محمد برای ترويج و تيليغ ادعای خودش مجبور به مبارزه با عقايد انسانهای معاصر خود بود. در اين جستار اين تجربه از لابلای قرآن و كتابهای تاريخی بيرون آورده ميشود.
اولين مشكلی محمد اين بود كه بيشتر افراد آنزمان ميگفتند ما دين و آيين پدرانمان را ترك نمكنيم و بشدت روی آيين پدرانشان تعصب ميورزيدند و حاضر نبودند به سخنان محمد گوش كنند. اين گفتگوها در بسياری از آيات منعكس شده است:
چون به ايشان گفته شود كه از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد، گويند: نه، ما به همان راهى مىرويم كه پدرانمان مىرفتند. حتى اگر پدرانشان بيخرد و گمراه بودهاند. (بقره/170)
و چون به ايشان گويند كه به آنچه خدا نازل كرده است و به پيامبر روى آوريد، گويند: آن آيينى كه پدران خود را بدان معتقد يافتهايم ما را بس است. حتى اگر پدرانشان هيچ نمىدانستهاند و راه هدايت نيافته بودهاند؟ (مائده/104)
چون كار زشتى كنند، گويند: پدران خود را نيز چنين يافتهايم و خدا ما را بدان فرمان داده است. بگو: خدا به زشتكارى فرمان نمىدهد. چرا چيزهايى به خدا نسبت مىدهيد كه نمىدانيد؟ (اعراف/28)
گفتند: آيا آمدهاى تا ما را از آن آيين كه پدرانمان را بر آن يافتهايم منصرف سازى تا در زمين سرورى يابيد؟ ولى ما به شما ايمان نمىآوريم. (يونس/78)
و چون به آنها بگويند: از آنچه خدا نازل كرده است متابعت كنيد گويند: نه، ما از آيينى كه پدران خود را بر آن يافتهايم متابعت مىكنيم. اگر چه شيطان به عذاب آتششان فراخوانده باشد. (لقمان/21)
نه، مىگويند: پدرانمان را بر آيينى يافتيم و ما از پى آنها مىرويم. (زخرف/22)
بدين سان، پيش از تو، به هيچ قريهاى بيمدهندهاى نفرستاديم مگر آنكه متنعمانش گفتند: پدرانمان را بر آيينى يافتيم و ما به اعمال آنها اقتدا مىكنيم. (زخرف/23)
خود محمد بن عبدالله بت شکن بوده و چپ و راست به دین این و اون توهین می کرده ، اونوقت توقع داشته دیگران به بت اون ها (الله) احترام بذارن و کسانی که رعایت نمی کردند رو به جرم توهین به مقدسات گردن می زدند ! درست همین کاری که مسلمین متعصب دارن در کشورهای جهان سومی دارن انجام میدن !
عربهای پیش از اسلام از یک دیدگاه آدمهای بهتری از مسلمانها بودند.
آنان اهل سازش (تساهل و تسامح) بودند و به باورهای دیگران کاری نداشتند. در خانه ی کعبه هر کس خدای خودش را نیایش میکرد. آنها گرچه یک فرهنگ ساده ی بیابانی داشتند ولی به اصول اخلاقی پایبند بودند. برای نمونه در ماههای "حرام" دیگر دنبال چپاول نبودند. بنا برین اسلام آنان را واپس تر برد.
محمد در سالهای آغازین نرم بود و بیشتر شعر میسرود. آنگاه میگفت : لکم دینکم و لی الدین یا لأکراه فی الدین ...
در انزمان او بیشتر میکوشید که یهودیها به او ایمان بیاورند. که شاید از آن راه عربها هم دنبال روی میکردند.
ولی نزدیک به سیزده سال "موعظه ی نرم" کاری از پیش نبرد. کم کم آغاز به توهین به خدایان دیگران کرد. و همین شد که ناچار شبانه از مکه گریخت.
هنوز در مدینه هم با یهودیان سر سازش بود و پیمان دوستی بسته بود تا آن شد که از رهزنی و کاروان زنی از عربها گروههای پر شماری به او پیوستند.
در این زمان نقشه ی محمد در باره ی یهودیان دگر شد. پیشتر که مسجد اقصی قبله بود, برداشت و خانه ی کعبه را جایگزین کرد. با این کار ناخشنودی خودش را با یهودیان
نشان داد و خشنودی عربها را فراهم کرد. دیگر دین او یک دین عربی شد. کم کم دست بکار پیکار با یهودیان شد و تار و مارشان کرد. دینش و خدایش همانند
مردمان کویر خشن شد وهمان سنت دیرینه ی حمله و چپاول و گردن زدن از سر گرفته شد. او دریافت که این رویه چیزی است که مردمان کویر با آن آشنا هستند و بخشی از سنت آنان است.
اکنون دیگر لا اکراه فی الدین منسوخ شده بود و میگفت جز اسلام (ورژن او) دینی از کسی پذیرفته نیست و به لشگریانش فرمان میداد بروید و هر جا آنان را یافتید بکشیدشان ( اقتلوا هم ازا وجدتموا هم )