Dariush نوشته: یعنی از آنجا که ما با ابرهوشوارههایی مواجه هستیم که میلیونها برابر برتر از هوشِ
جمعیِ انسانها، باهوش هستند و در قاموسِ این موجودات برابریِ میزان اهمیت
و درجهی اولویتِ قطعیتِ امر منطقی و قطعیت عملی، اصلی خدشهناپذیر خواهد بود،
در ازای نابودی بشریت چه دستاوردی کسب میشود که به اندازهی غیرقابل برگشت
بودنِ عمل به آن، بغرنج و اساسی باشد؟
واسپردن سرنوشت آدمی به هوشوارهها برابر است با همین چیزیکه میخوانید: واسپردن و از دست دادن کنترل.
همانگونه که مورچهها در برابر آدمی بختی ندارند, آدمها نیز در برابر ابرهوشوارهها بختی نخواهند داشت
و اینکه سرنوشت آدمی زانپس چه میشود روشن نیست, ولی هر چه میشود به گمان هر چه بالاتر, خوب نیست.
Mehrbod نوشته: واسپردن سرنوشت آدمی به هوشوارهها برابر است با همین چیزیکه میخوانید: واسپردن و از دست دادن کنترل.
خب؟ کمی بیشتر در این مورد توضیح بدهید؛ مثلا چرا چنین چیزی
این اندازه که شما به نمایش میگذارید، مخوف است؟ سپردن
کنترل به موجوداتی که میلیونها برابر از ما باهوشتر هستند
چرا هراسانگیز است؟ البته هراسانگیز بودناش خب دلایل مشخصی دارد،
بطور خاص منظورم این است که دلیل مخالفت با چنین چیزی چیست؟
Mehrbod نوشته: همانگونه که مورچهها در برابر آدمی بختی ندارند, آدمها نیز در برابر ابرهوشوارهها بختی نخواهند داشت
و اینکه سرنوشت آدمی زانپس چه میشود روشن نیست, ولی هر چه میشود به گمان هر چه بالاتر, خوب نیست.
البته اینکه میگویید مورچهها در برابر انسانها بختی ندارند، نیاز به
بحث چندانی برای نشان دادنِ پرت بودناش ندارد؛ در هر سناریویی
که تصور کنیم که در آن انسانها از بین میروند اما زمین همچنان وجود
دارد، به احتمال خیلی زیاد مورچه همچنان وجود دارند یا حداقل خیلی
دیرتر از انسان نابود میشوند. اما این مثال هم بیربط به بحث است
و هم اشکال ساختاری دارد، پس از آن میگذریم.
گفتید روشن نیست پس از آنکه کنترل ما به دست ابرهوشوارهها افتاد
مشخص نیست چه اتفاقی میافتد، کاملا با شما موافقم، اما بعدش
گفتهاید که به احتمال زیاد، خوب نیست. در این مورد جای حرف هست.
از چه نظر خوب نیست؟یعنی برای ما خوب نیست؟ از کجا این را مطمئن
هستید و چطور این را نتیجهگیری میکنید؟
Mehrbod نوشته: واسپردن سرنوشت آدمی به هوشوارهها برابر است با همین چیزیکه میخوانید: واسپردن و از دست دادن کنترل.
همانگونه که مورچهها در برابر آدمی بختی ندارند, آدمها نیز در برابر ابرهوشوارهها بختی نخواهند داشت
و اینکه سرنوشت آدمی زانپس چه میشود روشن نیست, ولی هر چه میشود به گمان هر چه بالاتر, خوب نیست.
مسئله اساسی اینه که آیا لزوما دو چیز باید دربرابر هم باشن که بخوایم بختشونو واسه بقا بسنجیم!
من نوعی(آدم) اگه گوسفندان رو سلاخی میکنم واسه اینه که نیاز به غذای راحت با کمترین هزینه رو دارم اگه درختا رو قطع میکنم واسه اینه که به کاغذ یا چه میدونم قایق و درب و پنجره نیاز دارم اگه اون مرد قبایل دور افتاده آفریقایی شیر و پلنگو شکار میکنه نیاز به بقای نسل و ترس از مرگ داره.
کدوم یکی از اینا تو یه ابر هوشواره موجوده؟
فکر نمیکنید نابودی نا هم نوع علاوه بر هوش به انگیزه هم احتیاج داشته باشه؟انگیزه یه ابر هوشواره از نابودی انسان چی میتونه باشه؟
Dariush نوشته: خب؟ کمی بیشتر در این مورد توضیح بدهید؛ مثلا چرا چنین چیزی
این اندازه که شما به نمایش میگذارید، مخوف است؟ سپردن
کنترل به موجوداتی که میلیونها برابر از ما باهوشتر هستند
چرا هراسانگیز است؟ البته هراسانگیز بودناش خب دلایل مشخصی دارد،
بطور خاص منظورم این است که دلیل مخالفت با چنین چیزی چیست؟
البته اینکه میگویید مورچهها در برابر انسانها بختی ندارند، نیاز به
بحث چندانی برای نشان دادنِ پرت بودناش ندارد؛ در هر سناریویی
که تصور کنیم که در آن انسانها از بین میروند اما زمین همچنان وجود
دارد، به احتمال خیلی زیاد مورچه همچنان وجود دارند یا حداقل خیلی
دیرتر از انسان نابود میشوند. اما این مثال هم بیربط به بحث است
و هم اشکال ساختاری دارد، پس از آن میگذریم.
گفتید روشن نیست پس از آنکه کنترل ما به دست ابرهوشوارهها افتاد
مشخص نیست چه اتفاقی میافتد، کاملا با شما موافقم، اما بعدش
گفتهاید که به احتمال زیاد، خوب نیست. در این مورد جای حرف هست.
از چه نظر خوب نیست؟یعنی برای ما خوب نیست؟ از کجا این را مطمئن
هستید و چطور این را نتیجهگیری میکنید؟
از چند دیدگاه بررسی میکنیم:
ابرهوشوارهها کنترلپذیر خواهند بود
در این چهره, آزادی آدمی برای همیشه از دست خواهد رفت زیرا کنترل ابرهوشوارهها بیگمان در دست اندکشمار کسان یا
دولتها خواهد بود و هیچکس نمیتواند دیگر چیزی را دگرگون کند و هر چه این دسته بگویند, همان اعمال خواهد شد.
ابرهوشوارهها کنترلناپذیر خواهند بود
در این چهره بروشنی اینکه چه خواهد شد روشن نیست, ولی میتوان گفت به بالاترین احتمال دورنمای خوشایندی برای آدمی
دربر نخواهد داشت. پرسش این است, چرا یک ابرهوشواره که میتواند همهی بنمایههای جهان را برای خود داشته باشد باید
بگذارد آدمی در کنار او فرگشت یافته و به تراز هوشمندیای همچون خود او رسیده و رقیب او گردد؟
به دیگر زبان, اگر ابرهوشوارهها
بخواهند به سود آدمی رفتار کنند, آزادی آدمی از دست خواهد رفت.
اگر ابرهوشوارهها
نخواهند به سود آدمی رفتار کنند, نژاد آدمی ریشهکن خواهد شد.
Canary نوشته: مسئله اساسی اینه که آیا لزوما دو چیز باید دربرابر هم باشن که بخوایم بختشونو واسه بقا بسنجیم!
من نوعی(آدم) اگه گوسفندان رو سلاخی میکنم واسه اینه که نیاز به غذای راحت با کمترین هزینه رو دارم اگه درختا رو قطع میکنم واسه اینه که به کاغذ یا چه میدونم قایق و درب و پنجره نیاز دارم اگه اون مرد قبایل دور افتاده آفریقایی شیر و پلنگو شکار میکنه نیاز به بقای نسل و ترس از مرگ داره.
کدوم یکی از اینا تو یه ابر هوشواره موجوده؟
فکر نمیکنید نابودی نا هم نوع علاوه بر هوش به انگیزه هم احتیاج داشته باشه؟انگیزه یه ابر هوشواره از نابودی انسان چی میتونه باشه؟
آدمی پیوسته رو به پیشرفت و فرگشت خود است و اگر ابرهوشوارهها نباشند خود به خود
این پیشرفتها روی خود آدمی و نمونهوار بهکرد مغز و پیوند زدن چیپهای رایانهای به مغز و
اینگونه خواهند رفت, که در گذر زمان خود به خود آدمی را خود به تراز یک ابرهوشواره بالا میبرد و رقیب یکسان او
میسازد. از آنجاییکه بنمایههای طبیعت بیکران نیستند میتوانیم ببینیم که سودی ندارد یک ابرهوشواره به "علف هرز" فضای رشد بدهد.
آنچه از دیدگاه کازینسکی هرچند بسیار پرگمانتر و نیز بدتر است این میباشد که آدمی کنترل خود را خودخواسته و آهسته آهسته
به هوشوارهها میسپرد و خود را از دامنهی تصمیمگیری بیرون میکشد. برای نمونه, او اینگونه میگوید که هماکنون نیز بسیاری
از تصمیمها ماشینیزه شدهاند زیرا دریافتهایم که تصمیمهایی که "الگوریتم" میگیرد کارآمدتر و بهینگی بالاتری برای سازوکار اجتماع دارند
تا تصمیمهایی که از سوی خود آدمی گرفته میشود, ازینرو هیچ دور از باور نیست که رفته رفته تصمیمهای بیشتر و بیشتری به هوشوارهها
سپرده شوند تا جاییکه سیستمهای اجتماعی آن اندازه پیچیده و درهمتنیده میگردند که
اگر آدمی هم بخواهد نمیتواند
تصمیم درستی بگیرد; بمانند شترنگباز تازهکاری بنگرید که با یک شترنگباز کهنهکار روبروست که ۷ گام پسین او را هم میخواند,
روشن است این تازهکار اگر بخواهد هم نمیتواند در این بازی برنده شود و خود او نیز اینرا میداند. در این
نگاه تنها تفاوت با شترنگ این است که هر کس با برزش و کوشش بخت رسیدن به شترنگباز جهانی
شدن را دارد, ولی در برابر ابرهوشوارهها هیچ آدمی این بخت را نخواهد داشت
مگر آنکه خود ابرهوشواره آنرا اجازه بدهند.
Mehrbod نوشته: پس همهیِ آنچیزی که شما اینجا به آن دست آویختهاید این میباشد که این نظم خودجوش پس طبیعی و به دنبال آن لابد "خوب" یا "چارهناپذیر" است که خب یک سفسته
به شمار میرود, زیرا اگر دستآویز به "خوبی"ست که ما پیشتر نمونه از زندگی سرخپوستان را آورده بودیم که زندگی آنان از کمابیش هر دیدی برتر و بهتر از اروپاییان
همزمانهیِ خود بود, ولی از آنجاییکه زور و تکنولوژی اروپاییان پیشرفتهتر بود زندگی اروپایی چیره شد, ولی این نمیگوید که شیوهیِ زندگی اروپاییان برای آدمی برتر و سودمندتر بود.
نه لزوما نتیجه نظم خودجوش خوب از آب درنمیاد و خیر مطلق نیست. از کجا چنین برداشتی کردین که من منظورم این بوده؟
Rustin نوشته: نه لزوما نتیجه نظم خودجوش خوب از آب درنمیاد و خیر مطلق نیست. از کجا چنین برداشتی کردین که من منظورم این بوده؟
خب اگر نیست دیگر دستآویز به "این نظم خودجوش و طبیعیست پس بگذارید همین باشد" چیست؟
خودجوش بودن این نظم دگرسانی بسیار اندکی در خوب یا بد بودن آن میدهد. زمانیکه دربارهی خورد و خوراک سخن میگوییم,
طبیعی بهتر است, زیرا در درازنای فرگشت با زیست آدمی همزمانی داشته و پیوند و سازگاری بالاتری با تن و پیکر آدمی دارد تا
بگوییم یک چیز نو و امروزینتر, ولی در همان طبیعت هم بسیاری چیزها خودجوش و طبیعی میباشند مانند "مرگ", که در حقیقت
این مرگ خود یک سازوکار "طبیعی" در راستای فرگشت بوده, ولی با این همه بروشنی از دیدگاه آدمی خوبیای دربر ندارد.