Mehrbod نوشته: شاید, ولی آنچه فلسفه از دیرباز بوده همان نگاه کلان بوده که امروز بسیاریشان پاسخ یافتهاند و از همینرو نگرش ما فراخیده[1] و چیزهای دیگری در پهنهیِ[2] دید امان آمدهاند.
نه! فلسفه در دیرباز نگاه کلان به هستی نبوده و در هر زمانهای یکجور کراننمایی میشده است.
برای نمونه در باستان فلسفه چم بسیار فراتری داشت و هرکسی در هر زمینهای که دست به اندیشه
میبرد را فیلسوف میخواندند و هر دانشی شاخهای از فلسفه بود. (برای نمونه این بخشبندی
در یونان باستان به دو فلسفهی تئوریک و عملی بوده است) دیرترها هم چم فلسفه را مرزمند کردند و
برای آن با دانش آروینی خطی کشیدند! برای نمونه دیروز که صدرالمتالیهن نگرهی حرکت در جوهر را
بررسی میکرد فلسفهچینی میکرد ولی امروز حرکت یکی از شاخههای "علم" است و نه فلسفه!
اکنون هم بکسی که در سازوکار گیتی اندیشه کند و نگره هم بدهد فیلسوف میگویند. ولی باز هم
بگویم که فلسفهای که من از آن سخن بردم فلسفه به چم اندیشهورزی در گسترهی فراخ گیتی نبوده،
فلسفهی چندین سده پیش بود که امروزه کاربرد آنچنانی ندارد!
همچنین این گفتمان را میتوانید در جُستار "فلسفه چست" ادامه بدهید.
Philo نوشته: نمی شود پشت سر هم کتاب های فیزیک و شیمی و زیست شناسی و اقتصاد و ... (علوم) خواند و نپرسید که "روش های به کار رفته در این کتاب ها چقدر موجه/معرفت بخش هستند؟"
من که درنیافتم روی سخن شما با من بود یا نه، ولی گفتمان من روی متدشناسی نبود! روششناسی
گفتمان جدایی است که در زمینهی فلسفهی تحلیلی و ... بکار میرود و پیوندی به فلسفهی قدیم ندارد!
اگر فردید شما این بود که برای رسیدن به معرفت باید دست به گریبان فلسفه شد سخن درستی است،
ولی فلسفهی "معرفتشناسی" که راه رسیدن به شناخت را نشان بدهد. برای نمونه مزدائیک فلسفه
است، چراکه با روشهای معتبر (قیاس ارستویی و ...) کار میکند. در این کراننمایی، فلسفه را شاخهای
از شناخت که بروی فرنودهای آشکاره و صرفا عقلانی تکیه میکند را میگویند. وانگهی من از ماهیت
"فلسفه" سخن گفتم نه فلسفه تحلیلی یا غیره و ذلک. یا بزبان دیگر فلسفهای که من گفتم مرده است با
هستی سروکار داشت نه روشهای هستیشناسی.
کراننمایی = تعریف ؛ کرانه نمایی کردن
آشکاره = بدیهی
پارسیگر