بهمنیار نوشته: دیدگاه نخست : در واقع محمد، محمد بوده و او را پیامبر اسلام نامیدن، لقبی که مسلمانان او را می نامند، باعث تحریک بیشتر می شود و بدرد دیگری نخورده و احترام بی خودیست.
از دیدگاه دیگر، یعنی دیدگاه دوم، نامیدن پیامبر اسلام مانند، این است که رامسس را فرعون بنامیم یا تازگی ها مبارک را نیز فرعون می نامیدند، البته از سوی رساناهای ایرانی. از سوی دیگر گوش مردم بیشتر با پیامبر اسلام آشناست تا محمد.
نگر شما در این باره چیست؟
Russell نوشته: خوب نام فامیل را هم اضافه کنید که اشتباه گرفته نشود،یعنی بشود "شناخت محمد ابن عبدالله"
البته نام محمد مانند آدولف است.هر چقدر هم آدولف داشته باشید وقتی میگویید آدولف همه ذهنشان میرود سراغ یک نفر.
من هم با دیدگاه جناب راسل گرامی موافقم؛
شناخت محمد ابن عبدالله (لعنت به خودش و اهل بیتش)
درود بر دوستان
چند گاهی، برای رخدادی که پیش آمد نتوانستم از شما دیداری داشته باشم.
گزارش کوتاهی از برگردان شناخت محمد بدهم تا از چند و چون کارها آگاه شوید
پیش از مهر ماه کمابیش نیمه ای از بخش نخست کتاب را برگرداندم و به اشتباه بدون این که آن را ویرایش کنم برای دکتر سینا فرستادم. نوشته ای که فرستادم چون ویرایش نشده و پر از غلط ها املایی و دستور زبانی بود. دکتر را پاک نا امید کرده و به من پاسخ داد که اگر این گونه است برگردان کتاب را رها نمایید و مجاز نیستید برگردان کنید. در این زمان تازه من به اشتباه خودم پی بردم که متن را جابجا فرستاده ام. پی گیری نمودم و دکتر را قانع ساختم که اشتباه فرستاده ام. و گفتم که تا اواخر مهر بخش نخست را خواهم فرستاد. که شوربختانه خودم از دور خارج شدم و کمابیش یک ماه نتوانستم هیچ کاری انجام دهم، به جای آن بازی ( Deus Ex: Human Revolution
) را به پایان رساندم.
عجب بازی بود به ویژه آخرش
ولی دوباره دست به کار شدم بخش نخست را کامل کرده ویرایش و بازبینی دوباره کردم و برای دکتر فرستادم. بهر حال موقعیت شکننده شد و هنوز نیز هست.
باری این گزارش کار من ولی در مورد کتاب
به طور کلی کتاب برای خواننده بیخدا نوشته نشده است. برای خواننده ای که در دموکراسی غربی زندگی می کند و دین دار نیز هست، بیشتر یهودی و ترسایی نوشته شده است. یعنی سرانجام در خواننده احساسی از مقایسه میان این سه دین ابراهیمی و پیامبران آن پدید می آید. (البته این ها نگرهای من است) از این نگر امید کمی هست که خواننده مسلمان به ویژه شیعه کششی برای خواندن آن پیدا کند. حدیث ها و روایات تاریخی کمابیش از صحاح سته هفت کتاب نامی سنی ها برگرفته شده است. ولی کتاب بسیار بسیار روشنگری هست. اگر کسی (مسلمانان) همت کرده و آن را بخواند بی گمان دیدگاهش در برابر دین اسلام دگرگون خواهد شد.
کتاب یک پیشگفتار و یک چکیده دارد که اندیشه خواننده را برای بقیه کتاب آماده می سازد. بخش نخست آن درباره زندگی نامه محمد است. مانند زاده شدن، دوران کودکی، همسرگزینی با خدیجه و . . . دروان کودکی که بسیار در سراسر زندگی انسان بسیار حساس است به دقت بررسی شده است. برای نمونه
نقل قول:زمانی که پیامبر اسلام به پنج سالگی رسید، تندرستی روانی محمد یک دلواپسی بزرگ برای خانواده پرورش دهندهی او گردید، از این رو وی را به آمنه پس دادند. آمنه هنوز شوهری پیدا نکرده بود، تا زمانی که حلیمه در باره رفتار شگفت انگیز محمد نگفته بود، گرایشی به باز پس گرفتن کودک نداشت. آنها کوشش داشتند از زمانی که محمد از شیر گرفته شده بود، در دو سالگی، وی را باز پس دهند، ولی هر بار آمنه پافشاری کرده که کودک را بیشتر نگه دارند. ابن اسحاق گفته های حلیمه را یادداشت نموده است: «پدر او [پسر خود حلیمه] به من گفت، 'نگرانم نکند این کودک دیو زده شده، پس او را به خانوادهاش برگردان، پیش از این که پیامد آن پدیدار شود. ' . . . او [مادر محمد] از من پرس و جو نمود چه رخ داده و مرا آسوده نگذاشت تا هنگامی که به وی گفتم. زمانی که از من پرسید میترسی که دیوزده شده باشد، پاسخ دادم بله.»(6)
داشتن پندارهای ترسناک برای کودکان غیر طبیعی نیست. پس آن چه برای محمد رخ داده و حلیمه و شوهر وی را نگران کرده باید به گونهی استثنایی هشدار دهنده بوده باشد. شوهر حلیمه گفته «نگرانم نکند این کودک دیو زده شده.» سالها بعد محمد از تجربه شگفت انگیز کودکی خود سخن گفته است. «دو مرد با جامه سفید و تشت طلایی پر از برف به سوی من آمدند. آنها مرا گرفته و بدن مرا شکافتند، سپس قلب مرا در آوردند و آن را باز نموده و از آن یک لخته سیاهی بیرون کشیده و دور انداختند. سپس قلب و بدن مرا تا زمانی که پاک شد، با برف شستند.»(7)
این بخش ها برای خواننده شیعه که متوجه خراب کاری های دینی هست باید بسیار جالب باشد . برای نمونه در جایی دیگر
نقل قول:محمد درباره مادر چندان سخن نگفته است. زمانی که مکه را گرفت، پنجاه و پنج سال پس از مرگ مادر، وی به سر آرامگاه آمنه در ابوا، جایی میان مکه و مدینه رفت و گریست. محمد به صحابه خودش گفت، «این آرامگاه مادر من است؛ خداوند اجازه داد تا از آرامگاه دیدن کنم. میخواستم دعا کنم، ولی استجابت نشد. پس مادرم را به یاد آوردم و خاطره های مهر او بر من چیره گشت و گریستم.»(8)
چرا خدا نباید بگذارد محمد برای مادرش دعا کند؟ چه کرده است که سزاوار بخشش نیست؟ چیزی درست نیست مگر این که گمان کنیم خدا دادگر نیست. روشن است که این موضوع به خدا ربطی ندارد. این محمد است که حتی پس از نیم سده بعد از مرگ او، نمیتواند مادرش را ببخشد. آیا مادرش را چون زنی سرد بی عاطفه به یاد میآورده است؟ آیا از مادرش دلخور بوده و دچار زخمهای ژرف روحی که هیچ گاه بهبود نیافته، بوده است؟
یا
نقل قول:محمد هیچ شغل آبرومندی پیدا نکرد. در این سالها، چوپانی چند تا گوسفند، کاری که ویژه دختران بود و عربها آن را کاری غیر مردانه به شمار میآوردند، را بر عهده داشت.
یا
نقل قول:در جهان خیالی، دور از دسترس دیگران، محمد، دیگر کودکی ناخواسته که از آغاز زندگی، خود را چنین دیده بود، نبود، بلکه دوست داشتنی، با ارج، ستایش شده، و حتی ترسناک بود. زمانی که واقعیت سخت میشد و تنهایی به او فشار میآورد، او به جهان خیالی پناه میبرد. در این جهان دل انگیز، او میتوانست هر کسی که میخواهد باشد. او باید این جهان را در زمانی که بسیار کم سن بوده، یافته باشد، زمانی که وی با خانواده دایه خویش زندگی میکرد و روزهای بلندی را در بی کسی و بیابان سپری مینمود. این جهان آرمانی و آسوده پندارها، چون پناهگاهی، برای بیشتر زندگی برای او ماند. جهان خیالی به همان اندازه این جهان واقعی مینمود، ولی خوشتر. همسر خویش را با نگهداری نه کودک در خانه تنها میگذاشت، و به غارهای پیرامون مکه میرفت و روزهای خویش را با کناره گیری از جهان، پیچیده شده در اندیشه های و پندارهای خوش خودش، میگذراند.
در این بخش بر پایه رفتارها و گفتارها، روان شناسی محمد گفته می شود.
(البته چون از سوی نویسنده پروانه داده نشده و ایشان در حال بررسی هستند تا تایید بخش نخست نرسیده نمی توان مانور بسیاری داد)
نقل قول:حدیث ها و روایات تاریخی کمابیش از صحاح سته هفت کتاب نامی سنی ها برگرفته شده است. ولی کتاب بسیار بسیار روشنگری هست.
صحاح سته همانطور كه از نامش پيداست شش كتاب است كه البته دو كتاب معتبر ديگر (مسند احمد بن حنبل و موطا مالك) نيز در كنار اين شش كتاب استفاده ميشود.
در یک سرچشمه معتبری درباره محمد آمده بود که در عربستان آن زمان، با گرفتن زهر (venom) مورچه، مواد توهمزا
درست میکردند و محمد نیز به احتمال بسیار زیادی، توهمات گوناگون رسالت پیامبری خود را با مصرف آن تقویت میکرده است
گرفتن داروهای توهمزا از زهر مورچگان ریشه دینی و تاریخی بس درازی هم دارد:
http://www.ethnografica.com/kevingroark/...tract.html
کلیدواژههای جستجو:- hallucinogenic ants
- ants venom eating hallucination
Babak نوشته: صحاح سته همانطور كه از نامش پيداست شش كتاب است كه البته دو كتاب معتبر ديگر (مسند احمد بن حنبل و موطا مالك) نيز در كنار اين شش كتاب استفاده ميشود.
گمان کنم از این داروهایی که از شاش مورچه (همان که مهربد در پست بالا گفته ) گرفته اند تزریق کرده بودم چون می دانستم که هفت تا است و همه جا هم خواندم هفت تا ولی خودم نوشتم شش تا
ولی از گفته شما سپاسگذارم
مهربد نوشته: ر یک سرچشمه معتبری درباره محمد آمده بود که در عربستان آن زمان، با گرفتن زهر (venom) مورچه، مواد توهمزا
درست میکردند و محمد نیز به احتمال بسیار زیادی، توهمات گوناگون رسالت پیامبری خود را با مصرف آن تقویت میکرده است
گرفتن داروهای توهمزا از زهر مورچگان ریشه دینی و تاریخی بس درازی هم دارد:
http://www.ethnografica.com/kevingro...rabstract.html
سراسر کوشش دکتر سینا و بار و بر آن، که کتاب شناخت محمد را می توان نتیجه آن دانست، این است که این فرد یک بیمار بوده و بدبختانه همزمان شدن رویدادها (که یکی از با ارج ترین آن ها همسرگزینی با خدیجه که خود او هم بیمار بوده هست) مایه آن شده که دینی به نام اسلام پا بگیرد. روشن است که برخی مواد توهم زا یا روانگردان هستند. ولی در این مورد تا جایی که من دیدم به کارگیری دارو نبوده است. مانند زمان کنونی که کسی به نام احمدی نژاد هست و افرادی پشت پرده مانند رحیم مشایی یا پسر خامنه ای روشن نیست کدام یک دستور دهنده هستند و کدام یک فرمانبر
Russell نوشته: خوب نام فامیل را هم اضافه کنید که اشتباه گرفته نشود،یعنی بشود "شناخت محمد ابن عبدالله"
من نیز اکثر اوقات از نام "محمد بن عبدالله" استفاده می کنم ..
احساس می کنم لفظ پیامبر اسلام یه جور احترام به این شخص هست .. گرچه گهگاه در مناظره های رودررو با مذهبی های متعصب کم و بیش پیش اومده که ایشون رو پیامبر اسلام هم خطاب کرده باشم
بهمنیار نوشته: درود بر همگی
خوب امشب شب بزرگی بود! ما به یاری امام حسین برگردان کتاب شناخت محمد را به پایان رسانده و به سوی نویسنده فرستادیم
این خبر خوب
خبر خوبتر این که یک ماه می رویم می خوابیم البته برای خودم و اگر روزی توانستیم و ایران را آزاد کردیم بی گمان سیستم مهربد را برای بازی وام خواهیم گرفت البته اگر اجازه دهد
از دوستان برای دلگرمی هایی که به من دادن سپاسگزارم :e303:
گمان کنم که دکتر سینا کسی را یافته که برگردان من را بخواند و ویرایش نماید هنوز این شخص با من تماس نگرفته است
به به، درود به بهمنیار، یار دیرینه و همیشه ناپیدا :e405: :e303:
ما از کجا میتوانیم بخوانیم؟
بهمنیار نوشته: اگر کسی بازی darksider 2 را بازی نکرده بایسته است که سری به گیم بزند به گمان نگرش را دگرگون خواهد کرد
باری امشب ما را ماه گرفته و اسپم می فرستیم
کار بس پسندیدهای میکنی.
darksiders 2 را هم نگریستم، به نگر بازی خوبی میاید!
من این چند گاهه درگیر این بودم:
Borderlands 2 - WiKi
چند روز پیش هم که آروزی ما هسییایید (realized
) و Hitman بیرون آمد! به امید اسپاگتی این پایان هفته هم سراغ آن میرویم.
برای gamer ها روزهای خوبیه ... :e057:
کافر نوشته: من نیز اکثر اوقات از نام "محمد بن عبدالله" استفاده می کنم ..
احساس می کنم لفظ پیامبر اسلام یه جور احترام به این شخص هست .. گرچه گهگاه در مناظره های رودررو با مذهبی های متعصب کم و بیش پیش اومده که ایشون رو پیامبر اسلام هم خطاب کرده باشم
به گفت دوستان، "پیقنبر" اسلام