دفترچه

نسخه‌ی کامل: آیا منافع فردی معیار نهایی هر چیزی نیست؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5
sonixax نوشته: اولین بند از فهرست جرایم این است :



دفترچه - قانونها و هنجار ها


منتها قرار شده مدیر درگیر بحث اعمال مدیریت نکنه . برای همین صبر میکنم تا یکی دیگر از مدیران بیایند و اعمال قانون بفرمایند .
ایشون هم گویا زیر بته به عمل آمده اند ، کافیست بحثهای این تاپیک رو نگاه کنید تا ببینید چند بار فحاشی کرده اند !

من به ایشان کارت زرد و قرمز دادم،
گویا مسلمین گنجایش بسیار محدودی دارند و پس از چند پست شور علوی در آنها متجلی می‌شود و شروع می‌کنند به تلاوت قرآن با صوت بلند.
به هر حال هیچ کجای اینترنت دیده نشده که کاربری به گرداننده یک انجمن بگویند اسکل و الاغ و در دم برای همیشه اخراج نشود، هرطور صلاح می‌دانید با او برخورد بکنید.
هیچکس از شما دلگیر نخواهد شد.
lol
مدیریت رو گول زدما!!

منم Folaani بزرگ.

این نوشتار رو بخونید و زرتی پاک نکنید.
البته اگر ذره ای شعور و راستی دارید.

بسی کار ناجوانمردانه ای بود که منو بدون هشدار اخراج کردید و بعد خودتون پشت سرم هر اراجیفی بافتید.

بهرحال منکه میدونم شما هم تحفه ای نیستید. شاید حتی بدتر از مذهبیون باشید.

توی این فروم داستان پرنوگرافیک میذارید محتوی همه چیز منجمله فحش های رکیک، از کیر و کس صحبت میکنید و حتی عکسش رو هم میذارید، به پیشوایان دینی مردم فحش های رکیک میدید، هیچ مشکلی هم نداره، حالا ما دوتا فحش دادیم زرتی اخراج کردید؟

چند نکته رو باید بگم.

اولا که این مدیر شما که میگید بهش فحش دادم یا خیلی خنگه یا عوضی.
چرا؟
رفتار این مدیر چیزی از یک ترول کم نداره.
شاید هم با من اینطوره نمیدونم.

ببینید مثال واضحش همون قضیه بود که من از روان و روانشناسی صحبت کردم، و ایشون هم همینطور در پاسخ و بحثهاش با بنده؛ بعد همش ادعا میکرد که من منظورم از روان جن و روح و پری و اینطور چیزا بوده؛ چند صفحه فقط اینو تکرار میکرد و منم ازش دلیل و سند میخواستم که چرا میگه من همچین چیزی منظورم بوده.
بعد ایشون بعد این همه مزخرف گویی رفته از توی لغت نامه مثلا سند آورده که بله واژهء روان به معنی روح و و جن و پری و اینطور چیزهاست!

من از ایشون پرسیدم پس روانشناسی هم لابد به معنای جن گیری و روح شناسی میشه! یا وقتی دو نفر راجع به روانشناسی صحبت میکنن باید بگیم دارن از جن و روح صحبت میکنن. یا خودش وقتی چند بار از اصطلاح روانشناسی صحبت کرده منظورش جن گیری و الهیات بوده.

بنظرم اینو هر خری میفهمه. البته بجز ایشون شاید!!
واقعیتش رو بگم بعضی کس شعرگویی های این فرد نشانه های زنانه در خودش داره. یعنی من در جنس مونث اینطور کس شعر گویی رو دیدم.

واقعا شما اگر بخواید نظارت و عدالت صحیحی داشته باشید، باید این رفتارهای زشت و موذیانهء این به اصطلاح مدیر خودتون رو هم ببینید و بابتش توضیح بخواید.

این فرد صلاحیت مدیر بودن رو نداره.
مثل اینکه اینجا کیلویی یا از روی آشنایی و فامیلی و دوستی مدیریت میدن؛ نه؟

دوما این مزخرفات مسلمین و اینها چیه درآوردید باز؟
مثل اینکه واقعا خیلی عقده و کینه دارید از اسلام و سوختید ازش که هرکس هر مشکلی داشته باشه میخواید بچسبونید به اسلام و مسلمین!!
عزیزم، آخه آدم نادان، من کجا در این فروم مثلا اومدم از اسلام و مسلمین دفاع کنم، کدوم دلیل وجود داره که طرفدار اسلام هستم؟ اصلا اینجا چکار میکنم؟ چیا میگم؟ چه تاپیک هایی زدم؟
اینکه در یه چیزهایی نظرم با نظر اسلام یا درواقع بطور کلی مشترکات ادیان و خداباوران شباهت یا یکسانی داره دلیل نمیشه که اسلامیست باشم. من مذهبی نیستم، و حتی دروجود خدا هم شک دارم و تاحد زیادی نزدیک ندانم گراها هستم. تازه من خودم قبلا اعتراف کردم که اگر احتمال وجود خدا و صحت آموزه های مشترک ادیان رو نمیدادم، آدم خطرناکی میبودم. اونچه من از بدی دارم، یعنی شما اینطور فکر میکنید، از اعتقاد به خدا و دین نیست، بلکه بعکس خدا و دین باعث شدن من از یک حدی پیشتر نرم در وادی بدبینی خشم و تنفر و خشونت. من فحش میدم چون فحش رو زیاد مشکل نمیدونم، در آموزه های مشترک ادیان هم تاجاییکه میدونم فحش بعنوان اون گناهان و نبایدهای بزرگ ذکر نشده. اگر نبود این یک ذره اعتقادم، اونوقت در جنبهء عملی هم همینقدر بی قید و بند میبودم. یعنی یک کسی که از کشتن و چپ و چول کردن و هرکار دیگری نیست به مردم هیچ ابا و احساس پشیمانی نداشت.
پس من کلا اینطور هستم. ربطی به دین نداره. تازه از وقتی به خدا و دین بدبین شدم خیلی بیشتر اینطور خشن و خشمگین و بی پروا شدم.

سابقهء من در فروم هممیهن هست و کاربرانی مثل آنددنایت که اونجا عضو هستن میدونن که اونجا مدام مذهبیون و اسلامیست ها رو به باد انتقاد و تمسخر و توهین میگرفتم و سر همین هم بارها از اونجا اخراج شدم (الانم که اخراجم دائمی هست، ولی هروقت لازم باشه مثل اینجا یه آیدی جدید درست میکنم).

این خزعبلات شما نشون میده که شما هم آدمهای نادان و ضعیفی و عوضی ای بیش نیستید.
دیگه لطفا حرف از خرد و منطق و انصاف و عدالت نزنید. واقعا شما چیتون از دیگران متفاوته؟
تنها فرقتون با دیگران اینه که دین و خدا رو از خودتون باز کردید که با خیال راحت هرکاری میخواید بکنید. اون کارهایی هم که ادعا میکنید نمیکنید بخاطر اخلاق، یا بخاطر حماقت و نادانی شماست یا از روی حقه بازی و دروغگویی یا بزدلی شما. در نهایت همش بخاطر منفعت شخصی خودتونه.

ضمنا من شخصا با آدمی که فحش بده مشکلی ندارم؛ این آدم ضرر خاصی به من نمیرسونه اگر خودم ضعیف نباشم از نظر روانی (منظورم از روان جن و روح و پری نیستا!). فحش باد هواست. آدمی که فحش میده حداقل ریاکار نیست و موذیگری نمیکنه و حقه نمیزنه؛ رودرو و مردانه نبرد میکنه و دفاع یا تجاوز خودش رو اینطور ابراز میکنه.
اما اون به اصطلاح مدیر شما که از نظر عقلی یا روانی مثل اینکه مشکل داره، با رفتار و گفتار نادرست و غیرمنصفانهء خودش کلی از وقت و انرژی منو هدر داد و کلی اعصابم رو خورد کرد که هزار هزار فحش رکیک نمیتونست یک دهم این مقدار روی من تاثیر بذاره.

من آدم بی تربیت رو از امثال شما حقه بازها و نامردها خیلی بهتر میدونم.
آدم بی تربیت ضرری واسه من یکی نداره و اهمیتی به هر فحشی هم که بده نمیدم.

بخوام از جفنگ گویی شماها در این فروم بگم داستان زیاده.
قبلا هم به من گیر دادید و از روشهای ناجوانمردانه و حکم دادن های بدون دلیل و سند روشن و محکم استفاده کردید.
شما هیچی نیستید.
یک مشت شارلاتان هستید! اسم خودتون رو گذاشتید خردگرا و دم از اخلاق میزنید.
شما هم مثل بقیهء مردم هستید. شاید فقط باهوشتر (البته شک دارم هوش شخصی مثل sonixax از متوسط بیشتر باشه).
بهرحال شما هم آدمهای ضعیف و ناتوانی هستید که وقتی کم میارید دست به حقه و دروغگویی و ناجوانمردی میزنید.

در این فروم هم چون چندبار بحثهای طولانی باهاتون داشتم و شما رو به چالش کشیدم و توی مسائل بنیادین مطرح شده کم آوردید، بدتون نمیاد که با همچین بهانه ای از شر من راحت بشید.
یا شاید هم واقعا فکر میکنید من یک اسلامیست و نفوذی ای چیزی هستم.
بهرحال اینم قضاوت کور شماست.

حالا عضویت در این فروم هم برای من زیاد مهم نیست، همانطور که عضویت در هممیهن هم مهم نیست.
هیچکدام تحفه ای نیستند. ضمنا بخش اعظم استفاده از این فرومها با خواندن صرف بدست میاد که نیازی به عضو بودن و توانایی پست زدن نداره.
من اینقدر توانایی و استعداد و پشتکار دارم که هربار جایی منو اخراج کردن رفتم دنبال یه چیز دیگه یا یه جای دیگه و کلی چیز جدید و کاربردی هم یاد گرفتم و قویتر هم شدم. یعنی درکل به نفعم تموم شده. اینجا هم بجای اینکه بیام با یک آدم مضحکی مثل sonixax بحث کنم و بخوان ثابت کنم که منظورم از روان و روانشناسی جن و روح و پری نبوده میتونم وقت و انرژی خودم رو روی خیلی خیلی کارها و مطالب دیگه بذارم که چیز بیشتری عایدم بشه.
من جای شما بودم یک آدم رو، اونم کسی که مثل خودم متفاوت است و مشترکاتی داریم و چیزهایی بلده و توانایی های بلده، بخاطر فحش و توهین و یا اینکه از بعضی نظریاتش خوشم نمیاد اخراج نمیکردم. من از هر آدمی میتونم استفادهء خودم رو بکنم. ضعفهای خودم رو بشناسم و اصلاح کنم.
نه خیر نیست!
ما اگر کرم یا فیتوپلانگتون بودیم این سخن درست بود.
ولی ما هومن هستیم.
شما انگاشت کنید یک آدمی را که بیش از اندازه خود خواه است.
همش آزمند است و همش خشمگین و قدرتجو.
چنین آدمی گرچه در همبود شاید کامروا شود.
ولی در تنهایی خویش سرخورده و ناآرام است و هیچ پدرام(خوشحال) نیست.
کدام آدم آزمندی بسیار شاد و پدرام است؟؟
کدام آدم خشمگین و قدرتجویی آرام است؟؟!!
پس برای درون و روان خود باید کمی هم دیگرخواهی و مهر را پیشه کنیم.
و دل از کینه بپردازیم و اندیشه از ویر بزداییم.

پارسیگر
نقل قول:ولی در تنهایی خویش سرخورده و ناآرام است و هیچ پدرام(خوشحال) نیست.
منکه راحتم.
اتفاقا برای اینکه راحت باشی، بهتره وابستگی خودت به دیگران رو کم کنی، و بتونی با تنهایی هم حال کنی.
هرچی وابستگی های برونی کمتر باشن بهتره.
فقط تنها چیزی که بهم فشار میاره نداشتن همسر و همدم و سکس نکردن هست، که اونم باز میتونم تحمل کنم، و در قبال این همه راحتی و آرامشی که دارم فکر میکنم هزینه ای پرداختنی باشه. هرچند اگر بتونم هردو رو با هم داشته باشم که خیلی خوبه؛ ولی این نیاز به قدرت فوق العاده ای داره که من سالهاست دنبالش هستم و در این راه جد و جهد کرده ام و البته با اینکه شاید دست یافتن به اون درجه از قدرتی که بنظرم برای داشتن تقریبا همه چیز نیاز بوده ممکن نباشه/نشه، ولی همین قدرتی هم که تا اینجا بدست آوردم قابل توجه و کاملا موثر بوده و بصورت حداقلی هم که شده و تاحال راضی هستم.
قدرتی که ازش صحبت میکنم منظورم قدرتهای اصیل و درونی است.
قدرت ذهن، علم، جسم، روان، روح.

نقل قول:کدام آدم آزمندی[SUP][٣][/SUP] بسیار شاد و پدرام است؟؟
خب آزمندی که خوب نیست اصلا قدرت نیست بلکه ضعف و بیماریست.
این چیزیه که خود آدم رو هم علاف میکنه و آزار میده.
پس قدرت در اینه که آزمند نباشیم.
اما اینم در اصل و در نهایت بر اساس همون منافع شخصی خودمونه.
یعنی نیازی نیست حتما غیر از این باشه.
طبیعی هست که با گشاده دست بودن آدم هم خودش راحتتره و هم وجدانش نسبت به دیگران راحتتره.

نقل قول:کدام آدم خشمگین و قدرتجویی آرام است؟؟!!
ابتدا باید تعریف خشمگین و قدرتجو رو روشن کنیم.
برای من خشم در یک حد کنترل شده مطلوب و خوشایند هم بوده و مایهء نیروی مضاعف و پیشرفتم واقع شده.
خشم بطور مثال باعث شجاعت بیشتر میشه، که این خودش باعث از بین رفتن رنج ترس و موانع پیشرفت میشه.
ولی خشم بی دلیل و زیادی و غیرقابل کنترل هم خب خوب نیستش، باوجودی که بنظر من حداقل از بزدل بودن بهتره.
البته بنده هم همیشه خشمگین نیستم.
قدرتجویی هم بد نیست بنظر بنده. حداقل به خودی خودش بد نیست.
منظورم البته بیشتر قدرتهای اصیل و درونی است.
بهرحال ما به این قدرتها نیاز داریم، وگرنه رنج بیشتری خواهیم کشید.
من زحمتی به خودم میدم مثلا ورزش میکنم، در علم و فن زحمت میکشم، ولی خب فایده داره و نتایجی که بدست میده بنظر من ارزش زحمتش رو داره.
همین اراده و حاکمیتی که انسان بر جسم و روان خودش پیدا میکنه چیزیه که خوشاینده برای آدم و آدم دلش نمیخواد از دستش بده و دوباره به حالتی که جسم و روانی ضعیف و تنبل و خموده براش تعیین تکلیف میکنن و موقع مشکلات هم فرار میکنن و هیچ عرضه ای برای رفع کردن اونا ندارن، برگرده.
به مرور با تمرین و تلاش، ارادهء انسان بر جسم و روان خودش قویتر میشه و زحمت و رنجش هم کمتر میشه. یعنی این کار براش راحتتر میشه. این تجربه ای بوده که بنده شخصا داشتم.
الان مثلا هروقت بخوام ورزش میکنم و برام زیاد سخت نیست و حتی لذتهایی هم درش یافت میشه. نمیدونم لذت همون لحظه و حوالی آیا از زحمت و رنجش تجاوز میکنه یا برابری میکنه یا نه، ولی نسبت به گذشته زیادتر شده این لذت. بعدش هم که مسلما در میان مدت و طولانی مدت بهرهء بیشتری و لذت بیشتری از بابت این ورزش و سلامتی و قدرت میبریم.
باید اراده رو اونقدر تقویت کرد که تا نهایت مرزهای ممکن و جایی که دیگه شاید جسم و ماده محدودیت اساسی پیش بیاره پیش بریم.
این یکی از اهداف هوشمندانهء بنده بوده و هست. و میتونم بگم تا همون حدی هم که بهش نزدیک شدم از نتایجش راضی هستم و حاضر نیستم راه دیگری رو برم. حاضر نیستم دوباره به موجود ضعیف تر و حقیرتر و تنبل و رنجوری که قبلا بودم برگردم.

شاید شما تجربه نکردید، زحمت نکشیدید، درک نمیکنید، ولی من اینا رو عینا در زندگی دیدم و تجربه کردم. چنین چیزهایی هست. حداقل تاحالا که بنظرم اینطور بوده و دلیل و سند و تجربه ای بر خلافش ندیدم.

نقل قول:پس برای درون و روان خود باید کمی هم دیگرخواهی[SUP][٤][/SUP] و مهر را پیشه[SUP][٥][/SUP] کنیم.
و دل از کینه[SUP][٦][/SUP] بپردازیم و اندیشه از ویر[SUP][٧][/SUP] بزداییم[SUP][٨][/SUP].
با اینا که مشکلی ندارم. چون لزوما منافاتی با نظر و راه و روش بنده ندارن.
اما نمیشه به بقیهء مردمان دل بست و زیاد روشون حساب کرد و اعتماد داشت.
نمیشه باهاشون موند.
دیگران در نظر من موجودات ضعیف و در معرض خطری هستن که جز رکود و حقارت چیز زیادی ازشون برنمیاد.
من میخوام از این موجودات جدا و ممتاز بشم و فراتر برم. شانس خودم رو امتحان میکنم. شاید براستی شدنی باشد.
با مردم میشه مهربان بود، ولی وابستگی و دلبستگی فایده ای نداره که ضرر هم داره و آدم رو عقب و مثل خودشون بدبخت و ضعیف نگه میدارن.
خیلی از مردم عادی مثل میکروب هستن که اگر قوی باشی میتونن میکروب مفید باشن توی بدنت کار مفید بکنن و برای سلامتی و قوی شدن بهت کمک کنن، اما اگر ضعیف باشی همون میکروب ها حتی بدون اینکه لزوما خودشون بخوان میتونن تو رو بیمار کنن، بهت صدمه بزنن، و حتی نابودت کنن.
صفحات: 1 2 3 4 5