Ouroboros نوشته: مشکل از فلسفه نیست، مشکل از فلسفیدن ِ ماست.
کلا این مسائل به مراتب شخصیتر از آن هستند که ما قادر به صدور احکامی چنین جامع پیرامون ِ آنها باشیم، با وجود این من تصور میکنم سرآمدی در هوش و دانش قطعا میزانی مشخص از غرور و پیرو ِ آن بیزاری از حماقت را در پی خواهد داشت. به گمان ِ من «دلیل» این پدیده غرق شدن در افکار ژرف و والا نیست، اینست که آدم به محض ِ آنکه سرش به تنش ارزید، از آنچه عوامالناس دیپلمه دربارهاش میاندیشند فارغ میشود و به جای تلاش برای رفتن به ویترین «آدمهای_از بعد اجتماعی_موفق» میکوشد آنطورکه میپسندد و راحت است زندگی بکند، و یک چیز ِ تقریبا عمومی اینست که آدم با موی ژولیده و ریش ِ نتراشیده و شغل ِ کمتر مزاحم به مراتب آسودهتر است تا آرایشگاه ِ هفتگی و صورت ِ سه تیغ و حرفهای با پرستیژ و درآمد(و طبعا مسئولیت)بالا. آدم ِ حسابی در بند ِ تائید ِ آقای مهندس ِ همسایه و خانم دکتر فامیل نمیتواند باشد، که اگر باشد دیگر آدم حسابی نیست!
یعنی انسانی که تمیز و شیک از خونه بیرون بیاد و به نیازهای اساسی زندگی توجه کنه آدم دهن بین و بدرد نخور و خنگیه؟ و موجودی که با چهره ی درب و داغون در اجتماع ظاهر بشه با هوش و آدم حسابیه؟
نقل قول:در بازگشت به بحث: ما در ایران قشری عینی و واقعی به نام «خردگرا» نداریم، یک جنبش ِ روشنفکری دانشگاهی است که پوپر میخواند و چایکوفسکی گوش میکند و پیرو ِ محرک نسلی ِ خود لامذهب است و به علم بیشتر از دین احترام میگذارد، یک روشنفکر حاشیهای داریم که فوکو میخواند و نامجو گوش میکند و سیگار میکشد و پیرو محرک نسلی ِ خود لامذهب است و به علم با تردیدی پستمدرنیستی نگاه میکند. اغلب فکر میکنم صد سال بعد جوانهای نزدیک سی سال دربارهی جوانهای نزدیک سی سال ِ زمان ما چه فکری خواهند کرد. ما از هرچه در غرب دارند(از طیاره و طلبه و طبیب گرفته تا روشنفکر و خردگرا و هنر)، یک کاریکاتورش را داریم.
خیلی از لامذهبان عزیز نه پوپر و فوکو رو میشناسند نه چایکوفسکی!! فکر نمیکنم تغییر مذهب برای کسی بازی بوده باشه که بخواد از مد تبعیت کنه!! برای بازی و سرگرم شدن و روی مد بودن و جلب توجه خیلی کارهای دیگر هم میشه کرد...
Reactor نوشته: یعنی انسانی که تمیز و شیک از خونه بیرون بیاد و به نیازهای اساسی زندگی توجه کنه آدم دهن بین و بدرد نخور و خنگیه؟ و موجودی که با چهره ی درب و داغون در اجتماع ظاهر بشه با هوش و آدم حسابیه؟
هر چیزی را با این لحن بگویید مسخره میشود،
حکم من این نبود، از آنچه من گفتم این منتج نمیشود که هرکس ظاهری آراسته دارد فلان است و هرکس ظاهری ژولیده دارد بهمان. این بود که اصولا فردیت مستقل با اهمیت دادن به نظر دیگران در تعارض است. آدم واقعا باهوش، کسی که واقعا تحصیل کرده(و نه کسی که تحصیل او را کرده)و کسی که در یک کلام سرش به تنش بیارزد، برای خوشآمد دیگران روزی نیم ساعت جلوی آینه وقت نمیگذارد چون اصولا برای نظر دیگران آنقدر احترام قائل نیست، نه آنکه «اصلا» احترام قائل نباشد_که البته این تیپ آدم هم زیاد دیدهام_، «آنقدر» احترام قائل نیست که آسودگی خیال خود را برای آنها به خطر بیاندازد.
هزاران استثنا برای این حکم هست، مثل کسانی که برای خوشآمد خودشان این کار را میکنند و..، برای همین هم ابتدای آن پست گفتم این نظریست بسیار کلیگویانه. پیرو ِ این تز ممکن است آنچه شما در بخش دوم پیام خودتان گفتید هم اصالت پیدا بکند، اینکه آدمهای خوشتیپ و کلا از نظرگاه اجتماعی «پسندیده» آدمهایی هستند که تائید برای بودن آنطورکه هستند را نزد دیگران جستجو میکنند.
ولی من چنین عقیدهای ندارم، این ارائهی یک باور نیست، ارائهی درک من از واقعیت اجتماعی ِ ایران بود.(یعنی من فکر نمیکنم که این حالت «درست/نادرست» مسائل است، هیچ موضعی نگرفتهام، بلکه میگویم این حالت «موجود» مسائل است.). مثلا در اروپا کروات بخشی از لباس رسمی مردم است، اما در ایران نوعی اعلام تعلق به یک طرز فکری خاص، طبقهی اجتماعی خاص و روش زندگی ِ خاص.
نقل قول:خیلی از لامذهبان عزیز نه پوپر و فوکو رو میشناسند نه چایکوفسکی!! فکر نمیکنم تغییر مذهب برای کسی بازی بوده باشه که بخواد از مد تبعیت کنه!! برای بازی و سرگرم شدن و روی مد بودن و جلب توجه خیلی کارهای دیگر هم میشه کرد...
تغییر مذهب یا لامذهبی که برابر با خردگرایی نیست، آدمی که اندیشیده مذهب را ترک کرده میشود خردگرا، و خردگرای لامذهبی که به طور سیستماتیک نقش مذهب در جامعه را انکار میکند و قصد همراه کردن باقی مردم با خود را دارد اسمش میشود روشنفکر ِ لامذهب.
مشکل من پیروی کردن یا نکردن از مد نیست، ما در جهان لطیفهها زندگی میکنیم، و یکی از لطیفههای موجود هم مُد شدن تقبیح ِ پیروی کردن از مد است! کلا با هیچ «باور» یا «عمل» به خصوصی مشکلی ندارم، جلب توجه، مدگرایی، خریت، مذهب زدگی و مذهب گریزی.. یک بار در تاپیک «چگونه به باورهای امروز خود رسیدید» گفتم که مشکل ِ من با نوع برخورد ِ انسان ایرانی با عقایدش است نه چیستی ِ آنها، افراط و تفریط تا سرحد جنون. در این مملکت حد وسط و یک قشر ِ قدرتمند از آدمهای میانهرو وجود ندارد(مثلا کسی که مسلمان نیست، اما هر مسلمانی را یک راس الاغ نمیپندارد، یا کسی که مسلمان است و خواستار اعدام هرکس به ریش پیامبرش خندید نیست). آدمهای متعدد این چنینی در ایران هستند، اما نتوانستند یک گروه عینی اجتماعی را تشکیل بدهند.
Reactor نوشته: خوب؟
راکتور گرامی از بنیاد دشواری که ما در پی آن بودیم به هیچ چیز این دنیا کار نداشت مگر به آواتار شما،
از این گذشته گمان کنم در تالارهای دیگر چندان رفت و شدی نداشته اید چون اگر هر جا دیگری بدین گونه پاسخ پرسشی را می دادید به شما گفته می شد که حمله به شخص نکنید. من در پست گفتم که دشواری کمابیش حل شده و چون شما پوستر را دستکاری کرده اید مایه برداشت اشتباه شده است .
Nâxodâ نوشته: روزهایی که آدم بیرونه و به کارهای دلخواهش نمیرسد, واقعا زودخوابیدن چون دورریختنِ زندگی میماند.
بله . براستی چنین است . حسرت از اینکه یک روزِ کامل به کلی نابود شود، نمیگذارد آدم دل به خوابیدن بدهد و همینجور بیدار میماند تا یک کاری که دلش خواست بکند .
البته من کلا آدم کمخوابی هستم و روزی 5 تا 6 ساعت بیشتر نمیخوابم!
تفاوتِ عمرِ کسی که در روز هشت ساعت میخسبد با کسی که در روز 5 ساعت میخسبد(اگر هر دو هفتاد سال عمر کنند) : هشت سال و اندی! یعنی شخصی که پنج ساعت در روز میخسبد پس از هفتاد سال ، بیش از 8 سال و نیم بیشتر زیسته است!
پ.ن:ناخدای گرامی، آواتارتان، سیمای مردی مضطرب یا پریشان یا آشفته را در ذهنم به تصویر میآورد(به خصوص که این عکس تار هم هست) که به کلی با شخصیتِ شما در فروم در تضاد است! شخصیتی که توام با نظم و اطمینان و آراستگی (حداقل در نوشتار ) است!
Fox نوشته: بله . براستی چنین است . حسرت از اینکه یک روزِ کامل به کلی نابود شود، نمیگذارد آدم دل به خوابیدن بدهد و همینجور بیدار میماند تا یک کاری که دلش خواست بکند .
البته من کلا آدم کمخوابی هستم و روزی 5 تا 6 ساعت بیشتر نمیخوابم!
تفاوتِ عمرِ کسی که در روز هشت ساعت میخسبد با کسی که در روز 5 ساعت میخسبد(اگر هر دو هفتاد سال عمر کنند) : هشت سال و اندی! یعنی شخصی که پنج ساعت در روز میخسبد پس از هفتاد سال ، بیش از 8 سال و نیم بیشتر زیسته است!
من بدبختانه از همانهایی هستم که بیشتر از ١٠ ساعت هم میخوابند! ((:
برای جبرانش گاهی روشنخوابی میکنم:
تجربیات شما پیرامون رویاها
Fox نوشته: پ.ن:ناخدای گرامی، آواتارتان، سیمای مردی مضطرب یا پریشان یا آشفته را در ذهنم به تصویر میآورد(به خصوص که این عکس تار هم هست) که به کلی با شخصیتِ شما در فروم در تضاد است! شخصیتی که توام با نظم و اطمینان و آراستگی (حداقل در نوشتار ) است!
فرتوری[sup][aname="rpa59f421c4e6d34cdf90712b1f1efe52bf"][[/aname][anchor="pa59f421c4e6d34cdf90712b1f1efe52bf"]1][/anchor][/sup] از خواننده David Bowie است که اینجا یک خرده نوشته بودم:
پاتوق شب نشینی - برگ 224
Mehrbod نوشته: samking نوشته: نمایار مهربد دگرگون شده ...!!!
کی هست حالا؟
سپاس:
David Bowie - WiKi
بیدینِ دوجنسگرا با سدایی بس خواستنی و منحرف در چند چیز و اندیِ دیگر، الگویی خوب برای خدا ناباوران (:
تاریِ آن را خودم دادهام تا کارکرد
نمایاریک[sup][aname="rpa9ace51c450914c0db19bd871baa1d3aa"][[/aname][anchor="pa9ace51c450914c0db19bd871baa1d3aa"]2][/anchor][/sup] بیابد, که تنها فرتور از یک چهرهیِ دیگر نباشد و بتوان با اندکی پنداشت نویسندهیِ زنده را آنسو دید.
چنانکه از گفتآورد هم بالا میبینید, این آراستگی نوشتاری مرا به هیچ روی نمیتوان به بیرون هم گستراند, من خودم را ساختارشکن و آشوبدوست میبینم و
از چیزهای منظم (
سامانمند[sup][aname="rpa482576b4dfc94247b2b0fc0ab1300b34"][[/aname][anchor="pa482576b4dfc94247b2b0fc0ab1300b34"]3][/anchor][/sup]) و دفتر و دستکی و ماشینوار بی اندازه بیزارم; بوروکراسی را نمونهوار دست من بود همراه با کاغذهایش به آتش میکشیدم!
David Bowie را هم بجدا از سدایش برای همین سرشت ساختارشکنانهاش میپسندم.
پ.ن.
نکتهیِ گیرا اینکه نگارش و شخصیتِ یکی از هموندان[sup][aname="rpa3f889807a05240dd9031b3cc2e6bd80d"][[/aname][anchor="pa3f889807a05240dd9031b3cc2e6bd80d"]4][/anchor][/sup] دیگر امان Ouroboros را هم مینگریستید در نوشتار و سخن بی اندازه سامانمند است, ولی بسرشت یک آنارشیست راستین!
----
[aname="pa59f421c4e6d34cdf90712b1f1efe52bf"]1[/aname]. [anchor=rpa59f421c4e6d34cdf90712b1f1efe52bf]^[/anchor] Fartur || فرتور: عکس; بگرایند برگرفته از پرتو loghatnameh.com picture
[aname="pa9ace51c450914c0db19bd871baa1d3aa"]2[/aname]. [anchor=rpa9ace51c450914c0db19bd871baa1d3aa]^[/anchor] nemây+âr+ik::Nemâyârik || نمایاریک: آواتاری avatar-like
[aname="pa482576b4dfc94247b2b0fc0ab1300b34"]3[/aname]. [anchor=rpa482576b4dfc94247b2b0fc0ab1300b34]^[/anchor] sâmân+mand::Sâmânmand || سامانمند: منظم; دارای ساختار بسامان Ϣiki-En organized
[aname="pa3f889807a05240dd9031b3cc2e6bd80d"]4[/aname]. [anchor=rpa3f889807a05240dd9031b3cc2e6bd80d]^[/anchor] Hamvand || هموند: عضو Ϣiki-En, Dehxodâ member
Nâxodâ نوشته: تاریِ آن را خودم دادهام تا کارکرد نمایاریک[2] بیابد, که تنها فرتور از یک چهرهیِ دیگر نباشد و بتوان با اندکی پنداشت نویسندهیِ زنده را آنسو دید.
چنانکه از گفتآورد هم بالا میبینید, این آراستگی نوشتاری مرا به هیچ روی نمیتوان به بیرون هم گستراند, من خودم را ساختارشکن و آشوبدوست میبینم و
از چیزهای منظم (سامانمند[3]) و دفتر و دستکی و ماشینوار بی اندازه بیزارم; بوروکراسی را نمونهوار دست من بود همراه با کاغذهایش به آتش میکشیدم!
David Bowie را هم بجدا از سدایش برای همین سرشت ساختارشکنانهاش میپسندم.
بینظمی خواستنیترین چیزیست که من میشناسم . خانهام را مرتب تحمل نتوانم کردن! زندگیام اگر پر از کارهای منظم و روزمره و همیشگی باشد، بی هیچ تردیدی کارم پس از چند ماه به جنون خواهد کشید .
صاحبِ فرتور را پیش از این نمیشناختم. یکی دو آهنگش را از اینترنت میگیرم و مینیوشم! اما همچنان به نظرم قدری اضطراب و دلهره در سیمای آن شخص نمایان است که با اعتماد به نفس و اطمینان شخصِ ناخدای دفترچه اختلافِ غیرقابلِ انکار دارد.
البته به هر روی نگر شخصی است گرامی.
اکنون پرسشی که دارم این است که به نگرتان این آواتارِ من موجبِ تبلیغِ سیگار نمیشود؟ آیا زیرِ هژدهسال هم اینجا رفت و آمد میکند؟
Fox نوشته: اکنون پرسشی که دارم این است که به نگرتان این آواتارِ من موجبِ تبلیغِ سیگار نمیشود؟ آیا زیرِ هژدهسال هم اینجا رفت و آمد میکند؟
١٠٠% میشود,
زیرا هژدهسال هم نداریم, ولی ١٩ و ٢٠ به گمانم چندتایی باشند! ((:
Fox نوشته: بینظمی خواستنیترین چیزیست که من میشناسم . خانهام را مرتب تحمل نتوانم کردن! زندگیام اگر پر از کارهای منظم و روزمره و همیشگی باشد، بی هیچ تردیدی کارم پس از چند ماه به جنون خواهد کشید .
صاحبِ فرتور را پیش از این نمیشناختم. یکی دو آهنگش را از اینترنت میگیرم و مینیوشم! اما همچنان به نظرم قدری اضطراب و دلهره در سیمای آن شخص نمایان است که با
کارهایِ این آلبوم
نیوشیدنی[sup][aname="rpaa8acdb1ea9d240ec935cad3aee483248"][[/aname][anchor="paa8acdb1ea9d240ec935cad3aee483248"]1][/anchor][/sup] است: Hours 1999
ولی آنچنان هم خوب نیستند, بیشتر برای من هرکدام اشان یادآور
ویرهای[sup][aname="rpae60df435da0c4f67a75ad362c417e67b"][[/aname][anchor="pae60df435da0c4f67a75ad362c417e67b"]2][/anchor][/sup] بسیار خوشایندی هستند.
Fox نوشته: اعتماد به نفس و اطمینان شخصِ ناخدای دفترچه اختلافِ غیرقابلِ انکار دارد.
البته به هر روی نگر شخصی است گرامی.
من از بسیار پیشتر این
گفتآوردِ[sup][aname="rpa799c3101496e4bacb298869a72462a32"][[/aname][anchor="pa799c3101496e4bacb298869a72462a32"]3][/anchor][/sup] «راسل» را بخوبی آویزهیِ گوش کردهام:
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wise people so full of doubts.
برای همین در رفتار بیرونیام میکوشم هرگز سستی و ناخودباوریِ بیجا نـنِـمایانم, ولی در درون مانند هر خردگرایِ دیگر میکوشم تنها
فرنود[sup][aname="rpa54b0a943743e479a84492715b2b05174"][[/aname][anchor="pa54b0a943743e479a84492715b2b05174"]4][/anchor][/sup] (و گُمان) روشنگرِ راه ام باشند (تنها یکی دوجا استثنا رد میکنم).
اکنون که اینجاییم اندکی هم دربارهیِ آواتار خودتان و چراییِ گزینش اش بنویسید. به من که
سهُش[sup][aname="rpa3f0990ef1f744bfa80472bb88ed8992c"][[/aname][anchor="pa3f0990ef1f744bfa80472bb88ed8992c"]5][/anchor][/sup] relaxation (بهتر بگوییم, chillaxation) خوبی میدهد! (:
Mary Kuzmenkova؟
----
[aname="paa8acdb1ea9d240ec935cad3aee483248"]1[/aname]. [anchor=rpaa8acdb1ea9d240ec935cad3aee483248]^[/anchor] Niyušidan || نیوشیدن: گوش فرا دادن to listen
[aname="pae60df435da0c4f67a75ad362c417e67b"]2[/aname]. [anchor=rpae60df435da0c4f67a75ad362c417e67b]^[/anchor] Vir || ویر: حافظه; یاد; memory
[aname="pa799c3101496e4bacb298869a72462a32"]3[/aname]. [anchor=rpa799c3101496e4bacb298869a72462a32]^[/anchor] goft+âvardan::Goftâvardan || گفتاوردن: نقل قول کردن Ϣiki-En to quote
[aname="pa54b0a943743e479a84492715b2b05174"]4[/aname]. [anchor=rpa54b0a943743e479a84492715b2b05174]^[/anchor] Farnud || فرنود: استدلال; منطق; دلیل Ϣiki-En reason
[aname="pa3f0990ef1f744bfa80472bb88ed8992c"]5[/aname]. [anchor=rpa3f0990ef1f744bfa80472bb88ed8992c]^[/anchor] Sohidan || سهیدن: حس کردن to sense
Nâxodâ نوشته: من از بسیار پیشتر این گفتآوردِ[3] «راسل» را بخوبی آویزهیِ گوش کردهام:
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wise people so full of doubts.
برای همین در رفتار بیرونیام میکوشم هرگز سستی و ناخودباوریِ بیجا نـنِـمایانم, ولی در درون مانند هر خردگرایِ دیگر میکوشم تنها فرنود[4] (و گُمان) روشنگرِ راه ام باشند (تنها یکی دوجا استثنا رد میکنم).
سخنِ راسل در این مورد شامل اطمینان و اعتماد به نفس در همه حالاتش نمیشود و تنها نوعِ کذاییاش را دربر میگرد . من به شکگرایی نگرشِ مثبتی ندارم و انسانِ شکگرا در نگرم پیرمردِ عصا به دستی است که هر قدمش به جلو یک سال به طول میانجامد . البته منظورم از نداشتنِ نگاهِ مثبت به شکگرایی، به خودِ شک مربوط نمیشود بلکه به «گرایی»اش ربط دارد. اطمینان به خود هم چیز خواستنیای است و به قولی گاهی خوب است در برابرِ برندهترین منطقها هم مقاومت کنیم و به آن شاخ بزنیم!
Nâxodâ نوشته: ١٠٠% میشود,
زیرا هژدهسال هم نداریم, ولی ١٩ و ٢٠ به گمانم چندتایی باشند! ((:
هنوز از این آواتار لذت میبرم ولی حتما زودتر از آنکه از آن سیر شوم و زمانی که همچنان از آن لذت میبرم ، تغییرش میدهم .
Nâxodâ نوشته: اکنون که اینجاییم اندکی هم دربارهیِ آواتار خودتان و چراییِ گزینش اش بنویسید. به من که سهُش[5] relaxation (بهتر بگوییم, chillaxation) خوبی میدهد! (:
ظرافتِ زنانه، سادگی در عین زیبایی، بیخیالی خردمندانه، روحی که میخواهد دمی بارِ هستی رهایی یابد، همذاتپنداری با سوژهای که تنهاییاش را با سیگار قسمت میکند، خستگی از همه چیز و همه کس و همچنین رنگبندیِ چشمنواز از دلایلیست که این فرتور را برگزیدهام. البته صاحبِ فرتور چندان مدِ نظرم نبود، بلکه بیشتر خودِ فرتور و فضای (اسپاشِ) روحی روانیِ فرتور مدنظرم بود .
پ.ن : گرامی، سهش را قبلا جایی دگر به معنایی دگر دیدهام . آیا به خطا رفتهام و شما از چماش اطمینانِ خاطر دارید؟
داستان این نمایار چیه [MENTION=313]iranbanoo[/MENTION]؟
پارسیگر
اعتراف میگیرید؟:))
شما چی برداشت میکنید؟