دفترچه

نسخه‌ی کامل: زندگی دوباره؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2
یکی از سوالاتی که ذهن من رو به خودش مشغول کرده این هست که آیا از نقطه نظر علمی امکان زندگی دوباره وجود دارد؟ یکی از حالاتی که بر مبنای آن خودم زندگی دوباره را محتمل میدانم تکرار انفجار بزرگ هست. همانطور که میدانید پس از انفجار بزرگ جهان تابحال رو به گسترش بوده اما در نهایت یکی از 3 حالت زیر پایان جهان هست:

1-گسترش نامحدود
2-رسیدن به سکون
3-برگشت جهان به نقطه اول

اگر حالت سوم را صحیح بدانیم (در حالی که جهان پر از سیاه چاله هست) نیروی گرانش در نهایت بر انرژی تاریک غلبه خواهد کرد و جهان پس از رسیدن به حالت سکون دوباره جمع خواهد شد. اگر جهان دوباره جمع شود 2 حالت متصور خواهد بود:

1-تشکیل یک ابر سیاه چاله
2-تکرار انفجار بزرگ

اگر حالت دوم را صحیح بدانیم این سوال پیش میاید که آیا در این روند نامحدود تکرار انفجار بزرگ همه چیز دوباره عینا تکرار خواهد شد؟ اگر چنین نباشد که امکان زندگی دوباره مطمئنا نخواهد بود اما اگر همه چیز عینا دوباره تکرار شود امکان زندگی دوباره خواهد بود اما با ذکر این نکته که زندگی دوباره همیشه تکراری خواهد بود! در این نوشتار هزار جور اما و اگر وجود داشت اما این حالتی که بنده ذکر کردم محال نیست هرچند که تکرار همیشگی یک زندگی سخت حقیقتی تلخ خواهد بود و تکرار همیشگی یک زندگی راحت حقیقتی شیرین. به هر حال چنین حالتی ممکن هست.

این فکری بود که به ذهن من خطور کرده بود و خواستم با شما در میان بگذارم اما آیا شما هم امکان زندگی دوباره را از نقطه نظر علمی ممکن میدانید؟ بر چه مبنایی؟
در صورت تکرار هم هیچ تضمینی نیست که همین روند کنونی دوباره طی بشه .
اصلن ممکنه هیچ حیاتی بوجود نیاد و در صورت به وجود آمدن فرگشت میتونه مسیر کاملن متفاوتی رو طی کنه .
sonixax نوشته: در صورت تکرار هم هیچ تضمینی نیست که همین روند کنونی دوباره طی بشه .
اصلن ممکنه هیچ حیاتی بوجود نیاد و در صورت به وجود آمدن فرگشت میتونه مسیر کاملن متفاوتی رو طی کنه .

اگر همین روندی که طی شده دوباره دقیقا طی نشه امکان زندگی دوباره محال خواهد بود. از زمانی که حیات شکل گرفته روندی که طی شده تا اینکه من نوعی متولد شدم اگر ذره ای تغییر کنه دیگه من زندگی دوباره نخواهم داشت. پس بحث همه یا هیچ خواهد بود.
اتفاقا همین امروز به دنبال یک بحث با یکی از برادران ارزشی که فعلا نقاب دانشیک به خودش زده در هم میهن به همین موضوع رسیدم :

Eternal return - WiKi

نقل قول:
Eternal return (also known as "eternal recurrence") is a concept that the universe has been recurring, and will continue to recur, in a self-similar form an infinite number of times across infinite time or space. The concept is found in Indian philosophy and in ancient Egypt and was subsequently taken up by the Pythagoreans and Stoics. With the decline of antiquity and the spread of Christianity, the concept fell into disuse in the Western world, though Friedrich Nietzsche resurrected it as a thought experiment to argue for amor fati.
In addition, the philosophical concept of eternal recurrence was addressed by Arthur Schopenhauer. It is a purely physical concept, involving no supernatural reincarnation, but the return of beings in the same bodies. Time is viewed as being not linear but cyclical.
خب ما این وسط دو تا حالت داریم:
1-ما در جهان های موازی هم وجود داشته باشیم،در این حالت همه ما زندگی های دوباره ای رو تجربه خواهیم کرد با روند های مختلف.
2-جهان دچار جهش بزرگ باشه،در این حالت اگر در یکی از چینش های جهان ما بوجود بیایم(که احتمالش زیاد نیست) شانس زندگی دوباره ما هست ولی باز هم لزوما نه با همین روند.به این خاطر که در جهش بزرگ بعد از فروپاشی جهان به درون خودش و ایجاد یک مهبانگ دوباره،احتمال اینکه ذرات همین روند رو طی کنند خیلی کمه.

چیزی که این وسط مهمه اینه که حتی اگر با وجود احتمالات ضعیف ما باز هم همین زندگی رو تجربه کنیم، "من"ی که اینجا هستم همون "من"ی نیست که در چینش دوباره جهان وجود داره و چون ادراکمون یکسان نیست پس میشه گفت زندگی دوباره ای هم وجود نداره.این مسئله در کلونینگ هم موجوده، اگر دو کلون داشته باشیم که همه اطلاعات موجود در ذهنشون یکسان باشه آیا این دو کلون یک نفر هستند؟خیر چون این دو خودشون رو موجودات مجزایی تصور میکنند و واقعا هم ادراک مجزایی دارند.
Anarchy نوشته: Eternal return (also known as "eternal recurrence") is a concept that the universe has been recurring, and will continue to recur, in a self-similar form an infinite number of times across infinite time or space. The concept is found in Indian philosophy and in ancient Egypt and was subsequently taken up by the Pythagoreans and Stoics. With the decline of antiquity and the spread of Christianity, the concept fell into disuse in the Western world, though Friedrich Nietzsche resurrected it as a thought experiment to argue for amor fati.
In addition, the philosophical concept of eternal recurrence was addressed by Arthur Schopenhauer. It is a purely physical concept, involving no supernatural reincarnation, but the return of beings in the same bodies. Time is viewed as being not linear but cyclical

تناسخ در آئین بودایی و هندو یک مقوله صرفا معنوی‌ست و به درستی نامش Return یا Recurrence است. آنچه اینجا مطرح است، نامش را نمی‌توان Return گذاشت چرا که نه آگاهی و هویتِ آنچه پس از من می‌آید در توالی آگاهی و هویتِ من است و نه هیچ ارتباط یا تاثیرگزاری‌ای برهم داریم(شاید Recreation یا Rebirth نامهای بهتری باشند).
در موردِ شوپنهاور و پس از آن نیچه، موضوع بسیار جالب‌تر است. اندیشه «بازگشتِ جاویدانِ همان» شاید کلیدی‌ترین اندیشه نیچه باشد. اگرچه بسیار مبهم است، اما می‌توان از آن چنین دریافت که همه‌چیز در بازگشت و «صیرورت» است، این موضوع پیوند عمیقی با تفکرِ «شدن» به جای «بودن» در اندیشه‌های نیچه دارد که بدان دورنمایه‌ای اگزیستانسیالیستی میدهد. این قطعه را توجه بکنید:
من جاودانه، به همین و همین زندگی، با بزرگ‌ترین و کوچک‌ترین چیزهایش همه، بازخواهم گشت تا دیگربار بازگشتِ جاودانه‌ی همه‌چیز را بیاموزانم.
چنین گفت زرتشت، صفحه 305

در فلسفه شوپنهاور، اندیشه بازگشت به شکلی دیگر وجود دارد، به گونه‌ای که جزئی از اراده‌ی حیات تصور میشود و فرآیندی از فرآیند‌های آن است و اگرچه قدری با مابعدالطبیعه‌ی بودایی درهم آمیخته، اما بازهم مفهومی مادی-فلسفی دارد.
جستار را به انحراف نکشم، موضوع جالبی‌ست، مخصوصا از این منظر که میتواند جایگزینی جذاب برای زندگی دوباره دینی هم محسوب شود(نیچه هم جایی بدان اشاره کرده)E11b
agn0stic نوشته: اگر همین روندی که طی شده دوباره دقیقا طی نشه امکان زندگی دوباره محال خواهد بود. از زمانی که حیات شکل گرفته روندی که طی شده تا اینکه من نوعی متولد شدم اگر ذره ای تغییر کنه دیگه من زندگی دوباره نخواهم داشت. پس بحث همه یا هیچ خواهد بود.

اصلن فرض کنیم همین روند عینن تکرار شده باشه !

پس احتمال اینکه قبل ما چندین بار تکرار شده باشه هست . و ما میشیم clone های نسخه های قبلی . حالا من و شما و بقیه دوستان و انسانها چه قدر از زندگی نسخه های قبلی اطلاع داریم یا باهاشون ارتباط میتونیم برقرار کنیم ؟!
undead_knight نوشته: "من"ی که اینجا هستم همون "من"ی نیست که در چینش دوباره جهان وجود داره و چون ادراکمون یکسان نیست پس میشه گفت زندگی دوباره ای هم وجود نداره.این مسئله در کلونینگ هم موجوده، اگر دو کلون داشته باشیم که همه اطلاعات موجود در ذهنشون یکسان باشه آیا این دو کلون یک نفر هستند؟خیر چون این دو خودشون رو موجودات مجزایی تصور میکنند و واقعا هم ادراک مجزایی دارند.

بله؛ وقتی دو سیستم داده‌پرداز و خودآگاه چینش کاملا یکسان داشته باشند، باز هرکدام «من» جداگانه‌ای دارند.
( از نولان Prestige یادته؟)

بهرصورت من فکر می‌کنم همه‌ی ما ول‌معطلیم در این زندگی بی در و پیکر! :) زندگی مجدد خنده‌آور است، این
داستان‌ها فقط به درد رویاپردازی‌های اسلامی می‌خورد.
sonixax نوشته: حالا من و شما و بقیه دوستان و انسانها چه قدر از زندگی نسخه های قبلی اطلاع داریم یا باهاشون ارتباط میتونیم برقرار کنیم ؟!

عملا هیچی! چون دانستن اینکه در زندگی قبلی ما چه اتفاقاتی رخ داده اصلا امکان پذیر نیست. با دانستن اینکه انفجار بزرگ شروع زمان هست حتی اگر روزی امکان سفر در زمان را هم پیدا کنیم نهایتا میتوانیم تا لحظه انفجار بزرگ به عقب برگردیم نه بیشتر. پس از اتفاقاتی که در بینهایت انفجار بزرگ قبلی رخ داده اطلاعی نخواهیم داشت.

فرضیه ای که من در پست اول ذکر کردم پیش نیازش اعتقاد به جبر هست. اگر جبر نباشد در فرضیه من زندگی دوباره هم نخواهد بود. چرا که به عنوان مثال اگر پدر من یا پدر بزرگ من یا الی 100 نسل قبل تر از من اختیار داشته باشند امکان اینکه با زن دیگری ازدواج کنند وجود خواهد داشت و دیگر من وجود نخواهم داشت! پس با وجود اختیار در این فرضیه زندگی دوباره در کار نخواهد بود.

این نکته را هم ذکر کنم که فرض من در این تاپیک عدم وجود روح هست و از نقطه نظر علمی به مسئله نگاه میکنم پس زندگی دوباره که در آیین بودا وجود دارد مد نظر من نیست.
همونطور که دوستان گفتند دشواری اصلی و نکته مهم چیستی ِ «خود» است تا بحث فیزیکی و مادی و بیگ بنگ و سرنوشت آن.من در امتداد تجربه اول شخص خود و چنینش مادی نرون‌هایِ مغزم است که معنا دارد و اینکه بگوییم من از اول متولد میشوم مثل اینست که بگوییم دو قلو‌هایِ همسان یکنفر هستند یا کلون من خود من است و... که نادرست است.
من بیشتر علاقه‌ام به این نظریه است که ما شبیه سازی کامپیوتری هستیم توسط موجودات هوشمندی در جهان دیگر که چه بسا آنها هم شبیه سازی هستند توسط موجوداتی دیگر.نکته‌ای که وزن زیادی به این نظریه میدهد این است که احتمال اینکه موجودات هوشمند بتوانند چنین شبیه سازی را ( و خود ما در آینده نزدیک) انجام دهند بسیار زیاد است و تنها شرط برای نسل اول این است که اولین موجودات هوشمند در جهان خود باشند و از آنجایی شانس نفر اول بودن بسیار بسیار کم بنظر میرسد احتمال اینکه ما شبیه سازی دیگران باشیم تا موجوداتی در جهان واقعی بیشتر است.
صفحات: 1 2