دفترچه

نسخه‌ی کامل: آرشیو مطالب نقد اسلام eslam.nu
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5
در كتاب بسیار معروف بحارالأنوار از علامه مجلسى حدیثى وجود دارد درباره برخورد امام على با زنى كه وى را قاتل عزیزانش خطاب میكند:
متن عربى حدیث: ١٠٠٣ – ختص: أحمد بن محمد بن عیسى عن عمر بن عبد العزیز عن غیر واحد [من أصحابنا] منهم بكار بن كردم وعیسى بن سلیمان عن أبی عبد الله علیه السلام قالوا سمعناه یقول: جاءت امرأة متنقبة وأمیر المؤمنین علیه السلام على المنبر، وقد قتل أخاها وأباها فقالت: هذا قاتل الأحبة. فنظر إلیها أمیر المؤمنین علیه السلام فقال: یا سلفع یا جریة یا بذیة یا متكبرة، یا التی لا تحیض كما تحیض النساء، یا التی على هنها شئ بین مدلى.
ترجمه : امیرالمؤمنین على بر منبر مشغول سخنرانى بود، زنى نقابدار كه على پدر و برادرانش را كشته بود وارد شد و (با اشاره به على) گفت: این قاتل كسانى است كه بسیار انان را دوست داشتم.
آنگاه امیرالمؤمنین رو به وى كرد و گفت:
دروغ گفتى اى زنیكه مانند مردان!
اى زبان دراز بسیار زشت و خودخواه!
اى كسیكه پریودت از جائى نیست كه سایر زنان پریود میشون !
اى كسى كه بر آن چیزش(واژنش) آشكارا چیزى آویزان است ….
منبع :
بحار الأنوار – ط مؤسسة الوفاء نویسنده : العلامة المجلسی جلد : ۳۴ صفحه : ۲۵۶

از على آموز یك جرعه ادب
از على آموز یك جرعه ادب
روایت خوردن ادرار پیامبر اسلام توسط خادمش ام سلمه در کتاب های متعدد و با سند صحیح نقل شده.
اما جالب اینجاست این قضیه بقدری خرافی بوده که برخی علما مانند بن باز و… منکر این قضایا شدند و برخی دیگر به صورت ناقص نقل کرده اند.
روایت ناقص:
۲۴- حدثنا محمد بن عیسی ثنا حجاج عن جریج عن حکیمه بنت امیمه بنت رقیقه عن امها انها قالت کان للنبی قدح من عیدان تحت سریره یبول فیه باللیل.
ترجمه : حکیمه دختر امیمه از مادرش نقل کرده است که رسول الله ظرف چوبی داشت که آن را در زیر خود می گذاشت و شب ها در آن می شاشید.
منبع :
سنن ابی داوود ص ۱۰
این روایت را علامه البانی تصحیح کرده است.

همین روایت ( خوردن ادرار پیامبر توسط خادم ام سلمه ) در دیگر کتب اهل سنت با همین سند ( سلسله راویان ) به صورت کامل نقل و توسط بزرگان اهل سنت تصحیح شده است.
طبرانى در معجم الکبیر و تعداد زیادی از علمای اهل سنت این روایت را نقل کردند و حاشیه ای بر آن نزدند ( یعنی تضعیف نکردند)
متن عربی روایت :
۵۲۷ حدثنا عبدالله بن احمد بن حنبل ثنا یحیی بن معین ثنا حجاج بن محمد عن بن جریح عن حکیمه بنت امیمه عن امها قالت کان النبی ص قدح من عیدان یبول فیه و یضعه تحت سریره فقام فطلب فلم یجده فسال فقال این القدح قابوا شربته بره خادم ام سلمه التی قدمت معها من ارض الحبشه فقال النبی ص لقد احتظرت من النار بحظار.
ترجمه :
حکیمه دختر امیمه از مادرش نقل کرده است رسول الله ص ظرف چوبی داشت که آن را در زیر تخت خود می گذاشت و شب ها درون آن می شاشید. رسول الله بیدار شد و ظرف را جست و جو کرد اما آن را نیافت . سوال کرد که ظرف کجاست ؟
گفتند : بره (اسم خادم ام سلمه) خادم ام سلمه آن را نوشیده است. همان خادمی که از سرزمین حبشه با او آمده بود. پس رسول الله گفت : او پناهگاه و مانعی از آتش برای خود ساخته است!!
منبع :
المعجم الکبیر از طبرانی ج ۲۴ ص ۲۰۵ چاپ مکتبه الزهرا
علامه جلال الدین سیوطی در چندین جا از کتاب خود روایت نوشیدن شاش پیامبر اسلام را در کتاب خصائص الکبری نقل کرده و آن را تصحیح کرده است (یعنی گفته : این روایات صحیح است)
واخرج الطبرانی و البیهقی بسند صحیح عن حکیمه بنت امیه عن امها قالت کان للنبی ص قدح من عیدان یبول فیه و یضعه تحت سریره فقام فطلبه فلم یجده فسال عنه فقال القدح قالوا شربته بره خادم ام سلمه التی قدمت معها من ارض الحبشه فقال النبی ص لقد احتظرت من النار بحظار.
ترجمه : طبرانی و بیهقی با سند صحیح از حکیمه دختر امیمه از مادرش نقل کرد که رسول الله ظرفی از چوب داشت که آن را در زیر تخت خود می گذاشت و شب ها در آن شاش می کرد. رسول الله بیدار شد و ظرف را جست و جو کرد؛ اما آن را نیافت ‌. سوال کرد که ظرف کجاست؟
گفتند : بره خادم ام سلمه آن را نوشیده است. همان خادمی که از سرزمین حبشه با او آمده بود. پس رسول الله گفت : او پناهگاهی در ممانعت از آتش برای خود ساخته است.
منبع : الخصائص الکبری ج ۲ ص ۴۴۱
خرافات تا کی ادامه دارد؟ بره خادم ام سلمه زن محمد به خاطر خوردن شاش محمد پناهگاهی برای حفظ خود از اتش ساخته است.
در قران خود ساخته محمد ؛ میگوید : انا بشر مثلکم یعنی محمد بشری مثل شما هست.
آیا ادرار و مدفوع و… که طبق گفته فقها نجس است چرا تصریح به نجاست ادرار و مدفوع و… محمد نکرده اند ؟

خوردن ادرار پیامبر مانع از آتش جهنم
خوردن ادرار پیامبر مانع از آتش جهنم
از زمان شکل گیری نظام ولایت آخوندی و پیاده کردن نظریه مخوف و وهمی ولایت فقیه، عملا کثیری از مردم ایران از صحنه سیاست کنار زده شدند و هر کدام با نام مشخص ،منسوب به گروهی شدند که رژیم، آن ملت را خود نمیدانست و جمع کثیری از آن ها را اعدام کرد و یا در جریان قتل های زنجیره ای ترور شدند.آنان با استفاده از شیعه گری و آیات و روایات سالیان است که بر مردم میتازند و اموال آنان را به غارت میبرند.
حتی کسانی که خارج از کشور بودند از مصیبت رژیم ایران بی امان نبودند..در این میان رژیم به هرکسی که مخالف خودش فکر میکرد رحم نمیکرد. از دکتر شاپور بختیار گرفته که ایشان را در منزل شخصی خودشان در پاریس سر بریدند تا فروهر و شرفکندی و…
چه عزیزان و روشنفکرانی که از مملکت بخاطر عقایدشان رانده نشدند و چه جوانهایی که بخاطر کام گیرها و قدرت طلبان آخوندی کشته نشدند. سران رژیم همواره عاملانی به نام وهابیت،سکولار،آمریکا،انگلیس و اسرائیل را باعث و بانی تفکر تروریستی و تکفیر میدانند؛
در حالی که تا قبل از شکل گیری این رژیم همواره شاهد ثبات و آرامش نسبی در منطقه بودیم. حداقل گروه های تندرو به این صورت، منطقه را بی نظم نکرده بودند…رژیم جمهوری اسلامی برای صدور انقلاب ننگین خود دست به ساختن پایگاه هایی در افغانستان و تاجیکستان و پاکستان و حتی آفریقا و دیگر کشورها زد و در تکاپو بر آمد تا در تمام کشورهای خاورمیانه و دیگر کشور ها تغییراتی ایجاد کند و در امور آنها دست بیندازد و این امر تا جایی پیش رفت که حتی عده ای از عقلای سیاسی،نخست وزیر اسبق عراق (المالکی) و دیگر عمال عراق را دست نشانده رژیم میدانستند.
همچنین رژیم با تاسیس گروهک جنایتکاری به نام حزب الله دست به انواع ترور ها و انفجار ها در منطقه زد تا جایی که رفیق الحریری را در لبنان ترور کردد .حزب الله بسیاری از دانشمندان اتمی این مرز و بوم را در خود ایران و به دستور مستقیم رژیم با حملات انتحاری به قتل رساندند.و بماند دیگر بمب گذاری ها و… همه هم به خوبی میدانند که رژیم، حامی مستقیم بشار اسد است و تمام کمک های مالی و نظامی را از ایران دریافت میکند.
یکی از وحشی ترین گروه ها در این میان سپاه قدس میباشد، که با عملیات های گوناگون در سطح منطقه باعث به هم خوردن وحدت در کشورها و از بین بردن امنیت در سطح جهانی شده است و در جنایت های اسد نقش مستقیم دارد و همانطوری که خودشان اذعان داشتند نیروهای بسیاری را در تهران تعلیم میدهند و به سوریه میفرستند و حتی از زندانیان، بخصوص افغان ها برای اعزام نیرو به سوریه استفاده میکنند. معلوم نیست این روند تا کی ادامه دارد. کشتارهای بی حد ومرزی که در سطح جهان و هرج و مرجی که راه انداخته اند ریشه در تفکر شیعه گری دارد. برای مشخص شدن تفکر تکفیری آن ها کافی است سری به روایات آنها در کتاب الکافی بزنیم. آنوقت مبدا این حرکت امروز نظام رادر میابیم.از نظر من باید ولایت فقیه را از ریشه شناخت و مردم را به اصول و قواعد آن آشنا ساخت، تا بدانند با چه مکتبی روبه رو هستند.باید دسیسه های آنان را آشکار ساخت.باید بدانیم که چه چیزهایی را به ماغالب کرده اند و این تفکر شوم از چه جهاتی قابل نفی است.باید فهمید که تفکر انتحار و کشتار چه جایگاهی در اسلام و بصورت اخص تر در شیعه دارد.
من دان الله بغیر سماع عن صادق الزمه الله البتة الی العناء،و من ادعی سماعا من غیر الباب الذی فتحه الله فهو مشرک،و ذلک الباب المامون علی سرالله المکنون.
هر که خدا را بدون شنیدن و فراگرفتن از شخص راستگویی (یعنی امام معصوم) پرستش کند، البته خداوند او را قرین رنج و مشقت خواهد کرد.و هر که ادعا کند آداب پرستش را از غیر بابی که خداوند گشوده شنیده و فرا گرفته است،مشرک است؛ و آن باب ،کسی است که امین بر راز پوشیده خداست.[۱]
معلوم است که با اینگونه روایات همه را کافر میدانند و مستحق مرگ میپندارند.آنها با این قبیل تفکر ها داعیه محو ملت اسرائیل را دارند.این یعنی عدم احترام به عقاید و آزادی دیگران و به زنجیر کشیدن عقلانیت عموم خلق.نمیدانم مسیحی ها و یهودی ها و مسلمانهای سنی چه گناهی دارند که باید به پای عدم حضور امام زمان و بخاطر نشنیدن حرف حق کشته شوند یا به جهنم بروند.جدا باید فکری به حال ملت کرد و گرنه همگی مشمول قانون نشناختن امام خود میشوند!
ان الله لا یستحیی ان یعذب امة دانت بامام لیس من الله و ان کانت فی اعمالها برة تقیة، و ان الله لیستحیی ان یعذب امة دانت بامام من الله و ان کانت فی اعمالها ظالمة مسیئة.
ترجمه : خداوند شرم نمیکند از عذاب کردن امتی که معتقد باشد به امامی که از سوی خدا نیست اگر چه آن امت در اعمال خود نیکوکار و پروا پیشه باشد.و قطعا خدا شرم میکند از عذاب کردن امتی که معتقد باشد به امامی که از سوی خداست اگر چه آن امت در اعمال خود ستمگر و بد عمل باشد.
در این نص روایی هم که ذات قدرت طلبی و تفکر تکفیری را نشان دادند. خدایی که از یک ملت شرم میکند آنهم بخاطر تفکر ولایت؛ این حق را هم به آنها میدهد که مخالفین خود را با انواع لوازم اذیت کنند و بکشند همانطوری که خودش(خدا) در عقابشان شرم ندارد. روایت هایی از این گونه که تفکر مخالف را سرزنش و نکوهش میکنند بسیار هستند و من این نمونه ها را جهت مثال آوردم برای اطلاع بیشتر میتوانید به خود کتاب کافی مراجعه کنید .
نقل قولی هم از بنیان گذار جمهوری اسلامی یعنی خمینی می آورم که درکتاب مکاسب المحرمة می گوید:
فغیرنا لیسوا باخواننا و ان کانوا مسلمین=غیر از ما برادران ما نیستند اگر چه مسلم باشند.
خب چه انتظاری باید داشت؟
وقتی این ها همه را تکفیر میکنند معلوم است که کسی کوچکترین حرکتی کند به جرم کافر محارب اعدام میشود. بغیر از شیعه چه فرقه دیگری در ایران به مسئله امامت و ولایت فقیه ایمان دارد؟ آنها از جانب آقایان مستحق مرگ و عذابند.
و فرق شیعه که به هفتاد و اندی تقسیم میشود امام های همدیگر را قبول ندارند؛ یعنی این ها عملا همه دنیا را جز عده ای از خودشان را تکفیر کرده اند و با نام های مختلف یک روز به جرم جاسوس، روز دیگر به جرم کمونیست، دیگر روز به جرم تجزیه طلب، ملحد، وهابی و… اعدام و شکنجه میکنند؛ اگرچه یک آدم ساده باشی و از آمریکا برای تفریح وارد ایران شوی. اینگونه تفکرات باعث میشود یک آمریکایی به عنوان توریست وارد ایران شود ولی به عنوان تروریست از ایران خروج کند.(اگر بکند)! جمهوری اسلامی رسما به دنیا پیغام داده از این به بعد کلاهتان هم در ایران افتاد بیخیالش شوید.

[COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.7)][۱] الکافی ، جلد سوم ص ۱۳ ،دارالثقلین،چاپ دوم نگین ۳۱۳۱[/COLOR]
به قلم: دكتر عبدالحسین حسینی

تفکر تکفیری در اسلام شیعی
تفکر تکفیری در اسلام شیعی
متن عربی حدیث:
حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ أَیُّوبَ، عَنْ أَبِی قِلاَبَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: قَدِمَ أُنَاسٌ مِنْ عُكْلٍ أَوْ عُرَیْنَةَ، فَاجْتَوَوْا المَدِینَةَ «فَأَمَرَهُمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، بِلِقَاحٍ، وَأَنْ یَشْرَبُوا مِنْ أَبْوَالِهَا وَأَلْبَانِهَا» فَانْطَلَقُوا، فَلَمَّا صَحُّوا، قَتَلُوا رَاعِیَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَاسْتَاقُوا النَّعَمَ، فَجَاءَ الخَبَرُ فِی أَوَّلِ النَّهَارِ، فَبَعَثَ فِی آثَارِهِمْ، فَلَمَّا ارْتَفَعَ النَّهَارُ جِیءَ بِهِمْ، «فَأَمَرَ فَقَطَعَ أَیْدِیَهُمْ وَأَرْجُلَهُمْ، وَسُمِرَتْ أَعْیُنُهُمْ، وَأُلْقُوا فِی الحَرَّةِ، یَسْتَسْقُونَ فَلاَ یُسْقَوْنَ». قَالَ أَبُو قِلاَبَةَ: «فَهَؤُلاَءِ سَرَقُوا وَقَتَلُوا، وَكَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ، وَحَارَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ»
ترجمه : انس بن مالك (رضى الله عنه) مى گوید: عده اى از طایفه عكل یا عرینه
به مدینه آمدند و از آب و هواى آن بیمار شدند. رسول الله (ص) دستور داد تا خود را به شتران برسانند و از شیر و إدرار آنان بخورند. آنان چنین كردند و از بیمارى شفا یافتند. پس از آن چوپان رسول الله را كشتند و شتران را با خود بردند. پیامبر خدا (ص) صبح زود (از این جنایت)باخبر شد. بلافاصله دستور داد تا آنان را تعقیب كنند. چند ساعتى از روز نگذشته بود كه آنها را اسیر كرده، خدمت رسول الله (ص) آوردند. آنحضرت (ص) دستور داد تا دست و پایشان را قطع و چشم هایشان را كور كنند و آنها را در آفتاب گرم و سوزان قرار دهند.(دستور اجرا شد). آنان از شدت تشنگى، درخواست آب كردند، ولى به آنان آب ندادند.

منبع: (کتاب صحیح بخاری نوشته یمحمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی جلد۱ صفحه ۵۶ شماره ی۲۳۳/دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی))

وقتی پیامبر اسلام برای اعتراف گرفتن شکنجه میکرد
شاید این مطالب باعث باد کردن رگ گردن شما یا عصبانیت فراوان شما بشود. اما حقیقت را باید گفت. اینکه نظام اسلامی ایران خیلی ضد انسانی و جنایتکار است شکی در آن نیست، اما اسلامی بودن آن را نمیشود انکار کرد. حداقل میتوان گفت که حکومت ایران به با درصد خیلی بالایی اسلامی است و میتوان مصداق هر حرکت آن را در فقه و تاریخ اسلام جستجو کرد.
طبق منابع معتبر و محکم اسلامی پیامبر اسلام در پایان جنگ خیبر، شخصی با نام «كنانة بن ربیع» را برای اعتراف مکان جواهراتش به دست شکنجه‌گر میسپارد. گزارش سه مورخ را با هم میخوانیم :
هنگامى كه پیامبر (ص) بر نطاة پیروز شدند، كنانة بن ابى الحقیق به هلاك و نابودى خود یقین كرد و مردم نطاة را هم ترس فرا گرفته بود. كنانه آن پوست شتر را كه محتوى زر و زیورهایشان بود، شبانه در خرابه‏اى زیر خاك پنهان كرد و كسى او را ندیده بود. خرابه مذكور در منطقه كتیبه بود و همانجا بود كه ثعلبه هر سپیده دم كنانه را مى‏دید كه اطراف آن گردش مى‏كند. پیامبر (ص)، زبیر بن عوّام را همراه تنى چند از مسلمانان با ثعلبه به آن خرابه فرستاد، و آنجا را كندند و آن گنج را به دست آوردند. و هم گفته شده است كه خداوند متعال رسول خود را به آن گنج رهنمایى فرمود. چون این گنج پیدا شد، پیامبر (ص) دستور فرمود زبیر كنانه را شكنجه دهد تا هر چه كه پیش او است به دست آورد. زبیر كنانه را شكنجه داد، حتى سنگ آتش‏زنه‏اى را روى سینه او گذاشت. سپس پیامبر (ص) به زبیر دستور دادند تا كنانه را به محمد بن مسلمه بسپارد تا او را در مقابل خون برادرش محمود بن مسلمه بكشد، و محمد بن مسلمه او را كشت. و هم دستور فرمود تا برادر دیگر را هم شكنجه دهند، و سپس او را به وارثان بشر بن براء سپرد تا به عوض خون او بكشندش و او هم كشته شد. و گویند گردنش را زدند. پیامبر (ص) در قبال این كار آنها اموالشان را حلال كرد و زن و فرزندانشان را به اسارت گرفت.
منبع:مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چ دوم، ۱۳۶۹ش. ص:۵۱۳.
پس مردى بیامد و بر كنانة بن [ابى‏] الحقیق غمز كرد و گفت: این داند كه گنج بنى نضیر كجا نهاده است. پیغمبر او را بخواند. او منكر شد، و هر چند گفتند مقّر نیامد. پس به روان پدرش سوگند دادند. او سوگند نخورد و مقر نیامد. پس مردى دیگر از آن اسیران جهودان بیامد و بر وى غمز كرد و گفت: اینجا بر در این حصار یكى ویرانه هست، من كنانه را دیدمى هر روز بامداد كه بر گرد آن ویرانه همى‏گشتى، پیغمبر او را بخواند و بپرسید. او مقر نیامد. پیغمبر گفت: اگر این ویرانه بكنم و آن گنج بیابم ترا بكشم. كنانه گفت: روا است. پس آن ویرانه‏ها بكندند و از آن گنجها لختى بیافتند. پیغمبر از آن خواسته‏هاى دیگر طلب كرد، او مقّر نیامد. زبیر بن العوّام را بخواند و گفت: او را عذاب همى كن تا مقر آید یا بمیرد. زبیر او را دست و پاى ببست و بخوابانید و آتش زنه بر روى او و بر ریشش همى زدى تا همه [اندام‏] او بسوخت و هم مقّر نیامد. زبیر دانست كه او به مرگ نزدیك آمد، پیش پیغمبر آمد و او را بگفت. پیغمبر گفت شو و او را به محمّد بن مسلمه ده تا به جاى برادرش بكشد. و محمّد بن مسلمه را برادرى بود نامش محمود بن مسلمه بر در آن حصار نخستین كشته شده بود. پس محمّد بن مسلمه كنانه را بستد و به جاى برادر بكشت.
منبع: تاریخنامه طبرى ، گردانیده منسوب به بلعمى (ق ۴)، تحقیق محمد روشن، تهران، جلد ۱و۲ سروش، چ دوم، ۱۳۷۸ش، جلد ۳،۴،۵ البرز، چ ۳، ۱۳۷۳ش. ج‏۳،ص:۲۳۳.
و كنانة بن الرّبیع كه شوهر صفیّه بود أسیر كردند و او را پیش پیغمبر، علیه السّلام آوردند و گنجهاى قوم بنى النّضیر بدست وى بود كه ایشان به ودیعت پیش وى نهاده بودند، و سیّد، علیه السّلام، از وى مى‏پرسید تا نشان آن گنجها بدهد و بگوید كه كجا مدفونست، و وى إنكار مى‏نمود و مى‏گفت كه: من خبر از ان ندارم، و هر چند كه سیّد، علیه السّلام، با وى مى‏گفت تا إقرار كند و نشان بدهد، البتّه إقرار نمى‏كرد. پس یكى هم از یهود خیبر پیش سیّد، علیه السّلام، آمد و خبر آن گنجها از وى بپرسید، وى گفت: من نمى‏دانم، لیكن كنانة بن الرّبیع هر وقتى یا هر روزى مى‏دیدم كه برفتى و گرد آن خربه برآمدى و چیزى از آن جایگاه طلب كردى، اكنون گمان چنان مى‏برم كه گنجها هم آنجا مدفونست. پس سیّد، علیه السّلام، دیگر بار كنانة بن الرّبیع پیش خود خواند و او را گفت: اگر نشانه این گنجها كه تو إنكار مى‏كنى پیش تو بیابم، ترا بكشم؟ گفت: بلى. بعد از ان سیّد، علیه السّلام، بفرمود تا آن خربه كه یهودى نشان داده بود بكندند و بجستند و گنجها بعضى در آن خربه بیافتند. پس سیّد، علیه السّلام، كنانه دیگر بار بخواند و او را گفت: اكنون بگوى تا بقیّت این گنجها كجا پنهان كرده‏اى؟ و كنانه هم إبا كرد، و إنكار نمود . پس سیّد، علیه السّلام، زبیر بن العوام را بفرمود تا او را عذاب مى‏كند تا آن وقت كه إقرار بكند. و زبیر او را عقوبت مى‏كرد و هیچ إقرارى نمى‏كرد. پس سیّد، علیه السّلام، او را به محمّد [بن‏] مسلمه داد تا وى را بعوض برادر خود محمود بن مسلمه باز كشد. پس محمّد برخاست و وى را در حال گردن بزد.
منبع: سیرت رسول الله، ترجمه و انشاى رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانى قاضى ابرقوه (م ۶۲۳)، تحقیق اصغر مهدوى، تهران، خوارزمى، چ سوم، ۱۳۷۷ش. ج‏۲،ص:۸۳۰.


شكنجه در اسلام
شكنجه در اسلام
آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﺑﺮﻗﻌﯽ ﻗﻤﯽ ﺩﺭ كتاب ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ: ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﻡ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﻋﯿﺎﺩﺕ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﯾﮏ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺗﻮﻗﻒ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮﻧﺸﯿﻦ ﺁﻥ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎﯼ ﺑﺮﻗﻌﯽ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ﺑﺎﻻ ، ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﻭﺍﻋﻆ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺁﻗﺎﯼ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺍﺳﺖ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ،
ﺍﯾﺸﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎﯼ ﺑﺮﻗﻌﯽ ﮐﺠﺎﯾﯿﺪ؟ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯿﺪ؟ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺖ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺟﻨﺎﺏ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻋﻘﺎﯾﺪﻡ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﺷﺪﻩ‌ﺍﻡ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﻋﻘﺎﯾﺪﻡ ﭼﯿﺴﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﺳﻮﺍﺭ ﻧﻤﯽ‌ﮐﺮﺩﯾﺪ .
ﮔﻔﺖ: ﻣﮕﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﯿﺪ؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ ، ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﻭﺿﻪﺧﻮﺍﻧﯽ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ ، ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍ؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ، ﺍﮐﺜﺮﺍ ﺿﺪ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﺎ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﺍﺋﻤﻪ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ, ﺁﻗﺎﯼ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﮔﻔﺖ: ﺣﺘﯽ ﻣﻦ؟
ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺁﯾﺎ ﻣﻨﺒﺮ ﻫﻢ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﺭﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍ؟
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻔﻬﯿﻢ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻗﺎﯼ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﯾﺎﺩﺗﺎﻥ ﻫﺴﺖ ﺩﺭ ﺩﻫﻪ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﻪ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ؟
ﮔﻔﺖ : ﺁﺭﯼ
ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺭﺩ ﻣﯽﺷﺪﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻢ ﻭ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ ﮐﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻡ، ﻭ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺘﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ.
ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﻣﺎ ﺫﮐﺮ ﺷﺪﻩ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺭﻭﺍﯾﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﻻﻟﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺮ ﻋﻠﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻮﻟﺪ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﻭﺍﯾﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻨﺪ ( ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺳﺘﻮﻧﻬﺎﯼ ﻧﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻭﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﺪ )
ﮔﻔﺘﻢ : ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺍﻭﻻ ﺿﺪ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ:
ﻭَﺍﻟﻠَّـﻪُ ﺃَﺧْﺮَﺟَﮑُﻢ ﻣِّﻦ ﺑُﻄُﻮﻥِ ﺃُﻣَّﻬَﺎﺗِﮑُﻢْ ﻟَﺎ ﺗَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ ﺷَﯿْﺌًﺎ ﻭَﺟَﻌَﻞَ ﻟَﮑُﻢُ ﺍﻟﺴَّﻤْﻊَﻭَﺍﻟْﺄَﺑْﺼَﺎﺭَ ﻭَﺍﻟْﺄَﻓْﺌِﺪَﺓَ ۙ ﻟَﻌَﻠَّﮑُﻢْ ﺗَﺸْﮑُﺮُﻭﻥَ .(ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺤﻞ : ﺁﯾﻪ ٧٨)
ﺧﺪﺍ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﺪ، ﺍﺯ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭﺍﻧﺘﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺵ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺩﻝ ﺩﺍﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ.
ﺛﺎﻧﯿﺎ ، ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻨﺒﺮ ﮔﺮﯾﺰ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﮐﺮﺑﻼ ﺯﺩﯼ ﻭ ﮔﻔﺘﯽ: ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﮐﻮﻓﻪ ﻣﯽ‌ﺁﻣﺪ « ﺣﺮ » ﺟﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﺮﺳﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ « ﺣﺮ » ﻧﯿﺰ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺳﺐ ﺍﻣﺎﻡ ﻗﺪﻡ ﺍﺯ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﮐﺎﺏ ﺯﺩ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﻧﻬﯿﺐ ﺯﺩ ﻭ ﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﻣﺮﮐﺒﺶ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﮑﺮﺩ، ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺎﻧﺪ ﻣﺘﺤﯿﺮ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﺳﺐ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ، ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻋﺮﺑﯽ ﺭﺍ ﯾﺎﻓﺖ، ﺍﻣﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﻋﺮﺏ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻏﺎﺿﺮﯾﻪ (ﻗﺎﺫﺭﯾﻪ)، ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺳﺌﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ: ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺍﺳﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﻋﺮﺏ ﮔﻔﺖ : ﺷﺎﻃﯽ ﺍﻟﻔﺮﺍﺕ،ﺍﻣﺎﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺍﺳﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﮔﻔﺖ : ﻧﯿﻨﻮﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺍﺳﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﮔﻔﺖ: ﮐﺮﺑﻼ، ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻫﺎﻥ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﺟﺪﻡ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﺷﻤﺎ ﮐﺮﺑﻼ ﺍﺳﺖ .
ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻗﺎﯼ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺘﯽ ﺩﺭ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻧﺪ (ﭼﻄﻮﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﻭﻝ ﺍﺳﺒﺶ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﻣﺎﻡ، ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻋﺮﺏ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﻣﺤﻞ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ؟
ﺟﻨﺎﺏ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺍﻣﺎﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﺧﺘﻪ‌ﺍﯾﺪ؟ ﮐﻪ ﺍﺳﺒﺶ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﻄﻠﻊ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ؟ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﺣﺐ ﺍﺋﻤﻪ؟ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺍﺳﻼﻡ؟ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻗﺖ ﻭ ﺗﺎﻣﻞ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﯿﺪ؟
توضیح نویسنده:
آیت الله برقعی عقایدی داشت كه به ذوق روحانیت شیعه خوش نمی‌آمد و او را تكفیر كردند .
وی معتقد بود که «قرآن احتیاج به تفسیر ندارد، چون تفسیر نظر انسانی است در حالی‌که قرآن سخنان خداوند است و هر فرقه‌ای به نفع خودش قرآن را تفسیر می‌کند اما باید برای غیر عرب زبان، قرآن را خوب ترجمه نمود نه تفسیر».
وی در کتاب «تضاد مفاتیح‌الجنان با قرآن» می‌گوید: از جمله خرافاتی که در میان عوام مسلمین حتی در میان عالم نمایان رواج دارد و نتیجه سکوت علما است، اعتقاد به کرامات و معجزات از قبور ائمه یا اعقاب آنها و سایر بزرگان دین است. در حالی که چنین اعتقاداتی مخالف اصل «توحید» و عقاید اصیل اسلامی و قرآنی است.
برای شناخت دیدگاه‌های آیت الله برقعی اینجا را بخوانید .

مزخرف گویی در منابر اخوندهاى شیعى
مزخرف گویی در منابر اخوندهاى شیعى
این روزها اخبار بسیار تاسف باری به گوشمان میرسد. ..قتل عام، کشتار کودکان، اسارت زنان، چیدن سرها، قطع ید، مثله کردن ابدان،…آتش زدن انسان توسط پیروان ابوبکر بغدادی!(۱)
یکی از جنایات غیرقابل انکاری که اول خلیفه پیامبر اسلام ابوبکر بن ابی قحافه مرتکب شد و در آخرین لحظات زندگی‌اش از انجام آن سخت پشیمان گردید؛ کشتن «ایاس بن عبد الله»، معروف به فجائه سلمی بود که به طرز بسیار فجیع درحالی که او ندا میداد “أنا مسلم” و “شهادتین” بر زبان جاری میکرد زنده زنده در آتش سوزانده شد.(۲)
فجائه به جای جنگ با مرتدینی که حاضر به پذیرفتن خلافت ابوبکر نبوده و زکات مالشان را به نماینده ی خلیفه ی خدا در روی زمین نمیدادند به راهزنی مشغول شده بود؛ به اعتراف نصوص معتبر از جمله طبری او مسلمان بود و از زنادقه نبود. ابوبکر در آخرین لحظات عمرش از زنده سوزی و کشتن فجیع او احساس پشیمانی می‌کند، این رفتار نشان دهنده این است که وی دچار عذاب وجدان بوده است. خلیفه وظیفه داشت به جرم‌های او رسیدگی و بر طبق دستور اسلام حد را بر او جاری کند. اگر جرم او سرقت بود، دستش را قطع و اگر مرتکب قتل شده بود، قصاصش می‌کرد. نه این که بدون محاکمه، او را زنده زنده در آتش بسوزاند!
سؤال این است که چگونه یک انسان می‌تواند دستور اعدام وحشیانه هم کیش و دین خود را صادر کند؟ آیا خلیفه بودن به او همچین جسارتی داده بود؟ یا کلام خدای مسلمانان؟
تا آخر این یادداشت همراه ما باشید.
سوگند ابوبکر به کشتن کسانی که زکات ندهند:

در کتاب بخاری (تصویر شماره ۱) از ابوهریره نقل شده که گفت:
۶۹۲۴ – حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ بُكَیْرٍ، حَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ عُقَیْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، أَخْبَرَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ، أَنَّ أَبَا هُرَیْرَةَ، قَالَ: لَمَّا تُوُفِّیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَاسْتُخْلِفَ أَبُو بَكْرٍ، وَكَفَرَ مَنْ كَفَرَ مِنَ العَرَبِ، قَالَ عُمَرُ: یَا أَبَا بَكْرٍ، كَیْفَ تُقَاتِلُ النَّاسَ، وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ” أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَقُولُوا: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَمَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَقَدْ عَصَمَ مِنِّی مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلَّا بِحَقِّهِ، وَحِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ ”
۶۹۲۵ – قَالَ أَبُو بَكْرٍ: وَاللَّهِ لَأُقَاتِلَنَّ مَنْ فَرَّقَ بَیْنَ الصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ، فَإِنَّ الزَّكَاةَ حَقُّ المَالِ، وَاللَّهِ لَوْ مَنَعُونِی عَنَاقًا كَانُوا یُؤَدُّونَهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَقَاتَلْتُهُمْ عَلَى مَنْعِهَا…
منبع :صحیح البخاری ج ۴ص۲۷۹ و ۲۸۰،المؤلف: محمد بن إسماعیل البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة القاهرة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، ۱۴۲۲هـ
وقتی ابوبکر تصمیم گرفت با اصحاب رده بجنگد، خلیفه دوم بر وی اعتراض كرد و گفت: چگونه می‌خواهی با مردم قتال کنی با اینکه پیغمبر فرمود: من مأمورم با كفار بجنگم تا اینكه اینها لاإله إلا الله بگویند و هر كس لا اله الا الله بگوید و مسلمان شود مال و جان او كاملاً در امان است مگر اینكه از حدّ اسلام و حدّ توحید بیرون رفته باشد؛ ولی ابوبكر گفت: قسم به خدا با هر كس كه بین نماز و زكات فرق بگذارد خواهم جنگید حتی اگر یك بزغاله‌ای كه به پیغمبر می‌دادند و به من ندهند با او خواهم جنگید.
زنده سوزاندن إِیَاسُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ یَالِیلَ مشهور به فجائه
طبری در تاریخ خود(تصویر شماره ۲) می گوید:
قال السری قال شعیب عن سیف عن سهل وأبی یعقوب قالا كان من حدیث الجواء وناعر أن الفجاءة إیاس بن عبد یالیل قدم على أبی بكر فقال أعنی بسلاح ومرنی بمن شئت من أهل الردة فأعطاه سلاحا وأمره أمره فخالف أمره إلى المسلمین فخرج حتى ینزل بالجواء وبعث نجبة بن أبی المیثاء من بنی الشرید وأمره بالمسلمین فشنها غارة على كل مسلم فی سلیم وعامر وهوازن وبلغ ذلك ابا بكر فأرسل إلى طریفة بن حاجز یأمره أن یجمع له وأن یسیر إلیه وبعث إلیه عبدالله بن قیس الجاسی عونا ففعل ثم نهضا إلیه وطلباه فجعل یلوذ منهما حتى لقیاه على الجواء فاقتتلوا فقتل نجبة وهرب الفجاءة فلحقه طریفة فأسره ثم بعث به إلى أبی بكر فقدم به على أبی بكر فأمر فأوقد له نارا فی مصلى المدینة على حطب كثیر ثم رمی به فیها مقموطا قال أبو جعفر وأما ابن حمید فإنه حدثنا فی شأن الفجاءة عن سلمة عن محمد بن إسحاق عن عبدالله بن أبی بكر قال قدم على أبی بكر رجل من بنی سلیم یقال له الفجاءة وهو إیاس بن عبدالله بن عبد یالیل بن عمیرة بن خفاف فقال لأبی بكر إنی مسلم وقد أردت جهاد من ارتد من الكفار فاحملنی وأعنی فحمله أبو بكر على ظهر وأعطاه سلاحا فخرج یستعرض الناس المسلم والمرتد یأخذ أموالهم ویصیب من امتنع منهم ومعه رجل من بنی الشرید یقال له نجبة بن أبی المیثاء فلما بلغ أبا بكر خبره كتب إلى طریفة بن حاجز إن عدو الله الفجاءة أتانی یزعم أنه مسلم ویسألنی أن أقویه على من ارتد عن الإسلام فحملته وسلحته ثم انتهى إلی من یقین الخبر أن عدو الله قد استعرض الناس المسلم والمرتد یأخذ أموالهم ویقتل من خالفه منهم فسر إلیه بمن معك من المسلمین حتى تقتله أو تأخذه فتأتینی به فسار طریفة بن حاجز فلما التقى الناس كانت بینهم الرمیا بالنبل فقتل نجبة بن أبی المیثاء بسهم رمی به فلما رأى الفجاءة من المسلمین الجد قال لطریفة والله ما أنت بأولى بالأمر منی أنت أمیر لأبی بكر وأنا أمیره فقال له طریفة إن كنت صادقا فضع السلاح وانطلق معی إلى أبی بكر فخرج معه فلما قدما علیه أمر أبو بكر طریفة بن حاجز فقال اخرج به إلى هذا البقیع فحرقه فیه بالنار فخرج به طریفة إلى المصلى فأوقد له نارا فقذفه فیها فقال خفاف بن ندبة وهو خفاف بن عمیر یذكر الفجاءة فیما صنع … لم یأخذون سلاحه لقتاله … ولذاكم عند الإله أثام … لا دینهم دینی ولا أنا منهم … حتى یسیر إلى الصراة شمام …
منبع : تاریخ الطبری ج۳ ص۲۶۴ و ۲۶۵ المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن كثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: ۳۱۰هـ)، الناشر: دار التراث – بیروت، الطبعة: الثانیة – ۱۳۸۷ هـ، عدد الأجزاء: ۱۱ .
« مردی از بنی سلیم که به او فجائه گفته می شد نزد ابو بکر آمد. او أیاس بن عبد الله بن عبد یالیل ابن عمیرة بن خفاف نام داشت. به ابوبکر گفت: من مسلمانم و می خواهم با مرتدین جهاد کنم، من را کمک کن. ابو بکر نیز به او مرکب و سلاح داد. فجائه نیز به همراه مردی از بنی لاشرید به نام نجبة بن أبی المیثاء اموال مسلمانان و مرتدین را گرفتند و آنان که مخالفت کردند کشتند.
زمانی که خبر به ابو بکر رسد، به طریفة بن حاجز نوشت: همانا دشمن خدا فجائه نزد من آمد گمان می کرد مسلمان است و از من خواست تا او را در مقابل مرتدّین تقویت کنم، من نیز به او مرکب و سلاح دادم اما خبر قطعی به من رسیده که او به مسلم و مرتد متعرّض شده اموال آنان را می گیرد و آن کس که مخالفت کند می کشد. با مسلمانانی که نزد تو هستند به سوی او برو، او را بکش یا نزد من بیاور.
طریفة بن حاجز به سوی او رفت و زمانی که به او رسید، بین دو طرف تیر اندازی شد که در نتیجه نجبة بن أبی المیثاء به تیری کشته شد. فجائه نیز با دیدن تلاش مسلمانان به طریفه گفت: به خدا قسم تو اولی (برتر) از من نیستی تو امیر ابوبکری و من نیز امیر او هستم. طریفه جواب داد: اگر راست می گویی سلاحت را زمین بگذار و با من نزد ابوبکر بیا.
فجائه نیز با طریفه نزد ابوبکر آمد. زمانی که به ابوبکر رسیدند، ابوبکر به طریفة بن حاجز امر کرد و گفت: فجائه را به بقیع ببر و با آتش بسوزان.
عسقلانی در کتاب الاصابه فی تمییز الصحابة(تصویر شماره ۳) می نویسد:
قال أبو عمر: مذكور فی الصّحابة، وذكر سیف أنه هو الّذی كتب إلیه أبو بكر فی قصة الفجاءة السّلمی، فسار طریفة فی طلبة حتى ظفر به طریفة، فأنفذه إلى أبی بكر فحرقه بالنّار، وكان طریفة وأخوه معن بن حاجر مع خالد بن الولید.
منبع : الإصابة فی تمییز الصحابة ج۲ص۲۸۵ المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلانی (المتوفى: ۸۵۲هـ)، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض، الناشر: دار الكتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى – ۱۴۱۵هـ، عدد الأجزاء: ۸.بازنویسی شده از روی نسخه خطی موجود در دانشگاه الازهر مصر
ابن کثیر در کتاب البدایه والنهایه (تصویر شماره ۴) می نویسد:
وَاسْمُهُ إِیَاسُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ یَالِیلَ بْنِ عُمَیْرَةَ بْنِ خِفَافٍ من بنی سُلیم، قاله ابن إسحاق،وَقَدْ كَانَ الصِّدیق حرَّق الْفُجَاءَةَ بِالْبَقِیعِ فِی الْمَدِینَةِ، وَكَانَ سَبَبُهُ أنَّه قَدِمَ عَلَیْهِ فَزَعَمَ أنَّه أسلم، وَسَأَلَ مِنْهُ أَنْ یجهِّز مَعَهُ جَیْشًا یُقَاتِلُ بِهِ أَهْلَ الرِّدَّة، فجهَّز مَعَهُ جَیْشًا، فلمَّا سَارَ جَعَلَ لَا یمرُّ بِمُسْلِمٍ وَلَا مُرْتَدٍّ إِلَّا قَتَلَهُ وَأَخَذَ مَالَهُ، فلمَّا سَمِعَ الصِّدیق بَعَثَ وَرَاءَهُ جَیْشًا فردَّه، فلمَّا أَمْكَنَهُ بَعَثَ بِهِ إِلَى الْبَقِیعِ، فَجُمِعَتْ یَدَاهُ إِلَى قَفَاهُ وألقی فی النَّار فحرقه وهو مقموط.
{البدایة والنهایة ج۹ص۴۵۶ المؤلف: أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن كثیر القرشی البصری ثم الدمشقی (المتوفى: ۷۷۴هـ)، المحقق: علی شیری، الناشر: دار إحیاء التراث العربی، الطبعة: الأولى ۱۴۰۸، هـ – ۱۹۸۸م.}
پشیمانی و اعتراف ابوبکر از آتش زدن فجائه:
قال ابو بكر رضى الله عَنْهُ: أَجَلْ، إِنِّی لا آسَى عَلَى شَیْءٍ مِنَ الدُّنْیَا إِلا عَلَى ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّی تَرَكْتُهُنَّ، وَثَلاثٌ تَرَكْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّی فَعَلْتُهُنَّ، وَثَلاثٌ وَدِدْتُ أَنِّی سَأَلْتُ عَنْهُنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَمَّا الثَّلاثُ اللاتِی وَدِدْتُ أَنِّی تَرَكْتُهُنَّ، فَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَكْشِفْ بَیْتَ فَاطِمَةَ عَنْ شَیْءٍ وَإِنْ كَانُوا قَدْ غَلَّقُوهُ عَلَى الْحَرْبِ، وَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَكُنْ حَرَقْتُ الْفُجَاءَةَ السُّلَمِیَّ، وَأَنِّی كُنْتُ قَتَلْتُهُ سَرِیحًا أَوْ خَلَّیْتُهُ نَجِیحًا وَوَدِدْتُ أَنِّی یَوْمَ سَقِیفَةَ بَنِی سَاعِدَةَ
(تصویر شماره ۵)
منبع : تاریخ الطبری ج۳ ص۴۲۹،۴۳۰،۴۳۱ المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن كثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: ۳۱۰هـ)، الناشر: دار التراث – بیروت، الطبعة: الثانیة – ۱۳۸۷ هـ، عدد الأجزاء:۱۱.
ابوبكر بعدها از فرمانش درباره فجائه، سخت پشیمان شد و در بستر بیمارى -كه از آن برنخاست- مى گفت: مرتكب سه كار شده ام كه اى كاش آنها را انجام نداده بودم: اى كاش در خانه زهرا را نگشوده بودم، اگر چه آن در براى جنگ به روى من بسته شده بود. و اى كاش فجائه را به آتش ‍ نمى سوزانیدم، بلكه دستور مى دادم تا او را به طور معمول اعدام كنند و یا به زندانش مى افكندم. و اى كاش در سقیفه بنى ساعده امر خلافت را به گردن یكى از آن دو یعنى عمر یا ابو عبیده مى انداختم.
قرآن و خشونت
بی تردید عملکرد مومنان هر ایدئولوژی نشات گرفته از فرامین مقدس مآبانه ی آن است. یکی از درون مایه های قرآن تندی و خشونت های افراطی است. این مضامین در آیات بسیاری چون بقره آیه ۱۹۱، توبه آیه ۵، توبه آیه ۱۲، نساء آیه ۸۹، انفال آیه ۱۲، توبه آیه ۲۸، توبه آیه ۲۹، مائده آیه ۳۸، انفال آیه ۳۹، احزاب آیه ۶۱، توبه آیه ۱۲۳، محمد آیه ۴ و… به چشم میخورد. به عنوان مثال در سوره مائده آیه ۳۳ بیان میدارد:
إِنَّمَا جَزَاء الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُواْ أَوْ یُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ یُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ.
سزاى كسانى كه با خدا و پیامبر او میجنگند و در زمین به فساد می كوشند، جز این نیست كه كشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یكدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این، رسوایى آنان در دنیاست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.
و یا در سوره انفال در آیات ۱۲ تا ۱۷ بیان میکند که خدا در دل کفار وحشت می اندازد پس فراز گردن ها را بزنید و هرکسی که به مخالفت برخیزد بر او سخت گرفته میشود و جزای کافران آتش سوزان است و در انتها خاطر نشان میکند که قلع و قمع کفار به دست شما نبوده است بلکه…:
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
و شما آنان را نكشتید بلكه خدا آنان را كشت و چون [ریگ به سوى آنان] افكندى تو نیفكندى بلكه خدا افكند و بدین وسیله مؤمنان را به آزمایشى نیكو بیازماید قطعا خدا شنواى داناست
پر واضح است که امثال این آیات نیروی محرکه شقاوت و جنایات امثال ابوبکر و سایر مسلمین زمامدار بوده است، آیا بهتر نیست که دست از تعصبات مبهم برداریم؟
منابع:
۱- وقتی-آتش-زدن-خلبان-اردنی-اعراب-ر… اینجا را گلیک کنید.
۲- به نقل از شرح مواقف النفری/ شیخ عفیف الدین تلمسانی

ابوبکر انسانهارا میسوزاند
ابوبکر انسانهارا میسوزاند
شیعیان خود را جعفری میخوانند و ششمین امامشان اباعبدالله جعفر بن محمد الصادق را رئیس مذهب خود معرفی میکنند. بسیار به ایشان میبالند و میگویند فردی دانشمند و فرزانه و دانا بوده است و چهار هزار شاگرد داشته و افراد بسیاری را علم آموخته است.(۱)
متاسفانه بدلیل عقب ماندگی و کمبودهایی که در جوامع اسلامی وجود دارد. مسلمانان در پی اثبات حقانیت خویش مدام متوسل به بافته های عجیب و غریب هستند دریغ از اینکه همین تفاخر بیجا موجب سرافکندگی و از هم پاشی بیشتر جوامع اسلامی شده است. جامعه ای که وضعیتش آنقدر اسف بار است که از سال ۱۳۵۶ تا امروز کتابی فاقد اصالت، غیرعلمی و نامعتبر را مجوز میدهد و ذهن های بیماری به بار می آورد که با اوهام خویش مشعوف باشند و برخود ببالند؛ عوامی مستغرق در اوهام.
کتاب «مغز متفکر جهان شیعه» نمونه ای از این آثار واپس گرایانه است. که نمایانگر اندیشه‌ی دینی در دهه‌ی پنجاه تا به امروز است. سالهاست که بازار هویت‌جویی و هویت‌خواهی در اسلام گرم است؛ و انتشار کتاب‌هایی که زمینه ساز آشتی دین و دنیای مدرن و بازسازی هویت دینی یا تحلیل علمی تاریخ اسلام باشند، با استقبال عامه‌ی مردم مواجه می‌شود. دفاع علمی از دین،‌ در برابر کمبودها و بازسازی گفتمان دینی به زبان روز. در چنین فضایی بود که کتاب «مغز متفکر جهان شیعه: امام جعفر صادق» پا به اجتماع گذاشت تا ضمن تأیید گفتمان علمی، تبار دینی آن را برجسته کند.
نویسنده در مقدمه کتاب مدعی است: این کتاب ترجمه(غیرلفظی) تحقیق مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ در همایش شیعه‌شناسی فرانسه است. این مجمع سالانه برروی یک موضوع تحقیق میکند و در پایان سال همایشی را برگزار کرده و نتیجه را منتشر میکنند. این فعالیت ها اختصاصی به اسلام ندارد و شامل تمام ادیان میشود. اعضای این انجمن از اساتید دانشگاه استراسبورگ و از دیگر کشورها هستند. در این پژوهش ۲۵ تن از کارشناسان حوزه‌ی اسلام‌شناسی شرکت داشته‌اند…(۲)
این کتاب ۵۰۰ صفحه ای در بیان “علم جعفر بن محمد” اولین بار در سال ۱۳۵۶ شمسی توسط ذبیح الله منصوری به چاپ رسید و بعد از آن نسخه ی مختصری در حدود ۱۲۰ صفحه از مستندات روایی و اسلامی از این اثر توسط یكی از فضلای قم با نام سید محمد صحفی منتشر شد. این کتاب به زبان‌های مختلف از جمله عربی(الامام الصادق كما تعرفه علماء الغرب)، انگلیسی(Imam Jafar Ibn Muhammad As-Sadiq A.S. : The Great Muslim Scientist and Philosopher) و اردو (انکشافات علمی امام صادق) ترجمه شده است که نشان از عمومیت این مسأله نزد عامه‌ی جوامع اسلامی دارد.(۳)
بررسی این کتاب وقتی جالب میشود که تمام نسخ ترجمه شده این کتاب از نسخه ی فاقد سند اولیه فارسی ذبیح الله منصوری ترجمه شده است و سرنخی از نسخه ی فرانسوی کتاب که نسخه ی اصلی است وجود ندارد که این خود نشانگر جعلی و ساخته ذهن بودن کتاب توسط آقای منصوری است.
علاوه بر مشکلی که در اصالت این اثر واقع است؛ مرکز (مطالعات اسلامی) استراسبورگ و دانشمندان نامبرده در کتاب وجود خارجی ندارند و یا به دروغ نام آنها درج شده است. پژوهش ها در یافتن منبع اصلی به زبان فرانسوی، یا مجمع مطالعات اسلامی استراسبورگ و همایش اسلام‌شناسی بی نتیجه مانده است و در زمانی که از خود نویسنده درخواست شده ایشان یا پاسخگو نبوده اند و یا پاسخ نامشخص داده اند. به طوری که امثال بازرگان در زمان انتشار کتاب خواستار اصل فرانسوی آن شده اند و درنیافته اند.(۴)
همچنین مراکزی که به نام مرکز مطالعات اسلامی در شهر استراسبورگ فعالیت می‌کنند، در واقع، کلاس‌های عقیدتی وابسته به مساجد اند که بیش از آن که کارکرد آموزشی داشته باشند، کارکرد اجتماعی دارند و اگر سودای آموزش و پژوهشی در آن‌ها یافت بشود، در حد آموزش قرآن و زبان‌های عربی و بومی است و فارغ از دغدغه‌های دانشگاهی و آکادمیک مانند برگزاری همایش اسلام‌شناسی است.(۵) با این وضع بسیار عجیب است این کتاب قطور کماکان منتشر میشود و مورد مباهات شیعیان قرار میگیرد.(۶)
منابع:
۱. کلینی، کافی، ج ۲، ص ۲۳۳، ح ۹، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۳۶۵ ش.
۲. آقای (آرمان بل) استاد دانشگاه‌های بروکس و گان، در بلژیک، آقای (ژان – اوبن) استاد دانشگاه گان، آقای (روبرت برونشویک) استاد دانشگاه پاریس، آقای (کلود کاهن) استاد دانشگاه پاریس، آقای (انریکو جردلی) استاد دانشگاه در ایتالیا و معاون فرهنگستان، آقای (هانری ـ کوربن) استاد دانشگاه و مدیر مطالعات مربوط به علوم مذهب‌شناسی، آقای (توفیق ـ فحل) استاد دانشگاه استراسبورگ، آقای (فرانسیکو گابریلی) استاد دانشگاه رم، پروفسور (ریچاد ـ گرام لیخ) استاد دانشگاه در آلمان غربی، خانم (آن ـ لمبتون) استاد دانشگاه لندن، آقای (ژرار ـ لوکنت) استاد دانشگاه السنه شرقی در پاریس، آقای (ایوون لنبان ـ دویل فوند) مدیر انستیتوی تحقیقات علمی در پاریس، آقای (ویلفرید ـ مدلونگ) استاد دانشگاه شیکاگو در آمریکا، آقای (هانری ماسه) استاد دانشگاه در فرانسه، آقای (شارل پلا) استاد دانشگاه در پاریس، آقای (ژورژ ـ وازدا) استاد دانشگاه لیون در فرانسه، آقای (الیاش) استاد دانشگاه کالیفورنیا، خانم (دورن ـ هینچ کلیف) استاد دانشگاه لندن، آقای (فریتز مه یر) استاد دانشگاه بال در سوئیس، آقای (ژوزف ـ مانوز) استاد دانشگاه فری بورگ در آلمان غربی، آقای (هانس ـ مولر) استاد دانشگاه فری بورگ در آلمان غربی، آقای (هانس ـ رومر) استاد دانشگاه در آلمان غربی و… (صفحه ۵ و۶)
۳. انگلیسی در آمازون
301 Moved Permanently
عربی
Internet Archive: Page Not Found
۴. معمای همایش اسلام‌شناسی استراسبورگ – امام صدر نیوز
۵. City and Eurometropolis of Strasbourg
۶. ذکر برخی از ناشرین این اثر: ت‍ه‍ران‌ : طل‍وع‌ خ‍ورش‍ی‍د، ۱۳۸۴. ت‍ه‍ران‌: ب‍درق‍ه‌ ج‍اوی‍دان‌، ۱۳۸۴. ت‍ه‍ران‌: دن‍ی‍ای‌ دان‍ش‌، ۱۳۸۰. ه‍ران‌: ج‍اوی‍دان‌، ۱۳۶۴.ه‍ران‌: ج‍اوی‍دان‌، ۱۳۸۰.ت‍ه‍ران‌: ج‍اوی‍دان‌، ۱۳۵۶. ی‍زد: ک‍وث‍ر ه‍دای‍ت‌، ۱۳۸۳. ق‍م‌: اه‍ل‌ ب‍ی‍ت‌(ع‌)، ۱۳۷۰.هران: بدرقه جاویدان: جاویدان، ۱۳۸۸.Qum: Imam Hussain Pub, ۱۳۸۱ = ۲۰۰۲.


مغز متفکر جهان شیعه, امام جعفر صادق
مغز متفکر جهان شیعه, امام جعفر صادق
حضرت امام رضا : در جهت تحریم خوردن گوشت خوک می فرماید : (( خداوند خوردن خوک را حرام فرموده چون حیوان است مهیب و زشت صورت که خدا او را برای پند و عبرت گرفتن خلق آفریده ( یعنی از دیدنش بفهمند که خدا بر هر چیزی توانا است و خدای را بر زیبایی صورت بشری خود شکر کنند ) و بترسند از شهوترانی و بی بند و باری که موجب این میشود که خدای تعالی صورت زیبای بشری را از ایشان گرفته و به صورت خوکشان کند و مسخ شوند ( چنانچه با جماعتی از پیشینیان در دنیا چنین فرمود و سایرین در عالم برزخ و قیامت در اثر داشتن خوی خوک بصورت او محشور میشوند ) و خوک را در بین بشر گذارد تا دلیلی برای گذشتگانی که با این صورت در آمده بودند باشد و جهت دیگر حرمت گوشت خوک آن است که خوراکش پلیدترین پلیدیها و کثیف ترین کثافتها است با مفاسد و زیانهای بسیاری که در خون او است)).

منبع : وسائل الشیعه ، جلد۱۶ صفحه ۳۷۸ باب اطعمه
امام صادق : خداوند عده ای را بصورت های گوناگون مسخ کرد شبیه خوک ، بوزینه ، خرس و هرچه از مسوخات دیگر است و آنگاه از خوردن این نمونه ها نهی فرمود تا از این جور حیوانات بهره مند نگردند و عقوبت آنرا خوار و سبک نشمرند !
منبع : تفسیر عیاشی و کتاب الاطعمة و الاشربه وسائل باب۱ صفحه ۳۷۷
گوشت خوک سبب بی غیرتی و شرابخواری باعث زنا با محارم میشوند
امام صادق : مردی از امام سوال نمود چرا خداوند گوشت خوک و شراب را حرام نموده است ؟ امام در پاسخ فرمودند : خداوند تبارک و تعالی چیزی را حلال ننموده و چیزی را حرام نکرده مگر برای حفظ مصالح خود مردم. نه آنکه بنا بر میل خود نسبت به چیزی آن را حلال نموده و به خاطر بی میلی خود نسبت به امری آنرا حرام کند. زیرا خداوند که خالق بندگانش میباشد ، می داند چه چیزهائی سبب قوام جسم و روح ایشان میشود. پس آنها را حلال نموده و میداند چه چیزهائی برای روح و جسم انسان ضرر دارد ، آنها را حرام فرموده. برای مثال گوشت خوک را حرام نموده ، زیرا سبب بی غیرتی و بی تعصبی و فساد اخلاق میشود. و شراب را حرام نمود ، زیرا شرابخواری موجب ارتعاش و لرزش بدن است و مروت و جوانمردی را از شخص زائل می کند و شخص مشروبخوار را به تمام امور زشت و قبیح از قبیل زنا با محارم و آدم کشی و هر فتنه ای می کشاند.

منبع : تفسیر جامع جلد ۲ صفحه ۱۵۶


دلایل اصلی حرام بودن گوشت خوک
دلایل اصلی حرام بودن گوشت خوک
مسئله ۶۸ رساله آیت الله خمینی:
بول و غائط (ادرار و مدفوع) حیوانى كه انسان آن را وطى كرده، یعنى با آن نزدیكى نموده، و گوسفندى كه استخوان آن از خوردن شیر خوك، محكم شده است نجس است.

مسئله ۳۵۱رساله آیت الله خمینی :
اگر نعوذ بالله حیوانى را وطى كند یعنى با او نزدیكى نماید و منى از او بیرون آید, غسل تنها، كافى است. و اگر منى بیرون نیاید، چنانچه پیش از وطى وضو داشته باز هم غسل تنها كافى است، و اگر وضو نداشته، احتیاط واجب آن است كه غسل كند، وضو هم بگیرد.
مسئله ۲۶۳۱رساله آیت الله خمینی :
خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مكروه است، و اگر كسى با آنها وطى كند، یعنى نزدیكى نماید، حرام مى‏شود، و باید آنها را از شهر بیرون ببرند و در جاى دیگر بفروشند.
مسئله ۲۶۳۲ رساله آیت الله خمینی :
اگر با گاو و گوسفند و شتر نزدیكى كنند بول و سرگین آنها نجس مى‏شود و آشامیدن شیر آنها هم حرام است و باید بدون آن كه تاخیر بیفتد آن حیوان را بكشند و بسوزانند و كسى كه با آن وطى كرده، پول آن را به صاحبش بدهد، بلكه اگر به بهیمه دیگرى هم نزدیكى كند، شیر آن حرام مى‏شود.

احکام سکس با حیوانات در رساله حضرت امام خمینی
احکام سکس با حیوانات در رساله حضرت امام خمینی
از ابن عباس روایت است كه به ایشان، اطلاع دادند كه على بن ابیطالب عده اى انسان(مرتد) را سوزانده است.
ابن عباس گفت: اگر من بجاى او مى‌بودم، آنها را نمى‌سوزاندم. زیرا نبى‌اكرم (ص) فرمود: ” مردم را با عذاب خدا (آتش) عذاب ندهید.”بلكه آنها را مى‌كشتم همانطور كه رسول‌اكرم (ص) فرمود: “هركس دینش را تغییر داد او را بكشید.” منبع:
مختصر صحیح بخارى، باب (٧٠): مردم را با عذاب خدا یعنى آتش نسوزانید، ص ٦٤٩،
بخارى(٣٠١٧)
بعد مسلمانان ژست حق به جانب می‌گیرند و میگویند داعش مسلمان نیست.
مگر مسلمان ادم را می‌سوزاند …..

️ولی همانطور كه دیدیم على, داماد محمد و خلیفه چهارم مسلمین و امام اول شیعیان چگونه انسانها را می‌سوزانده .


سوزاندن مرتدین توسط على بن ابیطالب
سوزاندن مرتدین توسط على بن ابیطالب
صفحات: 1 2 3 4 5