بله تاریخ طبری درباره جنگهای ایران و اعراب مطلب دارد.در اینکه جنگهایی صورت گرفته و مهمترین آنها قادسیه بوده و ایرانیان شکست خورده اند شکی نیست،البته نمیدونم چقدر رو تعداد لشگرها و کشته ها میشه مطمئن بود.
من منظورم اونچه هست که از بعد شکست نظامی تا مسلمان شدن ایرانیان و تغییرات بعد از آن شده.یعنی اصل مطلب بیشتر قبل و بعد نبرد است،یالاخره شکی نیست که نبردی بوده.آخوندها دوست دارند بگند که ایرانیها ناراضی بودند و وحشی اعراب که تازه متمدن شده بودند ار برکت اسلام اومدند ایرانیان رو از آزاد کرده اند و ایرانیان هم به اسلام علاقمند شده اند.
در اینجا اینکه در دو قرن اول بعد از حمله چه گذشته از اهمیت زیادی برخورداره،از اونجا که ایرانیها طرف مغلوب بودند منابع تاریخی از طرف اعراب بیشتر موجود است اگر اشتباه نکنم،مثلن تاریخ طبری میگه فلان شورش در ری را در خون فرو نشاندند اعراب،اونچه بنظر من میرسه اینه که از جزعیات اتفاقات در ایران مثل جزعیات سکس جناب محمد با حرمسرایش جزعیات در دست نیست(البته این حدس من است و دوستان اگر اشتباه هست اصلاح کنند).
اینست که اگر بفهمیم چه بلایی سر ایرانیان آمد که اینگونه شدند شاید راهی برای درمان هم بکمک آن بتوان پیدا کرد.
Kaveh نوشته: خیلی از ایرانیهای متولد بعد انقلاب اولین بار این داستان را در کتابهای تاریخ آموزش و پرورش می خوانند. نسخه ای بسیار دور از واقع و تحریف شده. این را اضافه کنید به عادت نداشتن ایرانیان به کتابخوانی. بیشتر آنهایی هم که فکر می کنند چیزی می دانند شنیده اند. نوعی تاریخ شفاهی.
و این پایان دروغ ها نیست!
یکی از عمده ترین دلایل شکست ایرانیان در مقابل اعراب وحشی فروخته شدن اطلاعات نظامی ما به اعراب توسط سلمان فارسی خائن است.کسی که در مقابل وعده های پادشاهی و شهرت و مقام و پول وطن خودش رو فروخت به اعراب وحشی!چیزی که منو میسوزونه اینه که در حال حاضر از این خائن کثیف به عنوان قهرمان یاد میشه!جالبه بدونین موقع حمله اعراب این بیشرف فرمانده ی یکی از سپاهان اعراب بود بعدها ها به پادشاهی یکی از شهرهای بزرگ جهان رسید!
نقل قول:روزبه یا همون سلمان.اون کسی بود که به خاطر قدرت و شاید خیلی چیزای دیگه کشور و دینش رو به هیچ و پوچ فروخت.اون حتی لیاقت این رو هم نداشت که اسمش رو (روزبه) برای خودش نگه داره و از روی خودشیرینی و خود فروشی اسمش رو هم مثل وطن و دینش فروخت.
حالا جالبه که وطن فروشی مثل اون که به خواهر و مادرش هم رحم نکرده بود به عنوان یه قهرمان تو کشورمون معرفی میشه.
امروز ما خود را فریب خوردگانی گناه کار خواهیم یافت و این پرسش در ذهن ما نقش میبندد که آیا اگر سپاه اسلام به ایران حمله نمی کرد و کتابخانه های کسروی و جندی شاپور را در 1400 سال پیش به آتش نمی کشید امروز ما سربلند ترین مردمان جهان نبودیم؟
با این وجود تکه های از این تمدن شکوهمند از زیر خروارها خاک بیرون کشیده شده است و امروز ذست به
دست چرخیده است تا به ما رسید.متون کهن پارسی که اکثر آنان به زبان پهلوی بوده است را بدون تردید
میتوان گنجینه ای نهفته از نیاکان ایران زمین دانست. عده ای بر این باورند که تمام بر گزیده های این فرهنگ
کهن توسط سلمان فارسی خائن از ایران به بزرگان عرب داده شده است و اگر کمی با دقت و بدون تعصب
بر آن نیک بنگریم خواهیم دید که کلمات در نهج البلاغه دقیقا بدون کوچکترین تغییری همان نسک های
پهلوی است که از 2000 سال پیشتر بر ما مانده است. حال به بهر فا جعه ای که بر سر ایرانیان آمده است.
اگر نگرشی دقیق بیاندازیم خواهیم یافت که مردمانی در کمال صلح و آرامش در کشوری به نام ایران که
کوله باری از هزاران سال تمدن پادشاهی را در خود جای داده بود زندگی را سپری مینمودهاند. شاهزاده ای فراری که به کشورش خیانت کرده است به نام سلمان فارسی از ایران اخراج میشود و به دست اعراب بدوی می افتد. در آنجا برده میشود و در نهایت برای براندازی سلسله شاهنشاهی (امپراتوری )ساسانی با بزرگان عرب دست به یکی میکند . سلمان یک زرتشتی آگا بود که از تمام قوانین مذهبی کشورش با خبر بوده است.
وی علاوه بر دین زرتشت از آئین های مانی و مزدکی اطلاع کامل داشت و با سپاهی بزرگ از اعراب برای
حمله به کشورش استفاده میکند و خود در کنار سپاه مسئول راهنمایی سپاه دشمن میشود . از دگر رو امپراتوری ایران در انتهای دوره ساسانی در آستانه کودکی نوین قرار داشت تا بار دیگر افسران پارتی حکومت را از شاهنشاهی ساسانی به شاهنشاهی پارتی تغییر دهند و بار دیگر حکومتی ملی و بر خواسته از آداب و روسوم کهن ایرانی برقرار شود.که با اندوه بسیار ارتش شاهنشاهی ایرانی پس از دها نبرد با ارتش روم توان و قدرت خویش را از دست داده بود و از دگر روی از داخل اختلافاتی بین بزرگان ایران در جریان بود.
به گفته مورخین اکثر آغاز حمله ها و شروع نبرد میان امپراتوری روم و امپراتوری ایران از طرف رومیان بوده است.
شاهنشاهان ساسانی نیز برای حفظ کیان ایران زمین سالهای سال با آنان مبارزه کردند و در اکثر نبردها با ارتش روم - ایرانیان پیروز میشدند که میتوان این دلاوری و میهن پرستی شاهنشاهان ساسانی را امروز ستوده و آنرا درس عبرتی برای فرزندان ایران زمین دانست.
شوربختانه از تاکتیکهای و روسوم جنگی بودند که تنها دو هدف را دنبال میکردند: 1) برای جهاد در راه خدا کشته شوند.
2) برای سربلندی و گسترش اسلام کافران را بکشند و گردن بزنند یا مجبور به دادن جزیه کنند. حاصل این اندیشه آن شد که سپاه اسلام زنان و دختران ایرانی را اسیر نمود و به مدینه بردند ودر آنجا به عنوان اسیر خرید و فروش کردند و مردان را یا گردن زدند یا مجبور به مسلمان شدن و یا مجبور به دادن خراج کردند و یا نمونه بدتر آن به دست مردمان خراسان نعل زدند.
سلمان فارسی نیز در انتهای خیانت خود به ایران به آرزوی دیرینه خود رسید و از طرف بزرکان عرب به مقام پادشاهی شهر سلطنتی تیسپون که یکی از بزرگترین شهرهای جهان آن زمان بوده است رسید. این امر به سادگی اثبات میکند که وی برای رضای خدا مسلمان نشده بود و تنها برای کسب مقام پادشاهی و انتقام گرفتن از شاهنشاهان ساسانی یار پیامبر شده بود.
تیسپون را شاهنشاه خسرو پرویز و انوشه روان دادگر گسترش دادند و آنرا مرکز تمدن و امپراتوری پارس کردند.
اما یه روزی از همین روزا آرش میاد و با کمک کاوه ها و مزدک ها و ... که وطن پرستان واقعی بوده و هستن ، بت های توخالی افرادی مثل سلمان و ... رو بشکنن.
http://apan.blogfa.com/post-41.aspx
این ج.ا برای سر پا نگه داشتن خود بر روی پایه های اسلامی چه دروغ هایی که به خورد مردم نمیده!
Russell نوشته: از اونجا که ایرانیها طرف مغلوب بودند منابع تاریخی از طرف اعراب بیشتر موجود است اگر اشتباه نکنم،مثلن تاریخ طبری میگه فلان شورش در ری را در خون فرو نشاندند اعراب
گویا خود طبری نیز ایرانی بوده و از خطه ی طبرستان (مازندران) ... و یه جا خوندم دلیل نگاشته شدن کتاب های تاریخ به زبان تازی این بوده که اعراب در اون دوران کتاب هایی رو که به زبان پارسی منتشر میشده از بین می بردند ... به طوریکه برخی از نویسنده ها به این نکته آگاه بودند و برای جاودان ماندن آثار خود اون ها به عربی انتشار می دادند
D@mneD نوشته: یکی از عمده ترین دلایل شکست ایرانیان در مقابل اعراب وحشی فروخته شدن اطلاعات نظامی ما به اعراب توسط سلمان فارسی خائن است.کسی که در مقابل وعده های پادشاهی و شهرت و مقام و پول وطن خودش رو فروخت به اعراب وحشی!چیزی که منو میسوزونه اینه که در حال حاضر از این خائن کثیف به عنوان قهرمان یاد میشه!
شوربختانه من نیز تا همین چند سال پیش به ایشون به دید یک انسان خوب نگاه می کردم . که ناشی از شستشوی مغزی هایی میشد که در کودکی با خواندن کتاب های درسی روی ما صورت می گرفت
من فکر میکنم منحوسترین کاری که وجود سلمان فارسی کرده در همون جنگ خندق و آموزش خندق کندن به دزدان مدینه و نجاتشان از اتحاد بقیه اعراب در مقابل آنهاست.شانس اینکه دیکتاتوری اسلام قدرت نگیره چند جا بوده مهمترینش همین جنگ خندق هست فکر میکنم.
Russell نوشته: بله تاریخ طبری درباره جنگهای ایران و اعراب مطلب دارد.در اینکه جنگهایی صورت گرفته و مهمترین آنها قادسیه بوده و ایرانیان شکست خورده اند شکی نیست،البته نمیدونم چقدر رو تعداد لشگرها و کشته ها میشه مطمئن بود.
من منظورم اونچه هست که از بعد شکست نظامی تا مسلمان شدن ایرانیان و تغییرات بعد از آن شده.یعنی اصل مطلب بیشتر قبل و بعد نبرد است،یالاخره شکی نیست که نبردی بوده.آخوندها دوست دارند بگند که ایرانیها ناراضی بودند و وحشی اعراب که تازه متمدن شده بودند ار برکت اسلام اومدند ایرانیان رو از آزاد کرده اند و ایرانیان هم به اسلام علاقمند شده اند.
در اینجا اینکه در دو قرن اول بعد از حمله چه گذشته از اهمیت زیادی برخورداره،از اونجا که ایرانیها طرف مغلوب بودند منابع تاریخی از طرف اعراب بیشتر موجود است اگر اشتباه نکنم،مثلن تاریخ طبری میگه فلان شورش در ری را در خون فرو نشاندند اعراب،اونچه بنظر من میرسه اینه که از جزعیات اتفاقات در ایران مثل جزعیات سکس جناب محمد با حرمسرایش جزعیات در دست نیست(البته این حدس من است و دوستان اگر اشتباه هست اصلاح کنند).
اینست که اگر بفهمیم چه بلایی سر ایرانیان آمد که اینگونه شدند شاید راهی برای درمان هم بکمک آن بتوان پیدا کرد.
ریشه ها را باید در در درون باورها و سیستم مذهبی حکومتی ساسانیان جست. شاید اسلام برای عامه مردم برتریهای داشته است. در مناظره میان مزدکیان و زردشتیان که منجر به قتل عام مزدکیان شد نکاتی آشکار می شود که نشان از نوعی زوال و انجماد عقیدتی و فکری در دین رسمی ساسانیان دارد که به همین ترتیب حفظ شده بی هیچ ملایمتی نسبت به منتقدین. مسایل اجتماعی ایجاد شده آنقدر عمیق بوده که جنبشهای فراگیری همچون مزدکیان به وجود آید. از طرفی ما اطلاعاتمان از آن دوران را در پی حمله اعراب تا حدود زیادی از دست داده ایم و این راه را برای رسیدن به نتیجه قطعی می بندد.
به این مناظره که با تحلیل رضا مرادی غیاث آبادی است دقت کنید:
نقل قول:در پرسش سوم، شخصی مزدکی (که در همه جای کتاب آنان را «آشموغ» به معنای فریبکار و شرور نامیدهاند)، میپرسد که چرا شما مزداییان، ما را بخاطر آنکه تنها اهورامزدا را ستایش میکنیم و نه چیز دیگری را، نکوهش میکنید؟ موبد در پاسخ این پرسش و پس از چند توهین و خطابهای ناپسند، به بازگویی سخنانی در باره دیو و دروغ و تبهخویی و روان آلوده و غیره میپردازد و بجای پاسخ منطقی به موضوع پرسش، سؤالکننده را از مظاهر روان بد و بیمار میداند که میباید با او و دیوپرستان مبارزه کرد تا جهان قرین پاکی و آراستگی شود. این روشی در گفتگو و مناظره است که تا به امروز نیز همچنان ادامه دارد. در این روش، شخصی که از پاسخ منطقی و مستدل ناتوان میشود به شعاردادن بیمورد با واژههای زیبا، و نیز توهین و تخریب شخصیت طرف مقابل روی میآورد. چنانچه این شخص قدرتی کافی نیز داشته باشد، به کشتن طرفی که از پاسخ پرسش او ناتوان است، روی میآورد (بنگرید به پاسخ پرسش ششم).
در پرسش چهارم، به بستن اجباری پوزهبند (پدام) در جلوی دهان که برای همه زرتشتیان واجب بوده است، انتقاد میشود و اینکار لازم دانسته نمیشود. موبد در پاسخ این پرسش و پس از اعتراض بر چنین خردهگیریهای کم ارزش، بدن و بازدم آدمی را نجس و کثیف میشمارد که لازم است با بستن جلوی دهان، مانع رسیدن نجاست و کثافت به هوا شد. او کسانی که پوزهبند نمیبندند را پیرو اندیشه بدِ آشموغی میداند.
در پرسش و پاسخ پنجم، به بحثی پیرامون این نکته پرداخته شده است که اگر کسی با مردار آدم یا سگ نجس شده باشد. میباید که چند بار با گُمیز (ادرار) و آب شسته شود تا پاک شود.
در پرسش ششم، شخص مزدکی از نهادن خوراک نزد آتش و محرومکردن مردم نیازمند به غذا انتقاد میکند و موبد در پاسخ، ضمن طفره رفتن از پاسخ منطقی و مرتبط با موضوع، میگوید که از بین بردن همه دیوپرستان و کشتن همه دینستیزان، کاری عادلانه و قانونی است. او همچنین میافزاید که لاشه مردم پلید و بددین را نمیباید در نزد بهدینان گذارد، بلکه میباید آنان را در بیابانی دار زنند و بر دار بمانند تا بپوسند.
در پرسش هفتم، مزدکی از موبد زرتشتی میپرسد که ما از آموزههای کتاب زرتشت دانستهایم که میباید ثروت و زن از آن همگان باشد و در انحصار گروهی خاص نباشد، چرا شما ما را نکوهش میکنید؟ موبد به شیوه پیشین خود در پاسخ میگوید که اینها سخنانی فریبکارانه است و کیهان را به سوی ویرانی میبرد و موجب درهم شدن نژاد میگردد. این کار موجب آسیب به داراییهای طبقات خاص میشود و جایگاههای طبقاتی مردم از میان خواهد رفت. دیو پرستی رواج مییابد و دروغ بالنده میشود.
از متن کامل این پرسش و پاسخ و نیز از بخشهای بعدی کتاب دینکرد که ازدواج با محارم و آمیزش پدر و مادر با دختر و پسر و نیز خواهر با برادر را ترویج و توصیه میکند و آنرا موجب حفظ دودمان و نژاد، و نیز حفظ داراییها و ثروت در درون دودمان میداند، دانسته میشود که منظور مزدکیان از اشتراک بر زن و دارایی که همواره بگونهای تحریفشده معنا و بازگو شده است، عبارت بوده از لغو جامعه طبقاتی و ایجاد فرصتهای برابر در فعالیتهای اقتصادی، لغو مالکیت دستگاه دینی بر زمینهای زراعی، اجازه و امکان اینکه هر کس بتواند همسر خود را بدون رعایت محدودیتهای طبقاتی انتخاب کند و دختران نیز بتوانند همسر کسی غیر از پدر یا برادر خود بشوند. به ویژه که در عصر ساسانی، هر یک از پادشاهان و درباریان و صاحب نفوذان، دارای حرمسراهای بزرگی بودهاند که هر دختری را برای خود دستچین میکرده و عملاً آنان را تنها از آن خود میدانستهاند و نه انسانی که اجازه و فرصت داشته باشد تا بنا به حقوق انسانی، انتخاب کننده همسر و شغل خود باشد.
در پرسش هشتم، مزدکی از موبد زرتشتی میپرسد که چرا برای رواج دین خود پیکار میکنید؟ و موبد در پاسخ میگوید که نبرد ما با تباهخویان و بددینان، به پیروی از دستور دین است. آیین شما آشموغان (که با جنگهایی برای رواج دین مخالفت میکنند)، بدترین آیینها است.
در پرسش نهم، مزدکی میپرسد که ما تنها گفتارهای شخص زرتشت را «گفت اورمزدی» میدانیم و نه دیگر بخشها را. چرا شما بخشهای دیگری که تحریف هم بدان راه یافته را «گفت اورمزدی» میدانید؟ موبد در پاسخ میگوید که اینها با دانشی استنباط و تفسیر میشود که فهم آن در توان هر کسی نیست و مردم نمیتوانند به کوچکترین درکی از آن برسند. او در ادامه، پرسش و خوی پرسشگر را ناشی از منش شهوترانی او میداند.
در پرسش دهم و یازدهم، گفتگویی در باره گذاردن هیزم تر و خشک بر آتش، و نیز مباحدانستن نوشیدن می نزد زرتشتیان انجام میشود که نکته خاصی در بر ندارد.
در پرسش دوازدهم، مزدکی میگوید که خواندن روزانه بخشهایی از گاتهای زرتشت برای مردم کافی است و نیازی به اینهمه زمزمهها، لبخوانیها و ذکرگفتنها نیست، چرا که اینها موجب تلفشدن وقت مردم و کارهای روزانه آنان میشود. موبد در پاسخ دلایلی میآورد که خواندن فراوان ذکرها و دعاهای روزانه، خواست اهورامزدا است و رستگاری روان را در پی دارد. او همچنین میگوید که اینکار موجب شکست آشموغان و دوری گزند آنان بر دین و حکومت میشود.
همانگونه که گفته شد، این گفتگو در کتابی که از سوی دستگاه روحانیت زرتشتی نوشته شده، آمده است و احتمالاً تنها پرسش و پاسخهایی گلچینشده در آن ثبت شدهاند که از دید موبدان موفقیتآمیز بوده است. بیتردید اگر منابع مزدکیان نیز از بین نرفته و موجود بودند به آگاهیهای کاملتری از کوشش آنان برای جلوگیری از تحریف دین، برای ایجاد جامعهای غیرطبقاتی که امکانات و فرصتهای برابر برای همه مردمان وجود داشته باشد، برای لغو مجازات اعدام در رفتار با کسانی که دین زرتشتی را تأیید نمیکرده و نسبت به آن مرتد شناخته میشدند (دینکرد، کتاب سوم، فصل یازدهم)، برای دوری از تنگنظری و تعصبها و جنگهای بیحاصل دینی که دستاوردی جز تضعیف بنیادهای اقتدار ایران را در بر نداشت، و همچنین دیگر نابسامانیهایی که در نهایت موجب سقوط کشور شد، پی برده میشد.
این روایت دینکرد با همه کوتاهی و گزارش دستچینشده آن، به اندازهای کامل و صریح هست که بتوان به آسانی به دیدگاههای کلی آنان و دلایل اختلاف آنان با زرتشتیان پی برد. خواننده به زودی در مییابد که اتفاقاً رفتارهای مزدکیان بیشتر بر پایه آیینهای دیرین و آموزههای زرتشت بوده است تا کسانی که دین نوظهور خود را به زرتشت منسوب میکردهاند.
خواست مزدکیان، آنگونه که از این سخنان دانسته می شود، عبارت است از: اجازه پرستش اهورامزدا به عنوان تنها خدای بزرگ، نبستن پوزهبند، خوراک دادن به مردم نیازمند بچای سپردن آن به آتش، صلحجویی و خودداری از گسترش دین با زور سلاح و جنگ افروزی، خودداری از تحریف اوستا، خودداری از رواج بیرویه عبادت و ذکرگویی، لغو جامعه طبقاتی و امکان استفاده از فرصتهای برابر شغلی برای همه مردم، امکان ازدواجهای بیرون از خانواده و خودداری از تصرف زنان و دختران.
همین خواستهها کافی بوده است تا به بازگوکنندگان آن تهمتهای دشمنی، دروغگویی، بیدینی، دیوپرستی، آشموغی، فریبکاری، شهوترانی، بیمار روانی، تباهخویی و پلیدی داده شود و آنان مستحق اعدام و پوسیدهشدن بر بالای دار باشند.
با اینکه مزدکیان به خشونتبارترین شکل ممکن سرکوب شدند، اما آموزههای مزدکیان بیشتر رو به گسترش بوده است تا فرمانهای موبدان. امروزه نیز همه زرتشتیان مطابق با آموزههای مزدکیان که برگرفته از آیینها و فرهنگ ایرانی بوده است، تنها اهورامزدا را ستایش میکنند، پوزهبند نمیبندند، خوراک نثار آتش نمیکنند، خود را با گمیز نمیشویند، مرتدان را شایسته اعدام نمیدانند، با جنگهای دینی مخالفت میورزند و از ازدواج با محارم و جامعه طبقاتی دوری میجویند. چنانچه از تحریف گاتهای زرتشت نیز دست برداشته شود، این اندازه از خواست مزدکیان که به موجب دینکرد از آن آگاهی داریم، عملی شده است.
آموزههای مزدک و مزدکیان همواره در طول تاریخ بدست صاحبان سیاسی و دینیِ قدرت و ثروت که اندیشههای آنان را مانع رفتارهای سلطهجویانه و تمامیتخواهانه و منافع شخصی خود میدانستهاند، تباه و تحریف شده است.
منبع
در مقایسه دین اسلام برابری در حقوق را برای افراد فراهم می کرد. طبقات دیگر مطرح نبودند و لذا برای توده مردم منظره خوشایند تری ترسیم می کرد.
همین زوال فکری و انجماد امروزه گریبان اسلام را گرفته است. با بستن راه انتقاد و اصلاح در واقع راه برای خارج شدن کامل این دین از صحنه اجتماعی آماده می کنند. روحیانیون حکومتی با کمک اعتقادات مردم چنان چون زالو یک نظام را از درون می خوردند که وقتی به مشکلی یا دشمنی خارجی برخورد در آنی از هم می پاشد و سقوط می کند.
البته کشورهای عربی گویا کمی از زمان عقب هستند و تازه دارند به انقلاب 57 ما می رسند!
این کتاب سلمان فارسی تالیف امیرحسین خنجی را حتما بخوانید. او یک شامی مهاجر به ایران بوده و مذهبش مسیحی آریوسی بوده. مسیحیان آریوسی مسیحی اصیل نیستند بلکه مسیح را به جای اینکه خدا بدانند ، مسیح را پیامبر میدانستند! این فرقه مسیحی بدعت در دین مسیح بوده و منتظر ظهور پیامبر دیگری بودند.
سلمان گذشته خویش را پنهان می کرده و قبلا از نام جبر استفاده میکرده و پیامبر داستانهای مسیحیت در قرآن را از آموزه های سلمان فارسی گرفته است.
اعراب به سلمان فارسی می گفتند چون قبلا مقیم ایران بوده ولی نژاد سلمان سریانی (شامی) بوده. سلمان سریانی شده سلیمان است.
سلمان دشمن سرسخت ایرانیان بوده و کمکهای شایان توجهی جهت استثمار ایرانیان به اعراب کرده است.
http://www.irantarikh.com/tarikh/salman_farsi.pdf
Kaveh نوشته: ریشه ها را باید در در درون باورها و سیستم مذهبی حکومتی ساسانیان جست. شاید اسلام برای عامه مردم برتریهای داشته است. در مناظره میان مزدکیان و زردشتیان که منجر به قتل عام مزدکیان شد نکاتی آشکار می شود که نشان از نوعی زوال و انجماد عقیدتی و فکری در دین رسمی ساسانیان دارد که به همین ترتیب حفظ شده بی هیچ ملایمتی نسبت به منتقدین. مسایل اجتماعی ایجاد شده آنقدر عمیق بوده که جنبشهای فراگیری همچون مزدکیان به وجود آید. از طرفی ما اطلاعاتمان از آن دوران را در پی حمله اعراب تا حدود زیادی از دست داده ایم و این راه را برای رسیدن به نتیجه قطعی می بندد.
اینکه امپراتوری به بزرگی ایران از چند هزار عرب بادیه نشین شکست خورده خود مدرک کافی برای زوال دستگاه حاکم در آن زمان بوده ولی نکته اصلی بعد از آشنایی مردم با اعراب است.شیوه زندگی ابتدایی و بیابانی با تمدنی مانند ایران قابل مقایسه نیست.چه اتفاقی افتاده که ایرانیان نتوانستند از این حمله کمر راست کنند؟
امپراتوری رم هم با فساد دستگاه حاکم ضعیف شد و بدست بربرها افتاد ولی بعد از آن قبایل بربر ژرمن تا ششصد سال بر آنها حکومت نمیکردند مانند داستان ما و اعراب.
kaveh نوشته: ریشه ها را باید در در درون باورها و سیستم مذهبی حکومتی ساسانیان جست. شاید اسلام برای عامه مردم برتریهای داشته است. در مناظره میان مزدکیان و زردشتیان که منجر به قتل عام مزدکیان شد نکاتی آشکار می شود که نشان از نوعی زوال و انجماد عقیدتی و فکری در دین رسمی ساسانیان دارد که به همین ترتیب حفظ شده بی هیچ ملایمتی نسبت به منتقدین. مسایل اجتماعی ایجاد شده آنقدر عمیق بوده که جنبشهای فراگیری همچون مزدکیان به وجود آید. از طرفی ما اطلاعاتمان از آن دوران را در پی حمله اعراب تا حدود زیادی از دست داده ایم و این راه را برای رسیدن به نتیجه قطعی می بندد.
منظور شما این هست که علت برنگشتن ایرانی ها به آیین قبلی خود نارضایتی از اون سیستم و بعد جذابیت های مذهب جدید بوده؟! اکه این گونه هست خوشحال میشم در این مورد سندی رو ارائه کنید.در مورد داستان مزدکیان هم بعد اشاره خواهم کرد اما به فرض چرا ایرانی ها بعد از فروپاشی امپراطوری ایران به سراغ همون آیین مزدکی نرفتن؟
kaveh نوشته: در مقایسه دین اسلام برابری در حقوق را برای افراد فراهم می کرد. طبقات دیگر مطرح نبودند و لذا برای توده مردم منظره خوشایند تری ترسیم می کرد.
به فرض که اسلام همچین شعاری رو داشت(که البته من اصلا قبول ندارم) اما ایرانی هایی مورد اشاره شما که از عوام بودن و حتی زبان عربی رو هم بلد نبودن دقیقا در چه زمانی تحت تاثیر این تبلیغات قرار گرفتند؟مگه اون زمان هم رسانه های جمعی مثل ماهواره و اینترنت وجود داشته؟! تازه امپراطوری ایران با اون وسعتش چطور ممکن بوده به این پیام اعراب رو دریافت کرده باشه و پذیرفته باشه؟ البته در مطلبی که بعد خواهم آورد صحبت از این بوده که عده ای هم واقعا پذیرفتن اما نه جمع آنچنان بزرگی!! ضمنا نکته عقلانی دیگه ای که به ذهن خودم میرسه وقتی عرب ها با شمشیرهای بیرون کشیده در حال کشتار و غارت و به بردگی گرفتن بودن دیگه کی وقتی هست برای فکر کردن به پیام فرض اونها؟ آیا انسان وحشت زده نمیشه از این همه جنایت؟ باز هم میتونه فراموش کنه اون جنایت ها رو و فقط پیام فرضی رو بچسبه؟ فکر نمیکنه هنوز نیومده در حال کشتار و غارت هستن و پیامشون بهونه ای بیش نیست؟
پس با عرض معذرت حرف شما به هیچ وجه منطقی نیست...
دوستمون در صفحه قبل هم به این مطلب اشاره کرد..این مطلب در واقع به نقل از مسلمون هاست که البته صفحه رو نمیدونم چرا ویرایش کردن و بخش های مربوط به لطف و کرم ائمه نسبت به ایرانی ها رو برداشتن...
نقل قول:عوامل گرایش ظاهری ایرانیان به اسلام
چنانکه مورّخین گفته اند تا ۳، ۴ قرن مردم برخی از مناطق ایران هنوز مسلمان نشده بودند. از جمله مردم فارس تا قرن چهارم زرتشتی بودند. مردم گیلان و دیلمستان نیز بر آئین قبلی خویش بودند تا اینکه پس از دو قرن توسّط شخصی به نام ناصر اطروش زیدی مسلمان شدند.(۱۳) البته مناطقی مثل قزوین بود، که اسلام را به سرعت پذیرفتند. با این وجود، آنها به خاطر عدم آشنایی با زبان عربی، بدون اینکه از اسلام چیزی بدانند اظهار مسلمانی می کردند. اغلب موارد نیز مناطقی بودند که با اسلام آوردن کدخدایان و صاحبان اراضی و اشراف، رعایا و دیگر مردم نیز مسلمان می شدند. تمایل اشراف و صاحبان اراضی نیز بخاطر این بود که هر کس مسلمان می شد امتیازاتی داشت. از جمله تملّک او بر اراضی و اموالش باقی می ماند، و از پرداخت جزیه معاف می شد.این چنین بود که عدّه زیادی بخاطر حفظ اموال و اراضی خود، و عدّه زیادی بخاطر تبعیّت از عمل اشراف و بزرگانشان مسلمان شدند، در حالی که ایمان در دلهایشان رسوخ نکرده بود. عدّه ای نیز از ترس جان یا عدم توانایی پرداخت جزیه، مسلمان شدند. چرا که اگر کسی مسلمان نمی شد، یا باید جزیه پرداخت می کرد و یا باید کشته می شد. گفته شده در زمان حجّاج، از موالی به این عنوان که اسلام آنها واقعی نیست ـ و برای فرار از جزیه اسلام آوردهاند ـ جزیه گرفته میشد!(۱۶) بنابراین، ایرانیانی که هم زمان با فتح ایران اظهار مسلمانی کردند پنج دسته بودند:
۱- عدّه ای که به سرعت اسلام را پذیرفتند امّا نسبت به معارف اسلامی ـ بخاطر ندانستن زبان عربی ـ معرفتی نداشتند. این گروه اندک بودند. ۲- عدّه ای که بخاطر تبعیّت از اشراف و بزرگان منطقه مسلمان شدند. ۳- عدّه ای که از ترس جانشان مسلمان شدند. ۴- عدّه ای که بخاطر عدم توانایی در پرداخت جزیه های سنگین مسلمان شدند. بنابراین اکثر تازه مسلمانان ایرانی، اسلام ظاهری داشتند، و در طی چند قرن پس از فتح ایران، با معارف اسلام آشنا شدند و ایمان قلبی آوردند. آنان هم که اسلام را نپذیرفتند، یا مقاومت کردند و کشته شدند و یا مانند اکثر مناطق از جمله مردم آذربایجان، بانقیا، باروسما، حیره، بهقباد اسفل، و اوسط، انبار، ساباط، رومیه، مهرود، اهواز، ایذه، شوش، جندى شاپور، رامهرمز، اصفهان و ... با پرداخت جزیه به آئین پیشین خود باقی ماندند.
نقل قول:تنگ نظری و اهداف کوتاه فاتحان
ایران به راحتی فتح شد، امّا فاتحان که نیّت و هدفشان از یک سو، فتح و کشورگشایی، و از سوی دیگر پیشگیری از حمله احتمالی امپراطوری ایران بود.
نقل شده است هنگامی که عمر بن خطّاب مردم را به جنگ با ایرانیان فراخواند، استقبالی نکرده و بی توجّهی کردند. در این گیر و دار قبیله «ازد» مهیّای جنگ شد، که عمر برای ترغیب بیشتر آنها به جنگ، غنائم کسری را یادآور شد: «ثمّ انّ عمر ندب الناس الی العراق فجعلوا یتحامونه و یتثاقلون عنه، حتّی همّ ان یغز و بنفسه، و قدم علیه خلق من الازد یریدون غزو الشام فدعاهم الی العراق و رغبهم فی غنائم آل کسری ...»ابو نصر بن مطهّر بن طاهر مقدسی، نیز در مورد دلیل حمله مسلمانان، روایتی از عمر بن خطّاب نقل می کند که قبل از حمله به ایران گفته بود: «خدا شما را به زبان رسول خویش گنج خسروان و قیصران وعده داده است، برخیزید و جنگ با فارس را ساز کنید.»(۳۳)
مثنی بن حارثه، در حیره، مردم را به جهاد علیه ایران تحریک می کرد، و به غارت خزائن ملوک ساسانی تطمیع می نمود.
از جمله کسانی که برای غارت آبادی ها و خزائن ایران مامور شد، جریر بن عبدالله بجلی بود که پیروان زیادی داشت. وقتی عمر او را برای جنگ با ایران فرا خواند، جریر با عمر قرار گذاشت به این شرط به جنگ می رود که یک چهارم غنائم را برای خود و اتباعش بر دارد، و عمر این شرط را پذیرفت، و جریر به سوی ایران حرکت کرد. «... و قدم جریر بن عبدالله من السراة فی بجیله فسال ان یاتی العراق علی ان یعطی و قومه ربع ما غلبوا علیه، فاجابه عمر الی ذلک، فسار نحو العراق»(۳۴)
علاوه بر این، از رفتارهای نژادپرستانه اعراب معلوم می شود که آنان اسلام را یک دین عربی می دانستند. نه از اسلام آوردن غیر عرب خشنود می شدند و نه برای اسلام آوردن آنها تلاشی می کردند. به همین سبب در زمان خلیفه دوّم از اختلاط اعراب با ایرانیان، و برابر دانستن آنها با یکدیگر جلوگیری می شد.
نقل قول:جنایات و روش حکومتی حاکمان عرب
از عوامل دیگری که سبب شد تا ایرانیان در ابتدا تظاهر به اسلام کنند و ایمان قلبی نیاورند، جنایاتی بود که ایرانیان در هنگام فتح ایران نظاره گر آن بودند.
اسناد جنایات لشکر کشی عمر در دهها کتاب معتبر بیان شده است که آن را غیر قابل انکار میکند. بعضی از اعرابِ شبه جزیره عربستان در طی گشودن پیاپی شهرهای ایران قساوتی در خور شهرت تاریخیشان بروز دادند. سوزاندن شهر، آتش زدن کتب، برکندن درختان، کشتار مردان و برده گرفتن زنان و کودکان و فروش آنان در بازارهای عربستان از جمله این جنایت بود. بارها کار بدانجا رسانیدند که مردان اسیر را می کشتند تا جوی خون برانند.
ایرانیان در جنگ جلولاء و جنگ نهاوند از خود مقاومت درخشانی نشان دادند. بعضی اعراب در این جنگ سفاکی و بسیار خشونت بار، تعداد فراوانی از زنان و کودکان ایرانی به اسارت رفتند و از اموال و غنیمتها؛ چندان نصیب بعضی اعراب گردید که در هیچ کتابی اندازه ی آن ذکر نشده است. عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت مینویسد: فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند. شصت هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتر زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند؛ با زنان دربند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناختهی بسیار بر جای نهادند.پس از تسلط بعضی اعراب نیز ایرانیان هرگز دست از مقاومت در برابر آنان بر نداشتند. درطول سالهای اشغال در همه شهرها و ولایات ایران؛ بعض اعراب با مقاومتهای سخت مردم روبرو شدند. در اکثر شهرها؛ پایداری و مقاومت ایرانیان بیرحمانه سرکوب گردید که به موارد ذیل میتوان اشاره کرد:در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا سدی بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد۱ صفحه ۳۰۷)در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند؛ بطوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه ۱۱۶ -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۲۰۱۱)
در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعدها به «رود خون» معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید «چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم» و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد «گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند» مغیره گوید که «بر رود؛ آسیابها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ ۱۲۳)در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶)در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفهی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکانهای متعددی جمع کردند و سپس مردم را یکیک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیهی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور میبردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همهی مردم شهر را بجز یک صد نفر؛ کشتند. (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۲۰۸و ۳۰۳)در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه «آنروز از وقت صبح تا نماز شام میکشتند و غارت میکردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۸۲)در حمله اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان «امان» داد و سوگند خورد «یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: «من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۱۷۸)پس از فتح "استخر" (سالهای ۲۸-۳۰ هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم"استخر" را محاصره کنند. مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم "استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمیرفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته" بودند بیرون از مجهولان .(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه ۱۳۵-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۶۳)رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۱۵)مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه ۶۲ -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶, ۲۱۱۸ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۷۸٬۱۷۹)جنایات اعراب تنها به این شهرها ختم نشده است و اینها تنها گوشهای از تاراج میهنمان به دست تازیان بود و آشکارا مقاومت ایرانیان در برابر آنان را ثابت میکند.در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ -سخنی از خسرو پرویز نقل شده که میگوید: اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند. فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی میکشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی میخورند. از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند.
در مورد اون داستان مزدکیان که نشان دهنده نارضایتی مردم و شرایط حاکم بر ایران بوده هم توصیه میکنم این مطلب رو بخونید:
نقل قول:ادعای "آغوش باز ایرانیان برای اعراب مسلمان" بی پایه و جعلی است
[TABLE="width: 750"]
[TR]
[TD]گفت و گو با شاهین نژاد، پژوهشگر تاریخ ایران و نویسنده کتاب «نشیبی فراز است پیش فرود»
و بهترین شخصیت میراث فرهنگی سال 1390
بخش ویژه شاهین نژاد
از: نگارین نعمت زاده
آن چه که در این جا می خوانید حاصل گفت و گویی است با شاهین نژاد پژوهشگر تاریخ ایران، که امسال از سوی بنیاد میراث پاسارگاد عنوان، بهترین شخصیت میراث فرهنگی سال» را گرفته است. این عنوان به دلیل تلاش های چند سال اخیر نژاد در ارتباط با فرهنگ ایران و به خصوص به خاطر کتاب «نشیبی دراز است پیش فراز» بوده است.
کتابی که در زمینۀ فروپاشی ایران ساسانی در برابر حمله ی اعراب مسلمان می باشد و از آنجا که نکات تازه و مهمی را از این دوره از تاریخ ایران پیش روی ما می گذارد می تواند دارای اهمیت ويژه ای باشد؛ به خصوص که در سال های گذشته به دلایل سیاسی و نه علمی ـ تحقیاتی سعی می شود تا حمله اعراب به ایران را موجه جلوه داده و مقاومت های چند صد ساله مردمان ایران در مقابل این حمله را «استقبال و خوش آمدگویی» عنوان کنند.
نگارین نعمت زاده: در بیوگرافی شما خواندم که از نوجوانی به تاریخ علاقمند شدید. نوجوانی شما باید که حوالی تاریخی باشد که انقلاب 57، رخ داد. آیا انقلاب یا تهدیدهایی که همزمان با انقلاب نسبت به میراث های فرهنگی و تاریخی ایران می شد در این علاقه شما دخالتی داشته است؟
شاهین نژاد: صد در صد برخی افراطی ها با تبلیغات ضد ایرانی که پس از انقلاب در کشور راه انداختند واکنشی را در نسل نوجوان و جوان برانگیختند که جلوه اش در این سی سال، توجه به میراث ملی و نمادهای ایرانی بود. من نیز به تاریخ ایران پرداختم چون برای یافتن خاستگاه آنچه بر کشور رفته بود، باید در راهروهای تو در توی تاریخ کند و کاو می کردم. یادمان باشد که هر پدیده تاریخی را باید همراه و همزمان با زمینه های فراهم کننده آن پدیده بررسی و تحلیل نمود.
نگارین نعمت زاده: بیشتر ایرانیانی که تحقیقاتی در ارتباط با تاریخ ایران داشته اند در دانشگاه ها بوده اند یعنی جزو برنامه های کاری آنها به حساب می آمده و یا پایان نامه تحصیلی شان بوده است. در حالی که شما در حالی که شغل دیگری را داشتید به این پژوهش پرداختید. با این حال روش شما کاملا روشی آکادمیک و دقیق بوده است. آیا شما استاد یا اساتیدی راهنما هم داشته اید؟
شاهین نژاد: گرچه تحصیلات من پیوندی با تاریخ ندارد ولی اصول پژوهش و فن بررسی مدارک و متون، یک فرایافت (concept) یگانه است. به عبارتی دیگر، هنگامی که فوت و فن کار را یاد بگیرید، چندان فرقی نمی کند که جستار مورد بررسی و پژوهش چه باشد. مهم این است که رویکرد شما اصولی باشد. نه من استاد راهنمایی نداشتم ولی صد البته از آنانی که با پژوهشهای بیغرضانه و منصفانه، حتی گوشه ای از واقعیت ایران ساسانی و حمله اعراب مسلمان را روشن نموده اند، یاد گرفته ام.
نگارین نعمت زاده: چرا میان دوره های مختلف تاریخ دوره ساسانیان برای شما جاذبه داشته است؟
شاهین نژاد: آغاز دوره ساسانیان، برآمدن و نیرو گرفتن «ایرانشهر» را به همراه داشت. مفهوم ایران که دستکم از اوایل دوره هخامنشی پا به عرصه وجود گذاشته بود در سپیده دم شاهنشاهی ساسانی بالنده شد و به پختگی رسید. از سوی دیگر پایان زمان ساسانیان تنها سقوط یک دودمان شاهی نیست بلکه آغازی بر یک روند افت هزار و چهارصد ساله در زندگی عنصر ایرانی است. ایران از آن زمان تاکنون دیگر هیچگاه به عنوان یک قدرت جهانی سر بلند نکرد. محو شدن هشتصد نهصد ساله ایران به مفهوم یک یکان سیاسی که تا ظهور شاه اسماعیل ادامه یافت از پیامدهای فروپاشی ایران ساسانی بود. فرو افتادن ساسانیان، گسستی هویتی در ما پدید آورد. انسان ایرانی امروزه روز هنوز دچار بحران هویتی است که با سقوط ایران ساسانی دچارش شد. پس باید در چگونگی روی کار آمدن ساسانیان، جهان بینی آنان، کاستیها، نقاط قوت و میراثی که برای ایران و جهان بجا گذاشتند، کند و کاو کرد. صد البته، چرایی و چگونگی فروپاشی ایران ساسانی اهمیت بسیاری در این میان خواهد داشت چون آنچه در زندگی اجتماعی و فردی عنصر ایرانی از آن پس گذشته است، مستقیما زیر تاثیر این رویداد بوده است.
نگارین نعمت زاده: به نظر شما اگر مسیر تاریخ ما به طور طبیعی از ساسانیان تا به امروز می آمد و حمله ی اعراب اتفاق نمی افتاد و یا چون حمله مغول تغییرات فرهنگی بنیادین را برای ایران به همراه نداشت ما اکنون کجا بودیم.
شاهین نژاد: تاریخ، گذشته را روایت می کند. بنابراین تاریخ را نمی شود پیس بینی کرد. آنچه با توجه به جوانب و فاکتورهای ریز و درشت دریافت می شود این است که ایرانی متفاوت در هزار و چهارصد سال گذشته، بر روی منطقه (خاورمیانه و آسیای غربی) نیز اثرگذار می بود. با قاطعیت می توان گفت که آمدن اعراب مسلمان به ایران و تضعیف روحیه ملی ایرانیان و به گوشه راندن هویت ایرانی، جاده بازکن اقوام زردپوست آسیای میانه در سده های پسین شد. خلافت اسلامی تا زمانی که سپاه مغول بغداد را اشغال نمود یعنی در درازای ششصد سال، از دسترنج ایرانیان بهره گرفت و از دیدگاه روانی نیز بلند نظری و غرور ملی ایرانیان را خدشه دار ساخت. به زبانی ساده ما را خوار و زبون ساخت. سیر این رویدادها، در درازای سده های طولانی، ویرانی و اضمحلال فیزیکی ایران و آسیبهای روحی-روانی ایرانیان را در پی داشت بگونه ای که در پایان سده نوزدهم، ایران به کشوری عقب مانده، فقیر و درمانده در آستانه جنبش مشروطه تبدیل شده بود. اگر حمله اعراب مسلمان رخ نداده بود، بخت بیشتری برای بهروزی و سعادت داشتیم.
نگارین نعمت زاده: یکی از نکاتی که شما چند بار در کتاب تان تاکید کرده اید این بوده که اعراب وقتی به ایران حمله کردند به هیچ وجه قصد ماندگاری نداشتند، حتی قصد صدور مذهب خودشان را به ایران هم نداشتند. همین طور توضیحاتی داده اید که آن ها برایشان بیشتر منافع مادی مهم بوده است. آیا این منافع مادی بیشتر از گرفتن خراج ها تامین می شده و یا ثروت هایی که در آن هنگام در ایران وجود داشت مثل طلا و نقره و دیگر چیزها ؟
شاهین نژاد: در برخوردهای نخستین، آنچه قابل غارت بود، به یغما برده می شد مگر ایرانیان در شهری یا منطقه ای به پرداخت باج مورد نظر سپاه عرب تن در می دادند. در جاهایی که ایرانیان ایستادگی می کردند، هم جانشان را از دست می دادند و هم زن و فرزندشان سرانجامی بجز برده شدن توسط اعراب نداشت. تحمیل جزیه و خراج بر ایرانیان غیر مسلمان (که برای دو قرن، اکثریت جمعیت ایران را تشکیل می دادند) از سیاستهای هوشمندانه و رندانه خلافت اسلامی بود که هم استثمار ایرانیان بود و هم تقویت ماشین جنگی ارتش عربی. رسم زشت دریافت جزیه از غیر مسلمانان تا میانه دوره قاجار در ایران باقی ماند هر چند وجه دریافتی، دیگر به جیب اعراب نمی رفت.
نگارین نعمت زاده: تاثیر رهبران کیش زرتشتی و فشارهای دینی در سقوط ایران ساسانی در برابر اعراب چه بود؟
شاهین نژاد: بر خلاف تبلیغات بسیار در باره تاثیر کارکرد روحانیان زرتشتی در ایجاد ناخشنودی مردم از حکومت وهمچنین تلفیق دین و دولت به عنوان نقطه ضعف ساسانیان، در چند دهه پایانی دوره ساسانی هیچ ردپایی از نفوذ موبدان در حوزه سیاست نمی بینیم. بر خلاف دوره های آغازین و میانی ساسانیان که کیش زرتشتی عنصر بنیادین در اجتماع و سیاست بشمار می رفت، از زمان هرمز و پسرش خسرو پرویز یعنی چهل سالی پیش از جنگ قادسیه، جامعه ایرانی بنظر تهی از باورهای دینی و دلبستگیهای اعتقادی است. بنظر می رسد پس از جنبش مزد کیان و سالهای پر آشوب، پریشان حالی و بهم ریختگی همزاد آن، مردم دین زده شده بودند. همراه با آن گرچه دخالت دین در حکومت مردود است ولی به گوشه رانده شدن دین در اواخر دوره ساسانی، به مثابه از دست دادن یکی از پایه های استوار حکومت بود. از سوی دیگر عامل دیگری جانشین دین در زندگی معنوی ملت نشد و این خلا روانی و عاطفی، ایران را آسیب پذیر کرد. در هر حال بر خلاف جمله معروف "ناخرسندی مردم از زیاده خواهی و خودکامگی موبدان زرتشتی از عوامل اصلی سرنگونی ساسانیان بود"، هیچ نشانه ای از حضور پر رنگ دین و مدعیان آن در آستانه حمله اعراب به ایران سراغ نداریم.
نگارین نعمت زاده: آیا ایرانیان پس از شکست از اعراب، بیدرنگ مسلمان شدند یا بخش بزرگی از نیاکان ما در دین اجدادی خویش باقی ماندند؟
شاهین نژاد: بر خلاف باور عموم، آمدن اعراب به ایران، مسلمان شدن بیدرنگ ایرانیان را به دنبال نداشت. در اصل، اعراب نیز با انگیزه صدور دین به ایران نیامده بودند. بر بنیاد پژوهشی که «جمشید چوکسی» بر پایه فراوانی نامهای ایرانی و اسلامی در سده های هفتم تا یازده میلادی انجام داده است، مسلمانان در ایران تا سده نهم میلادی در اکثریت نبودند. روستاییان دیرتر از شهریها مسلمان شدند بگونه ایکه تا سده یازدهم، مسلمانان در روستاها هنوز به اکثریت نرسیده بودند. بنابراین چیرگی خلافت اسلامی-عربی بر ایران، مسلمان شدن سریع ایرانیان را به همراه نداشت.
نگارین نعمت زاده: آیا بودن در سرزمینی که هوای مطبوع و معتدلی داشته برای مهاجمان جاذبه ای نداشته است؟
پاسخ: نه اینگونه نبوده است. مردم به آب و هوای مناطقی که در آن رشد کرده اند، خو می گیرند حتی اگر گرم و خشک باشد. فقر عمومی در شبه جزیره عربستان و عقب ماندگی تاریخی این سرزمین، دلیل چشمداشت آنان به سرزمینهای بارور و ثروتمند ایران و روم بود. طبیعت گرم و خشک عامل مهمی نبایست بوده باشد.
نگارین نعمت زاده: یکی از کارهای جالب شما در این کتاب این است که برای هر موردی به گفته های تاریخ نویسان استناد کرده اید و جالب است که بیشترشان هم تاریخ شناسان عرب بوده اند. بر اساس همین گفته ها شما ثابت کرده اید که ایرانیان در جا به جای سرزمین مان بیش از دو سه قرن استقامت کرده اند ولی چگونه است که مثلا یکی دو تاریخ نویس در ایران مدعی هستند که مردم با خوشحالی اعراب را پذیرفتند و از آن ها استقبال هم کردند. اگر این طور است چگونه اعراب نیازی به کشتاری آنچنان که تاریخ نویسان گزارش کرده اند و شما همه را در کتاب تان آورده اید داشته اند.
شاهین نژاد: آنانی که مدعی همراهی مردم ایران با مهاجمان عرب بودند، کارشناس تاریخ نبودند بلکه سیاست بازانی بودند که با تحریف تاریخ به دنبال اهداف ایدیولوژیک خود بودند. شعار "آغوش باز ایرانیان برای اعراب مسلمان" به اندازه ای بی پایه و جعلی است که نهادی مانند «دایره المعارف بزرگ اسلامی» در ایران نیز، آن را دروغی آشکار می داند. گزارشهای فراوان تاریخ نگاران مسلمان از خونریزیها و غارت مهاجمان عرب در ایران، جایی برای افسانه سرایی امثال مرتضی مطهری نمی گذارد.
نگارین نعمت زاده: به نظر شما شناخت تاریخ گذشتگان چه اهمیتی می تواند برای امروز داشته باشد.
شاهین نژاد: می گویند گذشته چراغ راه آینده است. ما ملتی هستیم بدون حافظه تاریخی. برای همین تاریخمان شده است تکرار اشتباهات ملی. دلیلش این است که نسلی که گواه رویدادی بوده و یا مرتکب اشتباهی شده، دیده ها و درسهایی که فراگرفته را به نسلهای بعدی منتقل نکرده است. فرآورده آن این است که هر نسلی محکوم به تجربه و احتمالا شکست از آن تجربه است. از سویی دیگر، گروهی بر پایه تفسیر تاریخ در راستای منافع طبقاتی، قومی و یا اعتقادی خویش، به دنبال اهداف سیاسی خود هستند. اینان اگر رسانه های گروهی را هم در چنگ خود داشته باشند، با تاریخ سازی جعلی، جامعه را به آسانی شستشوی مغزی می دهند مگر با هوشیاری و دانستن گذشته راستین، نقشه آنان را خنثی نماییم.
نگارین نعمت زاده: از این وقت خود را در اختیار ما گذاشتید صمیمانه سپاسگزارم
فروردین 1391
[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
kaveh نوشته: همین زوال فکری و انجماد امروزه گریبان اسلام را گرفته است. با بستن راه انتقاد و اصلاح در واقع راه برای خارج شدن کامل این دین از صحنه اجتماعی آماده می کنند. روحیانیون حکومتی با کمک اعتقادات مردم چنان چون زالو یک نظام را از درون می خوردند که وقتی به مشکلی یا دشمنی خارجی برخورد در آنی از هم می پاشد و سقوط می کند.
البته کشورهای عربی گویا کمی از زمان عقب هستند و تازه دارند به انقلاب 57 ما می رسند!
یعنی شما معتقدین زوال فکر و انجماد امروز
تازه ایجاد شده و اشکال از خود اسلام هم نیست و فقط گریبانش رو گرفته؟! پس احتمالا اگه این زوال فکری و انجمادی که تازه امروز گریبان این دین رو گرفته بتونیم حذف کنیم دیگه میشه همون اسلام خوب و دوست داشتنی!!! بعد این رو مقایسه میکنید با داستان مزدکیان و موبد های زرتشتی؟!
خیلی حرف عجیبی هست... اسلام در بطن و ذات خودش همه اینها و بدتر از اینها رو داشته و اونهم نه امروز که از روز اول خودش و در قرآن و سیره پیامبر اعظم هم قابل مشاهده هست... و اگر اینها رو ازش بیگیریم دیگه چیزی ازش باقی نمیمونه و نابود میشه....