دفترچه

نسخه‌ی کامل: مفهوم دوستی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4
شاید خیلی بدیهی باشد.شاید همه از دوستی بدانیم...
اما واقعیت این است که خیلی از ما از همین دوستی ها ضربه ها خوردیم و ضربه ها زدیم...
با این وجود باز نام این ارتباط دوستیسیت.
با وجود داشتن دوستان خوب باز هم حد و حدود انان را نمیدانیم و حدو حدود خود را برای انان مشخص نکرده ایم.
هنوز با وجود رعایت هایی که میکنیم میرنجیم و میرنجانیم و وقتی میبینیم ضررش بیش ازمنفعتش است فاصله میگیریم.
گاها دوست داریم با دوستان باشیم اما صلاح میدانیم که نه...حتی اگر تنها باشم این کار را نخواهم کرد
دوستی مفهوم خود را از دست داده؟
چه نوع ارتباطیست؟
چرا با وجود صمیمیت ها و علاقه ها باز منجر به آزردگی ها و زخم های عمیق میشود؟
شاید در این جهت از تجربه های شخصی نیز گفتن خالی از لطف نباشد.
گرچه انتظار شنیدن واژه هایی چون ,توقع,اعتماد بیش از حد,تعادل رفتاری,ارتباط عقلانی و... را دارم
اما واقعیتش این است که تمام اینها را داشتن و در کنارش احساس صمیمیت کردن چندان آسان نیست
....
شاید یکی از دلایلش این باشه که انتظارات ما از دوستمون نامعقوله و خارج از ظرفیتش از اون توقع داریم.
یکی دیگه نبود عاطفه در زندگی کنونیه که باعث میشه فرد به دوستش وابستگی زیاد پیدا کنه و این وابستگی زیاده از حد منجر به حساسیت زیاد میشه پس میزان رنجش بیشتر میشه.
اگه بپذیریم که هر فردی هم نقاط ضعف داره و هم نقاط قوت،و ما باید اونو همونطور که هست بپذیریم دوستی هامون تداوم بیشتری خواهد داشت.
و شاید هم اصلا ان چیزی که مامیپنداریم نباشد
یعنی ارتباط از پایه غلط است و تنها ناش دوستیست.موافقم که عاطفه ها در زندگی کم شده اند.
ولی با این تفاوت که برای دوستی ها وشان انها احترامی قائل نیستیم و خواسته و نا خواسته ان را خراب میکنیم.
من احساس میکنم در گیری های زندگی سردی و بی تفاوتی اورده و در ارتباط ها بیستر به منافع خود توجه میکنیم
چه این دوستی ها از نوع هم جنس یا با جنس مخالف باشد بیشتر به این سمت حرکت میکند که افراد به فکر بهره برداری از یکدیگرند.
به نظر می اید طبیعیست اما وقتی دقیق میشویم میبینیم خودش به نوعی فاجعه ای ایست
iranbanoo نوشته: من احساس میکنم در گیری های زندگی سردی و بی تفاوتی اورده و در ارتباط ها بیستر به منافع خود توجه میکنیم
چه این دوستی ها از نوع هم جنس یا با جنس مخالف باشد بیشتر به این سمت حرکت میکند که افراد به فکر بهره برداری از یکدیگرند.
به نظر می اید طبیعیست اما وقتی دقیق میشویم میبینیم خودش به نوعی فاجعه ای ایست
متاسفانه وقتی در دوستی ها بجای ما شدن،منیت مهم باشه همین روند پیش خواهد امد.
در ارتباطات با جنس مخالف خب الان اکثرشون بیشتر بر اساس منفعته و بوضوح این امردیده میشه.
تقریبا جمله ای که من از زبان 90درصد افراد شنیدم این بوده که چرا یه دوست پسر (یا عکسش دوست دختر)پیدا نمیکنی که یه سری از خرجهاتو اون بکشه؟یعنی بجای یک دوستی واقعی که افراد برای تسکین آلام همدیگه برقرار میکنن یک رابطه ی انگلی برقرار میشه و طبیعیه که این نوع روابطی مستحکم نخواهند بود.
خوب این اگر با توافق طرفین باشه شاید چندان هم بد به نظر نیاد.احتمالا اون کسی که حاضره منفعت طرفش رو داشته باشه قطعا در مقابل انتظاری داره و اون هم در هر حال در پی منفعت خودشه و به این طریق بهاش رو میپردازه.
اما فاجعه اون نقطه ای هست که طرف رو فریب بده و از دوستی و ارتباط سوء استفاده بشه.
فردی که یک یا دو بار به اصطلاح چنین رکبی بخوره خودش هم روش عوض میکنه و این انتقال پیش میره تا جایی که از دوستی و اعتماد اثری نمیمونه.
همه چیز سرد سرد و تمامی ارتباط ها به جبهه های جنگ شباهت پیدا میکنن.
این حتی در زندگی زناشویی هم میتونه وجود داشته باشه و چه بسا شدید تر
و حتی در ارتباط های کاری
سوءاستفاده از ارتباطات و دوستی ها و از همه مهمتر اعتماد طرف مقابل به نظرم بد ترین ظلمیه که یک انسان میتونه مرتکب بشه.
اما در این بین دوستی ها از هر رابطه ی دیگه ای مظلوم واقع میشن و اندک اندک از بین میرن
iranbanoo نوشته: خوب این اگر با توافق طرفین باشه شاید چندان هم بد به نظر نیاد.احتمالا اون کسی که حاضره منفعت طرفش رو داشته باشه قطعا در مقابل انتظاری داره و اون هم در هر حال در پی منفعت خودشه و به این طریق بهاش رو میپردازه.
اما فاجعه اون نقطه ای هست که طرف رو فریب بده و از دوستی و ارتباط سوء استفاده بشه.
فردی که یک یا دو بار به اصطلاح چنین رکبی بخوره خودش هم روش عوض میکنه و این انتقال پیش میره تا جایی که از دوستی و اعتماد اثری نمیمونه.
همه چیز سرد سرد و تمامی ارتباط ها به جبهه های جنگ شباهت پیدا میکنن.
این حتی در زندگی زناشویی هم میتونه وجود داشته باشه و چه بسا شدید تر
و حتی در ارتباط های کاری
سوءاستفاده از ارتباطات و دوستی ها و از همه مهمتر اعتماد طرف مقابل به نظرم بد ترین ظلمیه که یک انسان میتونه مرتکب بشه.
اما در این بین دوستی ها از هر رابطه ی دیگه ای مظلوم واقع میشن و اندک اندک از بین میرن
واقعیتی که در دوستیهای امروزی حاکمه و بوضوح دیده میشه همینه که بیشتر افراد تظاهر به دوستی میکنن و هدف تنها سوء استفاده از دوستیه.
iranbanoo نوشته: شاید خیلی بدیهی باشد.شاید همه از دوستی بدانیم...
اما واقعیت این است که خیلی از ما از همین دوستی ها ضربه ها خوردیم و ضربه ها زدیم...
با این وجود باز نام این ارتباط دوستیسیت.
با وجود داشتن دوستان خوب باز هم حد و حدود انان را نمیدانیم و حدو حدود خود را برای انان مشخص نکرده ایم.
هنوز با وجود رعایت هایی که میکنیم میرنجیم و میرنجانیم و وقتی میبینیم ضررش بیش ازمنفعتش است فاصله میگیریم.
گاها دوست داریم با دوستان باشیم اما صلاح میدانیم که نه...حتی اگر تنها باشم این کار را نخواهم کرد
دوستی مفهوم خود را از دست داده؟
چه نوع ارتباطیست؟
چرا با وجود صمیمیت ها و علاقه ها باز منجر به آزردگی ها و زخم های عمیق میشود؟
شاید در این جهت از تجربه های شخصی نیز گفتن خالی از لطف نباشد.
گرچه انتظار شنیدن واژه هایی چون ,توقع,اعتماد بیش از حد,تعادل رفتاری,ارتباط عقلانی و... را دارم
اما واقعیتش این است که تمام اینها را داشتن و در کنارش احساس صمیمیت کردن چندان آسان نیست
....

دوستی در خردترین تراز خود چیزی بیشتر از سود دو-سویه نیست. مانند یک معامله پایاپای که
شما یک چیزی میدهید و یک چیزی میگیرید، در دوستی هم شما یک چیزهایی میاورید و یک چیزهایی برداشت میکنید.

هر آینه، از دید فلسفی یا شاید روانشناسیک، اگر شما دقیقا بدانید که در یک دوستی چه چیزی میاورید و
چه چیزی برداشت میکنید، دیگر «دوست» نیستید، بیشتر «آشنا» یا همان Acquaintance یکدیگر به شمار میروید.

ارزشهای دوستی باید‌ از هر دو سو پوشیده باشند و تنها در تراز احساسی دریافت شوند.
کسی که شما کنار او احساس خوبی دارید و او کنار شما احساس خوبی دارد میشود دوستتان.


در کنار آن، ژرف‌ترین آزردگی روانیک را هم تنها کسی میتواند به شما بدهد که برایتان باارزش باشد، پس چرایی آن جای سخن ندارد.
به سخن دیگر، آزارنده‌ترین یادمان‌هایتان (خاطرات) را کسانی به شما میدهند که بهترین یادمان‌هایتان را با ایشان داشته‌‌اید.
این مسئله از لحاظ روانی هم به شدت بر روی فرد اثر میگذاره.
از جمع به مرور فاصله میگیره و ارتباط های فرمالیته بر رار میکنه.
وقتی این پروسه رو در ذهنم مرور میکنم میبینم هر یک از ما چه قدر در انجام چنین فاجعه ی رفتاری سهیم هستیم.
انگار ما هم بالاجبار از چنین قانونی پیروی میکنیم.
همون مثال معروف که :اگر نزنی میخوری.....!!!
مهر بد عزیز
حقیقت تلخیست و به نظرم منصفانه نیست.
این مسئله منطقیست که در یک ارتباط سود دوطرف تامین شود و هرکس بدانید به قول شما چه چیزی میاورد و چه چیزی میبرد.کاش در دوستی هم انقدر شسته رفته بود اما گویا دوستی از آن بابت که احساس ادمی درگیر است این تعادل به هم میخورد و هر کدام احساس بیشتری به خرج دهند بیشترین زیان را میبینند.
این هم دوستی نیست.این یک رابطه ی یک طرفه است که تنها توهم دوستی در ذهن فرد شکل میگیرد.
وقتی به فردی احساسی داریم و خالصانه و بدون هیچ چشم داشتی این احساس را برایش خرج میکنیم ایا انتظار غلطیست که چنین رفتاری از طرفمان ببینیم؟البته اگر داو دوستی دارد....
iranbanoo نوشته: مهر بد عزیز
حقیقت تلخیست و به نظرم منصفانه نیست.
این مسئله منطقیست که در یک ارتباط سود دوطرف تامین شود و هرکس بدانید به قول شما چه چیزی میاورد و چه چیزی میبرد.کاش در دوستی هم انقدر شسته رفته بود اما گویا دوستی از آن بابت که احساس ادمی درگیر است این تعادل به هم میخورد و هر کدام احساس بیشتری به خرج دهند بیشترین زیان را میبینند.

ایرانبانو جان من کی گفتم هر دو سو بدانند چه چیزی میاورند و برداشت میکنند!؟ من گفتم نباید بدانند!



iranbanoo نوشته: این هم دوستی نیست.این یک رابطه ی یک طرفه است که تنها توهم دوستی در ذهن فرد شکل میگیرد.
وقتی به فردی احساسی داریم و خالصانه و بدون هیچ چشم داشتی این احساس را برایش خرج میکنیم ایا انتظار غلطیست که چنین رفتاری از طرفمان ببینیم؟البته اگر داو دوستی دارد....

چیزی به نام بی چشمداشتی آنهم در دوستی نداریم. اگر راست میگفتید و هیچ چشمداشتی نداشتید، پس از رفتار پس‌زننده هم نباید آزرده میشدید، که انگار شده‌اید!!

گفتیم در دوستی هر دو سو یک چیزهایی میاورند و یک چیزهایی هم برداشت میکنند. برای اینکه پیوند
دوستی به پیوند بازرگانی ندگـرد، این دادوستدهای احساسی و .. باید پشت پرده و پنهان از چشم خودآگاه انجام شوند.

پیش‌پنداشت‌های نادرستی مانند «بی چشمداشتی» و نمیدانم «یکدلانه (خالصانه)» و .. هم تنها به دوستی آسیب میرسانند.

بهترین راه برای اینکه دریابیم کسی شایسته دوستی ماست یا نه احساسی است که هنگام بودن با وی داریم. اگر احساس بدی
بود، پس بهتره یا آنرا واکافته و شناخته و از میان برداشته، یا اینکه پیوند دوستی را گسسته و دنبال یکی دیگر رفت.

همانجور که میگویند، آمیختن کارهای سوداگرانه (business) و .. با دوستی هم سرانجام خوشی ندارد، چون در این
دسته از رفتارها هر کس باید خودآگاهانه سود و زیان خودش را بسنجند و این با دوستی جور نمیشود.

در انگلیسی برای همه این پیوندها نامهای جداگانه دارند که نشان از فرهنگ درست و آگاه آنها میدهد، در
پارسی و ایران ما هنوز به بیشتر این پیوندها میگوییم «دوستی» و این مایه‌ی لغزش‌های اندیشیک بسیاری هم میشود:


Friendship = دوستی: کسی که دوست ماست!
Relationship = پیوند: واژه‌ای generic که دربرگیرنده همه جور پیوند (رابطه) میشود.
Partnership = هنبازی: کسی که هنباز (شریک) ماست.
Sexual partnership = هنبازی جنسی: کسی که در پیوندهای جنسی هنبازیم.
Acquaintanceship = آشنایی؛ کسی که با وی آشناییم و رفتار دو-سویه ارجمندانه داریم.
Membership = هموندی؛ من و شما در این فروم هموندیم.
Classmate = همشاگردی؛ کسی که در آموزشگاه هست دوست نیست.
Companionship = همراه، همنشین؛ کسی که برای نمونه در پیاده‌روی شبانه با شما همراهی میکند، باز دوست شما نیست.
Fellowship = همراه؛ کسی که با وی گرایش‌های یکسان و هنبازی داریم.
Closeness = نزدیکی؛ کسی که با او نزدیکیم، ولی میتواند همچنان دوست ما نباشد. پدر، مادر، روانشناس.
Intimacy = همدمی، صمیمیت: کسی که صمیمی هستیم همچنان میتواند دوست ما نباشد.
...



بدید من با داشتن این مرزمندی‌های باریک در دسته‌بندی‌هایمان بجای «دوست خواندن» هر کس که دو روز با او بودیم، بسیاری از دشواری‌های ما خودبه‌خود برداشته میشوند.
صفحات: 1 2 3 4