
باز که برگشتیم سر خانه یکم؟ نخست اینکه:
دختر سیاهپوست ≠ نژاد سیاهپوست
سپس اینکه من کی گفتم از سیاهپوستها بیزارم؟ از آن مَهندتر،
من کی گفتم از دختران سیاهپوست بیزارم!؟
این نژادپرستیابی گویا چشم دوستان را کور میکند، چیزهایی که نیست را میبینند، پیوندهایی که نیست را میانگارند و روی هم رفته خردشان از پنجره بال زده بیرون میپرد!
من بسادگی گفتم:
از سکس با دخترهای سیاهپوست بیزارم.
این فرجامیابیهای نامنطقی دیگر چیستند راه به راه میبینیم!؟
Ouroboros نوشته: اما بحث بر سر چیز دیگری بود که شما سرگرم بافتن آسمان به ریسمان و اسپاگتی به سوشی شدید. آنهم اینکه نفرت از دیگران آیا «حق» شماست یا نه، و چه در عمل پیاده بشود یا نه آیا نوعی سلب حقوق از سوژهی مورد تنفر شما خواهد بود یا چه.
برای آغاز توضیح بدهید که شما به چه دلیل چنین حقی برای خودتان قائل میشوید که از آدمهای دیگر بیهیچ دلیلی «عینی» متنفر باشید؟
مسلمانی یک مسلمان هیچ دلیل "عینی"ای نیست!؟ سیاهی پوست یک دختر هیچ دلیل "عینی"ای نیست!؟ اگر اینها عینی نیستند، پس چه هستند امیر جان!؟
Ouroboros نوشته: و چه تضمینی هست که این تنفر مثل تمام دیگر انواع آن که برپایهی ویژگیهایی که، بگذارید برای پیشگیری از پدید امکان مناقشه در مثل برای شما بگوییم «بیزیان»(که به کسی آسیبی نمیزنند)بنا شدهاند و شکل گرفتهاند به خشونتی هولناک و باورنکردنی نخواهد انجامید؟ خاصه آنکه هماکنون نیز ما نمونههایی از بستن جوانان همجنسگرا به سیم خاردار و بریدن آلت تناسلی آنها را داریم. و اگر تضمینی نیست، چرا نباید این حق احتمالی را از شما بگیریم و این عمل را در دستگاه اخلاقی نوینی که قصد تشریح و تثبیت آنرا در جامعه داریم تقبیح و ناپسند طبقه بندی نکنیم؟
هیچ تضمینی نیست، چرا باید باشد؟
پیشترهم گفتیم، زمانیکه شما کارد میسازید و میفروشید، هیچ تضمینی نیست خریدار آن دست به آدمکشی با آن نزند، اکنون چه کنیم، کارد نفروشیم؟
بهترین رویکرد بدید من نشان دادن مرز میان کنش و اندیشه است. ما در لیبرالیسم واژه نازیبایی
به نام Tolerance (برتابیدن) داریم که بگونهای میگوید همه باید همه ویژگیهای ناخواستنی یکدیگر را ببرتابیم و هیچ مگوییم.
اگر شما دگرجنسگرا هستید، بایستی بوسیدن دو پسر همجنسگرا در خیابان را برتابید و در میان دوستان خود هم نگویید که بوسیدن همجنسگراها را دوست ندارم، اگر بگویید نااخلاقی رفتار کردهاید.
از دیدگاه من این واژه خود گونهای توهین به خرد آدمی است. ما نیازی به برتابیدن نداریم، ما باید با یکدیگر "سازش کنیم".
تنها راهی که میتوان به همسازش والا دست یافت نیز پذیرش گرایشهای خودمان و دیگران و دادن حق به آنها برای انجام و حق به خودمان برای بیزاری است.
من از مسلمین بیزارم، من از دیدن ریخت آنها آزرده میشوم، ولی من به آنها حق همزیستی یکسانی با خودم و خدا ناباوران میدهم.
بیزاری من چه سودی دارد؟ با آنها دوستی نمیکنم (سود دوسویه نمیگیرم و نمیرسانم)، از آنها بدگویی میکنم (شانس اینکه دیگران به سوی اسلام بروند را میکاهم) و فرهنگ آنها را پیوسته مینکوهم.
این حق را به هر کس دیگری نیز میدهم که من را در جایگاه یک خدا ناباور بنکوهد، بدنام کند و هر چه که میخواهد بگوید.
مرز در
«حق همزیستی» و «تهدید نکردن» کوتاه میشود و بس.
این رویکرد:
1. عملی است: چه بخواهید چه نخواهید مردم این پیشانگاشتها را کرده و این بدگوییها را میکنند، رویکرد شما ("نااخلاقی" نیاندیشید) تنها میکوشد با وژداندرد دادن به ایشان، آنها را سرخورده کند -> کار نکرده، نمیکند، بدتر هم میشود.
2. هوفرجام است (نتیجه خوبی میدهد): ما با برگزیدگی دادن به «همزیستی» و نابرتابیدن «تهدید»، از رفتارهای فاشیستیک پیشگیری میکنیم. با باز گذاشتن راههای بیان احساسی، از انباشتگی آزردگی و سرباز شدن ناگهانی آن نیز بهمچنین پیشگیری میکنیم.
همجنسگرایی -
Mehrbod - 11-11-2012
Reactor نوشته: چرا نادرست؟ اسم این عضو مگر چیز دیگریست؟ باسن به معنای خودمانی یعنی *ون
به نظر شما اینکه عده ای میگویند استفاده از کلماتی مثل *یر و *س هم نادرسته؟!! باهاشون موافقید؟
به نکته خوبی نماردی (اشاره کردی) reactor جان، ولی نه، واژه «کون» به تنهایی زشت* نیست.
هرآینه، هنگامیکه میخواهیم مردم را دستهبندی کنیم، سود بردن از آن ناپسند میشود. من چند فاکتور در نامگذاری را میگویم که باید دنبال شوند:
1- نام باید تا جای شدنی با فربود (واقعیت) برهمنهادگی داشته باشد.
2- نام نباید چَم بدی داشته باشد.
3- نام نباید به کاستی بِنِمارد (اشاره کند)، مگر آنکه نیاز باشد.
4- نام نباید به زابهای ویژه بنمارد، بساکه به زابهای هام (عام) بنمارد.
5- نام نباید خیابانی باشد (رسمی خواستنی است).
1. نام باید با فربود (واقعیت) یکی باشد. "کونی (کسی که کون میدهد)" به همجنسگرایان نادرست است، چرا که یک همجنسگرا میتواند کون ندهد ولی همجنسگرا باشد.
3. نام نباید به کاستی بنمارد. کسی که از پا فلج است را زمینگیر مینامیم، ولی این نام ویژهای است که تنها هنگام کار با بیمه و پزشک و اینها به کار باید برود.
اگر بخواهیم میان دو دوستمان آنی که زمینگیر است را بنماریم، «همون فلجه» زشت است، ولی اگر پزشک بودیم میتوانیم بگوییم "فلجی که دیروز آورده بودند ..".
4. نام نباید به زابهای ویژه بنمارد، برای نمونه کون چه پیوندی به همجنسگرایی دارد؟ آیا باید به دگرجنسگراهای مرد هم بگوییم "کیری" چون کیر آنجا یک نقشی دارد؟
نام ولی میتواند به زابی هامتر و همخوانتر با فربود مانند پوست بنمارد، چنانکه در پارسی از روی رنگ پوست که نمایانگر زمخت ولی خوبیست نژادها را دستهبندی میکنیم: زردپوست، سپیدپوست، سرخپوست، ...
5. ما واژگان همچم ولی رسمی/نارسمی داریم: سر (رسمی)، کله (نارسمی).
این واژگان بسته به نزدیکی ما با دیگران از رسمی به خیابانی و وارونه میباید بروند. اگر من موی سیاه داشتم و دوست نزدیکم به من گفت: «کلهسیاه»، بسته به نزدیکیمان پذیرفتنی است، همانجور که من میتوانم بگویم blondie.
ولی اگر خواستیم برای نماره به کسانی که موسیاه هستند واژهای بکار ببریم، باید بگوییم "سرسیاه" یا بهتر، موسیاه.
پس:
همجنسباز -> ناپسند (نخواندن با فربود، نارسمی)
کونی -> بسیار ناپسند (نخواندن با فربود، نماره به زاب ویژه، نارسمی)
gay -> اندکی ناپسند (نارسمی)
همجنسگرا (همجنس + گرایش) -> پسندیدنی (خواندن با فربود، رسمی)
*
برای سرگرمی، واژه کون میتواند بتنهایی هم زشت باشد:
بگوییم 90 درسد مردم دگرجنسگرا هستند،
بگوییم میانگین شمار دختر و پسر 50 50 است،
بگوییم هر دگرجنسگرا (دختر و پسر) همیشه گرایش به همخوابگی با کمتر از 50 درسد جنس دیگر را دارد،
پس شمار کونهایی که دگرجنسگرایان دوست ندارند همواره کمتر از آنهایی خواهد بود که دوست
دارند، پس واژه آن میتواند نماره به چیزی ناپسند (یادآور چیزهای بیشتر بد تا خوب) برای بیشتر مردم باشد.
همجنسگرایی -
Ouroboros - 11-11-2012
Mehrbod نوشته: باز هم که باید و نباید؟ مگر کسی از شما میپرسد امیر جان که چرا بهمان خوراک را دوست دارید؟ پیش از پرداختن به گرایش سکسی من، نبایستی بپرسیم که شما چرا این اندازه
برای دیگران مرزهای باید و نبایدهای اخلاقی میکشید؟
باز که برگشتیم سر خانه یکم؟ نخست اینکه:
دختر سیاهپوست ≠ نژاد سیاهپوست
سپس اینکه من کی گفتم از سیاهپوستها بیزارم؟ از آن مَهندتر،من کی گفتم از دختران سیاهپوست بیزارم!؟
این نژادپرستیابی گویا چشم دوستان را کور میکند، چیزهایی که نیست را میبینند، پیوندهایی که نیست را میانگارند و روی هم رفته خردشان از پنجره بال زده بیرون میپرد!
من بسادگی گفتم:از سکس با دخترهای سیاهپوست بیزارم.
البته که اگر درحال گسترش نفرت نسبت به آدمهای دیگر باشم باید بپرسند «چرا»، این دیگر چه اعتراض مهملیست؟
شما آمدهاید در مقام مثال گفتهاید «من از سکس با دختر سیاهپوست بیزارم، آیا این مرا نژادپرست میکند؟»، پاسخ اینست که اگر دلیل نژادی برای این «سلیقه» دارید بله، اگر دلیل غیرنژادی دارید خیر. انکار شما برای توضیح دلیلتان و انگ موهن تفتیش عقاید به من زدن و تلاش برای گریختن از دادن پاسخی مستقیم بخاطر چیست؟ خودتان قیاس چرندی طرح کردهاید و حال در مصداقیابی برای آن درماندهاید یا چه؟ به همین ترتیب، اگر شما از «همجنسگرایان» بیزارید و این بیزاری بخاطر «همجنسگرا» بودن آنهاست، میشود هموفوبیا، و نفرتپراکنی ِ نامشروع و غیراخلاقی نسبت به انسانهای دیگر.
Mehrbod نوشته: مسلمانی یک مسلمان هیچ دلیل "عینی"ای نیست!؟ سیاهی پوست یک دختر هیچ دلیل "عینی"ای نیست!؟ اگر اینها عینی نیستند، پس چه هستند امیر جان!؟
بستگی دارد چه چیز را «عینی» بدانید؟ من گمان نمیکنم ما در حال بکار بردن واژهای یکسان هستیم، من «عینی» را در مفهوم فلسفی آن بکار میبرم، که یعنی مستقل از ذهنیت. با داشتن این تعریف در یاد، برای من توضیح بدهید سیاهپوستی یک دختر در جهانی کور-رنگ چه تاثیری در روابط اجتماعی، فردی و «غیره»ی او میتواند داشته باشد؟ «وجه تمایزی» که برای عینی شدن تفاوتهای میان اشخاص لازم است، چگونه میتواند با دیگران مشترک باشد، و اگر ما در اشتراک از هم «میدگریم»، دیگر تفاوت در کجاست و ...
کسی برای کسی تکلیف مشخص نکرده، داریم پیرامون جایگاه اخلاقی و مرزمندی ِ احتمالی آن در اخلاقیات صحبت میکنیم. اگر مخالفتی با گزارههای مطروحه دارید آنها را ارائه بکنید تا بدانیم چه هستند و در صورت امکان پاسخی برایشان بگذاریم، این هوچیگریها و شلوغبازیها که «تو به چه حقی در حال درس اخلاق دادن به دیگرانی» چیزی بجز آلودن فضای گفتگو نیست.
Mehrbod نوشته: هیچ تضمینی نیست، چرا باید باشد؟
پیشترهم گفتیم، زمانیکه شما کارد میسازید و میفروشید، هیچ تضمینی نیست خریدار آن دست به آدمکشی با آن نزند، اکنون چه کنیم، کارد نفروشیم؟
قیاس معالفارق است، مثال بهتر میتواند تفنگ باشد، زیرا نفرت همچون «کارد» کارکردی برای بریدن غذا ندارد و مثل تفنگ تنها استفادهی آن در آسیب رساندن به دیگران است، و پاسخ من منفی خواهد بود. تفنگ و نفرت هیچ جایی در یک جامعهی سالم و اخلاقی ندارند، و باید بروند پی کارشان، مگر آنکه دلیل بسیار خوبی برای آن پیدا بکنیم، برای مثال مورد هجوم گونهای تکاملیافتهتر از حیات قرار بگیریم که میخواهد ما را نابود بکند، یا توان دامداری را از دست بدهیم و ناچار به شکار کردن بشویم، یا از فضا به ما حمله بکنند و... آنوقت است که داشتن تفنگ را میتوان توجیه کرد، زیرا کارکردی به جز کشتار انسانها برای آن متصور شده است. نفرت نیز چنین است، اگر بتوانید دلیل یا فرنود موجهی برای نفرت داشتن از دیگران ارائه بکنید، شاید بتوان جایی در کتاب استثنایی برای آن قائل شد، اما در باقی موارد بصورت پیشفرض نفرتاندوزی و نفرتپراکنی برپاد دیگران کاریست قبیح و غیراخلاقی.
Mehrbod نوشته: بهترین رویکرد بدید من نشان دادن مرز میان کنش و اندیشه است. ما در لیبرالیسم واژه نازیبایی
به نام Tolerance (برتابیدن) داریم که بگونهای میگوید همه باید همه ویژگیهای ناخواستنی یکدیگر را ببرتابیم و هیچ مگوییم.
اگر شما دگرجنسگرا هستید، بایستی بوسیدن دو پسر همجنسگرا در خیابان را برتابید و در میان دوستان خود هم نگویید که بوسیدن همجنسگراها را دوست ندارم، اگر بگویید نااخلاقی رفتار کردهاید.
از دیدگاه من این واژه خود گونهای توهین به خرد آدمی است. ما نیازی به برتابیدن نداریم، ما باید با یکدیگر "سازش کنیم".
تنها راهی که میتوان به همسازش والا دست یافت نیز پذیرش گرایشهای خودمان و دیگران و دادن حق به آنها برای انجام و حق به خودمان برای بیزاری است.
من از مسلمین بیزارم، من از دیدن ریخت آنها آزرده میشوم، ولی من به آنها حق همزیستی یکسانی با خودم و خدا ناباوران میدهم.
بیزاری من چه سودی دارد؟ با آنها دوستی نمیکنم (سود دوسویه نمیگیرم و نمیرسانم)، از آنها بدگویی میکنم (شانس اینکه دیگران به سوی اسلام بروند را میکاهم) و فرهنگ آنها را پیوسته مینکوهم.
این حق را به هر کس دیگری نیز میدهم که من را در جایگاه یک خدا ناباور بنکوهد، بدنام کند و هر چه که میخواهد بگوید.
مرز در «حق همزیستی» و «تهدید نکردن» کوتاه میشود و بس.
مایهی خندههای بلند و ریسههای منجر به دلپیچه است که که شما برای تشکیک و تردید در یک اصل لیبرالیسم، از اصل دیگری در آن بهره میگیرید: برای رد اصل «رواداری»، از اصل «مرزمندی» شاهد میآورید. اینکه مراعات دیگران را کردن چه بسی ضروری یا حتی چندان درست نباشد زیرا آزادی حرکت مشت من در فضا تا وقتی به بینی شما برخورد نکرده بطور پیشفرض تضمین شده است... «از دیدگاه من»، این حصار کشیدن به دور آزادی به مثابهی باغچهی پشت خانه و محدود کردن آن در جایی که نباید محدود باشد خود توهینیست به به حرمت آدمی. این تفاوت میان کنش و اندیشه برآمده از جهانبینی مبتنی بر لیبرالیسم است نه نگاهی انتقادی به آن. ایراد آنهم در اینجاست که بایستگیهای ادارهی جامعه را به تصویر میکشد، حال آنکه به دید من جامعه اگر برپایهی مسئولیتپذیری و اخلاقمندی و نوعدوستی بنا شده باشد(و نه سرکوب و تبعیض و نفرت)دیگر نیازی به حصارکشیدن به دور آزادی نیست، و همه کار از آنجاکه به اعتلای فردی یا جمعی ِ مردم خواهد انجامید «آزاد» میباشد. پیشتر در اینجا گفتهام که آزادی یعنی مسئولیت، در برابر هر یک آزادیای که شما دارید، ده مسئولیت گوناگون نیز بر دوش شما میافتد که باید(اگر مایل به حفظ آن آزادی و دادن امکان بهرهمندی از آن برای دیگران هستید)به انجام ایشان همت بورزید.
یکی از مسئولیتهای اخلاقی آزادی ِ اندیشه، اینست که بکوشید تا آنجا که میتوان از پروراندن افکار نفرتآلوده نسبت به دیگران بپرهیزید، این اصل ششم قانون اساسی مورد پیشنهاد من نیست که شما مرا به همراهی با «فاشیسم» متهم میکنید، یک گزارهی اخلاقیست. تفاوت میان ایندو در آنست که اولی را به زور ارتش و پلیس و قانون و زندان و دادگاه قصد اجرایی کردنش را دارند، اما دومی بدهبستانیست میان شما و وجدانتان.
Mehrbod نوشته: 1. عملی است: چه بخواهید چه نخواهید مردم این پیشانگاشتها را کرده و این بدگوییها را میکنند، رویکرد شما ("نااخلاقی" نیاندیشید) تنها میکوشد با وژداندرد دادن به ایشان، آنها را سرخورده کند -> کار نکرده، نمیکند، بدتر هم میشود.
2. هوفرجام است (نتیجه خوبی میدهد): ما با برگزیدگی دادن به «همزیستی» و نابرتابیدن «تهدید»، از رفتارهای فاشیستیک پیشگیری میکنیم. با باز گذاشتن راههای بیان احساسی، از انباشتگی آزردگی و سرباز شدن ناگهانی آن نیز بهمچنین پیشگیری میکنیم.
درست بودن مهمتر از عملی بودن یا نتیجه محور بودن است و بیآن ما چیزی نخواهیم داشت!
اما جدا از این، از کمدی به تراژدی میزند که طرفدار و مروج ِ «آزادی نفرت» در این بحث، که دو خط بالاتر به امکانناپذیری هرگونه تضمینی جهت منجر نشدن نفرت بالقوه به خشونت بالفعل اذعان داشته از «نتیجهبخش» بودن رویکرد شگفتانگیز خود صحبت میکند.