دفترچه

نسخه‌ی کامل: آرشیو مطالب نقد اسلام eslam.nu
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5
دروغی به نام عدم تحریف قرآن
اسلامگرایان معمولا در این قضیه بسیار اغراق میکنند که قرآن از هرگونه تحریف شدنی در امان است. اسلامگرایان معمولا ادعا میکنند که تفاوت میان قرآن و آنچه این کتاب را از سایر کتابها جدا میکند این است که قرآن همچنان دست نخورده باقی مانده، حتی یک نقطه از قرآن در ۱۴۰۰ سال گذشته تغییر نکرده است و هیچ اختلافی نمیتوان میان قرآنهای مختلف موجود یافت.
ما سعی داریم این ادعا را در سه قسمت بررسی خواهیم کرد:
۱- دا توجه به مستندات موجود، اندکی در مورد تاریخ تغییرات قرآنی توضیح خواهیم داد.
۲- دو قرآن را از دو نقطه مختلف با یکدیگر مقایسه خواهیم کرد.
۳- به قرآنی نگاه خواهیم افکند که نوشتارهای مختلف قرآن را در مورد هر آیه ذکر کرده است.
ن.ج. داود مترجم عرب قرآن در مقدمه ترجمه خود از قرآن مینویسد:
با توجه به اینکه قرآن در اصل به خط کوفی نوشته شده بود و دارای حرکت و نقطه نبود، قرائتهای مختلفی از آن توسط مسلمانان بوجود آمده است که به یک اندازه دارای ارزش و رسمیت میباشند.(۱)
با توجه به نوشته این دانشمند دینی، نوشتارهای مختلفی از قرآن وجود دارد، اما طبیعت این نوشتارهای مختلف چیست؟ برای پاسخ به این پرسش باید در نظر داشت که قرآن توسط اشخاصی که «قاریان» قرآن حساب میشوند نوشته شده است و با نام این افراد به یادگار مانده است و قرائتهای مشهوری از قرآن در قرنهای اولیه اسلام وجود داشت. این قرائتهای مختلف قرآنی در نهایت توسط افرادی که نوشتن میدانستند بصورت نوشته در آمد، به آن افراد راوی گفته میشود که قرائتهایی از قرآن را روایت کرده اند.
بنابر این در واقع هر نسخه از قرآن نقل قولی است که توسط یک راوی از یک قاری قرآن انجام گرفته است و قرآن را نمیتوان خواند مگر اینکه به یکی از راوی ها و قاری ها اعتماد کرد.
نوشتار زیر که از اسناد معتبر اسلامی برداشته شده است این مهم را با جزئیات بیشتری شرح میدهد:
قاریان بسیاری وجود داشتند و تعداد آنها به دلیل اینکه افرادی که قرآن را حفظ کرده بودند میمردند، زیاد شد و کار آنها اهمیت بیشتری یافت و به دلیل اینکه قرآن با خط بسیار ابتدایی عربی نوشته شده بود و فاقد حرکت و نقطه بود باعث شد که خواندن و درک قرآن دشوار شود، بنابر این در قرن چهارم هجرى، تصمیم بر این گرفته شد که قرائت های مختلف قرآنی را از هفت قاری اصلی جمع آوری کنند. برای هر قاری دو راوی قرار دادند تا قرآن را با دقت و با حرکت و نقطه بنویسند. و نتیجه این کار ۷ قرآن اساسی بود که هرکدام دو راوی داشت و همگی با حرکت و نقطه بود که با یکدیگر اندکی اختلاف داشتند.(۲)
این کار در سال ۳۲۲ هجری قمری توسط خلیفه المقتدر سازماندهی شد و بالاخره انجام گرفت.
دکتر شجاع الدین شفا در کتاب پس از ۱۴۰۰ سال برگ ۱۰۱ مینویسد:
قران در هفت قرائت وحی شده است و هرچه جز آن باشد مخدوش است، و این نظر مورد تایید دستگاه خلافت نیز قرار گرفت. بدین ترتیب هفت قرائت مختلف از قرآن که هرکدام از آنها به یکی از فقهای بزرگ قرون اول و دوم هجری در شهرهای مهم جهان اسلام ارتباط داده میشد، در سال ۳۲۲ هجری توسط خلیفه المقتدر به رسمیت شناخته شد.بعد از آن در دو مرحله متوالی سه و چهار قرائت دیگر بر آن ها اضافه شد، بطوریکه سر انجام شمار قرائت های مجاز قرآن به چهارده رسید. متن قرائتی برگزیده جامع (دانشگاه) الازهر که چاپ مصر رایج قرآن در جهان امروز بر اساس آن صورت گرفته است، منسوب به فقیهی بنام عاصم بن ابی النجود است. که در سال ۱۲۷ هجری در کوفه درگذشته است. مصرع “قران ز بر بخوانی با ١٤ روایت” از حافظ شیراز اشاره به همین ١٤ قرائت مختلف و متفاوت از قران دارد كه بطور مشروح به این قرائتها اشاره میكنیم.
١٤ قرائت رسمی قران از این قرارند:
١- قرائت نافع، از مدینه سال ۱۶۹/۷۸۵- ابوعبدالله نافع بن ابی نعیم مدنی‌، مُكنَّی به «ابی رویم‌» می‌باشد. نافع اصلاً از اصفهان بود و در مدینه می‌زیست و در همانجا (به سال ۱۷۶ یا ۱۶۹) درگذشت‌، یادآوری كرده‌اند كه وی قرآن را نزد ابومیمونه، «مولی ام سلمه‌»، یكی همسران محمد قرائت نموده است‌. روایان وی عبارتند از: ورش و قالون‌.
٢- قرائت ابن کثیر، از مکه سال ۱۱۹/۷۳۷ – (عبدالله بن كثیر مكی‌) از ایرانیانی بود كه كسرای ایران او را با كشتی‌هایی كه به یمن فرستاده بود برای فتح حبشه گسیل داشت‌. ابن كثیر مردی فصیح و بلیغ‌… بود. و از جمع صحابه عبدالله زبیر و انس‌بن‌مالك را درك كرده‌ بود. روایان وی عبارتند از: بُزِی‌ّ و قٌنبل‌.
٣- قرائت ابو عمرو الاعلی، از دمشق سال ۱۵۳/۷۷۰ – ابوعمروبن علاء بصری وی اهل ایران بوده است و در میان قرّأ سبعه از لحاظ كثرت اساتید و شیوخ قرائت‌، كسی به پاى او نمی‌رسد، و قرآن را در مناطق مختلفی مانند مكه و مدینه و بصره و كوفه بر استادان زیادی قرائت كرد. سیدحسن صدر، ابی‌عمرو را شیعی می‌داند. راویان قرائت وی عبارتند از: دوری و سوسی (وی ایرانی و اهل شوش بوده است‌).
٤- قرائت ابن عامر، از بصره سال ۱۱۸/۷۳۶ – وی در زمان عمربن عبدالعزیز و قبل و بعد از آن‌، امام مسجد دمشق (جامع اموی‌) و قاضی و پیشوای آن دیار بوده و از معمّرترین قرّأ سبعه به شمار می‌رود. ابن عامر بنا به قول صحیح به سال ۱۱۸ هجری قمری در نود و نه سالگی از دنیا رفت‌. راویان قرائت ابن عامر عبارتند از: هشام و ابن ذكوان‌.
٥- قرائت حمزه، از کوفه سال ۱۵۶/۷۷۲ – حمزة‌ بن‌ حبیب زیّات كوفی. حمزه اصلاً ایرانی است و زمان صحابه را درك كرده است و شاید برخی از آنها را دیده باشد. حمزه نیز مانند عاصم شیعی است و قرآن را بر جعفر صادق (امام ششم شیعیان) خوانده است‌. شیخ طوسی نیز حمزه را از اصحاب جعفر صادق معرفی كرده‌ است. در وجه ملقب شدن حمزه به «زیّات‌» می‌نویسند كه وی با آوردن روغن از كوفه به حلوان و آوردن پنیر و گردو از حلوان به كوفه امرار معاش می‌كرد.( زیت نیز به معنی روغن و زیّات روغن فروش است‌.)
٦- قرائت الکسائی، از کوفه سال ۱۸۹/۸۰۴ – وی از مردم سرزمین ایران بوده است و گویند در میهن خود در «طوس‌» یا «ری‌» وفات كرد. وی قرائت را چهار بار از حمزه اخذ كرد، به طوری كه می‌توان به قرائت او اعتماد نمود. كتاب‌ها و آثار زیادی به كسائی منسوب است‌. راویان وی عبارتند از: حفص دوری و ابوالحارث‌.
٧- قرائت ابوبکر عاصم، از کوفه سال ۱۵۸/۷۷۸ – عاصم بن ابی النجود كوفی از مردم كوفه است‌، عاصم از قرّأ هفتگانه و بنا بر قولی شیعی است و قرآن را بر ابی عبدالرحمن عبدالله‌بن‌حبیب سلمی شیعی ـ كه از یاران علی بود… قرائت كرد. عاصم با یك واسطه راوی قرائت علی بوده است‌. به همین جهت گفته‌اند فصیح‌ترین قرائت‌، قرائت عاصم می‌باشد، زیرا وی قرائت اصیل آورده است‌. خوانساری در كتاب روضات الجنان در شرح احوال عاصم می‌نویسد: «وی پارساترین و پرهیزگارترین قرّأ، و رأی او درست‌ترین آرأ در قرائت به شمار می‌رود». اكثر علمای شیعی‌، قرائت عاصم را فصیح‌ترین قرائت دانسته‌اند.(البته طبق معمول، علمای شیعه بنای تعریف و تمجید از وی را گذاشته اند تنها بخاطر شیعه بودن). روایان وی عبارتند از: حفص و ابوبكر عیاش‌.
در حقیقت قرائتهای بیشتری از قرآن در دنیا موجود میباشد، اینجا لیستی از قرآنهای مورد استفاده در کشورهای مختلف دنیا، راوی و قاری آنها و منطقه ای که این قرآنها درآنجا وجود دارند نشان میدهیم:
● قاری :نافع
راوی:The Qur’an according to the Warsh transmission ورش
کشور: الجزایر، مراکش، قسمتهایی از تونس، غرب آفریقا و سودان
راوی: The Qur’an according to the Qalun transmission قالون
کشور: لیبی، تونس و قسمتهایی از قطر
● قاری: ابن کثیر
راوی: البیزی و قنبل
● قاری: ابو عمرو الاعلی
راوی: The Qur’an according to the al-Duri transmission الدوری
کشور: قسمتهایی از سودان و غرب آفریقا
راوی: السوسی
● قاری: ابن عامر
راوی: هشام و ابن ذكوان
کشور: قسمتهایی از یمن
● قاری: حمزه
راوی: خلف و خالد
● قاری: الکسائی
راوی: الدوری و ابی حارث
● قاری: ابوبکر عاصم
راوی: The Qur’an according to the Hafs transmission حفص
کشور: تمام کشورهای اسلامی
قرآنهای سه گانه
۱. قاری: ابوجعفر
راوی: ابن وردان و ابن جماز
۲. قاری: یعقوب الهاشمی
راوی: رویس و روح
۳. قاری: خلیف البزار
راوی: المروزی و ادریس الحداد
قرآنهای چهارگانه گانه
۱. قاری: ابن محسن
راوی: ابن شنبوز و البیزی
۲. قاری: الیزیدی
راوی: احد بن فرح و سلیمان بن الحکم
۳. قاری: الحسن البصری
راوی: ابو نعیم البلخی و الدوری
۴. قاری: الاعمش
راوی: امتودی و الشنبیزی الشتاوی
قرائتهای بیشتری از این قرائتها نیز وجود دارد، اما این قرائتها رسمی ترین آنها حساب میشوند، اطلاعات مربوط به ناحیه استفاده شدن این قرآنها از ابو عمار یاسر قاضی نقل شده است.(۳)
اطلاعات و اسناد فوق الذكر به این معنی است که قرآن از نسخه های روایت شده مختلفی بجای مانده است، تمامی این نسخه ها امروز چاپ و استفاده نمیشوند اما بسیاری از آنها همچنان چاپ میشوند.
گفتنی است بسیاری از اشخاص از این طبقه بندی اطلاع ندارند و چون برای اولین بار با آن روبرو میشوند در صحت آن شک میکنند، این افراد کافی است شناسنامه قرآنی که خود استفاده میکنند نگاه کنند تا متوجه شوند که چه قرائت و چه روایتی است.
[عکس: attachment.php?attachmentid=5051&stc=1]

اکنون به تفاوتهای میان دو قرآن که از دو روایت مختلف از دو جای مختلف نوشته شده است، میپردازیم و خواهیم دید که آیا این دو قرآن که در دو جای مختلف دنیا چاپ میشوند بایکدیگر برابر هستند یا نه.

قرآن اول قرآنی است که بر اساس روایت حفص از قرائت ابوبکر عاصم نوشته شده است و در تمام کشورهای اسلامی استفاده میشود و معمولا بعنوان قرآن اصلی از آن یاد میشود و قرآن دومی قرآنی است که بر اساس روایت ورش از قرائت نافع نوشته شده است، قرآن روایت ورش بیشتر در شمال آفریقا استفاده میشود.
وقتی كه این قرآنها را باهم مقایسه میکنیم، در میابیم که با هم از شش جنبه مختلف در تفاوت هستند:

تفاوت املائی، تفاوت میان حرکت ها، تبدیل شدن کلمه به کلمات مشابه، تفاوت میان نقطه ها (اِعراب)، اضافه و یا حذف شدن کلمات، تغییر جایگاه یک کلمه
حال بیایید به گوشه هایی از این تفاوتها نگاه کنیم. مثالهای زیر از کلمات مشابه از یک سوره از این دو کتاب آورده شده است، اما شماره آیات در قرآنها بایکدیگر برابر نیست و قرآنهای مختلف شماره آیات مختلفی دارند. بنابر این مثلا آیه ۱۳۲ سوره بقره در روایت حفص از عاصم برابر است با آیه ۱۳۱ سوره بقره در قرآن ورش.
تفاوت میان حروف:
تفاوتهایی از لحاظ تحریری در نوشتن الفبای عربی در میان این قرآنها موجود است و این عثمانی ها بودند که روی طریقه نگارش قرآن کار کردند و استاندارد و مبنایی برای آن بوجود آوردند كه به صورت امروزی درامده.
[به جدول تصویر تفاوت میان حروف نگاه کنید]

[عکس: attachment.php?attachmentid=5052&stc=1]

مثالهای جدول، تفاوتهای میان حروف را در این دو قرآن نشان میدهند.
تفاوت میان حرکتها: همانگونه که گفته شد هنگامی که قرآن نگاشته میشد در آن نقطه و حرکتی وجود نداشت، و این طبیعی است که در قرآنهای موجود در دنیا تفاوتهایی نیز میان نقطه های استفاده شده در قرآن وجود داشته باشد. نقطه در نگارش عربی نقش بسیار مهمی دارد و تفاوت میان نقطه ها بطور کلی معنی جمله را عوض میکند. مثلا در قرآنی که نقطه نداشته باشد تمامی حروف ب، ت، ث، ن و ی به یک شکل نوشته شده اند. لازم به ذکر نیست که حروف دیگری همچون [ص ض ط ظ ز ر ذ د س ش ع غ ف ق] نیز در نگارش بدون نقطه عربی کاملا مانند هم نوشته میشوند.
قرآنهایی که ما آنها را بررسی میکنیم هرکدام دارای سبک خواندن خود نیز هستند و آنها را به انواع مختلفی قرائت میکنند. در مثالهای زیر مشاهده میشود که در محل قرارگرفتن نقطه ها در قرآن نیز بین قرآنهای موجود اختلاف بسیار است.
[به جدول تصویر تفاوت میان حرکت ها نگاه کنید]
[عکس: attachment.php?attachmentid=5053&stc=1]

از مثالهای جدول نتیجه گرفته میشود که مردم در جاهای مختلف حتی قرآنها را یک شکل نیز نمیخوانند.
تفاوت میان حرکت ها: مثالهای زیر از این دو قرآن نشان میدهد که آنها در حرکات خود نیز با یکدیگر برابر نیستند و تفاوت در میانشان وجود دارد. حکومت عثمانی بر روی این ضعف از قرآنهای پیش از خود نیز کار کرد و آنرا بصورت استاندارد در آورد.
[به جدول تصویر تفاوت میان حرکت ها نگاه کنید]
البته بسیاری از محققین اسلامی معتقدند علی رغم تفاوتهای بسیاری که میان روایات قرآنی بویژه روایت حفص و ورش وجود دارد، هیچکدام از آنها تاثیر چندانی بر معنی قرآن ندارند، و روی تفکرات اسلامی تغییرات چندانی نمیدهند. این مطلب كاملا غلط و غیر علمی است. و بررسی این ادعاى غلط بطور مفصل و دقیق در حوصله این نوشتار نیست، اما این تفاوتها ادعای قابل تحریف نبودن قرآن كه در واقع جنبه اعجازی و الهی قران نیز در ان نهفته را از یک ادعای منطقی ، مستند و دقیق به یک ادعای كاملا احساسی و غیر منطقی همچون سایر ادعاهای اسلامگرایان تبدیل میکند. بررسی تفاوتهای میان تمامی نسخه های مختلف قرآن کار دشواری است اما کتابی که در اینجا معرفی میشود، اختلافات میان ده قرائت رسمی پذیرفته شده قرآن را با یکدیگر در مورد هر آیه بررسی میکند. و این کتاب ادعای «مهم نبودن تفاوتهای میان نسخه های مختلف قرآنی» را زیر سوال میبرد. کتاب “التسهیل لقراءات التنزیل” (آسان کردن خواندن آنچه نازل شده است) نوشته محمد فهد خاروف(۴) در این کتاب محمد فهد خاروف ده نسخه از نسخه های مختلف که نام آنها را ذکر کردیم جمع آوری کرده است و آنها را در حاشیه هر صفحه که حاوی قرآن نسخه حفص است آورده است. البته نسخه های دیگری نیز وجود داشته است که وی آنها را جمع آوری نکرده است. همانطور که اسم کتاب میگوید، این کتاب بررسی آنچه از قرآن بر جای مانده را آسان میکند. در تصاویر پست ما یک برگ از این کتاب بصورت تصادفی انتخاب شده است، برگ زیر سوره بقره آیات ۲۷۰ تا ۲۷۴ را نشان میدهد، و در حاشیه اختلافاتی که میان نسخه های مختلف قرآن وجود دارد آورده شده است. بطور کلی میتوان ادعا کرد حد اقل در دو سوم آیات قرآنی نوعی از اختلافات یاد شده وجود دارد.
[عکس: attachment.php?attachmentid=5054&stc=1]

در اینجا نیز شایسته است مثالهایی دیگر از تفاوتهای میان قرآنهای موجود بیاوریم:
مثال نخست: سوره مریم ۱۹ آیه ۱۹
الف ١: قرائت حفص
{قال أنما أنا رسول ربك إلیك لأهب لك غلاماً زكیاً}
توضیح: واضح منها بأن جبریل (رسول ربك) سیهب مریم غلاماً زكیاً.
ترجمه: برداشت ازین ایه این است كه خود جبریل به مریم بنده ای (فرزندی) هدیه میدهد.
الف ٢: قرائت نافع، أبو عمرو، قالون، ورش
{قال أنما أنا رسول ربك إلیك لیهب لك غلاماً زكیاً}
توضیح: الأختلاف هنا یرینا بأن الهبة لیست من جبریل بل من الله.
ترجمه: تفاوت در این ایه اینست كه عطا كردن فرزند توسط جبرییل نیست بلكه مستقیما توسط خداست.
الف ٣: قرائت البحر المحیط، الكشاف
{قال أنما أنا رسول ربك إلیك أمرنی أن أهب لك غلاماً زكیاً}
توضیح: فی هذه القرائت جبریل یوضح بأن الله أمره بأن یهب مریم غلام.
ترجمه: در این قرائت جبرییل توضیح میدهد كه الله به وی دستور داده كه فرزندی به مریم هدیه دهد.
نكته : خوب همانطور كه دیدیم معنی هر سه جمله با هم متفاوت است و جایگزینی یك حرف در هر جمله معنای كل جمله را تغییر داده است.
مثال دوم: سوره مریم ۱۹ آیه ۲۵
در این قسمت فقط ایه را بدون توضیح و ترجمه مینویسیم چون بوضوح میشود تفاوت كلمه “تساقط” را در همه ایات دید.
ب ١: قرائت حفص
{وهزی إلیك بجزع النخلة تُساقط علیك رطباً جنیا}
ب ٢: قرائت حمزة، الأعمش
{وهزی إلیك بجزع النخلة تَسَاقط علیك رطباً جنیا}
ب ٣: قرائت عاصم، الكسائی، الأعمش
{وهزی إلیك بجزع النخلة یسّاقط علیك رطباً جنیا}
ب ٤: قرائت أبو ناهیك، أبو حی
{وهزی إلیك بجزع النخلة تسقط علیك رطباً جنیا}
ب ٥: كتاب الأعراب للنحاس
{وهزی إلیك بجزع النخلة نٌساقِط علیك رطباً جنیا}
ب ٦: قرائت مسروق
{وهزی إلیك بجزع النخلة یُساقِط علیك رطباً جنیا}
ب ٧: قرائت أبو حی
{وهزی إلیك بجزع النخلة تَسقُط علیك رطباً جنیا}
ب ٨: قرائت أبو حی
{وهزی إلیك بجزع النخلة یَسقُط علیك رطباً جنیا}
ب ٩: قرائت أبو حی
{وهزی إلیك بجزع النخلة تتساقط علیك رطباً جنیا}
ب ١٠: قرائت أبو الأسمال
{وهزی إلیك بجزع النخلة یُسقط علیك رطباً جنیا}
نكته: همین اختلاف ناچیز اِعراب ها در جملات فوق كل معنای ایه را تغییر میدهد.
مثال سوم: سوره مریم ۱۹ آیه ۲۶
در این ایه در قرائتهای مختلف زیر ادامه ایه بعد از كلمه “للرحمن” را با یكدیگر مقایسه كنید.
ج ١: قرائت حفص
{فكلی وأشربی وقری عینا فما ترین من البشر أحد فقولی أنی نذرت للرحمن صوماً فلن أكلم الیوم أنسیاً}
ج ٢: قرائت زید بن علی
{فكلی وأشربی وقری عینا فما ترین من البشر أحد فقولی أنی نذرت للرحمن صیاماً فلن أكلم الیوم أنسیاً}
ج ٣: قرائت عبد الله بن مسعود، أنس بن مالك
{فكلی وأشربی وقری عینا فما ترین من البشر أحد فقولی أنی نذرت للرحمن صمتاً فلن أكلم الیوم أنسیاً}
ج ٤: قرائت أبی بن كعب، أنس بن مالك
{فكلی وأشربی وقری عینا فما ترین من البشر أحد فقولی أنی نذرت للرحمن صوماً صمتاً فلن أكلم الیوم أنسیاً}
ج ٥: قرائت أنس بن مالك
{فكلی وأشربی وقری عینا فما ترین من البشر أحد فقولی أنی نذرت للرحمن صوماً وصمتاً فلن أكلم الیوم أنسیاً}
نكته: همانطور كه متوجه شدید هیچكدام از این قرائتها ایه را یكسان ننوشته اند و با هم دارای تفاوت هستند.
ازین دست مثالها میشود به ده ها نمونه اشاره كرد كه در حوصله بحث ما نیست و همین سه مثال برای رد ادعای اسلامگرایان كفایت میكند.
جالبتر اینجاست که بدانید اختلاف قرائات از آغاز باعث ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نیز شد. چنان که اسناد تاریخی گواهی میدهد کار اختلاف قرائات در همان سده های نخست بالا گرفت و گاه طائفه ای که بر قرائت خاصی پایبند بودند برای دفاع از قرائت خود در برابر قرائت سایر تیره ها تا مرز جنگ و خونریزی پیش می رفتند.(۵)
آیا وجود این اختلافات میان نسخه های مختلف قرآن، و تاریخی که در مورد قرآن وجود دارد نمیتواند بهترین دلیل برای :
اولا : كم و زیاد شدن یا همان تحریف قران !
دوما : و نگاشته شدن قران بدست انسان و غیر الهی بود ان! باشد؟
منابع :
۱) (N.J. Dawood, The Koran, Middlesex, England: Penguin Books, 1983, p. 10, bold added)
۲)Cyril Glass? The Concise Encyclopedia of Islam, San Francisco: Harper & Row, 1989, p. 324, bold added)
۳)An Introduction to the Sciences of the Qur’aan, United Kingdom: Al-Hidaayah, 1999, p. 199.
۴) Making Easy the Readings of What Has Been Sent Down/ Author Muhammad Fahd Khaaruun/ The Collector of the 10 Readings
From al-Shaatebeiah and al-Dorraah and al-Taiabah/ Revised by Muhammad Kareem Ragheh The Chief Reader of Damascus/ Daar al-Beirut
۵. برای تفصیل بیشتر ر. ک: التمهید فی علوم القرآن ، ج ۱ ، ص ۳۳۳ – ۳۴۰.
مسلمانان معتقدند كه ایه ١٢٥ سوره انعام یك معجزه است و اشاره به یك نكته كاملا علمى دارد.
سوره انعام آیه ۱۲۵ چنین میگوید:
(ترجمه) پس کسی را که بخواهد هدایت نماید دلش را به پذیرش اسلام می‌گشاید و هرکه را بخواهد گمراه کند دلش را سخت تنگ می گرداند چنان که بخواهد به آسمان بالا رود .
مسلمانان میگویند تشبیه تنگ کردن سینه به بالا رفتن در آسمان از این لحاظ است که هرچه از سطح زمین دور شویم میزان اکسیژن کم میشود و فرد تنگ نفس میشود و این معجزه است! برای کسب اطلاعات دقیق علمی میتوانید عنوان فیزیولوژی ارتفاع را از اینترنت سرچ کنید.
در فیزیولوژى ارتفاع میخوانیم كه درکمبود اکسیژن سینه دچار تورم میشود و گشاد میشود و نه برعکس!
در واقع هرچه از سطح زمین دورتر شویم اکسیژن کمتر و سینه گشادتر میشود چون نفس عمیق تر میشود یعنی سیستم تنظیم تنفس بااتساع بیشتر سینه و افزایش تعداد تنفس سعی میکند هوای بیشتری به داخل ریه بکشد! این آیه نه تنها معجزه نبود بلکه ضد معجزه است زیرا کاملا مخالف اصول علمی فیزیولوژی ارتفاع است.

تنگى نفس و رد معجزه قرآن
تنگى نفس و رد معجزه قرآن
[B]الف) ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﮐﻠﯽ ﻭ ﺗﺎﻡ[/B]

ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻟﺬﺍﺭﯾﺎﺕ ﺁﯾﻪ ۴۹ : ‏[B]» ﻭَﻣِﻦ ﻛُﻞِّ ﺷَﻲْﺀٍ ﺧَﻠَﻘْﻨَﺎ ﺯَﻭْﺟَﻴْﻦِ ﻟَﻌَﻠَّﻜُﻢْ ﺗَﺬَﻛَّﺮُﻭﻥَ ‏«[/B]

ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏» ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻯ ﺩﻭ ﮔﻮﻧﻪ ‏[ ﻳﻌﻨﻰ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ‏] ﺁﻓﺮﻳﺪﻳﻢ ﺍﻣﻴﺪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺒﺮﺕ ﮔﻴﺮﻳﺪ ‏»
ﺳﻮﺭﻩ ﯾﺲ ﺁﯾﻪ ۳۶ : ‏«ﺳُﺒْﺤَﺎﻥَ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺧَﻠَﻖَ ﺍﻟْﺄَﺯْﻭَﺍﺝَ ﻛُﻠَّﻬَﺎ ﻣِﻤَّﺎ ﺗُﻨﺒِﺖُ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽُ ﻭَﻣِﻦْ ﺃَﻧﻔُﺴِﻬِﻢْ ﻭَﻣِﻤَّﺎ ﻟَﺎ ﻳَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ ‏»
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏» ﭘﺎﻙ ‏[ﺧﺪﺍﻳﻰ ‏] ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﻰﺭﻭﻳﺎﻧﺪ ﻭ ‏[ ﻧﻴﺰ‏] ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ‏»
ﺏ ‏) ﺑﯿﺎﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺩﺭ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ
ﺳﻮﺭﻩ ﺷﻌﺮﺍ ﺁﯾﻪ ۷ : ‏» ﺃَﻭَﻟَﻢْ ﻳَﺮَﻭْﺍ ﺇِﻟَﻰ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻛَﻢْ ﺃَﻧﺒَﺘْﻨَﺎ ﻓِﻴﻬَﺎ ﻣِﻦ ﻛُﻞِّ ﺯَﻭْﺝٍ ﻛَﺮِﻳﻢٍ ‏»
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏« ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻨﮕﺮﻳﺴﺘﻪﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺟﻔﺘﻬﺎﻯ ﺯﻳﺒﺎ ﺭﻭﻳﺎﻧﻴﺪﻩﺍﻳﻢ‏»
ﻗﺴﻤﺖ ﺁﺧﺮ ﺁﯾﻪ ۱۰ ﺳﻮﺭﻩ ﻟﻘﻤﺎﻥ : ‏» … ﻓَﺄَﻧﺒَﺘْﻨَﺎ ﻓِﻴﻬَﺎ ﻣِﻦ ﻛُﻞِّ ﺯَﻭْﺝٍ ﻛَﺮِﻳﻢٍ ‏»
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏» … ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻧﻮﻉ ‏[ ﮔﻴﺎﻩ ‏] ﻧﻴﻜﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﻳﺎﻧﻴﺪﻳﻢ‏»
ﻗﺴﻤﺖ ﺁﺧﺮ ﺁﯾﻪ ۵ ﺳﻮﺭﻩ ﺣﺞ : ‏» … ﻭَﺃَﻧﺒَﺘَﺖْ ﻣِﻦ ﻛُﻞِّ ﺯَﻭْﺝٍ ﺑَﻬِﻴﺞٍ ‏»
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏» … ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻧﻮﻉ ‏[ﺭﺳﺘﻨﻴﻬﺎﻯ ‏] ﻧﻴﻜﻮ ﻣﻰﺭﻭﻳﺎﻧﺪ‏»
ﺳﻮﺭﻩ ﻕ ﺁﯾﻪ ۷ : ‏» ﻭَﺍﻟْﺄَﺭْﺽَ ﻣَﺪَﺩْﻧَﺎﻫَﺎ ﻭَﺃَﻟْﻘَﻴْﻨَﺎ ﻓِﻴﻬَﺎ ﺭَﻭَﺍﺳِﻲَ ﻭَﺃَﻧﺒَﺘْﻨَﺎ ﻓِﻴﻬَﺎ ﻣِﻦ ﻛُﻞِّ ﺯَﻭْﺝٍ ﺑَﻬِﻴﺞٍ ‏»
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏» ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﮔﺴﺘﺮﺩﻳﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﻨﮕﺮ‏[ ﺁﺳﺎ ﻛﻮﻩ ‏] ﻫﺎ ﻓﺮﻭ ﺍﻓﻜﻨﺪﻳﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺟﻔﺖ ﺩﻝﺍﻧﮕﻴﺰ ﺭﻭﻳﺎﻧﻴﺪﻳﻢ ‏»
ﺳﻮﺭﻩ ﻃﻪ ﺁﯾﻪ ۵۳ : ‏
« ﺍﻟَّﺬِﻱ ﺟَﻌَﻞَ ﻟَﻜُﻢُ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽَ ﻣَﻬْﺪًﺍ ﻭَﺳَﻠَﻚَ ﻟَﻜُﻢْ ﻓِﻴﻬَﺎ ﺳُﺒُﻠًﺎ ﻭَﺃَﻧﺰَﻝَ ﻣِﻦَ ﺍﻟﺴَّﻤَﺎﺀ ﻣَﺎﺀ ﻓَﺄَﺧْﺮَﺟْﻨَﺎ ﺑِﻪِ ﺃَﺯْﻭَﺍﺟًﺎ ﻣِّﻦ ﻧَّﺒَﺎﺕٍ ﺷَﺘَّﻰ ‏»
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏» ﻫﻤﺎﻥ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩﺍﻯ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﺍﻫﻬﺎ ﺗﺮﺳﻴﻢ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺑﻰ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﭘﺲ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﺭﺳﺘﻨﻴﻬﺎﻯ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ ﺟﻔﺖ ﺟﻔﺖ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ‏»
ﺝ ‏) ﺑﯿﺎﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺩﺭ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎ
ﺳﻮﺭﻩ ﺭﻋﺪ ﺁﯾﻪ ۳ : ‏» ﻭَﻫُﻮَ ﺍﻟَّﺬِﻱ ﻣَﺪَّ ﺍﻷَﺭْﺽَ ﻭَﺟَﻌَﻞَ ﻓِﻴﻬَﺎ ﺭَﻭَﺍﺳِﻲَ ﻭَﺃَﻧْﻬَﺎﺭًﺍ ﻭَﻣِﻦ ﻛُﻞِّ ﺍﻟﺜَّﻤَﺮَﺍﺕِ ﺟَﻌَﻞَ ﻓِﻴﻬَﺎ ﺯَﻭْﺟَﻴْﻦِ ﺍﺛْﻨَﻴْﻦِ ﻳُﻐْﺸِﻲ ﺍﻟﻠَّﻴْﻞَ ﺍﻟﻨَّﻬَﺎﺭَ ﺇِﻥَّ ﻓِﻲ ﺫَﻟِﻚَ ﻟَﺂﻳَﺎﺕٍ ﻟِّﻘَﻮْﻡٍ ﻳَﺘَﻔَﻜَّﺮُﻭﻥَ‏»
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ‏» ﻭ ﺍﻭﺳﺖ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﮔﺴﺘﺮﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻛﻮﻫﻬﺎ ﻭ ﺭﻭﺩﻫﺎ ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﻴﻮﻩﺍﻯ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻔﺖ ﺟﻔﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺐ ﻣﻰﭘﻮﺷﺎﻧﺪ ﻗﻄﻌﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ‏[ﺍﻣﻮﺭ‏] ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻛﻪ ﺗﻔﻜﺮ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﻳﻰ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ‏»
ﮐﻠﻤﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﯾﺎﺕ ﻓﻮﻕ ﺑﮑﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪﺍﻧﺪ ﺷﺎﻣﻞ ﺯﻭﺝ، ﺯﻭﺟﯿﻦ ﻭ ﺍﺯﻭﺍﺝ ﻣﯿﺒﺎﺷﻨﺪ .
ﮐﻠﻤﻪ ﺯﻭﺝ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺟﻔﺖ ﻭ ﺻﻨﻒ ﺑﮑﺎﺭ ﻣﯽﺭﻭﺩ . ﺑﻪ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺩﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﯾﻦ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺯﻭﺝ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺠﻤﻮﻉ ﺁﻧﻬﺎ ﺯﻭﺟﯿﻦ ﯾﺎ ﺯﻭﺟﺎﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺯﻭﺟﺎﻥ، ۴ ﺗﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻧﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺯﻭﺟﺎﻥ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﺛﻨﯿﻦ ﻧﯿﺰ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮐﻪ ۲ ﺗﺎ ﺭﺍ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﮐﻨﺪ .
ﺯﻭﺝ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻭ ﺣﯿﻮﺍﻥ، ﺩﺭ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﻭﻣﻌﻨﺎﯼ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺻﻨﻒ ﻭ ﮔﻮﻧﻪﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﮑﺎﺭ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺷﯿﺎﺀ ﺑﻪ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺍﻣﺎ ﻗﺮﯾﻨﻪ ﻫﻢ ‏(ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ‏) ﺯﻭﺝ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﺍﮐﺜﺮ ﻣﺘﺮﺟﻤﯿﻦ ﻭ ﻣﻔﺴﺮﯾﻦ ﺩﺭ ﺗﺮﺟﻤﻪﻫﺎﯼ ﺁﯾﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ﻭ ﺩﺭ ۳ ﺩﺳﺘﻪﺑﻨﺪﯼ ﺍﻟﻒ ﻭ ﺏ ﻭ ﺝ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ، ﺭﻭﯾﻪ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﻣﺸﺨﺼﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻌﻀﺎ ﮐﻠﻤﻪ ﺯﻭﺝ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﻫﻢ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﮔﻮﻧﻪ ﻭ ﻧﻮﻉ ﻭ ﺻﻨﻒ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ . ﻣﺜﻼ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﺮﺟﻤﻪﻫﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻗﺎﯼ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ ﺫﮐﺮ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ . ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺍﻟﻒ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺏ ، ﺯﻭﺟﯿﺖ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻌﻀﺎ ﺩﺭ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻭ ﺻﻨﻒ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﺮﺩﻩ . ﻭ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺝ ﻧﯿﺰ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺟﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺗﻀﺎﺩ ﺩﺭ ﺻﻔﺖ ﺍﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺮﺵ ﻭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻭ … ﯾﺎ ﻣﺜﻼ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﺋﯽ، ﻋﻤﺪﺗﺎ ﺯﻭﺝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻔﺖ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ، ﺑﺠﺰ ﺁﯾﻪ ﺁﺧﺮ ‏(ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺝ ‏) ﮐﻪ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺁﻧﻬﺎ ﻭ ﮔﻮﻧﻪﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻔﺸﺎﻥ ﺗﻌﺒﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ .
ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﻣﺘﺮﺟﻤﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ، ﺯﻭﺝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻭ ﺻﻨﻒ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﮔﻮﻧﻪﻫﺎﯼ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﭘﺲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺻﻨﺎﻑ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻧﺒﺎﺗﺎﺕ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ.
ﻣﻌﺘﻘﺪﯾﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻠﻤﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺯﻭﺟﯿﺖ، ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺯﻭﺝ ﺩﺭ ﺁﯾﺎﺕ ﺑﺎﻻ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻌﻨﯽ ﺟﻔﺖ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻋﻢ ﺍﺯ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻭ ﮔﯿﺎﻩ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﻭ ﮐﻠﯽ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ، ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﯿﺰ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﻂ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﻟﮑﺘﺮﯾﮑﯽ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﻣﻨﻔﯽ ﻭ ﺫﺭﺍﺕ ﭘﺮﻭﺗﻮﻥ ﻭ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﺗﻢ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ . ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﯽ، ﺩﺭ ﺗﮑﺜﯿﺮ ﺳﻠﻮﻝ ﺑﻪ ﺭﻭﺵ ﻣﯿﺘﻮﺯ ﭼﻮﻥ ﺳﻠﻮﻝ ﺑﻪ ﺩﻭﻗﺴﻤﺖ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﭘﺲ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ . ﯾﺎ ﺩﺭ ﮔﯿﺎﻫﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻋﻀﻮ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﮔﯿﺎﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺻﺎﺩﻕ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺗﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺣﻠﺰﻭﻧﻬﺎ ﻭ ﮐﺮﻣﻬﺎ ﮐﻪ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻋﻀﻮ ﺗﻨﺎﺳﻠﯽ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﯾﮏ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺟﻤﻊ ﺍﺳﺖ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﺍ ﺷﺎﻣﻞ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ . ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﯾﻪ ﺁﺧﺮ ﺫﮐﺮ ﺷﺪﻩ ﺯﻭﺝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺤﻮﻩ ﭘﺪﯾﺪ ﺁﻣﺪﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﻀﻮ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﮔﯿﺎﻩ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ. ﺑﯿﺎﻥ ﻣﻌﺘﻘﺪﯾﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻠﻤﯽ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﻭﻝ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺎ ﺍﺷﮑﺎﻻﺕ ﺭﯾﺰﯼ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﻋﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻐﻠﻄﻪ ﺗﻌﺒﯿﺮ ﮐﺮﺩ . ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﻭ ﺗﻌﺎﺑﯿﺮ ﻋﻠﻤﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﻣﺨﺎﻃﺐ (طبق معمول و روال انها).
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪﻥ ﻣﻄﻠﺐ، ﮐﻤﯽ ﺩﺍﻣﻨﻪ ﺷﺮﺡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﻂ ﻣﯽﺩﻫﻢ :
ﻣﺜﻼ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺁﯾﻪ ۷ ﺳﻮﺭﻩ ﺷﻌﺮﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ، ﻟﻄﻔﺎ ﺑﻪ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺁﯾﺎﺕ ﻣﺘﺼﻞ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯿﺪ
ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻﺩﻭﻧﺪ : ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﻳﻪﻫﺎﻯ ﻛﺘﺎﺏ ﺭﻭﺷﻨﮕﺮ ‏( ۲ ‏) ﺷﺎﻳﺪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ‏[ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ‏] ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰﺁﻭﺭﻧﺪ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺒﺎﻩ ﺳﺎﺯﻯ ‏(۳ ‏) ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﻣﻌﺠﺰﻩﺍﻯ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻓﺮﻭﺩ ﻣﻰﺁﻭﺭﻳﻢ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﻥ ﮔﺮﺩﻧﻬﺎﻳﺸﺎﻥ ﺧﺎﺿﻊ ﮔﺮﺩﺩ ‏(۴ ‏) ﻫﻴﭻ ﺗﺬﻛﺮ ﺟﺪﻳﺪﻯ ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ‏[ﺧﺪﺍﻯ‏] ﺭﺣﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻳﺸﺎﻥ ﻧﻴﺎﻣﺪ ﺟﺰ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﻯ ﺑﺮﻣﻰﺗﺎﻓﺘﻨﺪ ‏(۵ ‏) ‏[ ﺁﻧﺎﻥ‏] ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻪ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻯ ﺧﺒﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﺭﻳﺸﺨﻨﺪ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺑﺪﻳﺸﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﻴﺪ ‏(۶ ‏) ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻨﮕﺮﻳﺴﺘﻪﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺟﻔﺘﻬﺎﻯ ﺯﻳﺒﺎ ﺭﻭﻳﺎﻧﻴﺪﻩﺍﻳﻢ ‏(۷ ‏) ﻗﻄﻌﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ‏[ﻫﻨﺮﻧﻤﺎﻳﻰ ‏] ﻋﺒﺮﺗﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ[ ﻟﻰ ‏] ﺑﻴﺸﺘﺮﺷﺎﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥﺁﻭﺭﻧﺪﻩ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ‏(۸ ‏)
ﺑﺎ ﻣﺮﻭﺭ ﺍﯾﻦ ﺁﯾﺎﺕ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ خدا ﺑﺎ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻟﺠﺒﺎﺯﯼ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻥ ﻣﺸﺮﮐﯿﻦ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ . ﻭ ﺣﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﯿﺰ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩﺍﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺎ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺗﻔﮑﺮ ﻭ ﻧﮕﺮﺵ ﻋﻤﯿﻖ ﺩﺭ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ . ﻭ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺬﮐﺮ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺧﻠﻘﺖ ﺟﻔﺘﻬﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ .
ﻣﺸﺮﮐﯿﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﮑﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﯾﺎ ﺟﻔﺘﻬﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﮔﯿﺎﻫﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﺮﻭﯾﺎﻧﺪ ﺩﻗﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻨﺪ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ . ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺨﻮﺑﯽ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺟﻨﺲ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺟﺪﺍ ‏( ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺧﺮﻣﺎ ﻭ ﭘﺴﺘﻪ ‏) ﻭ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﮔﯿﺎﻩ ﻣﺠﺘﻤﻊ ﺍﺳﺖ ‏(ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻧﺎﺭ) . ﻭ ﺧﺪﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﺩﯾﺪﻧﺪ، ﺩﻋﻮﺕ ﺑﻪ ﻧﮕﺮﺵ ﻋﻤﯿﻘﺘﺮ ﻭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﮔﯿﺮﯼ ﺻﺤﯿﺢ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ محمد ﻣﺜﻼ ﻓﻘﻂ ﺑﺸﺮ ﺑﻪ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺩﺭﺧﺖ ﺧﺮﻣﺎ ﭘﯽﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﺍﯾﻦ ﺁﯾﻪ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﺍﻧﺪﯾﺸﻪﺍﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ . ﻣﺜﻼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﺣﺪﻭﺩ ۳۵۰۰ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺑﺨﻮﺑﯽ ﺑﺎ ﻧﺤﻮﻩ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﺎﺭ ﻭ ﻣﯿﻮﻩ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﻥ ﺁﺷﻨﺎ ﺑﻮﺩﻩﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻋﻀﻮ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﺟﺪﺍ ﻧﯿﺴﺖ .
ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺭﺧﺖ ﭘﺴﺘﻪ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺮ ﻭ ﺩﺭﺧﺖ ﻣﺎﺩﻩ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ، ﻭ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺍﮔﺮ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺧﺪﺍ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺯﻭﺝ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ، ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻫﻤﻪ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺻﺎﺩﻕ ﻧﯿﺴﺖ . ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﺜﻞ ﮔﯿﺎﻩ، ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻋﻀﻮ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﮏ ﻣﻄﻠﺐ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﮔﯿﺎﻩ ﻧﺮ، ﮔﯿﺎﻩ ﻣﺎﺩﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﺧﻮﺩ ﻣﻄﻠﺒﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﻣﯿﺒﺎﺷﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺧﻄﺎﺏ ﺁﯾﺎﺕ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﭼﯿﺰﻫﺎﺳﺖ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻻﺕ ﻧﺮﯼ ﻭ ﻣﺎﺩﮔﯽ ﺁﻧﻬﺎ مثلا اگر بپذیریم كه ﺩﺭﺧﺖ ﺍﻧﺎﺭ ﻣﺨﻠﻮﻕ ﺧﺪﺍﺳﺖ، میبینیم كه ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﯾﮏ ﮔﯿﺎﻩ ﺍﺳﺖ، ﺯﻭﺝ ﻧﯿﺴﺖ بلكه ﻓﺮﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺗﻨﺎﺳﻠﯽ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﺜﻞ .
قرآن ﻧﮕﻔﺘﻪ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﻭ ﺁﻟﺖ ﺗﻨﺎﺳﻠﯽ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﻠﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺯﻭﺝ ﺁﻓﺮﯾﺪﯾﻢ . ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻭﺝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻭ ﺻﻨﻒ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻣﻌﻨﯽ ﻧﮑﻨﯿﻢ، ﺍﯾﻦ ﺁﯾﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻠﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻓﺎﺣﺶ ﻋﻠﻤﯽ ﺍﺳﺖ. ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﯽ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪو ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﯿﻬﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺎﮊﮎ ﺩﺍﺭﺍﻥ، ﻋﻤﻞ ﺗﮑﺜﯿﺮ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻏﯿﺮ ﺟﻨﺴﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺳﻪ ﺭﻭﺵ ﺩﺍﺭﺩ : ﺗﻘﺴﯿﻢ ﺩﻭﺗﺎﺋﯽ، ﺗﻘﺴﯿﻢ ﭼﻨﺪﺗﺎﺋﯽ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﻪ ﺯﺩﻥ. ﻣﻌﺘﻘﺪﯾﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻠﻤﯽ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﺩﻭﺗﺎﺋﯽ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺣﺎﻻﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻌﻨﺎ ﻭ ﻣﻔﻬﻮﻣﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﻧﺪ كه بتوانند معجزه مورد نظر را بتراشند. ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺣﻠﺰﻭﻧﻬﺎ ﻭ ﮐﺮﻣﻬﺎ ﻭ ﻧﯿﺰ ﻣﺮﺟﺎﻧﻬﺎ، ﻧﻤﻮﻧﻪﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺯﻭﺝ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ . ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ. ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺩﺭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻫﻤﻪ ﮔﯿﺮ ﻭ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺍﺳﺖ؟ ﻣﻌﺘﻘﺪﯾﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻠﻤﯽ، ﺟﻬﺎﻥ ﺷﻤﻮﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﯾﻪ ۴۹ ﺳﻮﺭﻩ ﺫﺍﺭﯾﺎﺕ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺯﻭﺝ ﺁﻓﺮﯾﺪﯾﻢ . ﺧﺐ ﺍﯾﻦ ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻠﻤﯽ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺷﺎﻣﻞ ﺣﺎﻝ ﺗﮏ ﯾﺎﺧﺘﻪﻫﺎ ﻭ ﻣﺮﺟﺎﻧﻬﺎ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻠﺰﻭﻧﻬﺎ ﻭ ﮐﺮﻣﻬﺎ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ؟
ﭼﺮﺍ ﺷﺎﻣﻞ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ؟
ﺁﯾﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺁﻓﺮﯾﺪﯾﻢ ﺩﻭ ﻧﻮﻉ ‏( ﺯﻭﺟﯿﻦ ‏) ﺍﺳﺖ.
ﺧﺐ بفرمایید ﺑﮕﻮﺋﯿﺪ ﺯﻭﺝ ﮐﺮﻩ ﺯﻣﯿﻦ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺷﺎﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻗﺎﯼ ﻣﮑﺎﺭﻡ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ ﻣﻌﺘﻘﺪﯾﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺯﻭﺝ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ؟
همان ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻓﻀﺎﯼ ﻻﯾﺘﻨﺎﻫﯽ ﻭ ﻣﺤﻞ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﯿﺮﯼ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﯼ ﺳﯿﺎﺭﻩ ﻭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽﺁﯾﺪ.
ﺯﻭﺝ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻣﺎﻩ ﻭ ﻣﺮﯾﺦ ﻭ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﻭ ﮐﯿﻮﺍﻥ ﻭ ﺍﻭﺭﺍﻧﻮﺱ ﻭ ﻧﭙﺘﻮﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮐﺮﺍﺕ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻗﻤﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺗﮑﻠﯿﻔﺸﺎﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﻣﮕﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺟﻨﺴﯿﺖ ﻭ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩﺷﺎﻥ ﺻﺎﺩﻕ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﻧﺘﯿﺠﻪﮔﯿﺮﯼ :
ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺁﯾﺎﺕ ﺫﮐﺮ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺍﻋﻢ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺪﺍﺭ ﻭ ﺑﯽﺟﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺋﯽ ﻭ ﻧﺎﻣﺮﺋﯽ، ﮐﻠﯽ ﻭ ﺟﻬﺎﻥﺷﻤﻮﻝ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ، ﺑﻪ ﺩﻭ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻋﻠﻤﯽ ﺑﺎﺷﺪ :
ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﻬﺎﻥﺷﻤﻮﻝ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻫﻤﻪﮔﯿﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﯾﮏ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻋﻠﻤﯽ ﺍﺳﺖ .
ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺸﺮ ۱۴۰۰ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻣﺎﻗﺒﻞ ﺁﻥ ﺑﺠﺰ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻧﻮﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﻩ ﻣﯽﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺑﻪ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﮔﯿﺎﻫﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺮﻭﮐﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﭘﯽ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﺑﯽﺍﻃﻼﻉ ﻧﺒﻮﺩﻩ.


رد معجزه زوجیت در قرآن
رد معجزه زوجیت در قرآن
همانطور كه میدانید سه روز آخر ماه صفر در ایران تعطیل رسمی است.

ایامی که با سالگرد درگذشت پیامبر اسلام آغاز و به سالگرد در گذشت امام هشتم شیعیان ختم می شود. تعطیل این روزها و سوگواری در آن، رسم ایرانیان است وگرنه در خارج از ایران و در ممالک سنی مذهب، سالمرگ پیامبر را دو هفته دیرتر، یعنی دوازدهم ربیع الاول می دانند که با زادروز او نیز، به روایت اهل سنت، مصادف است. در این روز، میلاد او را جشن می گیرند و گرامی می دارند نه آنکه به سوگ کوچ او از این جهان بنشینند.
اما همین روزها با مناسبت بزرگ دیگری برای همه مسلمانان، چه شیعه و چه سنی نیز همزمان است که گرچه اهمیت زیادی دارد و گاه شمار رسمی مسلمانان،‌ تاریخ هجری را رقم زده، کمتر توجهی به آن می شود و عامه مردم از آن بی اطلاعند. در همین سه روز بود که به گواه مورخان مسلمان، پیامبر اسلام پس از آنکه برای در امان ماندن از توطئه سران قبائل برای قتل او، از مکه گریخت و راه هجرت به مدینه را در پیش گرفت، در غاری در کوه ثور در جنوب این شهر پنهان شد و سه روز همراه با ابوبکر در این غار ماند.
روایت رایج این است که وقتی کسانی که مامور قتل پیامبر شده بودند به خانه اش ریختند و به جای او، پسر عمویش علی را در بسترش یافتند، در جستجوی او برآمدند و به در غار که در چهار کیلومتری مسجدالحرام واقع است رسیدند اما هنگامی که دیدند که بر دهانه غار، هم عنکبوتی تار تنیده و هم کبوتری روی شاخه ای لانه کرده و تخم گذاشته است، به این نتیجه رسیدند که محال است پیامبر وارد این غار شده باشد و رفتند. از ابوبکر نقل شده که هنگامی که جستجوگران بر دهانه غار ایستاده بودند، آن قدر به او و پیامبر نزدیک بوده اند که اگر زیر پایشان را نگاه می کردند، آن دو را می دیدند.
ماجرای تار تنیدن عنکبوت بر دهانه غار به عنوان یکی از معجزات دوران زندگی پیامبر اسلام در فرهنگ و ادبیات ملتهای مسلمان جای گرفته، هرچند پاره ای از علمای معاصر همچون شیخ محمد آلبانی، شیخ احمد شاکر، شیخ یوسف قرضاوی، شیخ عبدالصبور شاهین و شیخ محمود عاشور در صحت آن ابراز تردید کرده اند. تردید آنان نیز بیشتر بر پایه قواعد علم رجال بوده که در آن میزان اعتبار فردی بررسی می شود که روایت از او نقل شده. از دید این علمای معاصر و همفکرانشان، داستان عنکبوت در اصل نه از زبان پیامبر یا ابوبکر بلکه از قول نزدیکان آنان یا افرادی از ساکنان مکه نقل شده است که اعتبارشان مورد تردید است. اینان همچنین به آیه ای در سوریه توبه استناد می کنند که به باور مفسران به همان دوران پنهان شدن پیامبر در غار اشاره می کند: وایده بجنود غیرمرئیه، یعنی او را با سپاهیانی نادیدنی پشتیبانی کردیم، در حالی که عنکبوت و کبوتر، دیدنی بودند و نه نادیدنی. اما قرینه دیگری که این تردید را پررنگتر می کند، داستان کاملا مشابهی نزد یهودیان است.
در عهد عتیق، ماجرای فرار داوود از توطئه شائول پادشاه یهودیان برای قتل او شباهت زیادی به داستان هجرت پیامبر اسلام دارد. میکال دختر شائول که همسر داوود بود به او می گوید که اگر شبانه نگریزد، ماموران پدرش تا صبح او را به قتل خواهند رساند. داوود می گریزد و هنگامی که ماموران شائول برای قتلش به سر بستر او می آیند،‌ به جایش مجسمه ای می یابند که با لباس و پوست بز پوشانده شده است.
تعقیب و گریز داوود و شائول سالها به طول می انجامد که حکایات آن مفصل در کتاب شموئیل در عهد عتیق روایت شده و از جمله یکی از حکایتها مربوط به پناه گرفتن داوود و یارانش در غاری در صخره های وعول در دشت عین جدی است که در دو کیلومتری بحر المیت در کرانه باختری قرار دارد. یکی از علمای یهود به نام ابن سیرا که از مفسران و شارحان تورات است در کتاب خود به نام الفبا نوشته که خداوند عکنبوتی را مامور می کند تا تاری بر دهانه غار بتند و هنگامی که شائول و سپاهیانش به غار می رسند و تار را می بینند، اطمینان حاصل می کنند که داوود وارد غار نشده و داوود از خطر می رهد. این حکایت میان یهودیان بر سر زبانهاست.
به دور از متون دینی و حکایتهای ادیان ابراهیمی، داستان مشابهی نیز در اساطیر اسکاتلند هست که به رابرت بروس،‌ پادشاه اسکاتلند در هفتصد سال پیش مربوط می شود. این داستان که قرنها در ادبیات شفاهی اسکاتلندیها سینه به سینه نقل شده در کتاب داستانهای پدربزرگ، نوشته سر والتر اسکات نویسنده نامدار اسکاتلندی نیز ذکر شده است. بنابر این داستان، رابرت بروس پس از شکست در یکی از جنگها در غاری پناه می گیرد و عنکبوتی بر دهانه غار تار می تند. عنکبوت با این کار هم از خطر نجاتش می دهد و هم بردباری و پشتکارش در تنیدن تار، الهامبخش رابرت بروس می شود تا بار دیگر عزم خود را جزم کند و بتواند انگلیسها را در نبرد معروف بنکبرن (در مرکز اسکاتلند)‌ شکست دهد. در اسکاتلند و ایرلند چندین غار هست که مردم محلی معتقدند داستان رابروت بروس در آن رخ داده است. مانند غار پادشاه (King’s Cave) در جزیره اران اسکاتلند، غار شاه رابرت بروس در نزدیکی دهکده لاکربی در اسکاتلند، غار بروس در نزدیکی بلکهویدر در اسکاتلند و غار بروس در جزیره رتلین ایرلند شمالی میباشد. همانطور كه خواندید مثل بقیه كارها و گفته ها این معجزه نیز كپی برداری شده از اقوام و ادیان دیگر است.
محمد با زیركى انچه را دیده ، شنیده یا خوانده بود را به نام یك الله تخیلی به خورد مردم داده و هنوز هم این مردم خرد باخته انها را باور میكنند.


برای خواندن این مطلب از منبع اصلى لطفا اینجا را كلیك كنید.

محمد پیامبر یا شیادى زیرك ؟
محمد پیامبر یا شیادى زیرك ؟
ادعاى معجزه وسعت در قرآن و رد این ادعا، مهمترین آیه ای که نماینده ی معجزات علمی قرآن است در سوره (ذاریات)شماره ۴۷ آمده است:
و السماء بنیناها باید و انا لموسعون
مسلمانان ادعا دارند كه این ایه ادعای انبساط جهان را مطرح كرده و معجزه است.
اینگونه نیست که مفسران بزرگ و قدیمی قران مثل طبری ، ابن كثیر ، سیوطی و جلالین ادعا داشته باشند که این آیه دلالت بر انبساط جهانی دارد. آن ها با ذهنی خالی از داده های علمی این آیه را تفسیر کردند
اکثریت آنان آیه را بر وسعت در رزق و مال تعبیر کردند همانگونه که محمد در جای دیگر می گوید:
لینفق ذو سعه من سعته
ترجمه:
دارنده ی ثروت از ثروت خود إنفاق کند (سعه:ثروت)
بنابراین معنای آیه در نزد اکثریت آنان این بود:
ترجمه ایه ٤٧ ذاریات:
و آسمان را با قدرت بنا کردیم و ما توانا(قادر) هستیم””توانا در دادن رزق و روزی و..
اسماعیل بن حماد جوهری( نابغه زبان عربی در قرن ۴ هجری)می گوید:
و أوسع الرجل أی صار ذا سعة وغنى ، ومنه قوله تعالى : والسماء بنیناها بأید و إنا لموسعون
ترجمه:
“”مرد وسعت یافت زمانی که دارای ثروت و سعه شد.همچون گفته ی الله و آسمان را با قدرت بنا کردیم و ما روزی دهنده هستیم””
عده ای نیز گفتند وسعت به معنای در برداشتن و شاملیت است(نه وسعت فیزیکی یافتن)همانگونه که محمد در جای دیگر میگوید:
و رحمتی وسعت کل شی (اعراف)
ترجمه :
“رحمت من همه ی چیزها را شامل شد
بنابراین معنای آیه سوره باد ها اینگونه میگردد :
“و آسمان را با قدرت بنا کردیم و ما همه چیز را در شمولیت خود می آوریم ”
عده ای نیز گفتند معنای آیه به وسعت فیزیکی برمیگردد.اگر چه اینان در اقلیت بودند اما اینگونه آیه را ترجمه کردند:
ترجمه:
آسمان را با قدرت بنا کردیم و ما وسعت دهنده آن هستیم
قوت آن تفاسیری که در ابتدا بیان شد از حیث اعتبار دلالت و قرینه های دیگر در قرآن به درستی نشان میدهد که چرا اکثریت مفسرین قرآن، آیه را حمل بر رزق و سعه ی مادی نمودند.
اما به نقد تفسیر اخیر هم میپردازیم تا که شاید خیری دیگر حاصل شود.

  1. وسعت بخشیدن آسمان به چه معناست ؟؟
“لموسعون”بیانگر فاعلیت دایمی الله در صفت وسعت است.اما حمل بر دایمیت فعلیت صفت وسعت،کاملا از ترکیب آیه خارج است.چرا که در آن صورت نمیگفت:انا لموسعون بلکه میگفت :و هی موسعة
به بیان دیگر:
استمرار در فاعلیت الله به عنوان یک توانمند در ایجاد فعل وسعت است و نه استمرار الله در فعل وسعت آسمان
و این به اتفاق تمامی مفسرینی که قائل به معنای فیزیکی وسعت بودند،تفسیر آیه را اینگونه نتیجه می دهد:
وسعت یافتن آسمان مرحله ای از مراحل خلق آسمان بوده و سپس متوقف شده و آیه بر همین دلالت میکند
۲.منظور از ماهدون در یک آیه بعد از آن چیست ؟
توالی آیات اینگونه است:
و السماء بنیناها باید و انا لموسعون/والأرض فرشناها فنعم الماهدون
ترجمه:
“زمین را فرش نمودیم و چه خوب گستراننده ای هستیم”
مهد به معنای باز کردن و گسترانیدن یک شی و فرش همان شی است.یعنی زمین را فرش کردیم و در این فرش نمودن به خوبی عمل کردیم
اگر موسعون به معنای استمرار در فعل باشد بنابراین ماهدون نیز باید استمرار در فعل فرش زمین باشد.و حال آیا واقعا چنین است؟؟
آیا سطح زمین که جدلا فرش شده است در حال بیشتر فرش شدن است؟؟
هنگامی که ماهدون از جنس فرشناها باشد بنابراین موسعون نیز میبایست از جنس بنیناها باشد.
یعنی الله زمین را فرش کرد پس چه خوب فرش کننده ای است (ماهدون)
الله آسمان را با قدرت خلق کرد پس چه خوب قدرتمند و توانایی است (واسعون)
در بالا نیز،به واسعون به معنای قادرون اشاره گردید
۳. انبساط جهانی،آسمان یا جهان ؟؟
موسعون در آیه ای آمده است که لفظ سماء(آسمان)در آن ذکر شده است اما انبساط جهانی مربوط به انبساط یافتن کل جهان است*
بنابراین میتوانیم:
سماء در آیه را به موسعون ربط ندهیم و بگوییم واسعون به تنهایی خود دلالت بر وسعت دادن میشود
أن هنگام ترجمه اینگونه میشود:
آسمان را با قدرت بنا کردیم و ما وسعت دهنده هستیم(نه وسعت دهنده اسمان)
در اینصورت سوال از هویت این وسعت میشود و اینکه با حذف سماء از آیه،دیگر هیچ قرینه ای نیست تا انبساط جهانی را از آن استنباط کرد و میتوان هر چیزی را بدان نسبت داد
منظور از سماء،آسمان نیست بلکه جهان است و این از حمل خاص بر عام باشد
آیه بعد از آن قرینه ی مقابل سماء یعنی ارض (زمین)را آورده است بنابراین در دو آیه پشت سرهم سخن از خلقت زمین و آسمان می گوید و اگر معنای سما حمل بر جهان شود دیگر وجود ارض برای ادامه ی آیه معنا ندارد. پس معنای آیه آنگونه که در جهت اثبات یک معجزه ی علمی به کار برده شود،این آیه و آیه بعدش را دچار مشکل در جمله سازی آن میکند. راهی جز معنای ایه به ان چیزی که عرب ان زمان متوجه میشد و اکثریت مفسرین بر ان بودند نیست.
ترجمه:
“”اسمان را با قدرت بنا کردیم و ما توانا در وسع و روزی دادن هستیم.””(٤٧ذاریات)
موسوعون در قران به معنای توانمند به روشنی واضح است از ان جمله محمد در سوره بقره ایه ۲۳۶ می گوید:
علی الموسع قدره
توانا به اندازه ی توانش(واسع:توانا) و ارتباطى با گسترش كائنات ندارد.
همانطور كه دیدیم این معجزه سازى هم بیهوده و بیراهه است و هدف معجزه تراشان را تأمین نمیكند.
و باز هم سئوال همیشگى میماند كه اگر قرآن كلام خداست چرا با شیادى و تحریف و ترجمه دروغین بدنبال معجزه تراشى هستید ؟!؟!
[URL="http://www.eslam.nu/2016/06/27/%d9%85%d8%b9%d8%ac%d8%b2%d9%87-%d9%88%d8%b3%d8%b9%d8%aa-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/"]
رد معجزه وسعت جهان در قرآن[/URL]
رد معجزه وسعت جهان در قرآن
[B]چگونگى قتل ابن ملجم مرادى قاتل على[/B]

قتل ابن ملجم هم از دیگر داستانهایی است که شیعیان معمولا برای علی میگویند، ببینید نویسنده شیعه زیر در مورد این قتل چه گفته است: شیعیان همه میدانند که مولا علی (ع) هنگامی که در بستر شهادت قرارداشتند وقتی برایش شیر آوردند فرمودند: آیا برای اسیر خود ( ابن ملجم ضارب آن حضرت ) نیز غذا برده اند و توصیه می فرمودند که نه تنها بد رفتاری با او نشود حتی گرسنه یا تشنه هم نماند و باز فرمودند:که اگر زنده بمانم خود میدانم با او چگونه رفتار کنم واگر زنده نمانم شما اجازه دارید فقط یک ضربه همان گونه که او زده است بزنید و نکند او را مثله کنید یا شکنجه نمائید. این برخورد امام علی، یک برخورد ارزش اسلامی است یعنی ارزشی است نه حکومتی و سیاسی.(١)
توجه داشته باشید که بر اساس نوشته بالا، علی نمیدانسته است که خواهد مرد و یا زنده خواهد ماند، این برای شیعیان نیمه دیوانه باید دلیلی باشد بر اینکه او غیب گو نبوده است و بسیاری از چیزها را نمیدانسته است، از جمله اینکه نمیدانسته است بر اثر این ضربه خواهد مرد یا نخواهد مرد.
ابن ملجم آن ملعون, دوزاری اش نیافتاده بود كه اسلام یک حرکت مافیایی بوده است و رهبران این گروه خونخوار مافیایی بعد از مرگ پدرخوانده خود به جان یکدیگر افتاده اند و اساسا همه ماجرا در حول همین جریان بوده است، و فکر میکرد واقعا اسلام برای برابری و برادری آمده است و از این رو همچون سایر خوارج دموکرات به این معتقد بود که خلیفه باید از میان تمامی مردمان چه عجم و چه عرب انتخاب شود و شایسته ترین فرد برای خلافت باشد و علی و معاویه را افرادی میدانست که می‌خواستند عدالت را زیر پا گذاشته و بر سر حکومت بایکدیگر جنگ قدرت کنند، او در هنگامی که به علی حمله میبرد فریاد زد «حکمیت از آن خدا است نه تو ای علی» ، زیرا معتقد بود علی نیز همچون سید علی خامنه ای مردم را خر گیر آورده و خود را حاکم از طرف خدا می‌خواند، او بر علی شمشیر میکشد آن شمشیر را بر سر نسبتاً مبارک آن امام همام میکوبد. امام هم برمیگردد و میگوید حالت خوبه ؟ خسته نباشی ملجم جان. شیعیان معمولاً به همین قصه ها علاقه دارند و به تاریخ علاقه چندانی نشان نمی‌دهند.
آیا مایلید بدانید آن شخصی که قرار بود با یک ضربت کشته شود و مبادا شکنجه شود چه بلایی سرش آمد؟
از معتبر ترین کتابهای تاریخی اسلام پاسخ را بیابید: وقتی خواستند ابن ملجم لعنت الله علیه را بکشند عبدالله بن جعفر گفت «بگذارید من دل خودم را خنک کنم» و دست و پاهای او را ببرید و میخی را سرخ کرد و به چشم او کشید ابن ملم گفت «منزه است خدایی که انسان را آفرید تو چشمان خودت را بسائیده سرب سرمه میکنی» پس از آن او را گرفتند و در حصیر پیچیدند و نفت مالیدند و آتش در آن زدند و بسوختند. عمران بن حطان رقاشی درباره ابن ملجم و ستایش او درباره ضربی که زد ضمن شعری دراز چنین میگوید «چه ضربتی بود از مردی پرهیزکار که می‌خواست بوسیله آن رضایت خداوند را جلب کند هروقت او را بیاد می آورم پندارم که کفه عمل او بنزد خدا از همه مردم سنگینتر است». (٢)
ابن سعد تاریخ نویس دیگر نوشته است:
بعد از دفن (علی)، حسن بن علی به سوی عبدالرحمن بن ملجم رفت و او را از زندان خارج کرد تا وی را بکشد. پس مردم جمع شدند، او (حسن) بدن او را به نفت آغشته کرد، و گفت که او را آتش بزنیم. عبدالله بن جعفر و حسین بن علی و محمد بن حنیفه گفتند اجازه دهید تا دل خود را از او خنک کنیم، پس عبدالله بن جعفر دست او را و پاهای او را قطع کرد. او (ابن ملجم) شکوه نکرد. سپس میخ داغ به چشان او کشید، و او شکوه نکرد. سپس گفت تو چشمان خودت را بسائیده سرب سرمه میکنی، سپس گفت اقرا باسم ربك الذی خلق خلق الانسان من علق و تا آخر سوره را خواند، سپس چشمان او پر از اشک شد، دستور دادند زبان او را قطع کنند، پس او شکوه کرد (ضجه زد)، پس به او گفتند ای دشمن خدا وقتی دست و پایت را میبریدیم ضجه نزدی، اکنون چه شده است که وقتی می‌خواهیم زبانت را ببریم ضجه میزنی؟ گفت من ضجه میزنم زیرا من از این دنیا متنفرم، پس زبان او را بریدند و او را درون نمدی پیچیده و سوزاندند. (٣)
در كتاب الأمامة و السیاسة نوشته ابن قتیبه امده :
پس از شهادت علی، حسن بن علی به سوی عبدالرحمن بن ملجم رفت، او را از زندان خارج کرد تا قصاص نماید. در این هنگام مردم جمع شدند ، بدن او را به نفت آغشته کردند و گفتند او را آتش بزنیم.
عبدالله بن جعفر، حسین بن علی و محمد بن حنفیه گفتند اجازه دهید تا دل خود را از او خنک کنیم .
عبدالله بن جعفر دست و پاهایش را قطع کرد، او شکوه نکرد، میخ داغ به چشمان او کشید، باز گلایه نکرد و گفت : تو چشمان مرا به سرب سرمه می کنی و پس از آن سوره : اقرا باسم ربک الذی خلق * خلق الانسان من علق را تا آخر خواند، چشمانش پر از اشک شد. دستور دادند زبان او را قطع کنند، او ضجه زد. به او گفتند : ای دشمن خدا وقتی دست و پایت را می بریدیم ناله ای نکردی اما اکنون چه شده است که ضجه می زنی ؟
گفت : من اهل ناله کردن نیستم، الان ناله می کنم زیرا دوست ندارم در دنیا باشم و نتوانم ذکر خدا بگویم.
سرانجام زبانش را بریدند و او را درون نمدی پیچیده و سوزاندند.(٤)
عز الدین ابن اثیر در جلد سوم كتاب اسد الغابه در صفحه ٦١٨ همین داستان را دقیقا اورده .(٥)
ابن خلدون در دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب ج ۲ ص ۶۴۷ چاپ دار الفکر بیروت نیز همین مطلب را نوشته.
شیخ مفید در كتاب الارشاد در اینباره نوشته :
امام حسن نشست و دستور داد ابن ملجم را بیاورند ، پس او را آوردند. امام به او فرمود : ای دشمن خدا ، علی را کشتی و تباهی را در دین بزرگ کردی ، پس دستور داد گردنش را زدند. ام هیثم دختر اسود نخعی خواست که جسدش را به وی دهند ، و کار سوزاندنش را به او واگذارند ،جنازه را تحویل او دادند و ام هیثم جسدش را به وسیله آتش سوزاند.(٦)
و ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند که استخوانهای پلید ابن ملجم را در گودالی انداخته بودند و پیوسته مردم کوفه از آن مغاک بانک ناله و فریاد میشنیدند، و حکایت اخبار آنراهب از عذاب ابن ملجم در دار دنیا بقی کردن مرغی بدن او را در چهار مرتبه و پس او را پاره پاره نمودن و بلعیدن و پیوسته اینکار را با او نمودند و بر روی سنگی در میان دریا مشهور و در کتب معتبره مسطور است.
شیخ علامه زین المحدثین نیشابورى در كتاب روضة الواعظین در اینباره می‌نویسد: علی گفت : اگر زنده بمانم نظر خود را درباره ی او ( ابن ملجم ) اجرا خواهم کرد و اگر از دنیا رفتم با او مانند قاتلان پیامبران رفتار کنید ، ابتدا او را بکشید و سپس در آتش بیندازیدش تا بسوزد.(٧)
دقیقا همین مطلب در كتاب اعلام الورى از علامه نورى طبرسى نیز امده است.(٨)
داستان سربریدن و سوزاندن ابن ملجم توسط حسنین در كتاب البدایة و النهایة ابن كثیر نیز به همین منوال امده.(٩) دیدید كه حسن و حسین كه به اصطلاح معصوم و امام هستند به چه وحشیگرى و شقاوتى ابن ملجم با قطعه قطعه كرده و اتش زدند.
سئوال اینجاست كه ایا حسن و حسین هم عضو داعش و ساخته دست اسراییل بودند كه اینگونه با وحشیگرى و بدون دادگاه و قاضى قاتل پدرشان را سوزاندند!! یا اینكه این روش و منش اعراب متوحش مسلمان بوده و از دیرباز انرا انجام میداده اند. آیا تا به حال شنیده بودید آخوندها و بچه آخوندها اینجای قصه را هم برای کسی تعریف کنند؟ در هیچ کتابی از کتب مادر تاریخ اسلام نمیتوان یافت که علی گفته باشد به قاتلش شیر بدهند و یا او را تنها یک ضربه بزنند، این داستانها به نظر میرسد به دست توانمند روحانیت شیعه براى وجهه ساختن براى ائمه افسانه ایشان ساخته و پرداخته اند. دم خروس آخوندها در اینطور مدارك تاریخى به راحتى بیرون می‌زند.

منابع :
١- محمد رضا سعادت، حکومت اسلامی یا ارزش اسلامی
٢- مروج الذهب، علی بن حسین مسعودی، مترجم ابوالقاسم پاینده، تهران شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۸۲، پوشینه نخست برگ ۷۷۵ و۷۷۴
٣- طبقات کبری از ابن سعد واقدى ج ۳ ص ۲۸ چاپ دارالکتب العلمیه بیروت چاپ دوم سال ۱۴۱۸ ق
٤- الأمام و السیاسة نوشته عبدالله بن مسلم قتیبه جلد ١ ص ١٨١ چاپ المكتبة الخانجى القاهرة
٥- اسد الغابة از عزالدین ابن اثیر جلد سوم صفحه ٦١٨
٥٥٥-٦٢٣ هجرى
٦- الارشاد از شیخ مفید جلد اول صفحه ٢٢
چاپ موسسة هل البیت علیه السلام حیاة التراث
٧- روضة الواعظین از علامه زین المحدثین محمد الفتال النیشابورى جلد اول ص ٣٠٨
چاپ نگارش قم
٨- اعلام الورى از علامه نورى طبرسى ص ۳۹۱
در چاپ دارالکتب اسلامیه تهران
ص ۲۰۱ چاپ سوم ۱۳۹۰ ق
لینک مستقیم کتاب مذکور
٩- البدایة و النهایة از ابن كثیر جلد ٧ صفحه ٣٣٠

نحوه كشتن ابن ملجم و دروغ آخوندهاى شیعه
نحوه كشتن ابن ملجم و دروغ آخوندهاى شیعه
خلاصه متن عربى حدیث :
عن محمد بن سیرین قال قال عمر بن الخطاب مَا بَقِیَ فِیهِ شَیئٍ مِن أَمرِ الجَاهِلِیَّۀ إِلاّ أَنِّی لَستُ أُبَالِ إِلی أَیِّ النَّاسِ نکحتُ وَ أَیِّهِم أَنکَحتُ.

ترجمه: روایت است از اسحاق بن یوسف الازرق و محمد بن عبد الله انصاری و هوذة بن خلیفة كه گفتند :
روایت است از ابن عون محمد بن سیرین گفت : عمر بن خطاب گفت : هیچ یك از عادات جاهلیت در من نمانده و فقط یك عادت از جاهلیت در من باقی مانده است ، كه آن هم این است که هنوزم برایم فرقی نمی کند کسی مرا بکند یا من کسی را بکنم.(با پوزش بابت ترجمه صریح متن)

منابع :
كتاب الطبقات الكبیر ( الطبقات الكبری ) نوشته ابن سعد
چاپ مكتبة الخانجی بالقاهرة – جلد ۳ ص ٢٦٩
كتاب طبعة الاولی فی البدریین من المهاجرین و الانصار
باب ذكر استخلاف عمر – صفحه ۲۶۹.
كتاب كنز العمال نوشته علامه علاء الدین على المتقى جلد ١٦ ص ٥٣٤ چاپ موسسة الرسالة

مفعول بودن (لواط كار) عُمر خلیفه دوم
مفعول بودن (لواط كار) عُمر خلیفه دوم
در كتاب قرآن در مورد نحوه تبدیل شدن نطفه به جنین در آیاتى از سوره مؤمنون آمده كه اسلامگرایان این آیات را معجزه و اشاره قرآن به موضوع بسیار پیچیده علمى میدانند. براى شكافتن موضوع و چگونگى این ادعا اول نگاهى به این آیات مى اندازیم، توجه بفرمائید:

سوره مؤمنون آیه ۱۴:
» ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ
ترجمه: «بعد از آن نطفه را خون بسته ساختیم پس آن خون بسته را گوشت پاره گردانیدیم و آنگاه گوشت پاره را استخوانهایى ساختیم بعد استخوانها را با گوشتى پوشانیدیم سپس او را آفرینشى
دیگر پدید آوردیم آفرین باد بر خدا كه بهترین آفرینندگان است.

سوره حج آیه ۵:
» یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَیِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى
ترجمه:
«ای مرمان اگر از برانگیختن در شک هستید، پس بدرستیکه ما شما را از خاک آفریدیم سپس از نطفه سپس از خون بسته سپس از گوشت پاره داراى خلقت كامل و خلقت ناقص تا بر شما روشن گردانیم و آنچه را اراده مى‏كنیم تا مدتى معین در رحم ها قرار مى‏دهیم …»

ابتدا نقل قول از معتقدین به معجزه علمی قرآن را مى آورم:
«واژه‌ی «علق» جمع «عَلَقَه» در اصل به معنای «چیزی كه به چیز بالاتر آویزان شود» آمده است و موارد استعمال آن در خون بسته، زالو، خون منعقد كه در اثر رطوبت به هر چیز می‌چسبد، كرم سیاه كه به عضو آدمی می‌چسبد و خون را می‌مكد و … می‌باشد. پس می‌توان گفت: در مواردی كه علق استعمال شده: یكی چسبندگی و دیگری آویزان بودن، لحاظ شده است مانند: زالو، خون بسته و كرم كه به عضو بدن می‌چسبد و آویزان می‌شود.»
«در ادبیات عرب، برای کلمه علقه سه معنای متفاوت می یابیم: ۱. زالو، ۲. یک چیز آویزان، ۳. توده یا لخته خون»
«لخته خونی به شکل و شمایل زالو که حاصل تغییر و تحول نطفه است وارد رحم میشود و به دیواره رحم آویزان میشود و معجزه علمی قرآن اینست که خداوند با تعبیر زیبای علق به همه این موارد یکجا اشاره کرده و از هفته سوم بارداری با چشم غیرمسلح كاملاً به صورت گوشت جویده پدیدار می‌گردد (مقایسه‌ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، دكتر بوكان، ص ۲۷۵) که کاملا با آیات قرآن منطبق است و …»
و اما :
کلمه «علقة» در ترجمه‌های زیر بصورت «خون بسته» یا «لخته خون» یا «پاره خون بسته» یا «پارچه خونی بسته» یا «علقة» ترجمه شده:
صاحب محدث دهلوی، سید رضا سراج، فیض الاسلام، محمد خواجوی، جلال‌الدین فارسی، جلال‌الدین مجتبوی، عباس مصباح‌زاده، محمد کاظم معزی، حاج محمود یاسری، عبدالمحمد آیتی، اشرفی تبریزی، مکارم شیرازی، ابوالحسن شعرانی، خرمشاهی، مهدی الهی قمشه‌ای، احمد کاویان‌پور، کاظم پورجوادی، فولادوند.
و نیز در تفاسیر زیر هم با ترجمه‌های «خون بسته» یا «لخته خون» یا «پاره خون بسته» یا «پارچه خونی بسته»
بیان شده:
نمونه، المیزان، جامع، روض الجنان و روح الجنان، مجمع البیان، گازر، مواهب، منهج الصادقین، خلاصة المنهج، انوار درخشان، شریف لاهیجی، اثنی عشری، حجة التفاسیر، روان جاوید، مخزن العرفان، عاملی، اطیب البیان.
تنها در تفسیر آسان نوشته آقای محمد‌جواد نجفی در یک جا علقه را به معنای کرم و زالو و در جای دیگر به معنای لخته خونی به شکل زالو ترجمه کرده.
علامه طبرسی میگوید: «علقه به معنی قطعه خون خشک شده و جمع آن علق میباشد. همچنین علق به معنای زالو نیز میباشد.»
با توجه به موارد بالا میبینید که معنای واقعی علقة در زبان فارسی همان لخته خون میباشد. و علق که در این آیه ذکر نشده است هم جمع علقة است و هم به معنای زالو. بنابراین بازهم با توجه به نوشته‌های قبلی اینجانب و ذکر این مورد که قائلین به معجزه علمی قرآن با تحریف در ترجمه لغات می‌کوشند معنای آیه را منطبق بر علم روز کنند، واقعا مغرضانه عمل کرده و باعث سردرگمی دیگران می‌شوند
همچنین «علق» در مقام فعل به معنای آویختن، آویزان کردن، مصلوب شدن، چسبیدن به… می‌باشد. که باز هم قائلین به معجزات علمی از معانی این فعل برای علقة که در واقع اسم می‌باشد استفاده کرده و تفسیر به رأی می‌کنند.
با توجه به مطالب بالا و نیز مرور تمامی ترجمه‌ها و تفاسیری که در بالا نام برده شد، تنها معنای علقه همان خون بسته یا لخته خون می‌باشد و هیچ استنباط دیگری نمیتوان از آن کرد از جمله اینکه بگوئیم لخته خون به شکل زالو است یا بگوئیم لخته خون آویزان است.
در واقع از اتصال اسپرماتوزون و تخمک در لوله فالوپ، سلول تخم(زیگوت) بوجود می‌آید و پس از دو روز این سلول با کمک فعالیت عضلات جداره لوله حمل تخمک، سفر خود را به رحم آغاز میکند که این سفر تقریبا ۴ روز طول می‌کشد و در طول این سفر، سلول تخم هر دوازده ساعت به دو برابر تکثیر شده و پس از (۶=۴+۲) روز از عمل لقاح، این مجموعه سلولی با نام «مورولا» وارد رحم میشود. مورولا یک توده سلولی شامل صدها سلول می‌باشد و شکل کروی دارد و درون آن حفره مانند است(به آن بلاستوسیست نیز می‌گویند) و صحیح نیست آن را لخته خون خطاب کنیم و نیز به دیواره رحم آویزان نمی‌شود، بلکه درون یكی از چین‌خوردگی‌‌های فراوان بافت پوششی درون رحم جایگزین میشود و به تدریج بین جنین و بدن مادر ارتباط ساختمانی و فیزیولوژیكی به وجود می‌آید.
که این عمل القاء نام دارد. پایان عمل القاء مورولا تقریبا ۱۰ الی ۱۲ روز پس از لقاح میباشد. قسمتی از این سلولها با تکثیر خود به دیواره رحم (آندومتر) نفوذ کرده و جفت را تشکیل می‌دهند. سلولهائی که در داخل بلاستوسیست هستند توده داخلی سلول نامیده می‌شوند که همان سلولهای بنیادین هستند و توانائی ساخت بیش از ۲۰۰ نوع سلول از جمله خونی و غضروفی را دارند و رشد سر، بدن و ساخت‌های دیگر حیاتی را باعث می‌شوند. در مدت ۱ هفته، سلولهای توده داخلی سلول، دو تا لایه را تشکیل می‌دهند که به آنها هیوبلاست و اپی‌بلاست گفته می‌شود. هیوبلاست یا غشاء داخلی جنین، کیسه محتویات نطفه را ایجاد می‌کند که وظیفه آن تغذیه جنین توسط مادر است.
در ابتدا یاخته های خون در این کیسه ظاهر شده و رگهای خونی در سرتاسر جنین تشکیل می‌شوند. سلولهایی از اپی‌بلاست پرده‌ای را تشکیل می‌دهند به نام آمنیون که جنین داخل آن رشد می‌کند. در مدت تقریبا ۳ هفته اپی‌پلاست ۳ لایه بافت سلولی ابتدائی جنین را تشکیل می‌دهد به نامهای اکتودرم (منشأ ساخت مغز، نخاع، عصب‌ها، پوست، ناخن‌ها و مو) ، ایندودرم (منشأ ساخت دستگاه تنفس، مسیر هاضمه، جگر و لوزالمعده و …) ، و مزو‌درم (منشأ ساخت قلب، کلیه‌ها، استخوانها، غضروفها، عضلات، یاخته‌های خون و …)
با تشکیل جفت تغذیه جنین(جنین به معنای «بزرگ شدنی در داخل») توسط جفت آغاز می‌گردد. با بوجود آمدن دو سرخرگ و یک سیاهرگ در بند ناف عمل انتقال اکسیژن، مواد غذائی و پادتن‌ها میان خون مادر و خون جنین و نیز دفع دی اکسید کربن از طریق بند ناف متصل به جفت آغاز شده و در واقع هنگام این انتقال، خون مادر و جنین با هم مخلوط و ترکیب نمی‌شوند و علت آن تشکیل غشائی به نام کوریون(مشیمه) است.
جنین درون کیسه درون رحم رشد می‌کند و محافظت از آن توسط مایع آمنیوتیک درون این کیسه صورت می‌گیرد که حکم ضربه‌گیر را دارد. در طول ۸ هفته، اندامها، سر و ظاهر صورت شکل می‌گیرد و بیشتر اعضاء تشکیل می‌شوند. در واقع در دوران جنینی سیستمهای اصلی بدن بوجود می‌آید. در آغاز هفته نهم نام جنین به رویان(رویان به معنای «در حال رشد زائیده نشده») تغییر میابد و تا آخر بارداری تکامل و رشد سیستمهای بدن انجام و شروع بکار آنها آغاز می‌شود
در مدت ۳ هفته مغز به ۳ قسمت اصلی(جلو، میانی و عقب) تقسیم و همزمان دستگاه های تنفس و هاضمه رشد می‌کنند و نیز رگهای خونی تشکیل می‌شوند. از روز هجدهم بعد از لقاح قلب شروع به شکل‌گیری کرده و با رشد سریع، ۲۲ روز بعد از لقاح شروع به تپش می‌کند.
از روز ۲۸ ام بعد از لقاح، چشمها، گوشها، و سیستم تنفسی شروع به شکل‌گیری می‌کنند. از روز ۴۲ ام اسکلت غضروفی بدن کامل و امواج مغزی قابل ثبت است. از هفته ۵ ام دستها و پاها شروع به رشد می‌کنند. از هفته ۷ ام پلکها و انگشتان شکل می‌گیرند و بینی متمایز می‌شود. در هفته ۸ ام تمام سیستمهای بدن شکل گرفته و رشد ناخنها شروع می‌شود و دوره جنینی تمام و دوره رویانی شروع می‌گردد. در ماه ۴ و ۵ برای نخستین بار مادر می‌تواند حرکت رویان را احساس کند. (این مطلب بر گرفته از سایت بالا بوده که کمی آن را خلاصه و ویرایش کرده‌ام. متن کامل را می‌توانید با رجوع به آدرس سایت مطالعه کنید.)
نتیجه‌گیری:
اول) کلمه «علقة» در آیات فوق بکار رفته، نه «علق»
دوم) «علقه» به معنای لخته خون و «علق» بصورت اسم جمع، جمع علقه و بصورت اسم مفرد به معنای زالو و بصورت فعل به معنای آویزان‌شدن است. همچنین در سوره علق آیه دوم « خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» علق اسم است و به معنای همان خون بسته یا لخته خون ترجمه شده. در بعضی ترجمه‌ها لخته خون و در بعضی بصورت جمع و لخته‌های خون بیان شده.
سوم) علق در مقام اسم مفرد و در معنای زالو هیچ ربطی به علقه به معنای لخته خون ندارد.
چهارم) علقه را نمیتوان لخته خون زالو شکل یا لخته خون آویزان معنا کرد. زیرا صحیح نیست دو معنای متفاوت دو کلمه از یک ریشه را با هم ترکیب و بصورت صفت و موصوف بیان نمود.
پنجم) مورولا یک توده کروی شکل با یک حفره درونی و شامل صدها سلول است و لخته خون نیست.
ششم) مورولا به دیواره رحم آویزان نمی‌شود بلکه درون یكی از چین‌ خوردگی‌های فراوان بافت پوششی درون رحم جایگزین می‌شود و به تدریج بین جنین و بدن مادر ارتباط ساختمانی و فیزیولوژیكی به وجود می‌آید. و به این عمل القاء گفته می‌شود. که پایان آن ۱۰ الی ۱۲ روز بعد از عمل لقاح است.
هفتم) مورولا یا همان جنین هیچگاه لخته خون نیست بلکه با تکثیر سلولهای بنیادین و شرح علمی که در بالا بیان شد، رگها و قلب و یاخته‌های خونی تشکیل شده و پس از راه اندازی سیستم گردش خون، خون جنین درون رگها به گردش می‌آید و توسط بند ناف متصل به جفت، مواد غذائی و اکسیژن را از مادر گرفته و دی اکسید کربن را دفع می‌کند.
هشتم) همانطور که در شرح علمی مراحل تکامل جنین در بالا بیان شد، سلولهای بنیادینی که در داخل مورولا وجود دارند، منشأ ساخت دستگاه‌ها و اندامهای مختلف جنین هستند و شکل گیری غضروفها و استخوانها و ماهیچه ها و سیستمهای مختلف بدن مانند دستگاه تنفسی و هاضمه و عصبی و… به صورت همزمان و موازی پیش میرود و لذا با بیان آیه ۱۴سوره مؤمنون خیلی تفاوت دارد. غضروفها و استخوانها توسط بافت مزودرم و در داخل بدن جنین شکل می‌گیرند و اعتقاد به وجود یک تکه گوشت جویده شده« مضغة » و تبدیل آن به استخوان و سپس رویش گوشت بر روی آن یک باور کاملا اشتباه و نشانگر دانش پزشکی همان عصر پیامبر می‌باشد.
قائلین به معجزه علمی شکل جنین را که نخاع آن شکل گرفته در کنار یک آدامس جویده شده که اثر دندان بر روی آن مانده کنار هم می‌گذارند تا کلمه «مضغة» بکار رفته در قرآن را به معنای گوشت جویده شده، با علم منطبق کنند. و در ترجمه خود مضغه را به جای گوشت جویده شده، چیز جویده شده ترجمه می‌کنند تا بتونند آن را با آدامس منطبق کنند
و از طرف دیگر بیان می‌دارند که از هفته سوم بارداری علقه تبدیل به مضغه می‌گردد «و از هفته سوم بارداری با چشم غیرمسلح كاملاً به صورت گوشت جویده پدیدار می‌گردد (مقایسه‌ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، دكتر بوكان، ص ۲۷۵)»
لازم است بدانید اندازه جنین در پایان روز ۲۱ ام بین ۱.۵ mm تا ۲.۵ mm میباشد. میتوانید در آدرس زیر
شکل جنین را در پایان روز ۲۱ ام مشاهده کنید. آیا واقعا شکل گوشت جویده شده است؟ گوشت جویده شده پاره پاره می‌شود. گوشت جویده شده کوبیده می‌شود. امتحان کنید. گوشت را در دهانتان بجوید و مقابل این عکس بگیرید و مقایسه کنید. روی دکمه Next کلیک کنید و عکس بعدی را هم ببینید. این عکس جنین در دو روز بعد است که همانند عکس قبلی جنین را از پشت نشان میدهد. نقطه های دو طرف شکل همان Somite یا بند بدن انسان می‌باشند که در آینده مهره‌های پشت را تشکیل می‌دهند.
همانطور که در بالا اشاره کردم شبیه اثر دندان بر روی آدامس است. مخصوصا اگر جنین را بجای نمای پشت، از نمای پهلو نگاه کنید. این همان چیزی است که قائلین به معجزه علمی، شبیه گوشت جویده شده می‌دانند. از طرفی دیگر به معنای دقیق کلمه «مضغة» دقت کنید: «قطعة من اللحم قدر ما یمضغها الانسان» یعنی «قطعه گوشتی است به اندازه ای که انسان بجود» و این قول طبرسی است. با این معنا منظور عامیانه همان یک کنجه گوشت متعارف است که میل می‌کنید با ابعادی حدود ۲ تا ۳ سانتیمتر. در صورتیکه اندازه میلیمتری جنین با این معنا مشابهتی ندارد. بر روی دکمه Next کلیک کنید و رشد جنین و رویان را خودتان ببینید و ببینید در کدام مرحله مطابق آیه قرآن، مضغة تبدیل به استخوان می‌شود؟! جالب است که قائلین به معجزه علمی، روی مسئله جنین از منظر قرآن بیش از مطالب علمی دیگر پافشاری می‌کنند و معتقدند به این مورد خدشه‌ای وارد نیست. خودتان قضاوت کنید. مطالب علمی بالا را که من از سایت
با کمی ویرایش بیان کردم و نیز
را بار دیگر بخوانید و مراحل مصور تکامل جنین را نیز از سایت
Visible Embryo Home Page
مشاهده کنید و با آیات قرآن مقایسه کنید. همچنین به معنای دقیق علقة و مضغة دقت نمائید و اسیر ترجمه‌های تحریفی مفسران به رأی نشوید.

معمولا به من و امثال من ایراد گرفته می‌شود که چون منابع اسلامی را بصورت عمیق مطالعه نکرده و آشنائی با روایات و شأن نزول آیات و نیز زبان و ادبیات عرب نداریم، با انتشار مطالب کذب و گمراه کننده، از مسیر هدایت الهی خارج شده‌ایم. به همین دلیل ضمن اینکه قضاوت در مورد مطالب بالا را به عهده خواننده گرامی می‌گذارم، لازم میدانم یک روایت از امام دانشمند شیعیان و شکافنده علوم، امام محمد بن علی الباقر(باقر العلوم) ذکر کنم.
این روایت بر گرفته از یکی از کتب اربعه مرجع شیعیان یعنی اصول کافی است(كتاب كافى معتبرترین كتاب نزد شیعیان پس از قرآن است). همانطور كه مستحضرید کمتر عالم شیعی یافت میشود که به صحت روایات مندرج در این کتاب شک کند. این روایت را علامه طباطبائی در تفسیر معروف المیزان خود و در ذیل تفسیر آیه ۳ سوره آل عمران نیز ذکر نموده:
خدای تعالی هر وقت اراده کند نطفه ای را که قبلا در صلب آدم بوده و از او پیمان گرفته بیافریند، و آنچه در ازل در صلب آدم برای آن نطفه نوشته است به مرحله ظهور برساند، مرد را تحریک می‌کند تا به جماع بپردازد و به رحم زن وحی می‌کند،که خود را برای فرو رفتن نطفه در درونت باز کن تا قضا و قدر نافذ من در تو تحقق یابد. رحم دهانه خود را باز می‌کند و نطفه به رحم می‌رسد و چهل روز در رحم تردد می‌کند و می‌چرخد تا بصورت علقه درآید. چهل روز هم به این صورت می‌ماند، بعد مضغه می‌شود و پس از چهل روز گوشتی می‌شود که در لابلای آن رگهائی چون توری بافته شده پدید می‌آید.
آنگاه خدای تعالی دو فرشته که کارشان خلقت است و در رحم زنان هر چه را خدا بخواهد خلق می‌کنند می‌فرستد تا از راه دهان زن وارد شکم او شوند و خود را به رحم زن که روح قدیم انتقال یافته از پشت پدران و رحم زنان در آنجاست برسانند و روح حیات و بقا را به اذن خدا در آن گوشت بدمند. و برایش سوراخ گوش و چشم و نیز دست و پا و جوارح و اعضای بیرونی و درونی یک انسان را درست کنند. آنگاه خدای عز و جل به آن دو فرشته وحی می‌فرستد و دستور می‌دهد که قضا و قدری که من برای این کودک معین کرده‌ام و امری که درباره‌اش صادر نموده‌ام بنویسید، و در عین حال جا برای بدا یعنی تغییر آن قضا و قدرها و امرها برایم بگذارید.
می پرسند: پروردگارا، ما نمیدانیم چه قضا و قدری برای او معین کرده ای، خودت بفرما تا ما بنویسیم. خدای تعالی میفرماید: سر خود را بلند کنید و به سر مادرش نگاه کنید. چون نگاه می کنند، لوحی می بینند که به پیشانی مادر کودک آویزان است و در آن چیزهائی نوشته شده، از آن جمله صورت و زینت و اجل و میثاق و سعادت یا شقاوت کودک و تمامی خصوصیات او است. یکی از آن دو فرشته لوح را می‌خواند و دیگری برای کودک می‌نویسد. و در هر یک از آن خصوصیات، بدا را برای خدا شرط می‌کنند. آنگاه نوشته خود را مهر نموده و بین دو چشم کودک جای می‌دهند و سپس در شکم مادر او را سر پا نگه داشته و بعد رها می‌کنند.
بسیار می‌شود که کودک می‌لغزد و پشت و رو می‌شود و این تنها در مورد افراد طغیانگر و سرکش است و چون هنگام ولادت کودک می‌رسد، چه در مورد کودک تام الخلقه و چه کودکی که خلقتش تمام نیست، به رحم وحی میکندکه دهانه خود را باز کن تا مخلوق من بر زمین بیفتد و مقدرات من در مورد او تحقق یابد، که اینک هنگام بیرون شدنش رسیده. پس رحم دهانه خود را باز می‌کند و در آن هنگام کودک زیر و رو شده، پاهایش در بالا و سرش پائین شکم مادر قرار می‌گیرد تا هم مادر آسانتر بزاید و هم کودک آسانتر پا به دنیا بگذارد. آنگاه خدای عز و جل فرشته ای را که نامش زاجر است می‌فرستد تا کودک را زجری دهد و از آن زجر به اضطراب و فزع در آید و اگر بازهم به دنیا نیامد باز هم او را زجر میدهد تا به فزع و اضطراب در آمده و از شکم مادر به زمین بیفتد، در حالی که از آن زجر مشغول گریه باشد.»
من در اینجا قصد ندارم در مورد عبارات عجیب این روایت بحث کنم چون شیعیان خیلی راحت و سریع مانند قرآن آن را تأویل خواهند کرد. فقط منظورم از ذکر روایت مدت زمان تبدیل نطفه به علقه(۴۰ روز) و علقه به مضغه(۴۰ روز) از دیدگاه امام و مقایسه آن با شماره روزهائی است که در شرح علمی مطلب (تبدیل زیگوت به مورولا ۶ روز بعد از عمل لقاح و پایان عمل القاء مورولا بر روی دیواره رحم ۱۲ روز بعد از عمل لقاح و تشکیل تمامی اعضای بدن پس از گذشت ۵۶ روز از عمل لقاح و شکل‌گیری بدن رویان طوری که همه اندامش واضح و قابل تشخیص باشد ۶۸ روز پس از عمل لقاح) از نظرتان گذشت.
بخوانید و قضاوت کنید. بخوانید و سطح دانش آنروز را با ادعاهای عجیب معجزه علمی مقایسه کنید. مطابق صحبت امام، روح بعد از ۱۲۰ روز یعنی در شروع ماه پنجم به درون گوشت جنین دمیده می‌شود و بعد از آن چشم گوش دست و پا و بقیه اندامهای بیرونی و داخلی تشکیل میشوند در حالیکه میدانیم تشکیل همه این اعضاء در پایان روز ۶۸ ام انجام شده است. خودتان مشاهده کنید:
رد ادعای قرآن در مورد تبدیل نطفه به جنین
رد ادعای قرآن در مورد تبدیل نطفه به جنین
[h=4]شیعیان در مورد ضربت خوردن على ، در بالاى منابر داستانها را اینگونه اغاز میكنند : باری آنروز که حضرت از خانه بیرون میرفته است و میخ در به لباس پاره پوره حضرت گیر می‌کند و حضرت با زبان میخی به میخ میگوید میخ جان مرا رها کن که می‌خواهم بروم شهید شوم، و میخ به حضرت میگوید حضرت جان من بیخیال، و مرغابی ها که معلوم نیست وسط اون بیابون مرغابی از کجا آمده بود، با حضرت گفتند وک وک، کوک کوک، یعنی نرو ابن ملجم میکشتت، و حضرت برگشت به آنها با زبان مرغابی ها گفت، کوک وک کوک وک یعنی شما تو این کارا دخالت نکنید ما امامها خودمون میدونیم چیکار کنیم.[/h] منبع: (منتهی الآمال پوشینه یکم برگ ۲۰۷)
امام على بعد از ضربه خوردن حضرت فریاد زد ” فزت و رب الكعبه” یعنی به خدای كعبه رستگار شدم !!
شیعیان معمولاً به همین قصه ها علاقه دارند و به تاریخ علاقه چندانی نشان نمی‌دهند، آیا مایلید بدانید آن شخصی كه در حال سجده در مسجد ضربت خورد چگونه و در كجا ضربت خورد ؟؟ سری به كتب تاریخى میزنیم و این واقعه را پى میگیریم !
یعقوبی در تاریخ یعقوبی جلد دوم صفحه ١٣٨ می‌نویسد: ا
ما عبدالرحمن ابن ملجم بر در مسجد ایستاد و علی در تاریكی صبحدم بیرون امد پس مرغابیانى كه در خانه بودند در پى او رفتند و بر جامه اش اویختند، پس گفتند: صوائح تتبعها نوائح “فریاد كنندگانی كه نوحه گرانى در پى انهاست”
و سر خود را از دریچه مسجد داخل كرد، ابن ملجم شمشیرى بر سرش نواخت ، پس افتاد و فریاد زد بگیریدش.
تاریخ بلعمی جلد چهارم و در صفحه ٦٧٤ خود آورده كه :
و چون علی علیه السلام از در مزگت (مسجد) اندر امد و این ملجم علی را بیافت ، شمشیر بزد و شمشیر بر پهلوی على اندر امد و گروهی گفتند بر سرش نشست و او را به دو نیم كرد، و على بر مردم بانك بزد كه بگیریدش.
طبری در تاریخ معروف در جلد ششم صفحه ۲۶۸۴
شرح واقعه را چنین می‌نویسد: و شمشیرهای خود را برگرفتند و بر دری كه علی از ان خارج میشد نشستند و چون بیامد شبیب ضربتى به قصد او رها كرد كه به بازوی در یا طاق خورد . ابن ملجم ضربتى به پیشانى او زد، وردان فرارى بشد و به درون خانه خود شد…
طبقات واقدی در جلد سوم صفحه ٢٩ چنین می‌آورد كه:
ابن ملجم و شبیب ابن بجزه برخاستند و شمشیرهاى خود گرفتند و امدند بر دری كه علی از انجا خارج میشد نشستند .. و على همینكه از در بیرون امد بانگ میزد اى مردم نماز نماز و همه روز چنین میكرد و بر دستش تازیانه ای بود كه مردم را بیدار میكرد ،در این هنگام ان دو مرد جلو می ایند و از كسى كه خود حضور داشته شنیدم كه بناگاه برق شمشیرها دیدم و شنیدم كسی میگوید حكم فقط ازان خداست نه برای تو اى على، و هر دو شمشیر با هم فرود امد و شمشیر این ملجم بر فرق على نشست و چنان انرا شكافت كه تا مغز و نصف پیشانی نفوذ كرد ولى شمشیر شبیب به طاق برخورد.
الكامل فى التاریخ از ابن اثیر كه گرایشات شدید شیعى دارد در جلد پنجم صفحه ٢٠٠٠-٢٠٠١ در اینمورد چنین می‌نویسد: ا
ینان در برابر پیشگاهى كه على از ان برای نماز بیرون می امد فر نشستند ، چون على بیرون امد فریاد بزد ای مرد نماز نماز و بدستش تازیانه اى بود ، شبیب او را با شمشیر بزد ولی شمشیر او به طاق گیر كرد ولی ابن ملجم شمشیرش را بر فرق علی فرود اورد و فریاد زد فرمانروایى ازان خداست نه تو على و نه یارانت.
ابن خلدون در تاریخ العبر در جلد اول ص ٦٣٧ درباره این حادثه چنین می‌گوید: ابن ملجم با شبیب و وردان وارد مسجد شد و در برابر ان در كه على از ان به نماز می امد نشستند ، چون على از در درامد و مردم را به نماز فراخواند ، شبیب شمشیر خود بالا برد ولى بر طاق در برخورد در این حین ابن ملجم با شمشیر بر پیشانى على زد و فریاد زد الحكم لله لا لك یا علی و لا لاصحابك…
همین داستان در مروج الذهب مسعودى در جلد اول صفحات ٧٧١-٧٧٢ نیز آمده.
همانطور كه خواندید و میبینید روحانیون شیعه داستان را بطور كاملا تخیلى و احساساتی برای مردم بیان میكنند و با افزودن دروغهاى شاخدار به این داستان، انرا به یكى فیلمهاى تخیلى هالیود تبدیل میكنند .
انچه حاصل این تجسس تاریخی است این است كه نه علی در حین سجده ضربت خورده و نه “فزت و رب الكعبه” اى در كار بوده، و در تمامی این كتب فریاد علی براى بدام انداختن ضارب بگوش رسیده نه چیز دیگرى و این تفاوت بخاطر نارضایتى و تنفر مردم از خلیفه بى تدبیر و ناكارامدى بودند كه در زمان ۵ سال خلافتش مردم زیادى را بیهوده به كشتن داد و اخر سر هم خودش قربانى این بى كفایتیش شد.

نحوه كشته شدن على و دروغ شیعیان
نحوه كشته شدن على و دروغ شیعیان
در کنکاش در متن قران میشود فهمید که خیلی از سوره ها ناقص هستند و به همین دلیل میتوان فهمید که تمامی قرآن در اختیار ما نیست.
برای اثبات این ادعا مثالی را از خود قران میاوریم :
وَ إِذْ قُلْنَا لَکَ إِن َّ رَبکَ أَحَاطَ بِالناسِ وَمَا جَعَلْنَا الر ُّؤیا التِی أَرَینَاكَ إِلا َّ فِتْنَۀً للناسِ وَ الشجَرَةَ الْمَلْعُونَۀَ فِی القرآن وَنُخَو ِّفُهُمْ فَمَا یزِیدُهُمْ إِلا َّ طُغْیانًا کَبِیرًا ﴿سوره اسرا ۱۷، آیه ۶۰﴾
ترجمه : «به یاد آور زمانی را که به تو گفتیم پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد (و از وضعشان کاملا آگاه است) ما آن رؤیائی را به تو نشان دادیم فقط برای آزمایش مردم بود، همچنین شجره ملعونه را که در قرآن ذکر کرده ایم، ما آنها را تخویف (و انذار) میکنیم اما جز بر طغیانشان افزوده نمیشود». (ترجمه مکارم شیرازی)
در ترجمه فولادوند شجره ملعونه، درخت ملعون ترجمه شده است. در هر حال، در هیچ کجای دیگر قرآن اشاره ای به این شجره ملعونه نیست. در حالی در این آیه به وضوح گفته میشود که شجره ملعونه در قرآن ذکر شده است. پس باید آیاتی از قرآن وجود داشته باشد که در آن به شجره ملعونه اشاره شده، اما در دست ما نیست.

آیات مشابه این ایه, در قران به وفور یافت میشوند که در مطالب آینده بیشتر به ان پرداخته میشود .

نقص یا تحریف قرآن
نقص یا تحریف قرآن
صفحات: 1 2 3 4 5