دفترچه
کافه دومگو - نسخه قابل چاپ

+- دفترچه (https://daftarche.com)
+-- انجمن: تالارهای ویژه (https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87)
+--- انجمن: فلسفه و منطق (https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82)
+--- موضوع: کافه دومگو (/%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D8%A7%D9%81%D9%87-%D8%AF%D9%88%D9%85%DA%AF%D9%88)



کافه دومگو - Alice - 05-16-2013

Dariush نوشته: نوارهای وی‌اچ‌اس

yes!
فیلم فارسی‌ها و فردینی‌ها را یادته داریوش؟ تازه حمل این وی‌اچ‌اسها
هم جرم بالایی داشت سگ‌مصب!

Dariush نوشته: اولین پکها بر سیگار ، از جاده‌های رامسر و چالوس تا خانه‌ی مادربزرگ نیمروی نیمروزی، از فوتبال‌دستی تا آتاری و سگا و... من بسی خاطرات دارم که گهگاهی دلم برایشان تنگ میشود. و...

E403

E00e


کافه دومگو - Dariush - 05-16-2013

Alice نوشته: yes!
فیلم فارسی‌ها و فردینی‌ها را یادته داریوش؟ تازه حمل این وی‌اچ‌اسها
هم جرم بالایی هم داشت سگ‌مصب!
درود آلیسِ عزیز. حال و احوالت چون است؟
آری. اولین بار در دورانِ دبیرستان بود که فیلم پورنو بر روی وی‌اچ‌اس فراهم کردم و با ترس و لرزِ فراوان به خانه آمدم. تا نصفه‌های شب بیدار ماندم تا همه‌ی اهلِ خانه بخسبند ، سپس تلویزیون و ویدئو را با سختی‌های فراوان به اتاقم بردم و با قلبی که به تندی میزد مشغول تماشایش شدم. براستی تنها چیزی که از آن فیلم به یاد دارم، ترس و هیجان است. چرا که اگر پدر یا مادرم مرا دستگیر میکردند، تنبیه سختی در انتظارم بود. بعدها که سی‌دی‌ها باب شدند، دیگر از بارِ مشقات کاسته شد . با اینحال حداقل 3 بار در دوره‌ی دبیرستان ، ناظم از من فیلم سوپر گرفت.

فیلم‌های فردینی را هم آری. به خوبی به خاطر دارم. آنها هم دوره‌ای مد شده بودند. شخصی بود در شهرمان که فیلمهای وی‌اچ‌اس (گاهی ایرانی قدیمی) را از او کرایه میکردیم. مردک میگفت در ماه‌های رمضان و صفر و محرم کار نمیکنم. اما یادآوری آن دلهره‌ها و هیجان‌ها ، اکنون بس خوشایند است . یکی از حسهای اینچنینی که من داشتم دزدی میوه از درختهای آلوچه‌ی همسایه بود. لامصب آلوچه‌ای که میدزدیدم بسیار خوشمزه‌تر و لذیزتر از آنی بود که میخریدیم یا از باغِ خودمان میچیدیم! چقدر برایشان کتک خوردیم!


کافه دومگو - Alice - 05-16-2013

Dariush نوشته: درود آلیسِ عزیز. حال و احوالت چون است؟

حال و احوال خوب است! درگیر امتحانات مشکلات زندگی...!
تو خوبی؟

Dariush نوشته: آری. اولین بار در دورانِ دبیرستان بود که فیلم پورنو بر روی وی‌اچ‌اس فراهم کردم و با ترس و لرزِ فراوان به خانه آمدم. تا نصفه‌های شب بیدار ماندم تا همه‌ی اهلِ خانه بخسبند ، سپس تلویزیون و ویدئو را با سختی‌های فراوان به اتاقم بردم و با قلبی که به تندی میزد مشغول تماشایش شدم.

E107E11bE415
خب چه مرضی بود که با این فشار حتماً فیلم ببینی؟
من نخستین بار 15 ساله بودم و از همکلاسی‌ام سی‌دی ِ
سوپر (!) گرفته بودم! میگفت برای برادرش است و باید در اسرع
وقت سی دی را بهش برگردانم! من هم پس از مدرسه شتابان
به خانه آمدم، بی‌اینکه آبی بنوشم و حتی مانتوی مدرسه را هم
عوض کنم در ِ اتاقم را قفل کرده بودم و بی هیچ هراسی از پدر و
مادر به تماشای آن نشستم!

اوه؛ فقط دوماه و اندی داشتم به صحنه‌هاش فکر میکردم... E207


کافه دومگو - Dariush - 05-17-2013

Alice نوشته: تو خوبی؟
خوبیم! بانویی اکنون در کنارم است که به رغمِ کسالتی که دارم، بودنش در اینجا مایه خوشی و و نشاط فراوان در من شده، چنانکه پس از سالها طبع چامه‌سرایی‌مان گل کرده و شور و حالی عجیب ما را دست داده!!!


Alice نوشته: خب چه مرضی بود که با این فشار حتماً فیلم ببینی؟
مرضِ بدی بود آلیس جان! کله‌شقی‌های دورانِ نوجوانی را به خاطر نداری؟ نمیتوانستم تحمل کنم همکلاسی‌ها و دوستانِ کوچه از سکانس‌های مختلفِ فیلمهای سوپر تعریف کنند و من تنها شنونده باشم. آن فیلم را هم تنها یک شب توانستم قرضش کنم و اگر آن شب آنرا نمیدیدم، میرفت برای مدتها بعد. زمانِ ما سی‌دی و «تلویزیونِ درونِ اتاقِ بچه» وجود و معنا نداشتند. همان تلویزیونِ درب و داغان نیز دو شبکه بیشتر نداشت که در آنها هم شب تا صبح و صبح تا شب آخوندها زِر میزدند. نمیدانی با آن تنِ لاغر و ناتوان، با چه سختی‌ای تلویزیونِ حدودِ 10 کیلویی و 21 اینچ را در حالیکه پدرم درونِ حال خوابیده بود توانستم به درون اتاقم بیاورم!


کافه دومگو - Ouroboros - 05-17-2013

Dariush نوشته: دوستان، در مورد نوستالوژهای خود چه میکنید؟
برای مردمی که نه حال چشمگیری دارند و نه چشم اندازی در آینده، تنها چیز باقی مانده خاطرات گذشته های دور است که آنقدر در ذهن تکرار شده از آنچه به راستی بوده تبدیل به موقعیتی اساطیری و رویایی شده که حسرت و آرزوی بازتکرار آن مایه ی اندوه و دژمی دردناک در سینه ی فرد می شود. از عوارض زندگی در جهان مدرن، یکی همینست که «گذشته ها» همواره بهتر جلوه داده می شوند، با اینکه موقعیت امروز به مراتب بهتر و آسانتر و گیراتر است. شرط می بندم زندگی امروز شما بسیار آزادتر و مرفه تر از زندگی دیروز شماست، ولی با این وجود ساعت فراغت خود را به نگریستن اندوه آلود به آن دیروزها می کنید و دوست دارید می توانستید آنرا دوباره از نو تجربه بکنید..

من کنار پنجره می نشینم، قطعه ای که برایم بسیار نوستالژیک است(و آنرا اینجا نمی گذارم چراکه بیش از حد شخصی ست)را لوپ می کنم، پیپم را می چاقم و خودم را به افکار می سپارم. خیلی زود افکار به احساسات غلبه می کنند و من خودم را فراموش می کنم، و به معنای واقعی کلمه در خودم غرق می شوم. جالب یکسری از بهترین افکارم را طی این مراقبه ها بدست آورده ام و شماری از مهمترین تصمیمها را در این احوال گرفته ام.. خلاصه برای من بهترین راه برای فکر نکردن به موضوعی مزاحم، میدان دادن هرچه بیشتر به آن و «فکر کردن با تمام وجود» است: بپا کردن چنان طوفانی که همه چیز در آن غرقه خواهد شد.


کافه دومگو - Dariush - 05-17-2013

Ouroboros نوشته: برای مردمی که نه حال چشمگیری دارند و نه چشم اندازی در آینده، تنها چیز باقی مانده خاطرات گذشته های دور است که آنقدر در ذهن تکرار شده از آنچه به راستی بوده تبدیل به موقعیتی اساطیری و رویایی شده که حسرت و آرزوی بازتکرار آن مایه ی اندوه و دژمی دردناک در سینه ی فرد می شود. از عوارض زندگی در جهان مدرن، یکی همینست که «گذشته ها» همواره بهتر جلوه داده می شوند، با اینکه موقعیت امروز به مراتب بهتر و آسانتر و گیراتر است. شرط می بندم زندگی امروز شما بسیار آزادتر و مرفه تر از زندگی دیروز شماست، ولی با این وجود ساعت فراغت خود را به نگریستن اندوه آلود به آن دیروزها می کنید و دوست دارید می توانستید آنرا دوباره از نو تجربه بکنید..
بله، زندگی امروزِ من از نظرِ کیفیت براستی چندبرابر بهتر است و هرگز آرزوی بازگشت به آن دوران را نمیکنم چنانکه آنرا شبیه به بازگشتِ جوجه به تخم مرغ میبینم. نوستالوژی‌های تاریخی-ملی برای من هیچ جذابیتی ندارند و آنها را صرفا نتیجه تحقیرها و سرشکستی‌های تاریخی میدانم که در نهایت نیز تنها موجبِ انحطاط و گیجی بیشتر میشوند. آنچه موضوعِ پستِ من بود خاطراتِ کودکی‌ای بود که ناشی از سادگی و جسارتِ آن دوره‌ی بخصوص است و به احتمال زیاد شما نیز از آن دوره چیزهایی شبیه به آنچه من ذکر کردم به خاطر می‌آورید. هراس و هیجانِ کاملا اورجینالی که در اثرِ شیطنتها و بازی‌گوشی‌های آن دوره‌ها در خاطرم هستند اکنون به سبب تمامِ گرفتاری‌ها ، مصلحت‌اندیشی‌های زندگیِ بزرگسالی، غیرفابل تکرار هستند، چنانکه گاهی برای شبیه‌سازیِ آن هیجانها به مخدرها و مشروبها متوسل میشویم. یادآوری‌شان مایه خوشی است و اگرچه گاهی دلتنگ‌شان میشوم اما مرا به هیچ وجه اندوهگین نمیکنند.به هیچ وجه چنین نیست که بخواهم در اوقاتِ فراغت ، اندوه‌آلود به آن دوره بنگرم بلکه گاهی مثلا با دیدن بازی کودکان یادی از کودکی‌های خود میکنم.
That Old Scent Bottle.mp3 - 5.3 MB


کافه دومگو - کافر_مقدس - 05-18-2013

Dariush نوشته: دوستان، در مورد نوستالوژهای خود چه میکنید؟ از آمپول‌بازی با دخترهای همسایه و دخترخاله تا ترس و هیجان تماشای اولین فیلمِ پورنو در نوارهای وی‌اچ‌اس،گویی عمری دراز داشته ام !
تو هم با دخترخاله، آره ؟؟؟!! [عکس: 29.gif]

از همون تماشای فیلم داخل ویدیو مشخص هست که چه عمر درازی داری! گمون کنم یه 5-6 سالی از من بزرگتر باشی، چون من فیلم پورنو رو داخل سی دی می دیدم! از vhs فقط کلیپ های خانندگان که اون زمان به شو معروف بودند رو می دیدم

من نسبت به دو سه سال پیش خودم هم حس نوستالژی دارم، چه برسه به 20 سال پیش!!

جدی یاد بازی های فوتبال و اون دریب دو گل هایی که بازی می کردیم می افتم و وقتی می بینم همبازی های اون دورانم الان هر کدوم پراکنده شدند و دیگه نیستند دلم خیلی می گیره و بغض گلوم رو می گیره[عکس: 34.gif]

کاش زندگی اینقدر بی وفا نبود. لااقل کاش ما انسان ها اینقدر احساساتی نبودیم[عکس: 5.gif]


کافه دومگو - Dariush - 05-19-2013

کافر_مقدس نوشته: از همون تماشای فیلم داخل ویدیو مشخص هست که چه عمر درازی داری! گمون کنم یه 5-6 سالی از من بزرگتر باشی
هنوز به چهل سالگی نرسیده‌ام، پس همچنان سرشار از جوانی، شور، نشاط، حال، امید و آرزو هستم!


کافه دومگو - sonixax - 05-19-2013

Dariush نوشته: هیجان تماشای اولین فیلمِ پورنو در نوارهای وی‌اچ‌اس

یادش به خیر ، من اویلن فیلم پورنویی که دیدم توی وی اچ اس بود و از توی خیابون پیداش کردم :))
دیدم یه گوشه افتاده برش داشتم بردمش خونه پاره شده بود ، درستش کردم گذاشتم توی ویدئو دیدم به به E105


کافه دومگو - Theodor Herzl - 05-26-2013

۱ هفته است در محله‌های مسلمان نشین استهکلم شورش شده است و صد‌ها میلیون دلار خسارت به اموال شخصی‌ و عمومی‌ زده اند! ، واقعا روش برخورد با این مسلمانان اروپا چیست و چگونه جلوی این مهاجرت را باید گرفت و افراطی‌ها را اخراج کرد ....

Why