دفترچه

نسخه‌ی کامل: پارسیکیدن زبانزدهای ایرانی و انیرانی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5
دوستان عزیز امیدوارم بدونین "سیکیدن" در زبان شیرین آذری چه معنایی داره که می خواین پاربسیکین E105
The Invisible Pink Unicorn نوشته: دوستان عزیز امیدوارم بدونین "سیکیدن" در زبان شیرین آذری چه معنایی داره که می خواین پاربسیکین E105

پاربسیکید نادرسته، بپارسیکید درسته:

پارسیکیدن —> پارسیک
[می] پارسیکم
[می] پارسیکی
[می] پارسیکد
[می] پارسیکیم
[می] پارسیکید
[می] پارسیکند
بپارسیک

کارواژه دیگر همراستا "تازیکیدن (عربی کردن)" باشد.

در کنارش، در دستور زبان هم این مزه‌پراکنی‌ها بچه‌گانه است، اگرنه از فردا هم نباید بگوییم "خریدیم"، چون به "-ریدیم" میرسد و این لوس‌بازی‌های دیگر.
The Invisible Pink Unicorn نوشته: دوستان عزیز امیدوارم بدونین "سیکیدن" در زبان شیرین آذری چه معنایی داره که می خواین پاربسیکین E105

البته یه تفاوتی هست.... پارسیکیدن = پارسیک+یدن اما سیکیدن = سیک+یدن E404!!
.

مزدك نوشته: ....
منّت خدای را عزّ و جلّ
که طاعتش موجب قربتست و
بشکر اندرش مزید نعمت
هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات

...پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب
...از دست و زبان که بر آید
کز عهده شکرش بدرآید


سعدی


=

دهِشگرْ خداوند، درخشانْ خردمند
كه فرمانبرش شاد
و سپاس اش فزونگر داد
هر دَمی كه فرو میرود زندگی بان است و چون برآید شادی جان،
پس در هر دمی دو دهش باشد و بر هر دهش سپاسی باید
:
از دست و زبان كه برآید،
كز بار نمازش بدر آید


مزدک بامداد
Mehrbod نوشته: "اندر ابد" را گویا مولانا و مولوی هم پیشتر بکار برده‌اند!


[SIZE=4]مولانا:
اگر این آسمان عاشق نبودی/ نبودی سینه ی او را صفایی
وگر خورشید هم عاشق نبودی/ نبودی در جمال او ضیایی
زمین و کوه اگر نه عاشقندی/ نرستی از دل هردو گیایی
اگر دریا ز عشق آگه نبودی / قراری داشتی آخر به جایی
و او عشق را همچون عالم بی آغاز و انجام می‌داند: شاخ عشق اندر ازل بین بیخ عشق اندر ابد

مولوی:
عشق اندر فضل و علم و دفتر و اوراق نیست - هر چه گفت و گوی خلق آن ره ره عشاق نیست
شاخ عشق اندر ازل دان بیخ عشق اندر ابد - این شجر را تکیه بر عرش و ثری و ساق نیست
عقل را معزول کردیم و هوا را حد زدیم - کاین جلالت لایق این عقل و این اخلاق نیست
تا تو مشتاقی بدان کاین اشتیاق تو بتی است - چون شدی معشوق از آن پس هستیی مشتاق نیست
مرد بحری دایما بر تخته خوف و رجا است - چونک تخته و مرد فانی شد جز استغراق نیست
شمس تبریزی تویی دریا و هم گوهر تویی - زانک بود تو سراسر جز سر خلاق نیست
[/SIZE]
131313:90::90:Lol
یعنی مولانا و مولوی دو نفر بودند و ما نمی دانستیم!!!!!! من از وقتی یادم هست مولانا و مولوی و ملای روم و جلال الدین محمد بلخی را یکی می دانستم عجب!!! یعنی شما الان اینجا شوخی کردید نه؟ و یا نکند به آخر عمرم رسیده ام که چنین چیزهای عجیبی می شنوم!!!
بعد شما با این سطح سواد در ادبیات می خواهید به دیگران زبان پارسی بیاموزید؟!!!!! و خنده دار آنجاست که با یکی از آن اکانتهایتان (همان اکانت دخترانه اتان که از بد حادثه همنام ماست!) خودتان را مدیر تالار ادبسار اینجا کرده اید و برای خود در اینجا و آنجا نوشابه باز می کنید:))
بخدا این عجیب ترین چیزی بود که می شد شنید:)))) مولانا و مولوی :)))))))))))))
و بنده ام با این سخن شما صد در صد موافقم که فرمودید:


Mehrbod نوشته: بیسواد فراوانه، در کانادا هم برخی نمیدانند thrice میشود three times.


با این تفاوت که در ایران هم بیسواد بسی فراوان هست و البته برخلاف غربیها پر مدعا هم هستند برای نمونه هنوز نمی دانند که مولانا و مولوی یکنفر بوده اند ولی با اینحال خود را متخصص زبان و ادب پارسی می دانند و می خواهند به دیگران پارسی بیاموزند و البته خودشان خودشان را مدیر ادبسار می کنند !!!!!! وای خدا اینها را از ما نگیر:)
سارا نوشته: 131313:90::90:Lol
[SIZE=3]یعنی مولانا و مولوی دو نفر بودند و ما نمی دانستیم!!!!!! من از وقتی یادم هست مولانا و مولوی و ملای روم و جلال الدین محمد بلخی را یکی می دانستم عجب!!!

سپاس برای روشنگری, نه تا همین امروز نمیدانستم.
Mehrbod نوشته: سپاس برای روشنگری, نه تا همین امروز نمیدانستم.

باشد طعنه بزنید چون رسمتان بر این است! زبانِ مهربانی و شعر و غزل و دوبیتی را دارید بعنوان یک زبان خشک و نامهربان و مغرور معرفی می کنید! متاسفم!
سارا نوشته: باشد طعنه بزنید چون رسمتان بر این است!

چه داستانی داریم‌ها, عمو جان راستش را به شما گفتم E403 نمیدانستم این دو یکی‌اند, نگاه کردم دید حق با شماست و سپاس گزاردم.

هرآینه شما هم دگرسانی میان دستورزبان (grammar) و ادبسار (literature) و واژه‌سار (vocabulary) و چامه‌سار (poetry)
و دیگری‌ها را بایستی در دید داشته باشید و همه‌یِ اینها را یک کاسه نکنیه, نمونه‌وار در چامه‌سُرایی دانش شما
بیشتر از من است, ولی در ادبسار گمان نمیکنم بیشتر باشد چون نمیگمانم به اندازه‌یِ من با ادبسار
پارسیک کهن و روس و فرانسوی و آلمانی و ... آشنایی داشته بوده باشید, آنهم به زبان سرچشمه.


...
سارا نوشته: و خنده دار آنجاست که با یکی از آن اکانتهایتان (همان اکانت دخترانه اتان که از بد حادثه همنام ماست!) خودتان را مدیر تالار ادبسار اینجا کرده اید و برای خود در اینجا و آنجا نوشابه باز می کنید:))


E403

زبانزد پارسیکیده

عقل که نباشد جان در عذاب است ->

خـِرد که نباشد جان اندر شکنج است.
...
کسی کو خرد ندارد جان در شکنجه بدارد.
...
خــِرد که نباشد جان در درد و رنج است.
Mehrbod نوشته: چه داستنی داریم‌ها, عمو جان راستش را به شما گفتم E403 نمیدانستم این دو یکی‌اند, نگاه کردم دید حق با شماست و سپاس گزاردم.

هرآینه شما هم دگرسانی میان دستورزبان (grammar) و ادبسار (literature) و واژه‌سار (vocabulary) و چامه‌سار (poetry)
و دیگری‌ها را بایستی در دید داشته باشید و همه‌یِ اینها را یک کاسه نکنیه, نمونه‌وار در چامه‌سُرایی دانش شما
بیشتر از من است, ولی در ادبسار گمان نمیکنم بیشتر باشد چون نمیگمانم به اندازه‌یِ من با ادبسار
پارسیک کهن و روس و فرانسوی و آلمانی و ... آشنایی داشته بوده باشید, آنهم به زبان سرچشمه.

عجب یعنی من که دارم literatureمی خوانم در حد شما که نه یک بیلیاردم دانش ِ شما را هم ندارم! هر جور راحتید!
هر چند در مقابل شما هم با زبانهای عربی و عبری آشناییتی ندارید و البته پارسی میانه (پهلوی) و اوستایی!
ولی در هر حال هرجور راحتید!
صفحات: 1 2 3 4 5