صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
Mehrbod نوشته: این سرگرمی را از من نگیرید!
پناه بر اسپاگتی پرنده!!
شما سرگرمی بهتری در تاپیک فرد داری. اینهمه ورجهیدن مخاطبان ب من میگوید ک ایشان جز ورجهنده چیزی نیستند. برنامه ی کمدی ئی در تلویزیون رژیم دیدم ک تقلیدی از برنامه ی سینمائی یکی از کانالها بود و بازیگر این طنز تکیه میمیک جالبی داشت ک اسمش را نهادند "مقوا". دستش را جلوی صورتش تکان میداد طوری ک تکه مقوائی ک چیزی روی آن چاپ شده از جلوی دوربین رد میشود. اشاره ب بازی بی محتوی بازیگران ایرانی. البته قبلن هم اندیشمندی ب همین معنی اشاره کرده بود: ما همه شیریم، شیران عَلَم (بیرق، پرچم). دیدن شما یکنفر مرا بیاد این معانی میاندازد. بدنبال علم رفتید اما نفهمیدید چرا.. نتیجه اش این شد ک علمتان مثل یک چیز تزئینی بی مصرف روی رف ماند. هراز گاهی برای خودنمائی یا حتی بی معنی و بیهدف نمایشش میدهید و نمیفهمید ک باید ابتدا انسان بود. انسان بودن مشکل و پیچیده و مردافکن است. هرکسی دلش نمیخاهد انسان باشد. آنجا در عرصه ی علم رفتارتان را دیدیم ک بی پاسخ متوقف شدید. ابتدا خیلی عجولانه و بدور از منش یک عالم پخته نظردهی کردید، و سپس ک پاسخی درخور گرفتید بی هیچ اشاره ای متوقف شدید. عالم پخته مواظب شخصیتش هم هست .. چرا ک هر علمی قبل از هرچیز تلاشی برای اصلاح شخصیت انسان است. و اصلاح شخصیت ارتباط کاملی با "بقا" دارد. درگیریها و خونریزیها نتیجه ی یک اشتباه در منطق و منش (شخصیت) انسانهاست. شخصیتی ک نفهمید برای بقا چکار باید کرد. شما باید بعنوان کسی ک قابلیت فهمیدن را در عرصه ی دیگری (علم) ثابت کرده است، هر نکته ای را قبل از برخورد کردن موشکافی کنی.. چون مغزش را داری. امثال این آیدیهای مقوائی ورجهنده معذورند زیرا از رفتارشان پیداست جز این در مغزشان امکانی نیست. اما شما معذور نیستی. باید ابتدا بپرسی تا بعد توضیحی نشنوی ک مثل تودهنی ب وجدانت بخورد. فرض میکنم قبل از ورجهیدن سؤال کرده ای.. بشنو: هر اندیشه ای ک شما را ب جبهه گیری و دشمن سازی وادارد اندیشه ای شخصی است و حق نداری آن اندیشه را ب عرصه ی جامعه بکشانی. اندیشه ی جبهه گیری و دشمن سازی و خودی و ناخودی تراشی و... همان اندیشه ای است ک از جانب همه ی طرفین درگیر جدال قدرت دنبال میشود. باید مبنا را بر دوستی و گفتمان نهاد. من نمیخاهم ب اشتباه ادامه دهم. آشکارا میگویم ک مایل ب همکاری با همه ی انسانها در هر موقعیتی ک هستند میباشم.. تا ثابت کنم در هر لباس و موقعیتی میتوان آدم بود. بقیه ی مبارزه ها اشتباه و از سر عقده گشائی است. اگر قرار باشد اصلاحی صورت گیرد تنها از این طریق است: پذیرش حق حیات طرف. خب شنیدی چه گفتم.. پاسخ بده نه مثل تاپیک فرد توقف کنی.
سوریه را ببینید: بشاراسد و مخالفانش حتما باید چندسال میجنگیدند و صدهزار بیگناه کشته میشد و کل مملکت ویران میشد تا دو تا آدم عوضی ب این نتیجه برسند ک ب یکدیگر حق حیات بدهند و سر میز گفتگو بنشینند. اسراییل و فلسطین همینطور.. و همه ی دنیا همینطور. همه ی تاریخ همینطور. اشتباه کافی نیست؟ تا کی اندیشه ی حذف؟ ب کجا میرسد؟ در واقع .. چه میخاهیم؟ از خود بپرسید. از خود بپرسید آن حرف نهائی و بنیادی ما چیست. من با همین اندیشه ب گفتگو با اسراییل پرداختم. نامه های من ب ایشان موجود است. نخستین کسی ک از تشکیل مرکزی برای دوستی ایران و اسراییل سخن گفت من بودم. آنموقع در چهره ی اسراییل و مباشر سفارت ایران چیزی جز یک پوزخند ناباورانه نبود. طوری نگاهم کردند گوئی دیوانه ام. طرف اسراییلی زرنگتر بود و از طریق دستکاری در بینش کمیساریای عالی پناهندگان ک تحت نفوذ ایران و اسراییل است کاری کردند ک پرونده ام ب مسیر غلطی بیفتد و ازسوی دیگر با کار کردن روی مخ زنم از طریق آمریکائیهائی ک در کلیسا و بنیادهای خیریه ی آمریکائی با ما رفت و آمد داشتند سعی کردند کارم را یکسره کنند زیرا قبلا در اتاق سفید فهمیده بودند ک من تا پای مرگ حاضرم علیه اندیشه ی قدرت بایستم. من دشمن قدرت بودم و ایشان خود قدرت. کاری کردند ک از سر یأس و استیصال ب سیم آخر بزنم و جلوی کسانی ک از سی سال پیش ب اینسو راه زندگیم را سد کردند بایستم و نهایتا ب دست رژیم شهید شوم. هیچ نبود در طول این مدت انواع چالشها را فراروی سیستم امنیت ایران میگذاشتم و با زیرنظر گرفتن نامحسوس من میتوانستند طرز فکر ایران را ببینند و نقاظ ضعف و قوتش را بیابند. آنموقع تلاش من برای تأسیس سایتی ک اسراییل رسما در آن حاضر شود خیلی مسخره بنظر میرسید اما الآن میبینید ک سازمانهائی برای همین کار درست شده. آیا نبرد رژیم و اپوزسیون باید مثل سوریه شود؟ چرا الآن شخصیتی نداشته باشیم ک مدافع گفتگوست؟ وقتی ب حذف طرف فکر میکنی اگر ترا بکشد کاملا حق دارد. شاید اگر اکنون با من کاری ندارند (جز این ک آزارم دهند و از طرق معیشتی و ... در تنگنایم بگذارند) ب همین دلیل است؛ ب دلیل این ک میبینند افرادی مواظب این هستند ک رژیم با آدمی ک هیچ آتوئی ب دست نداده اما سراپا دشمن طرز فکر آخوندی است چه برخوردی میکند. من هیچ نقصی در افکارم ندارم و برای هر ویرگولی در سخنم هزاران دلیل دارم. آن بنیان مرصوصی ک پشتش میتوان از هر هجومی در امان بود "منطق" است. منطق صحیح و همه جانبه. و هر کسی ک چیزی جز این میگوید باید ابتدا ب سخن من پاسخ گوید . اگر زیرآبی رفتید و سکوت کردید و ورجهیدید یعنی .... خودتان معنیش کنید.
این دوست عزیز دیگه واقعا دچار شدت بالایی از توهم توطئه هستند!
undead_knight نوشته: این دوست عزیز دیگه واقعا دچار شدت بالایی از توهم توطئه هستند!
و البته
خودبزرگ بینی از نوع هخایی
!!
ایشون جانشین مناسبی برای من هستند...
undead_knight نوشته: این دوست عزیز دیگه واقعا دچار شدت بالایی از توهم توطئه هستند!
فرض کنیم درست است. چ باید کرد؟ فرض کنید داریم درمورد مشکلات مبارزه در ایران حرف میزنیم ک یکیش همین توهم زدن است و در مصاحبه های کسانی ک دوام نیاوردند و گریختند اشارات زیادی ب همین مسئله میشود. اصولن این تاپیک برای بررسی همین مسائل است چرا ک مثلن رفتار گفتگو دات کام ک هنوز هم ادامه دارد یکی از آن عواملی است ک توهم را بوجود میآورد (فکر نمیکنید ک توهم خودبخود بوجود می آید؟) حرف من اینست ک اگر گفتگو و دفترچه ی فعلی یکی از ابزارهای رژیم برای تشدید احساس تنهائی و القای جفنگ بودن همه ی عقاید آدم نیستند، و واقعا بفکر مبارزه با رژیم هستند (ک از این معنی فرسنگها فاصله دارند) باید بدانند ک با این رفتارشان ب رژیم در ایجاد توهم کمک میکنند. از دو حال خارج نیست: یا این ک گفتگو (و دفترچه) یک سایت واقعی بودند و هستند، یا این ک هر دو تقلبی اند و آلت دست رژیم. در شق اول باید از اشتباهاتشان گفتگو کرد.. در شق دوم باید از اشتباهات و رذالتشان گفتگو کرد. اما ایشان خود بهتر میدانند ک کدام یکی هستند و میبینید ک بجای پاسخ دادن ب سؤالات ورمیجهند و دلقک بازی از خودشان در میکنند. شما هم اگر یک آیدی تقلبی نیستی بجای افتادن در مسخرگی ایشان (ک نتیجتا خودت را هم در دلشان بابت این سادگی و حماقت مسخره خاهند کرد) کمی دو دوتا چارتا کن تا یاد بگیری مسائل را با دقت نگاه کنی. میبینی ک آنکسی ک قدری ب علم پیچیده بود پاسخمان را دید و هر دو تاپیک را ترک گفت چرا ک خود را در قواره ی این سخنان ندید. اما آنان ک دلقک بازی در خونشان است و اساسا جز مشتی هوچی و دگوری بازاری نیستند فقط شکلک در می آورند و مسخرگی میکنند.. و جرأت نمیکنند وارد دایره ی پاسخگوئی شوند. مسخرگی سرمایه نمیخاهد. نه نیاز ب دانش دارد ن ب انصاف و ن ب انسانیت. فقط یک دهان گشاد میخاهد و مغزی گندیده ک فقط لجن تولید میکند. اما قضیه ب این سادگی نیست. اطلاعات دنبال کم دردسرترین راه برای فضولی در گذشته ی آدمهاست و بطرز احمقانه ای امیدوار است این چهره ها ک در فاروم از خود نشان میدهیم واقعی باشد و ما ب این سادگی گول تپ و توز دگوریهای تاپیک را بخوریم و حلقه های مفقوده ی داستان خیش را بازگو کنیم. غافل از آن ک بازی با دست باز خیلی فریبنده تر از مخفیکاری است. بچه نباش اخوی راهت را بکش و برو اگر ذاتا دنبال مسخرگی نیستی. اگر دیدی یک جمله ی انسانی از ایشان در شد باقی قیل و قالشان را فاکتور میگیریم. می پرسی من چرا اینجا هستم؟ رسول دارامروئی را تعریف کرده ایم تا خاب حرامیان را ب هم بریزد و نگذارد آب خوش از گلویشان پایین رود.
Anarchy نوشته: و البته خودبزرگ بینی از نوع هخایی !!
میتوانیم.
یه نفر نوشته: ایشون جانشین مناسبی برای من هستند...
ای سخنور دوم. ............ نکند از کامی خبر آورده ای؟ بوی صابون ایشان را میدهی.
یکی از اسنادی ک توهم تقلبی بودن این سایت را میتواند ایجاد کرد همین اصرار بر متوهم بودن یک مبارز است. بگفته ی هاناه آرنت این روش در روسیه ی استالینی و خصوصا آلمان هیتلری و چین مائوئی بکار گرفته شده است و همینطور در مقالات زیادی ک از سوی نویسندگان و متفکران فراری منتشر گشته ب این موضوع اشاره شده است. وقتی دستگیر شدم و ب دادگاه بابل تحویلم دادند بازپرس ابتدا تا دم در ماشینی ک مرا ب محل دادگاه آورد آمد (چون دم غروبی مرا ب دادگاه بردند و ساعت اداری تمام شده بود.. شاید ترسیدند در ساعت اداری سروصدا کنم و مردم را متوجه امر کنم. میدانند اینکار را میکنم) و از پنجره نگاهم کرد و گفت دستبند و پابند. بعد هم ک مطابق دستورش مرا بسته بندی شده ب اتاقش آوردند بمحض دیدنم رو کرد ب مأمور انتظامی و گفت مثل این ک روانی هم هست. اولین حرفی ک زد این بود ک من روانی ام. و وقتی برخلاف انتظارش بلافاصله پاسخ گفتم یک لحظه قفل کرد. من بهش گفتم ک حتی دکتر هم بعد از چند کلمه گفتگو رأی میدهد.. و ایشان یک لحظه جاخورد و دوباره رو کرد ب مأمور و گفت نه بابا هیچی نیست.. دو روز دیگه بق بقو میکنه. تقریبا هربار رودرروئی ما با مسئولان رژیم مصادف با القای همین معنی بوده است و اینک وقتی اینهمه اصرار بر متوهم بودن من در زبان این آیدیها رد و بدل میشود من منطقا مجوز می یابم ایشان را تداوم همان روند ببینم. در گفتگو هم همین جو وجود داشت و جالب این ک ن در قالب آن ژستهای فرهیخته و ن در قالب این دگوری بازیها هیچکدام جرأت قاطی شدن در جریان پاسخگوئی را نداشتند. در حالی ک منطقی است اگر طرفی ک خود را معقول و مخاطبش را دیوانه میخاند سعی کند همچون یک انسان متین حرف بزند و از استدلالات منطقی و شواهد معتبر استفاده کند. حال آن ک رفتار شما در اینجا ن فقط ب یک دیوانه ی خطرناک عقده ای میخورد ک در حال ترکیدن از شدت نفرت است.. بلکه آنقدر سطحی و بی محتواست ک فقط از یک مأمور جزء برمی آید. یک چیزی خدمت مأمورانی بگویم ک ب امر مسخره کردن من گمارده میشوند. از سالها پیش ب این سو رژیم هیچ تاکتیک دیگری جز تاکتیک موسوم ب نوشیروان و بزرگمهر در برخورد با من اتخاذ نکرده است. البته قرائت یوسف و عزیز مصری هم هست ک همین است و فرقی نمیکند. میگویند وقتی بزرگمهر از سوی نوشیروان مورد غضب واقع شد و ب زندان رفت آنقدر از نوشیروان رنجید ک وقتی نوشیروان ب سبب بروز مشکلی ک فقط ب دست بزرگمهر حل میشد او را از زندان آزاد کرد بزرگمهر قبول نکرد و بیرون نشد. وزیران ب مشاوره برخاستند ک بزرگمهر مرد دانش است، تنها راه خارج شدنش از زندان اینست ک آدم ابلهی بیابید و نزد او بفرستید و او آنچنان ب تنگ خاهد آمد ک با پای خود بیرون می آید. اینک رژیم برای ب بیراهه کشیدن همه ی تاپیکهای روشنگرانه میگردد و احمق ترین (بعضا رذل ترین) مأمورانش را ب تاپیک میفرستد تا شخص روشنگر را ب ستوه آورند و سخن تاپیک را از دید ناظر احتمالی پنهان دارند. بله جانم. وقتی ب اینجا فرستادندت یعنی از تو احمقتر پیدا نکردند.
واقعا قفل کردید پرروها... یا این ک مأموریت تمام شد؟ ب هر شکل منهم آوانسهایم پایان یافت و بعد از این چند پست آخری ک محض انساندوستی خود را همردیف شما کردیم و لیچاری نثارتان کردیم، ب لیچار کشیده نمیشویم. واقعن با آن سگدوهائی ک زدید نگرانتان شدم گفتم یکوقت برای ب لیچارگوئی کشیدن ما سقط نشوید. یکی از ترفندهای رژیم برای گم کردن ترهائی ک در تاپیک میزند اینست ک آدم بی چاک و دهنی را ب میدان میفرستد تا وربجهد و طرف مقابل را ب لیچار گفتن وادارد تا سخنش کمرنگ شود. منهم از آنجا ک با قدرت میانه ای ندارم ناامیدتان نکردم و لیچاری چند همراهتان سرودیم. زین پس اگر مردی در میانتان یافت میشود بفرستید پاسخ ایرادات ما را بدهد. ایراد اول ما اینست ک: «چرا دعوی بیخدائی میکنید و بیخدایان را بدنام میکنید؟» شما کجایتان بیخداست؟ کدام سخنی گفته اید ک آنرا شاهد بیخدائی خود میدانید؟ ما ب شما میدان دادیم تا هرچقدر خاستید قر بدهید.. آخرش خودتان گریختید. حالا نوبت منست قر بدهم. مثل ملایان از پاسخگوئی میگریزید؟
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10