دفترچه

نسخه‌ی کامل: هپروت!
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4
Mehrbod نوشته: چندان اثر گذار نبوده‌اند, در پایان هم اثر خوشایندی نداشته‌اند; با اندک مینو‌بینی (meditation) میتوان بهترش را داشت, بی هزینه.
ای بابا، مهربد هم که فقط در پی لذات بی‌هزینه و مثبت است.
من تجربه‌ی مدیتیشن هم داشته‌ام، به این خوبی که شما
می‌گویید نبوده. مخدرها سیستم حواس و ادراک آدم را به
شکل خیلی خوشایندی برهم می‌زنند، مدیتیشن قرار است
اینها را تنظیم کند! خیلی فرق می‌کنند این دوE415.


Mehrbod نوشته: در هر چهره‌ای, نکته‌یِ سخن اینجا این است که هتّا اگر بسیار هم اثرگذار باشند, در
خود هیچ تابویی امروزه دیگر ندارند و احساس یاغی بودنی که میدهند نیز بروشنی, بیهوده است.
آنکه بله. بخصوص در غرب. در ایران اما همچنان یک میزانی
از هیجان را با خود دارد. بهرحال حس یاغی‌گری وجود ندارد.
Dariush نوشته: ای بابا، مهربد هم که فقط در پی لذات بی‌هزینه و مثبت است.
من تجربه‌ی مدیتیشن هم داشته‌ام، به این خوبی که شما
می‌گویید نبوده. مخدرها سیستم حواس و ادراک آدم را به
شکل خیلی خوشایندی برهم می‌زنند، مدیتیشن قرار است
اینها را تنظیم کند! خیلی فرق می‌کنند این دوE415.

آنکه بله. بخصوص در غرب. در ایران اما همچنان یک میزانی
از هیجان را با خود دارد. بهرحال حس یاغی‌گری وجود ندارد.

به هر روی, با رفتن به پستوی تیره و تار و آهنگ تاریک گوش دادن و سیگار دود کردن و
قانون‌شکنی, این احساس‌های «یاغی» بودن و «اجتماع‌ستیزی» و همان "هیجان" که گفتید پدیدار میشوند,
ولی اینها همگی احساس‌هایِ بی پایه اند و برای داشتن آنها نیاز به خودفریبی و فراموش کردن چند نکته‌یِ پیش پا افتاده
میباشد, مانند اینکه کاری که شما دارید میکنید هیچ چیزی را تغییری نمیدهد بجز مشتی نورون در مغز خودتان, که به احتمال
بسیار خوبی کارایی مغزتان را هم در دیرزمان پایین آورده و دیگر براستی هیچ تغییری در هیچ چیز نخواهید توانست که بدهید.
Mehrbod نوشته: به هر روی, با رفتن به پستوی تیره و تار و آهنگ تاریک گوش دادن و سیگار دود کردن و
قانون‌شکنی, این احساس‌های «یاغی» بودن و «اجتماع‌ستیزی» و همان "هیجان" که گفتید پدیدار میشوند,
ولی اینها همگی احساس‌هایِ بی پایه اند و برای داشتن آنها نیاز به خودفریبی و فراموش کردن چند نکته‌یِ پیش پا افتاده
میباشد, مانند اینکه کاری که شما دارید میکنید هیچ چیزی را تغییری نمیدهد بجز مشتی نورون در مغز خودتان, که به احتمال
بسیار خوبی کارایی مغزتان را هم در دیرزمان پایین آورده و دیگر براستی هیچ تغییری در هیچ چیز نخواهید توانست که بدهید.
تریاک که ماده‌ی مخدر مورد علاقه‌ی من بود (آن هم شاید
که دو یا سه ماهی یکبار) تاثیری روی مغز ندارد. چون روانگردان
نیست، مخدر است و بیشتر انرژی‌زاست! E404
Dariush نوشته: تریاک که ماده‌ی مخدر مورد علاقه‌ی من بود (آن هم شاید
که دو یا سه ماهی یکبار) تاثیری روی مغز ندارد. چون روانگردان
نیست، مخدر است و بیشتر انرژی‌زاست! E404

تاثیری ویرانگر یعنی ندارد؟ چرا که نه میتواند این باشد.

ولی این جُستار برای یافتن دانشیک بهمان مادّه‌یِ انرژی‌زا و افزاینده‌یِ هوش که
درست نشده, تنها یکی آنجا خواسته تجربه‌هایِ یاغی‌گری هایش را در میان بگذارد.


به هر روی آماج مرا این نیبینید که خواسته باشم پزشک باشم و بگویم چه خوب است چه
بد, نگرش من این بود که خودفریبی در هر چهر‌ه‌ای نکوهیده است و این احساس اینجا
بی‌پایه, اگرنه من هم بمانند شما مادّی‌گرا میباشم و از کارکرد مغز و neurotransmitter‌ها آگاه.
Mehrbod نوشته: تاثیری ویرانگر یعنی ندارد؟ چرا که نه میتواند این باشد.

ولی این جُستار برای یافتن دانشیک بهمان مادّه‌یِ انرژی‌زا و افزاینده‌یِ هوش که
درست نشده, تنها یکی آنجا خواسته تجربه‌هایِ یاغی‌گری هایش را در میان بگذارد.


به هر روی آماج مرا این نیبینید که خواسته باشم پزشک باشم و بگویم چه خوب است چه
بد, نگرش من این بود که خودفریبی در هر چهر‌ه‌ای نکوهیده است و این احساس اینجا
بی‌پایه, اگرنه من هم بمانند شما مادّی‌گرا میباشم و از کارکرد مغز و neurotransmitter‌ها آگاه.

یک پرسش مهربد: بیایید باور کنیم که یک آرمان شناخته‌شده، راستین
و حقیقی برای جهان و انسانیت تعریف شده که سعادت همه‌ی بشریت
را به دنبال خواهد داشت. آن را هرچه می‌خواهید بنامید. چرا لذات
کوچک و بزرگ خودم را در آن راه وقف کنم؟
Dariush نوشته: یک پرسش مهربد: بیایید باور کنیم که یک آرمان شناخته‌شده، راستین
و حقیقی برای جهان و انسانیت تعریف شده که سعادت همه‌ی بشریت
را به دنبال خواهد داشت. آن را هرچه می‌خواهید بنامید. چرا لذات
کوچک و بزرگ خودم را در آن راه وقف کنم؟

نخست اینکه, هیچ بایدی در کار نیست.

دو اینکه, اگر شما هم مانند بیشمار کس دیگر فرگشته باشید, از انجام کار ِ درست خوشی میبرید و از انجام کار بیهوده درد خواهید کشید.

سه اینکه, به دید من آنچه شما لذت‌هایِ کوچک و بزرگ میبینید از پایه بیهوده‌اند, بهترین و برترین خوشی در داشتن «آرامی - tranquility» است.

مادّه‌هایِ روانگردان و اعتیادآور کس را همچون سینوس پایین و بالا میبرند و ذهن او را پیوسته میآشوبند. گنجاندن و تحمّل آنها یکی از
برترین حرکت‌هایِ سیستم در خاموشاندن انگیزه‌هایِ یاغی‌مندانه‌ و انقلابی‌جویانه بوده است. کسیکه خودش را به نیکوتین, کافئین, گراس,
سکس و ... معتاد میکند زمانیکه از خواب بلند میشود هزار و یک آماج در سر دارد: از کجا قهوه اش را بگیرد, از کجا سیگارش را بپچید, از
کجا گراس اش را بخرد و خودش را در این چرخه‌یِ بیهوده ولی سرگرم کننده فرومیاندازد که هر روز چگونه روزش را به پایان آورد.

ولی خب, لحظه‌هایی همیشه هستند که سرانجام «آرامی» بر او غلبه میکند و دمی تنها
میشود و با خویشتن خویش رویارو, و در همین لحظه‌هاست که بیشتر خودکشی‌ها رخ میدهند.
بحث این تاپیک رو کلن به انحراف بردید ولی خو اشکالی نداره.

مهربد جان منظور شما از سیستم حکومته یا اجتماع +فرهنگ غالب (ارزش های غالب در اون جامعه)؟ اگه حکومته که من فکر نکن این حکومت ایران اونقدر باهوش باشه که بخاد اینطوری جامعه رو مهندسی کنه و یاغی ها رو کنترل کنه. اگرم منظورتون از سیستم همون دومیه که تو واقعیت مردم اینطوری رفتار نمیکنن، اصولن میزنن از بیخ حذف میکنن یاغی رو.
تجربه ی شخصی من در برخورد با مردم عادی ایران اینه که شخص متفاوت رو تحمل نمیکنن و سعی میکنن اول همرنگش بکنن اگه نتونستن نابود.
حالا این سیستم شما که انقدر زیرک و آب زیر کاهه دقیقن کیه؟ (کمی دیدگاهتون پسی میستیه و تا حدی هم توهم توطئه توش هست)
از تمام اینا گذشته واقعن مصرف مواد توی ایران یک تابو هست، و برای خیلی از مردم مصرف نکردن و سالم بودن ارزشه.

من قبول دارم که تا حدی ضد مرجع و اقتدار هستم و حتی گاهی خود مرجع قدرت شاید بتونه از این ضدیت احمقانه ام سو استفاده کنه ولی خب تازگی ها دارم به این نتیجه میرسم که فرد اصولن معنایی نداره. بهتره یه آدم پر خایه تری از خودم پیدا کنم و برم زیر خایه اش (ولی خو لامصب پیدا نمیشه!!)
در کل من نمیدونم چرا انقد سعی میکنید دست سیستم رو برای ما گمراهان رو کنید؟ چرا فکر میکنید واقعیت توی فرد گرایی معنا پیدا میکنه؟ شما که خودتون میگید هیچ واقعیتی وجود نداره و برای هر کسی نسبیه.
چرا پیش فرضتون اینه که کسی که تحت قدرت یک سیستم داره زندگی میکنه کمتر از شمایی که تابحال به هیچ سیستمی ندادین به واقعیت دست پیدا کرده؟ اگر هیچ واقعیتی اون بیرون وجود نداره و اگر هر کسی واقعیتش رو خودش میسازه. پس قاعدتن اونایی که دارن به سیستم هم میدن توی یک واقعیت دارن زندگی میکنن و به اندازه ی شما درست زندگی میکنن.

پ.ن:
Rustin نوشته: بحث این تاپیک رو کلن به انحراف بردید ولی خو اشکالی نداره.

مهربد جان منظور شما از سیستم حکومته یا اجتماع +فرهنگ غالب (ارزش های غالب در اون جامعه)؟ اگه حکومته که من فکر نکن این حکومت ایران اونقدر باهوش باشه که بخاد اینطوری جامعه رو مهندسی کنه و یاغی ها رو کنترل کنه. اگرم منظورتون از سیستم همون دومیه که تو واقعیت مردم اینطوری رفتار نمیکنن، اصولن میزنن از بیخ حذف میکنن یاغی رو.

هیچکدام, منظور «سیستم تکنولوژیک» بود.



Rustin نوشته: تجربه ی شخصی من در برخورد با مردم عادی ایران اینه که شخص متفاوت رو تحمل نمیکنن و سعی میکنن اول همرنگش بکنن اگه نتونستن نابود.

این در کمابیش همه جا به یک گونه است, نکته اینجاست که "همرنگ" شدن
میتواند همان «همرنگ شدن در پذیرفتن دیگران (تا یک آستانه‌ای)» نیز باشد.




Rustin نوشته: از تمام اینا گذشته واقعن مصرف مواد توی ایران یک تابو هست، و برای خیلی از مردم مصرف نکردن و سالم بودن ارزشه.

ماده‌هایِ اعتیادآور و روانگردان از پایه برای این گیرا اند که «ارزش به شمار»
نمیروند, اگر ارزش باشند و پذیرفته که دیگر سرکشی‌ای در خود نخواهند داشت!




Rustin نوشته: در کل من نمیدونم چرا انقد سعی میکنید دست سیستم رو برای ما گمراهان رو کنید؟ چرا فکر میکنید واقعیت توی فرد گرایی معنا پیدا میکنه؟

رو کردن دست سیستم ازینرو خوب است که دارد ما را بسوی نابودی میبرد
و ازینرو, با دانش به سازوکار و ترفند‌های آن میتوان این سرنوشت را جور دیگری رقم زد.

سرکشی از سیستم نیز به معنی آرمانی برشمردن فردیت نیست, بساکه بوارونه, سخن اینجا تاکنون این
بوده که «سیستم تکنولوژیک» بیشترین برگزیدگی را به همین فردیت میدهد, بگونه‌ای که فرد بجای داشتن و
تکیه کردن به گروه و هسته‌یِ کوچک خانواده و نزدیکان خود یک فرد تک و تنها میشود, رویارو با سیستم.





Rustin نوشته: شما که خودتون میگید هیچ واقعیتی وجود نداره و برای هر کسی نسبیه.

به گمانم فَردید شما اینجا "حقیقت" بوده نه واقعیت, زیرا واقعیت یکی‌ست,
حقیقت که همان برداشت‌های ما از واقعیت باشند میتوانند سراسر یکسان نباشند.

در چهره‌یِ دوم, سخنی اینجا از نسبی‌گرایی زده نشده بود, بساکه باز بوارونه, «نسبیگرایی» خود از ارزش‌هایِ سیستم
تکنولوژیک میباشد, به چهره‌ای که کس همواره نزد خود میپندارد چیزهاییکه او درست می‌انگارند میتوانند (شاید!) درست
نباشند و ازینرو بجای «کنش» و «کردار» به "گمانه‌زنی" و "گفتگو" و راه‌هایِ نرم روی میآورد —> بازدارنده‌‌‌ای نیرومند در کنش‌ورزی.



Rustin نوشته: چرا پیش فرضتون اینه که کسی که تحت قدرت یک سیستم داره زندگی میکنه کمتر از شمایی که تابحال به هیچ سیستمی ندادین به واقعیت دست پیدا کرده؟

به هیچ سیستمی که درست نیست, در هر چهره‌ای ما خواه ناخواه داریم در بستر
سیستم‌هایِ گوناگون زندگی میکنیم, برای نمونه در سیستم طبیعت (ecosystem).

تن دادن به «سیستم تکنولوژیک» ولی خواستنی نیست زیرا آینده‌ای دربر ندارد.



Rustin نوشته: اگر هیچ واقعیتی اون بیرون وجود نداره و اگر هر کسی واقعیتش رو خودش میسازه. پس قاعدتن اونایی که دارن به سیستم هم میدن توی یک واقعیت دارن زندگی میکنن و به اندازه ی شما درست زندگی میکنن.

اینکه شما زنده‌اید یا نه یک واقعیت است و یا حقیقت دارد, یا ندارد. شما
نمیتوانید همزمان هم زنده باشید, هم مرده. پس واقعیتی آن بیرون هست.

برداشت‌هایِ ما از این واقعیت اکنون میتوانند نادرست باشند, یا بروز نباشند. برای نمونه شاید زمانیکه شما این
را میخوانید من دیگر زنده نباشم, ولی شما همچنان بر این باور باشید که من زنده ام. پس نزد شما
"حقیقت" و "واقعیت" زمانیکه این را دارید میخوانید هر دو این اند که من زنده‌ام, هر آینه, واقعیت میتواند چیز دیگری شده باشد.

--
برنگرش "سیستم تکنولوژیک" ازینرو در پیوند به این جُستار بوده که مادّه‌هایِ روانگردان, اعتیادآور و نئشه‌کننده
نقشی بسزا در پایداری سیستم تکنولوژیک ایفا میکنند, زیرا مایه‌یِ در خودفرورفتگی, خفتگی و سرد شدن انگیزه‌هایِ
سرکشانه و انقلابی‌جویانه میباشند. این مادّه‌ها برای اینکه این نقش را داشته باشند بایستی در خود فاکتورهایِ قـانون‌شکنی,
هنجارشکنی و "نایکرنگی" با اجتماع را نیز دربر داشته باشند و خوشی هتّا میتوان گفت بیشتر آنها در همین است که کاربر (user) نزد خود دچار
این پندار است که دارد با کار خود با یک چیزی هم می‌ستیزد, که اکنون این یک چیزی میتواند نزد وی اجتماع, قانون‌هایِ جامعه, دولت و یا هر چیز دیگری باشند.

چکیده‌یِ سخن:
١- نیاز به ستیز با یک چیزی, (نیاز به سرکشی و نافرمانی) در بستر "سیستم تکنولوژیک" پدید میاید.

٢- این نیاز از راه‌هایِ گوناگون بایستی برآورده و سرکوب شود.

٣- کاربرد مادّه‌هایِ روانگردان و اعتیادآور در کنار خوشی و نئشگی خود, این نیاز را بنادرستی فرومیچیپانند/سرپوش میگذارند.
درود
یادمه اولین باری که قلیون کشیدم سرم گیج رفت.. یه نوع گیج خوب.. خماری.. ولی توی عمرم شاید ده بار قلیون کشیده باشم. در حد چندتا پک
دوران دانشجویی هم شرایط روحیم یه خورده نامناسب بود. تنها هم زندگی میکردم. پیش خودم گفتم مثل فیلما برم سیگار بکشم.
ببینم چه حسی داره. اولین سیگار زندگیم سیما (cima) بود. تازه مد شده بود.. باررررررریک :-). حدود یک ترم این سیگار همراه من بود. ولی هر روز نمیکشیدم که.
خلاصه گذاشتمش کنار.. به قول دوستان چس دود می کردم :-))) بیشتر احساس روانی خوبی بود تا احساس لذت ناشی از سیگار کشیدن.
برای من که حس متفاوتی بود..
یکی دو بار هم الکل میل کردم. البته بصورت محلول با دلستر. نسبت 9 دلستر به 1 الکل :-) چیزی هم نفهمیدم به غیر از اینکه دهنم بوی گند الکل گرفت. بعدش هم 2 ساعت رانندگی کردم.
اما شررررراب :-) اونم خونگی :-)))
چندتا از فامیل ها شراب درست می کنند. البته خودشون میگن تُرشی انگور :-)))
هم دوس دارم. هم یه جورایی احساس میکنم سرحال میشم. یه بار هم شراب 10 ساله کارخونه ای خوردم. عالی بود. ولی بوی گند الکل داشت

فعلا همین.
ایشالا تریاک و حشیش و ... بعدا مصرف میکنم :-)
Rustin نوشته: بهترین انتخاب راک روانگرادن، پراگرسیو راک، پراگرسیو متال و صد البته پست راک هست

اره با ماری جوانا فقط موزیک میچبسه. من هر از گاهی دیگه انقدر پشت سرهم یه کله موزیک گوش میدادم وقتی نئشگیم میپرید تازه میفهمیدم گوشم داره سوت سوت از بس موزیک گوش دادم (^_^)

وقتی موزیک گوش میدادم تمام اصوات رو با تک تک سلولای مغزم دریافت میکردم، کوچکترین صوتی مثل تو کل مغزم میپیچید و برام بولد میشد و لذتبخش بود.
صفحات: 1 2 3 4