Bibak نوشته: کسی میدونه جمعیت امپراتوری هخامنشیان چقدر بوده؟ من در نوشته های خنجی خونده بودم که گویا کشور ساسانیان 45 میلیون جمعیت داشته اگه اشتباه نکنم. یعنی جمعیت ایران هخامنشیان با ساسانیان خیلی تفاوت داره؟
الان هم یکجا خوندم که گفته بود نظرهای متفاوتی در مورد جمعیت امپراتوری هخامنشیان وجود داره: از 5 میلیون هست تا 200 میلیون!!
خیلی تقریبیه که، 4000% تلورانس؟!
Bibak نوشته: کسی میدونه جمعیت امپراتوری هخامنشیان چقدر بوده؟ من در نوشته های خنجی خونده بودم که گویا کشور ساسانیان 45 میلیون جمعیت داشته اگه اشتباه نکنم. یعنی جمعیت ایران هخامنشیان با ساسانیان خیلی تفاوت داره؟
الان هم یکجا خوندم که گفته بود نظرهای متفاوتی در مورد جمعیت امپراتوری هخامنشیان وجود داره: از 5 میلیون هست تا 200 میلیون!!
به نظر من به زور به یک میلیون میرسیده !
جمعیت کره زمین در آن دوران فکر نمیکنم به 45 میلیون رسیده باشد چه رسد به تنها یکی از امپراتوریهایش !
دوستان آیا منبعی برای مطالعهی تاریخ حقوق قضایی در ایران پیش از دورهی قاجار میشناسند؟ خصوصا دوران صفویه، غزنویان و ایلخانان؟
Ouroboros نوشته: دوستان آیا منبعی برای مطالعهی تاریخ حقوق قضایی در ایران پیش از دورهی قاجار میشناسند؟ خصوصا دوران صفویه، غزنویان و ایلخانان؟
منابع زیادی برای مسائل قضایی دوران بعد از اسلام وجود دارد:
1-
«تاریخ حقوق از انقراض ساسانیان تا آغاز مشروطه» تألیف دکتر محمدجعفر جعفریلنگرودی که تاریخ حقوق ایران را از آغاز اسلام تا یکصد سال پیش تشریح کرده است.
2 ـ «سیر قانون و دادگستری در ایران» تألیف مرتضی راوندی و «سیر قضاوت در ادوار مختلف تاریخ» از علی حجتیکرمانی که فقط به بیان تاریخ حقوق قضایی ایران پرداخته است.
_____
توضیح:کتابها را نخوانده ام اما با کتاب دکتر لنگرودی کمابیش آشنایی دارم.
درود
هویت فرهنگی واژه ای است كه به یك قوم شخصیت می دهد و تمایز می بخشد از دیگر اقوام . و مشتمل است بر عوامل متعددی . نظیر سرزمین . قوم وقبیله و نژاد . خط و زبان . تاریخ و ادبیات . باورهای بومی و اعتقادی . آداب و رسوم محلی و ملی . و خیلی عوامل دیگر كه طی فرآیندی طولانی و پیچیده در طی قرون و اعصار بوجود آمده . و از نسلی به نسل دیگر منتقل گردیده . درعین حال كه مبین توانائی های ذهنی و فیزیكی نیز می باشد .و فقدان آن معادل است با گمنامی .
هویت فرهنگی یك جامعه مانند درختی است كه ریشه در تاریخ و تمدن وخلقیات مردم هر سرزمین دارد . سرمایه قوام و دوام یك ملت است . و عامل هم بستگی و انسجام ملی به شمار می آید . عامل موثری است برای ارتباط بین نسلهای گذشته و آینده . و اگر به دنبال حفظ و تقویت این حوزه نباشیم . توسط فرهنگهای مهاجم متروك و مضمحل خواهد شد .
هویت فرهنگی یك فرد می تواند مایه افتخار یا سرشكستگی او باشد . اگر از هریك از ما بپرسند تو كیستی ؟ و از ما بخواهند هویت خود را توضیح دهیم . پاسخی در باره اصالت . ذهنیت . تربیت . و بافت فرهنگی مان را بیان می داریم . شما وقتی می گوئید من ایرانی هستم یا افغانی یا آلمانی . كارگر یا كارمند . یا مدیركارخانه . با چه لحنی بیان می دارید ؟ احساس افتخار می كنید . یا سرخوردگی ؟
از حسین هیكل نویسنده و خبرنگاری مصری پرسیدند . شما كه دارای فرهنگ و تمدنی بزرگ و اهرام ثلاثه و ..... هستید . چرا پس از یورش اعراب و آمدن اسلام به مصر زبان و فرهنگتان كاملا از میان رفت و تبدیل به یك كشور عربی شدید . آقای هیكل در پاسخ گفت . چون كه ما فردوسی نداشتیم .
تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی در سرزمینی عمل می كند . كه خلا فرهنگی باشد . یا در انزوای سیاسی فرهنگ ملی مجال رشد و پویائی نیافته . سست و كم مایه باشد . در این شرایط است كه فرهنگ ملی می شكند و تحت تاثیر فرهنگ بیگانه . ارزش و اعتبارش زیر سئوال می رود .
مردم به تقلید كوركورانه دیگر فرهنگها روی می آورند و بحران فرهنگی پدید می آید. كه نتیجه كار نوعی خودباختگی و بی تفاوتی به ارزشهای ملی خواهد بود . و الا اگر هویت فرهنگ ملتی قوی و از غنای كافی برخوردار باشد در مقابل توفان تهاجمات فرهنگی می ایستد ومقاومت می كند .
تهاجم فرهنگی با تبادل فرهنگی تفاوت دارد . كه اولی بنیان كن است و دومی مغتنم . تبادل فرهنگی به منزله رویاروئی بین دو ورزشكار است . كه تبادل فن و شگرد بین آنها سبب زور آزمائی . تجربه آموزی . و فراگیری فنون بین آنها می شود . وفرهنگها می توانند از طریق تبادل به غنای بیشتری دست یابد .
هرملت به سرمایه های فرهنگی خود می بالد . آئین ها . سنت ها و رسم و رسومات كهن . تمدن و فرهنگ باستان . چهره های ادبی . سرداران ملی . قصه های بومی . حكایت رشادتها و جوانمردی ها . مجموعه آثار علمی هنری و معماری و آنچه از پیشینیان به جا مانده یا در باورهای ما شكل گرفته ساختار هویتی ملی ما را تشكیل می دهند . كه باید عزیز و گرامی بداریم . و برای این منظور قدری به عرق ملی نیازمندیم .
مثلا تهاجم تازیان بر تاریخ و زبان و ادبیات و نامهای ایرانیان تاثیری مخرب داشته چنانكه خیلی از دانشمندان ایرانی مانند بوعلی سینا و ابوریحان . به خاطر نام عربی كه برخود داشتند و موضوعات علمی كه به خط عرب نوشتند . هویت ملی خود را باختند و توسط اعراب مصادره شدند . و امروزه دنیا آنان را به عنوان دانشمند عرب می شناسند .
یاد ستارخان سردار ملی را گرامی بداریم .
25 آبان روز درگذشت ستارخان است . سرنوشت ستارخان . درپارك اتابكچنین رقم خورد .كه دولت مشروطه درجریان ترور سید عبدالله بهبهانی تصمیم به خلع سلاح گروههای مسلح گرفت . ستارخان كه با همرزمانش در باغ اتابك تهران اسكان یافته بود . با این امر مخالفت نمود . و رویاروی قوای دولتی ایستاد و كاربه جنگ كشید .
واقعه در آغاز ظهر شانزدهم مرداد یكهزار و دویست و هشتاد و نه 16/5/1289 شروع شد . قوای دولت مشروطه بالغ بر سه هزار نفر به فرماندهی یپرم خان . یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیه وقت تهران . باغ اتابك را محاصره كردند .
پس از چند بار پیغام . هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ خونینی بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز شد . در این جنگ قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده كردند .
به فاصله 4 ساعت 300 نفر از افراد حاضر در باغ كشته شدند . ستارخان راه پشت بام در پیش گرفت . اما در مسیر پله ها در یكی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت كرد و مجروح شد و قادر به حركت نبود . اندكی بعد قوای دولتی او را دستگیر كردند و به منزل صمصام السلطنه بردند . در این جنگ 300 تن از اتباعش كشته و 300 تن خلع سلاح و اسیر شدند .
بعداز این واقعه ستارخان خانه نشین شد و پزشكان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را كردند . اما معالجات كارگرنیافتاد . و در تاریخ بیست و پنجم آبان 1293 شمسی برابر با ( 25/8/1293) در تهران درگذشت . هم اكنون مزار وی درحرم عبدالعظیم حسنی واقع است .
از ستارخان نقل است . كه زمانی یارانش خبردادند از پشت بام مسجد به سوی ما تیراندازی می شود . او دستور داد توپخانه را به سوی مسجد نشانه روید . گفتند آخر این خانه خداست . گفت دیگرخانه خدا نیست . كه امروز سنگر استبداد است . می گویند وقتی به ستارخان گفتند پرچم روس را بر بالای خانه ات نصب كن تا امان نامه دریافت كنی . گفته بود . من ننگ پرچم بیگانه را تحمل نخواهم كرد. . می خواهم پرچم ایران را بر هفت اقلیم عالم نصب نمایم .
اینرا در یکی از فرومهایِ دیگر دیدم ولی جالب بود گفتم اینجا هم قرار دهم ولی درستی اعتبار آنرا چک نکردهام:
نقل قول:مروری بر سازگاری ایرانی نوشته مهندس مهدی بازرگان
مهندس مهدی بازرگان پس از چاپ کتاب روح ملت ها که در آن به بررسی خصوصیات ملل مختلف مبپردازد، بعد ها به صورت جداگانه فصلی با عنوان "سازگاری ایرانی" به آن الحاق میکند که با بررسی ویژگی و خصوصیات ایرانیان گامی در جهت تکمیل کتاب روح ملت ها برمیدارد. خاطر نشان است که مطالب این فصل الحاقی پس از آزادی ایشان از زندان در سال 1346 در جمع انجمن اسلامی مهندسین بیان شده که متن تدوین یافته این سخنرانی به شکل فصل الحاقی کتاب روح ملت ها منتشر گردید.
مهندس بازرگان با بیان ویژگی ملل دیگر مثل سرسختی انگلیسی یا نظم و انظباط آلمانی و البته پرداختن به سازگاری ایرانی این ویژگی های ملل مختلف را زاییده عوامل مختلفی میداند که در ایجاد آن معیشت و شیوه بدست آوردن رزق و روزی را مهم ترین عامل در شکل دهی منش و روحیه یک ملت معرفی میکند.
در بیان علل استبداد پذیری ایرانیان با رد کردن نقش حمله های خارجی (مغول، عرب، اسکندر و...) ونبودن رهبران لایق ایشان این بحث را به میان میکشد که اولا تقریبا تمامی ملل دست خوش حملات بیگانه شده اند و در ثانی رهبران دلسوز و کارامد هم از دل همین مردمان به میدان می آیند اما چه شده که تا این حد ایرانیان برای انفعال و پذیرش استبداد مستعد شده اند، بحثی است که در ادامه کتاب به آن پرداخته میشود.
نویسنده سازگاری ایرانی با بیان اینکه شغل هر ملت همنیشین همیشگی یک ملت است و از آن به عنوان "مهم ترین عامل تربیتی و سازنده خصال روح ملت" یاد میکند اینگونه استدلال میکند: "جوانی را در نظر بگیرید که کشتی گیر حرفه ای است یا از راه مشت زنی و قهرمانی نان میخورد، تمام تلاش و آرزوهای این فرد معطوف میشود به اینکه بازوان قوی با عضلات محکم و استخوان های نشکن پیدا کند و فن و تکنیک خواباندن حریف را خوب فرا بگیرد. زیبایی چهره، آداب محاوره، معلومات دانشگاهی، مباحث فلسفی وسیاسی، هوشمندی، سجایای اخلاقی و سایر مزایای انسانی در درجه دوم و سوم قرار میگیرد. حال اگر قرار باشد نه تنها این فرد بلکه نوه و نژاد او هم اینکاره باشند واضح است که در خانواده آنها ضرورت و لوازم انسانی نظیر سواد، فهم، اخلاق، هنر یا سیاست کم کم فراموش یا ضعیف شده و کم کم لوازم کشتی گیری و بوکس بازی توسعه پیدا میکند. برعکس اگر کار کسی و پشت سر او نسل و نژادش دلالی و تبلیغاتچی گری باشد تا دلت بخواهد خوش صحبت، خوش معاشرت، مردم شناس، جنس شناس، بهره مند از اطلاعات عمومی و دارای استعداد زبان بازی و فریبکاری، قدرت تلقین سرشار ودارنده سایر صفاتی که برای آب کردن یک کالای تجاری و جوش دادن معامله لازم باشد، خواهند شد."
ایشان گریزی به تاریخ از خلق و خوی ایرانیان در طول قرن ها میزند "به گفته مورخان، قوم آرین و ایرانی ها، به عنوان اهل تمدن و تفاهم شناخته شده اند. ... وقتی اقتدار و تسلط داشتند کمتر دست به تخریب میزدند و وقتی هم که مورد تجاوز و تسلط قرار میگرفتند خوشبختانه (یا بدبختانه) تمایل به تسلیم و تداخل از خود نشان میدادند."
به گفته ایشان خلق و خوی ملایمت گری یا به عبارت درست تر زیستن خواهی (اگر شد با عیش و نوش و خوشی اگر هم نشد به هر قیمت و نکبت) احتمالا زمینه موروثی و نژادی دارد.
در زمان منتشر شدن این مطالب که مربوط به حدود نیم قرن پیش است از کشاورزی به عنوان شغل 75 درصد مردم آن زمان ایران یاد میشود و ادعا شده که هرچقدر در تاریخ به عقب میرویم درصد بیشتری از مردم ایران به فلاحت مشغول بوده اند. (شاید به بیش از 90 درصد در دوران اسلام یا ساسانی) اگر فلات ایران، مناطق مناسب برای کشاورزی داشته از جهت دیگر فاقد ویژگی های لازم برای صنعت بوده تا سهم قابل توجهی از شیوه ارتزاق خود را به خود اختصاص دهد زیرا فاقد جمعیت نسبی بالا که از ملزومات رواج زندگی صنعتی است بوده و به علت بیابان های پهناور یا کوههای صعب العبود امکان صدور محصولات صنعتی از ایرانیان گرفته شده است، (تنها کشور های سرراهی و مجاور دریا از این نظر ویژگی مناسب را داشتند، با توجه به اینکه بخش قابل توجهی از مردم فلات ایران به دور از دریاهای آزاد قرار دارند). محصولات صنعتی هم غالبا به میزان رفع نیاز های همان محل تولید میشده. به گفته بازرگان این شلختگی در اوربانیسم شهرهای ایران به خاطر است که خانه ها و معابر بر روی زمین های کشاورزی بنا شده اند که حد و مرز آن ها از هم تابع خطوط تراز زمین و خطوط بزرگترین شیب که آن هم به پیرو نهرهای آبرسانی به مزارع، کرت بندی ها و مجرای هرز آب پیروی میکند. اینکه عموما شهر های ایران بر روی زمین هایی که سابقا محل کشاورزی بوده اند در بی نظمی و شلختگی که در ساختار شهرهای ایران به چشم میخورد و این خود گواهی بر رواج کشاورزی بین ایرانیان می باشد.
اما زندگی کشاورزی به عنوان پیشه چند هزار ساله چه نتایجی برای یک ملت است به بار می آورد؟
بردباری:
زندگی سخت کشاورزی باعث تربیت افرادی میشد که درقبال هر سختی و نامیلایمت طبیعت از خود میبایست صبر و بردباری نشان دهند، به عقیده بازرگان فرق بسیار است بین صبر و بردباری (به عبارتی پوست کلفتی) یک دهقان و گردن کلفتی یک ملوان دریانورد. دریانورد به شکل فعال با نیروهای خشن طبیعت دست و پنجه نرم میکند در حالی که دهقان دارای نقشی منفعل است و تنها میتواند آرزوی این را داشته باشد که دست خشن طبیعت به او آزار نرساند. "حتی فرق است بین یک زارع منفعل بیل به دوش با یک جنگل نشین تبر به دست که کارش شکستن درخت و مبارزه با خرس و گراز است، دومی در عین "پوست کلفتی" دارای قدرت، عادت دفاع و حمله بیشتری است. این صبر و بردباری و تحمل هر سختی که دهقانان تنها مجبور به تحمل آن بودند بدون نقش فعال بی تاثیر در شکل گیری روحیه انفعال یک ملت نیست."
شلختگی:
به نسبت با کار صنعتی یا تجارت، کشاورزی به نظم و دقت و حساب و کتاب چندانی نیاز ندارد، یک قوم کشاورز خود را بی نیاز تر از یک قوم دریانورد یا تاجر به حساب و حسابرسی و رعایت نظم و دقت میبیند. زمین کشاورزی درهر شکلی، با هر ابعادی باشد تاثیری روی کار کشاورز ندارد، فقط به گونه ای باشد که آب تمام زمین را بگیرد کافیست، زمان پاشیدن بذر و درو و... هم آنقدر ها نیاز به حساب و کتاب ندارد، "اگر بوران و سرما یا گرمای هوا باشد اصراری ندارد که همان روز به صحرا برود، هفت یا هشت روز دیگر هم که برود باز خیلی دیر نیست. نه بهار درست از 1 فروردین است و نه تابستان راس 31 خرداد آغاز میگردد" ایشان به نکته قابل تاملی اشاره میکنند "یقینا حقیقت فوق را در آداب و عادات ملی، از دهاتی گرفته تا درس خوانده شهری، مشاهده کرده اید. یک مثال بارز آن را در موسسات دینی و صنف روحانی خودمان –که بیش از دیگران نماینده ملی و مقید به حفظ سنن قدیمی هستند- ملاحضه میکنید، مظهر دیگرش را در ادبیات که قید هرگونه دقت، صحت و انطباق با واقعیت را زده است و هرقدر برای اغراق گویی از واقعیت دور شود ارزنده تر جلوه میکند."
وارهایی:
برخلاف یک پیشه ور یا صنعت گر که دستمزد و ثمره کارشان به قدرت تفکر و مهارت آنها وابسته است یک کشاورز و دهقان ثمره کارش وابستگی زیادی دارد به قضا وقدر و دست سرنوشت .
ایشان اینگونه استدلال میکند: "اگر فی المثل کفاشی بخود فشار آورد و جای دو کفش سه کفش بدوزد، مزد او 1.5 برابر میشود. تاجر هرچقدر در بازاریابی، کالا شناسی و سرمایه گذاری همت و دقت بیشتر به خرج دهت سودش افزون خواهد شد. یک دهقان یک سال ممکن است جان کنده، علف چینی و سایر عملیات را با نهایت وجدان انجام داده، نخبه ترین بذر و مناسب ترین کود را انتخاب کرده ولی یک باران بی موقع یا باد طولانی، همه زحمت هایش را به هدر بدهد و یک سال دیگر که تمام وقتش را به خوشی گذرانده به علت شرایط مساعد جوی درختانش زیر بار محصول خم شوند" باید دقت کنیم که در کشاورزی نیز نیاز به فکر و دقت داریم اما به نسبت سایر مشاغل تاثیری بسیار ضعیف تر دارد، ثمره و محصول یک زارع بیش از آنکه نتیجه فکر و اراده خودش باشد تابع عوامل طبیعی است. زارع مشاهده میکند گرسنه ماندن یا غنا در پایان سال، چیزی نیست که او بتواند برای آن برنامه ریزی کند بلکه وابسته به عواملی خارج از اراده اوست. مهندس بازرگان در رابطه با تاثیر این شیوه ارتزاق یاداوری میکنند که این دست بسته بودن دهقان و اینکه تا این حد ثمره کارش وابسته به شرایطی است که در دست او نیست باعث آمادگی بیشتر او برای توسل به قضا و قدر، دست سرنوشت، خدا، مشیت، قسمت و... میشود و باعث استضعاف روحیه فعالیت و کاهش عزت نفس او. "ملاحضه میکنید که ضرب المثل وقت طلاست که از زبان های غربی ترجمه شده است معادلی در فارسی ندارد. پیش ما وقت طلا نبوده است، چون براحتی و بدون زیان آن را از دست میدهیم و بعضی وقت ها بدون صرف وقت طلا بدست می آورند."
علاوه بر اینها زندگی یک دهقان پر از نوسان های شدید بود، به خاطر دست قضا و سرنوشت! دهقان در راحتی و آسایش به سر میبرد و در یک سال بعد به خاطرقهر طبیعت، یک آفت ناخواسته، حمله ملخ ها، باران بی موقع محصول خود را از دست میدهند و در گرسنگی و سختی روزگار میگذرانند، این نوسان های شدید به دهقان و خانواده اش درس در درجه اول درس بردباری و قناعت و انفعال میدهد در ثانی وارهایی و به قول مهندس بازرگان درس گل و گشاد بازی را فرا میگیرند.
همچنین یک دهقان به زمینش وابسته است و هر سختی و مشقتی را به امید محصول احتمالی و پر ثمر آینده تحمل میکند اما قادر به جدایی از زمین کشاورزی خودش نیست زیرا این تنها راه ممکن برای معیشت اوست. مهندس بازرگان این وابستگی به زمین را مایه مصیبت و منشا هرگونه ذلت و ضعف زارع میداند.
تک زیستی:
ایشان با بررسی نقش قنات در ایجاد آبادی هایی در دل بیایان (که به نظر ایشان شباهت زیادی از جهت ارزشمند بودن و دوری از سایر روستاها به ستاره های آسمان دارند)در سطح وسیعی از کشورمیپردازد و ده را به عنوان سمبل کوچک شده ایران میداند. ساختار آبادی های بسیار دور از هم در سطح وسیعی از کشور باعث از بین رفتن اتحاد و یکپارچگی و استقلال از سایرین میشده (برخلاف دشت های وسیع و بهم پیوسته اروپا) و این عامل خود نقش مهمی در تفرقه و عدم اتحاد و روحیه خودبینی و خودخواهی یک ملت داشته است. در تاریخ ادبیات ایران از مفاهیم ملت و ایرانیت جز در آثار فردوسی و جز در موارد نادر جای دیگری نمیتوان چنین مفاهیمی را دید، و واژه های وطن پرستی هم از فرهنگ غربی وارد جامعه ایرانی شده است. به وضوح مشاهده میشود که اتکا بر خویشاوندان و نزدیکان در ساختار ده که سمبل ایران کوچک بشمار میرود و باعث استغنای مردم از اغیار و از هم گسیختگی و عدم اتحاد بین بخش های مختلف شده و خویشاوندان و اهل روستا بر روح منافع ملی برتری پیدا کرده است؛ چنانکه در شهر یک روستایی تا تمایل دارد با خانواده خود وصلت کند و در اداره اگر بتواند جای پای خویشاوندان خود را به هر طریقی که شده باز کند.
تحت اثر بردباری و وارهایی خصلت اصیل سازگاری در ایرانیان پدید آمده که خود را با هر سختی و مشقتی وفق دهد، با دوست و دشمن سازگاری پیدا کند و در سختی و گشاده دستی قناعت کند و بالاخره آقایی و نوکری کند. شلختگی و پایبند نبودن به قید و بندهای پایه و اساسی هم تاثیر بسزایی در سازشکاری ایرانی داشته است. "وقتی بنا شد ملتی وقتی با دشمن روبرو شد تا آخرین توان نجنگد و بعد از مغلوب شدن سرسختی و مخالفت نکند، بلکه تسلیم اسکندر شود و آداب یونانی رو بپذیرد، اعراب که می آیند در زبان عربی کاسه داغ تر از آش شده، صرف و نحو بنویسد و کمر خدمت برای دستگاه عباسی ببندد، در مدح سلاطین ترک چون سلطان محمود غزنوی قصاید آبدار بسراید، غلام حلقه بگوش چنگیز و تیمور و وزیر فرزندانشان شود و هر زمان به رنگ تازه وارد آدمده درآید، دلیلی ندارد نام چنین مردمی از صحنه روزگار محو شود." "یونان بعد از حمله اسکندر کمر راست نکرد، امپراتوری روم نصفش در حمله ژرمن ها نابود شد و نصف دیگرش در حمله ترکان به قسطنطنیه به قبرستان تاریخ پیوست. امروز نه نامی از فنیقیه مانده نه فراعنه مصر نه آشور و نه هیچکدام از معاصران شاهنشاهی ایران، این سازگاری ایرانی بوده که دشمن را رام و راضی میکرده، فرهنگ خود را به آن تزریق کرده و هضم و جذبش میکرده"
روح مذهبی:
از اثرات وابستگی ارتزاق مردم به دست قهار طبیعت و دست بسته بودن دهقان در برابر آن و نوسان های زندگی آنان زمینه مساعدی را برای اعتقاد به ماوراءالطبیعه و امور مذهبی ایجاد میکند. به گفته مهندس بازرگان روح ایرانی همواره در تاریخ ایران به چشم میخورد و وقتی هم که اسلام آمد با آغوش باز آن را پذیرفت، با ارزش ترین آثار هنری و فکری ایرانیان در خدمت به دین و خدا استفاده شده است. اما به ادعای ایشان روح ایرانی تنها خالص برای خدا نبود، در ادبیات ایران به همان میزانی که از واژه ی خدا استفاده شده از می، معشوق هم نام برده شده است. "در شدیدترین دوران های تقدس و تشیع، در دربار صفویه و قاجار، به حداکثر شراب خواری و زن بازی برمیخوریم و البته خود را مروج آستان ولایت هم میدانستند ولی در مجلسشان به جای گیلاس به شهادت سیاهان اروپایی و گچ بری های موجود شراب خورانده میشد. ایران اسلام را پذیرفت اما طبق زمینه نژادی خودش، رو به خدا و دینی آورد که نجات دهنده او در روز معصیت باشد"
زراعت کار بنا به تجربه خودش وقتی به آیاتی مثل "و ما رمیت اذا رمیت و ان الله رمی" میرسد آن را به اشتباه مجوز درویش مسلکی و انفعال خود در تمام امور میبیند درحالی که از آیاتی نظیر "کل نفس بما کسبت رهینة" غافل شده است. ایشان یادآور میشوند که این شیوه واگذاری و انفعال کاملا توسط قرآن مورد نکوهش قرار گرفته و بیان میکند سازگاری ایرانی مصداق آیه "ان الله لا غیر ما بقوم حتی ما بانفسم" میباشد.
و نکته ای که در این بررسی نیاز به یاداوری می باشد این است که مردم ایران تنها از راه کشاورزی ارتزاق نمیکردند و البته زراعت همیشه منجر به چنین جبری نگری نمیشود وصد البته که مردم ایران در جریان های تاریخی کاملا بی تفاوت نسبت به یکدیگر نبوده اند (قیام سربه داران علیه مغول، نهضت تنباکو و انقلاب اسلامی- که البته چنین جریاناتی نوید آمادگی ایرانیان برای همکاری و از خودگذشتگی را نیز می دهد) اما یکی از عواملی موثر در شکل گیری روحیات این ملت بوده. بدیهی است که در تشکیل روح یک ملت فاکتور های مختلفی دست به دست هم میدهند که همه مهم و تاثیر گذار هستند اما هیچ کدام به تنهایی علت اصلی نمی باشد. همچنین ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که جبری نگری دیدگاه غالب در ادبیات و فرهنگ مردم نیست. جبری نگری هم دید غالب بین مردمان نبوده، اگرچه دیدگاه اشاعره در "نظریه کسب" که نوعی جبر نگری می انجامد اما در کنار آن دیدگاه معتزله که فعل را آفریده خود شخص میدانست و خداوند را در آن فاقد نقش میدانست (اختیار تام) نیز وجود داشته است.
همین استعداد سازگاری ایرانی احتمالا توانایی بالای ایرانیان برای یادگیری وتلفظ زبان های خارجی را باعث شده و این ویژگی که به سرعت خود را همرنگ جماعت و فرهنگ مسلط میکند برای مردم آن آسان ساخته است. همانطوری که دکتر علی شریعتی به درستی اشاره میکند، ایران به علت موقعیت جغرافیایی خود معبر ملل و اقوام مختلف یا به عبارتی چهار راه تاریخ بوده است و همواره تماس و ارتباط با افراد به آداب و رسوم، دین، و زبان های گوناگون داشته است؛ شاید این ویژگی نیز بی تاثیر در روحیه مردم داری و زبان بازی، استعداد زبان های خارجی، نبود یا کم بودن روح ملی و تعصب ملی ایرانیان نباشد. یکی دیگر از نتیایج این موقعیت جغرافیایی ایران که بعنوان پیوند دهنده شرق و غرب ، در معرض تاخت و تاز وحمله غارتگران قرار گرفتن بوده است، احتمال دارد مردم برای حفظ امنیت خودشان زیر بار استبداد حکومت مستبد میرفتند و مجبوربه سازگاری مشدند به تا حداقل امنیت جانی آنان حفظ شود.
واضح است اگر ملت (یا حتی فردی) بخواهد از اشتباهات گذشته خود درس بگیرد باید خودش و اشتباهات گذشته را دقیق تحلیل و بررسی کند. تلاش مهندس بازرگان برای شناساندن ایرانی به خودش واقعا جای تجلیل دارد.
نواب صفوی در جلسهای که کسروی صحبت میکرد حضور داشت (۱۳۲۳)
و وقتی نواب صفوی در جواب برایِ کسروی آیهای از قرآن خواند ،، کسروی به او گفت :ای طلبه! ای بی سواد .. تو هنوز عربی را درست نمیدانی و آیه قرآن را غلط میخوانی پس معنایِ آن را هم درست نفهمیدهای ..
بهتر است اول بروی از معلمت عربی یاد بگیری، قرآن خواندن بیاموزی و معنی آن را بفهمی تا بعد بتوانی به کمک قرآن استدلال کنی !! تا دیگران حد اقل در سواد عربی تو تردید نکنند !
نواب صفوی از شنیدن این کلمات سرخ شد و بلافاصله بی هیچ سخنی از اتاق بیرون رفت.
ناصر پاکدامن، قتل کسروی
@
مزدك بامداد گرامی
نظر شما در مورد اینکه "زرتشت" در اصل یک لقب بوده نه نام خاص و در تاریخ ایران چند زرتشت داریم و اینکه "ابراهیم پیامبر" یکی از این زرتشت ها بوده چیست ؟
Anarchy نوشته: @مزدك بامداد گرامی
نظر شما در مورد اینکه "زرتشت" در اصل یک لقب بوده نه نام خاص و در تاریخ ایران چند زرتشت داریم و اینکه "ابراهیم پیامبر" یکی از این زرتشت ها بوده چیست ؟
@
مزدك بامداد گرامی
من پارسال یه سوالی از شما پرسیدم، گویا ندیدید
!!