مساله اینه که راه های زیادی برای انجام ناموفق یا بد بطوری که بزنیم خودمان را معلول یا فلج کنیم یا با یکی از دردناکترین شیوه های ممکن خودمان را بکشیم وجود دارد.
استشاق گازهایی مثل مونوکسید کربن یا روش موثر و دم دستر آن H2s هم خوبند
Mehrbod نوشته: من روی هم رفته دوست ندارم بمیرم، ولی اگر مردنم بایسته بود برگزینش (ترجیح) من یک مرگ بسیار بسیار دردآور و دراز است.
بدید من آن درد پایانی مایه این میشود که بتوانم زندگی را با همه خوشیهایش کنار گذاشته و مرگ را بپذیرم.
مهربد چرا همچین انتخابی میکنی؟اگر قرار باشه بمیری باید هر چه سریع تر این اتفاق بیوفته... چرا که تا زمانی که زنده ای، حتی اگر زجر هم بکشی باز هم حس زندگی در وجودت هست و دوست نداری از این زندگی دست بکشی و به دنبال روزنه ای برای بازگشت دوباره به زندگی هستی...
اما اگر در کوتاه زمانی بمیری دیگه نه فرصت توان یافتن برای پذیرش مرگ مهم است نه تو چیزی حس کردی که بخواهی آمادگی پیدا کنی!!!
بنده هم اصلا خیال مردن ندارم و برای خودم برنامه ها و آرزوها دارم. ولی فکر میکنم مرگ با داروهای بیهوشی همانند پیر سفر کرده مایکل جکسون
"رحمت الاسپاگتی علیه" بیدرد ترین مرگ ها باشه و بیشتر حس خواب عمیق رو به انسان بده.
Anarchy نوشته: مهربد چرا همچین انتخابی میکنی؟اگر قرار باشه بمیری باید هر چه سریع تر این اتفاق بیوفته... چرا که تا زمانی که زنده ای، حتی اگر زجر هم بکشی باز هم حس زندگی در وجودت هست و دوست نداری از این زندگی دست بکشی و به دنبال روزنه ای برای بازگشت دوباره به زندگی هستی...
اما اگر در کوتاه زمانی بمیری دیگه نه فرصت توان یافتن برای پذیرش مرگ مهم است نه تو چیزی حس کردی که بخواهی آمادگی پیدا کنی!!!
در مرگ کوتاه که فرایند گزینش چندانی نیست، رخ میدهد و پایان میابد آنارشی جان.
ولی مرگ زجرآور و بلند را نمیدانم. گمان میکنم درد از یک اندازهای که بیشتر شد سرانجام مرگ خواستنی شده و میتوان آن را آگاهانه پذیرفت.
هر کس به هر روی یک شیوهای دوست دارد، من هم دوست دارم با آگاهی هر چه بیشتر مرگ را بگزینم. اینکه در آن دمهای پایانی
بتوانم از همه خوشیها و از همه چیزهایی که در زنده بودن هست دست بکشم و سرانجام به نابودی هستیام خوشنودی بدهم.
روی هم رفته هر کس که عاشق شده باشد میداند که در همان عشق و دوری و دعوا هم گاه زمانهایی پیش میاید که مرگ براستی «خواستنی»
میشود، چرا که درد از آستانه برتابش (تحمل) آدمی بالاتر رفته و مغز تنها راه فرار را مرگ میبیند. بهمین ریخت آن دم پایانی هم درد زیاد خوب است.
Reactor نوشته: بنده هم اصلا خیال مردن ندارم و برای خودم برنامه ها و آرزوها دارم. ولی فکر میکنم مرگ با داروهای بیهوشی همانند پیر سفر کرده مایکل جکسون "رحمت الاسپاگتی علیه" بیدرد ترین مرگ ها باشه و بیشتر حس خواب عمیق رو به انسان بده.
ایشون رو پزشکشون با تجویز دوز بالای داروی propofol که داروی بیمارستانی و مخصوص اتاق عمل هست به دیار غیر باقی فرستاد....ولی حقیقتا اصلا چرا باید به دنبال مرگ بدون درد باشیم؟فرقی میکنه در نهایت؟
این همه قر و فر نداره که ! یه اسلحه بذارید روی شقیقه و بنگ ! هیچی هم نمیفهمید :e420:
Anarchy نوشته: ایشون رو پزشکشون با تجویز دوز بالای داروی propofol که داروی بیمارستانی و مخصوص اتاق عمل هست به دیار غیر باقی فرستاد....ولی حقیقتا اصلا چرا باید به دنبال مرگ بدون درد باشیم؟فرقی میکنه در نهایت؟
در نهایتش که فرق نمیکند ولی در مسیرش که همون اصل ماجراست خیلی توفیر دارد.مثل اینه که از یک جایی قراره خارج بشی مثلا در یک اتاقی،فرقی ندارد که پابرهنه از روی شیشه خورده رد بشی یا خیلی عادی و آروم؟!!
Russell نوشته: در نهایتش که فرق نمیکند ولی در مسیرش که همون اصل ماجراست خیلی توفیر دارد.مثل اینه که از یک جایی قراره خارج بشی مثلا در یک اتاقی،فرقی ندارد که پابرهنه از روی شیشه خورده رد بشی یا خیلی عادی و آروم؟!!
حالا که گفتی راسل جان یادم افتاد به صحنه مجازات وحشیانه اعدام یه انسان که با شیوه بالا کشیدن به وسیله جرثقیل تو ایران، درد وحشتناکی به اون فرد وارد میکنن...اعصابم حسابی خورد شد:e058:
Anarchy نوشته: حالا که گفتی راسل جان یادم افتاد به صحنه مجازات وحشیانه اعدام یه انسان که با شیوه بالا کشیدن به وسیله جرثقیل تو ایران، درد وحشتناکی به اون فرد وارد میکنن...اعصابم حسابی خورد شد
میگم یادمون رفت یادی از به سیخ کردن بکنیم
Russell نوشته: استشاق گازهایی مثل مونوکسید کربن یا روش موثر و دم دستر آن H2s هم خوبند
این روش من رو یاد یک آدم فرضی میندازه که تمام شیرهای گاز خونه رو باز میکنه تا یک خفگی لایت و یک مرگ آروم رو تجربه کنه و به محض اینکه خونه پر از گاز میشه ناگهان تلفن خونه به صدا در میاد...
:e420: