نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

کعبه راست و افکار کج !!
#1

خواندن این مطلب از جناب [SIZE=3]TURODE خالی از لطف نیست.


از زمانهای بسیار دور همواره انسان فکور در جستجوی علومی بوده که سطح زنگیش را با شناخت و کنترل هر چه بهتر قدرت و تغییرات طبیعت ارتقاء دهد ... در این راستا ثبت نشانه ها و تغییرات از مهمترین مواردی است که برای تحلیل مواضع زیستی خود با محیطی که در آن به زندگی مشغول بوده و بسیار حائز اهمیت مینمود
[/SIZE]



بهمین خاطر است که درخشان ترین تمدنها را در سرزمینهایی میابیم که انسانهای آنجا سعی در هر چه بهتر شناختن و به خدمت گرفتن طبیعت محیط خود داشته اند ...... مثلا ؛ در مصر یا آمریکای جنوبی یا چین و حتی هند ... بناهایی را مشاهده میکنیم که نتنها دارای زیبایی و عظمت خاص خود هستند که در اصل نوعی گاهشمار یا جهت یاب و یا ابزاری برای رصد نجوم محسوب میشدند ... البته بعدها این بناها ،گاه- محلی برای تجمع و همبستگی و گردهمایی هم - مورد استفاده قرار میگرفته که دلیلش را عارض خواهم شد


در حدود 7000 سال پیش در منطقه بین النهرین و فلات ایران انسانهایی می زیستند که تغییرات مستمر جوی حاصل از تغییرات فصلی وجهت نمایی در تحرکات ترابری( به دلیل پیشه دامپروریشان) و همینطور تغییر مسیر رودهایی پر آب خروشان مانند دجله و فرات و کارون و ...( به دلیل اختلافات سطحی درفلات ایران و آناتولی و...) وجود داشت ، که زیستن در این منطقه از جهان را با شرایط خاص خود ایجاب میکرد ... مردمی که این دیار را برای زیستن بر گزیده بودند برای ادامه حیات و زندگی بهتر نیاز به شناخت اوضاع جوی و تقویم سالی و فصلی و جهت یابی دقیق داشتند


بنا بر این دست به آزمون و خطا زدند و برای اینکه خطایی را چند بار تکرار نکنند ، تجربیات تایید شده را ثبت میکردند ... البته تا مدتها ثبت این تجربیات فردی و قومی در محدوده جوامع کوچک و در دستان بزرگان قبائل بود و هر قومی که در استفاده از این تجربیات بیشتر اهتمام میورزید و به آن توجه بیشتری داشت موفق تر بود ، تا اینکه در حدود 6000 سال قبل قبائل و جوامع بیشتر بهم نزدیک شدند و تجربیات خود را در غالب سنن و به صورت فرهنگ باهم آمیختند ... اما این تجربیات نتنها جنبه شخصی و خام داشت بلکه بصورت مدون و تجمیع شده نبود ، یعنی شاید یک پدیده در چندین مجموعه دارای یک نتیجه بوده ولی تفاسیر فردی بر آن حکومت میکرده و این نتایج منطقی ای را حاصل نمیکرد پس نمیشد بعنوان نسخه ای برای تمام مجموعه تجویز کرد

هنگامی که کسی آگاهانه افکار تو را نمی فهمد
خودت را برای توجیه خسته نکن . . .
پاسخ
#2

به این ترتیب هم برای ثبت تجربیات و هم تایید و استنباط حقایق موجود در این تجربیات ، کم کم ابزارها و مراکز ثبت احوالی در منطقه رواج یافت و رفته رفته این مراکز (بعلت استراتژیک زیستی جامعه) دارای اهمیت بسیاری شدند و همینطور این اهمیت باعث گردید که این اماکن نتنها جهت بایگانی و نشر اطلاعات که برای تحقیق و تضمین در صحت یافته ها جمعی محقق و اندیشمند را به گرد خود فرا خواند و بانی تاسیساتی گردد که در این امر به آنها کمک میکرد


رفته رفته آنقدر این اطلاعات در تعیین سرنوشت زندگی مردم تاثیر گذار شد که اگر قرار بود فردی برای زندگی خود تصمیمی بگیرد سعی میکرد در این تصمیم این مراکز را هم مورد مشورت قرار دهد ... و اتفاقا هم (در ابتدای امر) کاملا به نتیجه ای 100% مطلوب میرسید

««مثلا»» در زمان کوچ طایفه ای که به ییلاق میرفتند مشورتشان با این مراکز باعث میشد بجای اینکه در اواسط بهار حرکت ایل را تدارک ببینند ، این امر را به اواخر بهار موکول میکردند و این دارای مزیتهای بسیاری میشد ... 1- احشامی که تازه وضع حمل کرده بودند فرصت کافی برای سر و سامان دادن به نوزادان خود داشتند ... 2- حرکت ایل از روی صبر و بدون تعجیل و با کمترین تلفات در مسیر مواجه میشد ... 3 – نزولاتی چون برف و تگرگ کمتر امنیت گله را تهدید میکرد و.....4 و5 و6 و 7 و....

و همین امر باعث میشد تا بزرگ ایل در قبال چنین موهبتی که از جانب این مراکز بدست آورده بود هدایایی را (به دلخواه) تقدیم کند و در ماندگاری و پایداریش سهمی را متقبل میشد ... و همین پرداخت سهام به این مکانها نتنها رونق تلاش بیشتری میداد بلکه باعث نوعی رضایت عمومی(که در آینده به تقدس رسید) میگردید....


این امر تا بدانجا پیش رفت که حتی تعیین رابط این مراکز با طایفه ها بر عهده این مراکز قرار گرفت و هر کس اطلاعات این مراکز را داشت به نوعی تاثیر گذاری در طایفه (حتی روی رئیس طایفه ) داشت و همین امر باعث میشد تا افراد برای رسیدن به این مقام در جامعه با هم به رقابت برخیزند و بن مایه این رقابت سر سپردگی هر چه بیشتر افراد به این مراکز و استعماری نامحسوس برای ایل بود ... به این ترتیب این مراکز نتنها در قدرت پروارتر میشدند که در ثروت هم توانایی چشمگیری را میافتند و ضمنا نوعی مشروعیت را برای خود در اذهان عمومی تعیین میکردند .... البته این مراحل بدونه نقشه قبلی ، و بصورت خواست نفسانی انجام میشد و خود افراد این مراکز سهم کمی از قدرت و ثروت را برای خود در نظر میگرفتند و بیشتر آن را صرف تاسیس لوازم علمی و تحقیقات میکردند

هنگامی که کسی آگاهانه افکار تو را نمی فهمد
خودت را برای توجیه خسته نکن . . .
پاسخ
#3

فرایند و محصولاتی که از این مراکز نسبتا علمی بدست می آمد برای افراد عادی و عوام تعجب آور بود و نوعی قدرت و توان ماورایی را در ذهن خود برای این اماکن و افرادی که در آنجا مشغول بودند متصور بودند و هر از گاهی در نهان و آشکار این پرسش را میکردند که این اطلاعات و قدرت و علم از چه منبع لایزاری صادر میگردد .... در حالی تفاوت آنها با اندیشمندان همین اندیشیدن و اهتمام و استمرار به منطق بود .. اما بعد از اینکه این پرسشهای جسته و گریخته پر رنگ شد مسئولان و متصدیان این مراکز در صدد توضیح بر آمدند که این نتایج حاصل خرداندیشی است و هرچه شما از این مراکز دریافت میکنید تنها از دریافتها و تحلیلهای خردمندانه است اما عوام در این راستا تحلیل فیزیکی نداشتند و عامل ملموسی را تجربه نمیکردند پس به عناوین و صورتهای مختلفی این نیرو را تفسیر کردند که به اسامی و نامهای متعددی خوانده میشد .... مثل یزدان ، ایزد ، مزدا ، خورداد، خرد داد ، خود آ ، و در نهایت خدا !!!! و برای هر جنبه طبیعی علتی را متصور میشدند مثل خدای آب (آناهیتا) و....که خدا به نسبت اهمیت و نیاز تفکیک و خدایان متولد میشدند (البته در ذهن بشر) و تفاوت نمیکرد که چه عاملی بانی این (معجزات آن زمان) بوده ، مهم این بود که قدرتی فرای تصور و تحلیل مردم ان روزگار به یاری آنان آمده تا آنها را از بدیها و زشتی ها و بلایایی که تا آن زمان باعث خلل در زنگیشان بود یاری نماید و آنها به واقع شاکر بودند و قدر این شکرانه بست و گسترش هر چه بیشتر این مراکز و همینطور ترجیح اندیشمندان بر ادامه راه خردمندانه شان بود:

هنگامی که کسی آگاهانه افکار تو را نمی فهمد
خودت را برای توجیه خسته نکن . . .
پاسخ
#4

افرادی که در این مراکز بودند کم کم به این نتیجه رسیدند که چه تفاوت میکند که افراد جامعه از خرد چه تصویری داشته باشند ! مهم این است که آنها هدفی را میطلبند که دارای قدرتی ورای قدرت بشریت باشد و خرد چنین نیرویی را داشت و میتوانست دستورات زیستی را در قالب ایدئولوژی ای خردمندانه به جامعه منتقل و همینطور از آنها بازخواست کند ... بنا بر این خردمندان نوعی نگهبان و نگهدار خدایان شدند و از آنجایی که خود تمام مسائل را با خرد ورزی تحلیل میکردند ، این امر را برای مردم عام هم مستثنا ندانستند و صادقانه آنچه از تحلیل نتایج منطقی استنباط میشد و به نفع جامعه بود در غالب ایدئولوژی ای که از جانب خدا (خرد) صادر شده برای مردم به نشر میگذاشتند



باز عارضم صداقت ، درستی، انطباق منطقی ، تفکر و تجسس علمی ، دلسوزی ، و سعی در ارتقاء انسانیت و صدها عامل دیگر باعث مشروعیت یافتن این مراکز شد و رئوس طایفه ها و بزرگان ایلها و .... به حمایت مادی و معنوی آنها پرداختند تا جایی که این مراکز ابزارهای عظیم و خارق العاده و مستحکمی را جهت ارتقاق بخشی از علوم و ثبت جاودانه آنها طراحی کرد ... که از آن نمونه میتوان به بنای بسیار مهم و علمی و کاملی چون کعبه زرتشت(نامش را بعلت قدمتش این روزها بر آن نهاده اند) اشاره گرد ...



[عکس: 3662.jpg]


[عکس: 3663.jpg]




که قدمت آن به 5000 سال پیش ، یعنی 2500 سال قبل از تشکیل سلسله هخامنشیان است

هنگامی که کسی آگاهانه افکار تو را نمی فهمد
خودت را برای توجیه خسته نکن . . .
پاسخ
#5

جالب اینجاست که گسترش تاسیس این دست بناها در آن زمان خیلی سریع (به نسبت امکانات آن زمان) رواج یافت و به نوعی فرهنگ در مناطقی که دارای شرایط لزوم چنین امکاناتی بود بسط و گسترش یافت ، البته نباید حمایت مادی و پشتیبانی بی دریغ معنوی را در این راه نادیده گرفت

با مقدمه ای که در بالا عارض شدم تقریبا به این تحلیل رسیدیم که انتظاراتی که انسان از پدیده ای ماورایی داشت ، همان نیرویی بود که در وجود خودش تنها باید جستجو میکرد و افرادی که در لمس و تشخیص این نیرو خود را ناتوان میافتند ، این امر را در ابزارهایی جستجو میکردند که توسط همنوعان خود و در اصل توسط همان توجه به نیروی تفکر ساخته بودند ... و به این ترتیب نوعی تقدس و بت پرستی (به زبان امروزی ما) استارت خورد که شاید به شخصه آن را حکت به سمت خرافه تعبیر کنم (که در جای خود در مورد آنهم توضیح خواهم داد)، در کل مراکز و معابد و سازه هایی که اکنون ما به نوعی آنها را پرستشگاه مردم میدانیم یا میخوانیم اصالتا ابزار رصد امور در دست اندیشمندان بود که در بیشتر اوقات به دلیل مشروعیتشان همواره تنگاتنگ موازی با حکومتها حرکت میکردند ، اما گاه حکومتها تحت کنترل و نفوذ و نیازمند مشروعیت آنها بوده اند و گاه این موسسات نیازمند قدرت یدی و مادی و محافظتهای نظامی بودند که از مراکز قدرت تامین میشد
از آنجایی که قدرتها در هر منطقه تازه متصرف شده یا نوپا منهای تامیناتی که برای اهالی آنجا بوجود میآوردند نیازمند مشروعیت و تمهیدات مدیریتی بودند ، با ورود به هر منطقه جدید این مراکز را (با توجه به تجربیات مراکز قبلی) تاسیس و مورد حمایت و پشتیبانی قرار میدادند .... اگر کمی بیشتردر ساخت و محیط اطراف اینگونه بناها توجه کنیم کاملا به پستهای نگهبانی ای که در فاصله ای نچندان دور از این بنا ها تاسیس شده بر خواهیم خود که در زمان وقوع شرایط اضطراری این مراکز را پشتیبانی میکردند ، اما این پستها کاملا نا محسوس و در استتار مشاغل و پیشه هایی بود که در آن مناطق رواج داشت ، نکته ای که بسیار حائز اهمیت است این است که قبل از تاسیس چنین بناهایی در مناطقی که قرار بود به تابعیت حکومتها در بیاید ، افرادی از این مراکز جهت بررسی و تعیین موقعیت و شناخت امورات بوم شناسی و ترویج و تبلیغ این نوع تفکرات و نگرشها به منطقه اعزام میشد تا امکان تاسیس این مراکز را در آن مناطق تایید کند و در ابتدای امر سازه ای ابتدایی که شبیه به سازه های تجربی قبلی بود را در حد امکان تاسیس میکرد ، به این ترتیب بود که معماری ای که در این گونه بناها میبینیم از شرق سیحون و مرزهای هند و چین تا سرزمینهایی چون فلات ایران و صحاری خاورمیانه و حتی مصر و کرانه های دریای مدیترانه دارای مشابهت کاربردی و مهندسی سازه ای هستند و باز عارضم که این بنا ها به خواست و اراده و به دلیل نیاز طبیعی و توسط اندیشه پژوهنده انسانهایی بنا شد که به وجود قدرتی لا متناهی ای بنام خرد نتنها ایمان داشتند بلکه آن را کشف و به کار می بستند

هنگامی که کسی آگاهانه افکار تو را نمی فهمد
خودت را برای توجیه خسته نکن . . .
پاسخ
#6

در همین اوان کلیه تجربیات و یافته ها به صورت الواح گلی و خشتی و سنگی و... خلاصه نویسی میشد تا در انتقال و حمل آنها سهولت انجام گیرد ( البته این فرایند از مدتها قبل هم جسته و گریخته انجام میشد) از جمله این مجموعه ها میتوانیم به افسانه هایی اشاره کنیم که از ماقبل این زمان سینه به سینه و زبان به زبان در بین جوامع و قبایل دست به دست گشته بود و منبع خیلی از داستانهایی بود و شد که هم اکنون گاه به تقدس و تعصب هم کشیده شده .... از جمله ان متون میتوانیم به افسانه های گیلگامیش که مختص فرایند خدا و خدایان و رفتارهای میان آنها و علت وجود انسان و پدیده ای بنام اهریمن و شیطان و داستان طوفان نوح و... ... هزاران هزار افسانه دیگر (به صحت و سقمش کاری نداریم) اشاره کنیم و افراد یا اشخاصی(محدود و معدود) که این داستانها را با کلام نافذ خود در میان عام ترویج و نظر ایشان را جلب و تعجبشان را بر می انگیختند و نتیجتا مورد تحسین و احترام بودند ... ایشان از جمله افرادی بودند که نتنها دارای حافظه خوبی بودند بلکه در تشخیص علائم و نشانه هایی که توسط اندیشمندان گرد آوری شده بود متبحر بودند ولی از اصل و ریشه وجودی این اطلاعات کاملا بی اطلاع ( مانند کسی که رانندگی میداند ولی علت حرکت اتومبیل را نمیتواند درک کند ) بودند بنا بر این در زمانی که به نقصی کارشناسانه بر میخوردند بلاجبار از تخیل خود سود میجستند و از تنگنای مباحث فنی می گریختند و به این ترتیب ندانسته تخم انحراف از واقعیت و زاویه دادن به نگرش مردم به خرافه را مسبب میشدند ، این اطلاعات و داستانها آنقدر در ذاعقه مردم شیرین و مورد توجه و عنایتشان بود که در اکثر محافل و مباحث به نقل قول از این افراد نه تنها مجلس را گرم میکردند که حتی گاه (متاسفانه) به استناد آن گفتار و به نقل از آن افراد مسیر زندگی خود و تصمیمات و احکام را تعیین میکردند...البته در این مورد هم به واقع نشانه ای ازنیات شیطانی یا سودا گری مهندسی شده نبود بلکه تشویق و تحریک و تقاضای جامعه هم در گسترش این انحرافات سهم به سزایی داشت .... از جمله زبانهایی که بیشتر این داستانها (در آن زمان) به آن تکلم و تفسیر و تعریف میشد زبان عــــــــــــبری بود که گاه آن را منسوب به طایفه بنی اسرائیل و حتی یهودیان میدانند ولی باید بدانیم که زبان عبری نه مطعلق به طایفه بنی اسرائیل است و نه یهودیان آن را ابداء کرده اند تنها میتوان گفت که این طایفه و قوم بیشتر از دیگر طوایف و اقوام از این زبان استفاده کرده اند ........ و کسیکه به این زبان مسلط بود عبریایی خوانده میشد

هنگامی که کسی آگاهانه افکار تو را نمی فهمد
خودت را برای توجیه خسته نکن . . .
پاسخ
#7

بی شک تو نیز میتوانی پیامبر من باشی

از جمله افرادی که برای نشر خرد گرایی و جهانبینی اندیشه به پیرامون سرزمینهای متمدن تر(متوجه به خرد) طی طریق کرد فردی بود که از فلات ایران به سمت صحاری عزبستان امروزی سفر کرد که در متون قدیم او را فردی بلند قامت و خوش سیما و گندم گون معرفی میکنند ... او در راه ترویج اصول خرد گرایی سوالاتی را از مردمی که در سرزمینهای بین راه بود میکرد و اندیشه آنان را نسبت به باورهایشان محک میزد و اینکه اعتقاداتی که دارند آیا واقعا با مبانی عقلی قابل تحلی است یا نه .... از جمله این پرسشها و روش زیبای او در ترویج حرکت موازی اعتقادی با مردم هر دیار بود به این ترتیب که ابتدا در تایید و همراهی اعتقادات آنها خود را سهیم میکرد و سپس در مقام پرسش بر نقد آن اعتقادات می نشست اما هیچ گاه به اعتقادات آنها توهین نمیکرد ... چرا که خوب میدانست که ذهن جستجوگر آنها تنها به انحراف کشیده شده و چنانچه خردشان بیدار شود صحت و کذب این افکار را دریافت خواهند کرد ... مثلا با مهر(خورشید) پرستان هم آهنگ میشد و چند صباحی بعد از مردم دیار خورشید پرست میپرسید که در زمان شب اگر نیاز به خورشید پیدا کنند آیا او میتواند خود را بر آنها نمایان کند و آنها را از تاریکیها و ظلمت برهاند و .... یا اختر (ستاره) پرستان یا آتش پرستان ... به هر حال سوالات او تلنگری بود بر اذهان بی تعصب و جستجو گر اقوام .....تا روشنی و بیداری خرد را در سایه تحلیل اندیشمندانه برای خویش یاد آورشوند ... و بهمین خاطر بود که اندیشه های پاک گرد این افراد حلقه میزدند و حکام و سوداگران قدرت آنها را تهدیدی بر حاکمیت خود که بر پایه های جهل (در مقابل خرد) میافتند ... و از تجمع مردم بگرد آنها هراسناک بودند ... چراکه بیداری خرد باعث میشد که انسانها نه ترسو باشند و نه جاهل و نه سرسپرده و .....
افسانه های بسیاری در مورد این فرد در متون عهد عطیق آمده ولی مهم نیست که او که بود و چه کرد مهم این است که دارای چه اندیشه ای بود و اندیشه زیبای او از چه منبعی سرچشمه میگرفت ....
شاید ما افراد این چنینی را امروز به نام پیامبر(پیام آور) بشناسیم که در معنای لغوی بیراه نیست آنها پیام آوربودند اما نه پیامبر پدیده ای از دور دستها، که انسان نتواند آن را لمس کند ... برای لمس موجودی که علت وجود انسان (به معنی غیر حیوان است) نیاز به ابزارهایی بود که به او ثابت کند که تفاوت اینکه انسان خود (به عنوان موجودی خالق و خردمند) آفریننده است و اگر موجودیتش استوار است به این خاطر است که از موهبتی میتواند سود ببرد که دیگر پدیده های روی زمین از این امکان بی بهره اند .... بنا بر این هر پیام آوری نشانه ای از حضور ظهور خرد در انسان را متجلی میکرد و انسانها بیشتر به توانایی های خرد خود واقف و بر وجود نیرویی لامتناهی ای در اندیشه خود پی میبردند ...... اینکه این افراد معجزاتی را ارائه میدادند نه اینکه هیچ انسان دیگری قادر به انجام آن عمل نبوده ! بلکه نشانه ای از استفاده درست از نیرویی بوده که در همه انسانها موج میزند و برخی کاملا به آن توجه میکنند و برخی از توجه به آن غافل میمانند .... و پیامبران( نه از جانب دوردستها) که ازوجود درونی خودشان برای انسانه سخن میگفتند تا از غفلت از اندیشه انسانی باز نمانند و همواره تاکید میکردند که ما با شما هیچ تفاوتی نداریم و فقط به امر خرد خود (در تحلیل موارد) توجه بیشتری داریم .....
پس هر انسانی به اندیشه خود توجه کند و راه زیستن انسانی را از او بجوید نه تنها انسانیت خود را (برای خود) به اثبات رسانیده که پیامبری از جانب خردی است که اورا متمایز از دیگر پدیده هایی میکند که تا اکنون مشاهده کرده است .................. و تو اگر ذره ای مرا به یاد اندیشیدن سوق دهی همانا پیام آوری از جانب خرداندیشانی

هنگامی که کسی آگاهانه افکار تو را نمی فهمد
خودت را برای توجیه خسته نکن . . .
پاسخ
#8

عبراهیم پیام آوری از جانب خرد

عبراهیم از اندیشمندان و سفیران خرد در سرزمینهای شرق و جنوب خرد اندیشان بود که به غلط ما اورا ابراهیم میخوانیم و بدلیل هم و اراده در ترویج و پافشاری در شناخت و به کار بستن اندیشه در امورزندگی ابراهیم را به معنای فردی که بر عقایدش پافشاری میکند ترجمه میکنیم و واژه ابرام (پافشاری) از خصوصیات فردیست که در گذشته به زبان عبرانی سخن میگفته و مردم را به اندیشه نیک فرا میخوانده و بر این امر تا پای اهدای جان خود نیز پیش رفته است ...... او که از مروجین و معتقدین به امر تفکر بود پس از طی منزل های گوناگون به منزلگاهی رسید که موقغیتی مناسب جهت احداث بنایی بود تا از وجود آن در تایید خلاقیت و خرد انسانی استفاده کند و منطقه ای را که انتخاب کرد اکنون ما به نام مکه میشناسیم .... سازه موجود در شهر مکه از نظر جهت های جغرافیایی کاملا منطبق با کعبه زرتشت در پاسارگاد و نقش رستم است ولی بدلیل اینکه بارها و بارها تخریب و از نو بنا شده (با اینکه شکل مکعب خود که از نمادهای معماری فلات ایران است )کیفیت کارایی رصد گاه شماری خود را از دست داده است ... اما در اصالت آن تغییری حاصل نگردیده .... خصوصیاتی چون دو طبقه بودن ، مکعب بودن، انطباق اضلاع با جهت های جغرافیایی ، سازه سنگی ، پلکان (هرچند تغییر مکان و وظعیت داده ) و.... را حفظ کرده ضمنا بدلیل استفاده از مصالح در مرمت آن کمی بزرگ تر و ناهماهنگ تر شده است

او بنایی را استوار کرد که نتنها نشانه ای برای منطقه ای دارای حیات و چشمه بود که راهنمایی برای مسافران بود به این ترتیب که امتداد ضلع جنوبیش متمایل به سرزمین صبا (یمن) بود و ضلع شمالیش شامات(سوریه و لبنان و اردن و...) را نشانه میرفت ، طرف غرب آن همواره رو به مصر و حبشه بود و در مشرق سرزمین فلات ایران را نظاره گر بود ، !!! ضمنا در طبقه فوقانی آن که(که در آن زمان) فاقد سقف بود محلی برای روشن نگاهداشتن آتش بود تا در شبهای تیره و تار مسافران را همچون ***** دریایی راهنمایی کند و همواره آتش(این نعمت گرم و گرمابخش و قابل احترام) در دسترس باشد .... در آن زمان تنها قبایل بادیه نشین گاه و بیگاه در آن اطراف (بصورت گذری و پراکنده) در حال تردد بودند ، پس عبراهیم تصمیم گرفت که هرساله برای رسیدگی و مرمت این بنای ارزشمند به آن مکان مراجعت کند تا از فرسایش و تخریب در امان بماند و همینطور مرکزی باشد برای میعادی از سرزمینی به سرزمینی دیگر ... به این ترتیب که سالی را در شامات بسر میبرد و جهت ترمیم باز میگشت و رو به یمن میبرد و سال آینده پس از مراجعه و ترمیم به سمت حبشه و مصر و در نهایت سرزمین فلات ایران .... در یکی از این سفرها که به سرزمینهای غربی رفته بود تحت شرایط خاصی قرار گرفت و گویا سالها از مراجعه به سازه دست خویش غافل ماند در طی این مدت اتفاقات بسیاری برای این بنا افتاد که باعث تخریب آن شد ، اما مکان و موقعیتش تغییر نکرد ، عبراهیم که تا آن زمان صاحب زن و فرزند شده بود یک بار دیگر به آن سرزمین مراجعه کرد و محل و مکان مساعدی را برای خانواده خود در کنار آن بنا همراه بادیه نشینان مهیا ساخت و طبق برنامه ای که برای خود از قبل تدارک دیده بود (و تا آن زمان بسیار به تعویق افتاده بود) راهی سرزمینهای شرق و شمال و جنوب شد ... این عمل(رفت وآمد) سالها به طول انجامید ودر این اثنا این بنا نتنها هرروز آماده تر و زیباتر و مهندسی تر میشد بلکه توجه بادیه نشینان و بازرگانان و مسافران و .... را بخود بیشتر جلب میکرد و به منزله چهار راه و منزلگاه و ایستگاهی جهت تبادل اطلاعات و قرارهای مکانی و زمانی شد

هنگامی که کسی آگاهانه افکار تو را نمی فهمد
خودت را برای توجیه خسته نکن . . .
پاسخ
#9

چرا بیت الله ؟؟؟؟

در حالی که بهیچ عنوان این آن کاربردی نبود که برای این سازه (از ابتدا) در نظر گرفته شده بود اما ارتباطی که ایجاد میکرد خیلی شبیه به سازه های قبلی بود ، این سازه بعنوان مرکز توجه و میعاد گاه و محلی برای تنفس و استراحت و چهار راه برخورد سنن و فرهنگها اهمیت بسیار یافت و در هر زمان (به مقتضیات زمانی) کاربردهای گوناگونی یافت ، پس از عبراهیم افراد و اشخاص و قدرتهای گوناگونی در تصرف و مدیریت این مکان تلاشهای بسیاری کردند و کاربرد این مکان کاملا بدست فراموشی سپرده شد ... حتی اسنادی در دست است که روزگارانی این مکان ماوای راه زنان و گاه محلی برای خزانه اموال مسروقه توسط دزدان بوده !

[عکس: 777.jpg]




اما اینکه چطور و چگونه نام این بنا بیت الله شد داستان های بسیاری رواج دارد ، با این توضیح که الله قبل از ظهور محمد (ص) و دین اسلام در میان مردم آن ناحیه وجود داشته و این بنا را به بیت الله میشناختند چرا که همه ما میدانیم نام پدر محمد عبد الله (بنده و مطیع الله ) بوده است ... راستی چرا این نام را بر این بنا گذاردند ؟؟ تصویر الله قبل از ظهور اسلام در میان مردم آن ناحیه چگونه بوده ؟و دلیل احترام و ارزشی که برای آن قائل بودند از کجا منشا می گرفته و چرا الله قبل و بعد از اسلام تنها ماهیت خود را تغییر داده ولی ترس و وحشت از عذابهایی که در نتیجه نافرمانی از او وجود داشته هنوز پا بر جاست ؟؟ و متصدیان و مدعیان نزدیک به او به خود این اجازه را میدهند که از جانب او نتنها احکام را صادر کنند که حتی در اجرای احکامی که خود بانی آن هستند (در جهت منافع قدرت طلبانه خود ) اصرار ورزند و چنانچه خللی در هنجارهای جامعه در ترویج این احکام (من در آوردی) بوجود آمد ابتدا در ادامه آن اصرار و نهایتا در تفسیر و تعبیر این احکام انسانهای ماقبل را مقصر قلمداد میکنند ؟ در اینگونه جاهایی است که راه خرد و خدا از راه الله آن زمان جدا میشود و گاه وبی گاه مدعیان احترام به الله متعصبانه از تعقل در ماهیت و کمیت و کیفیت الله عوام را برحذر میدارند و اگر اصراری ببینند انگ برکفر و الحاد و تمرد و .... او میزنند و بعنوان مرتد هر اعمال حدی را روا و صواب فرض میکنند


از تئوریهای نزدیک به منطقی که در جریان بیت الله خواندن این بنا میتوان به آن اشاره کرد آن اشاره کرد تئوری آن اشاره کرد تئوری خانه کیوان (بیت زحل) است ... که به این قرار است ؛««که فردی تازی نژاد بنام عمروبن لح (لحی)که مردی تنومند و قوی بود و گروهی راهزن و دزد را رهبری میکرد بنایی را که عبراهیم در گذشته های دور بنا نهاده بود به محل قرار و پایگاه فرماندهی خود برگزید ، در سرقتها و راهزنیهایی که او میکرد زمانی به کاروانی حمله ور شد که از بیت الحن(منطقه ای در سوریه و لبنان ) امروزی می آمد و دارای تندیسهایی از صورتها و آناتومیهای انسانی زیبا بود و اورا مجذوب کرد در سفری که او به بیت الحن(منطقه ای در لبنان و سوریه امروزی که هنوز به این نام خوانده میشود ) داشت، تندیس عظیمی را آورد (در خرید یا سرقت آن توافق وجود ندارد) و آن را در آن بنا نهاد و نام آن تندیس را که هم مشابهتی با نام خودش داشت و هم محلی که آن را ساخته بودند تندیس اللح نامید و خانه را بیت اللح نام گذاری کرد ، به این ترتیب کعبه را بیت اللح میگفتند و کم کم (ح) تبدیل به (ه) شد و بیت اللح به بیت الله تغییر کیفیت تلفظ و انشاء و املا پیدا کرد و قبائل دیگر تازی تندیسهایی را به همین توجیه به آن بنا افزودند که به لات و منات و عزا و مناف و....میتوان اشاره کرد پس از آن عمروبن اللحی نتنها صاحب این خانه شد بلکه میان مردم آن دیار و دیگر سرزمینهایی که کاروانها و مسافران و... رفت آمد میکردند محبوب و مشهور و مشروع گردید که البته کم کم محافظان و پایگاههای مراقبتی و همینطور جان نثاران و پرده دارانی برای رونق و مراقبت و تحکیم موقعیت و همینطور امنیت زائران تندیسها و خزائن داخل کعبه بوجود آورد ..... که همگی از بستگان و نزدیکانش بودند و بعدها به صورت موروثی به فرزندان و نوادگان و نتایج او منتقل شد ... این بنا آنقدر مورد توجه و اهمیت شد که حالت تقدس گونه بخود گرفت و مامنی مستعد برای روایت داستانهای عجیب و غریب و نقطه آغازی برای معجزات خرافی از جانب بتهای داخل آن شد به گونه ای که در زمان مرمت و بازسازی این بنا که هر ساله به صورت سنتی از زمان عبراهیم متداول شده بود مردم از اثنا نقاط دور دست جهت شرکت در این مناسک و قربانی کردن و زیارت به دور آن جمع میشدند و کم کم مناسک و رسومی را طبق عادت و ترس از قهر الله به اجرا میگذاشتند و کسی که در آن دوران حدودا 10 روز از منطقه تحت سیطره خارج میشد محکوم به کیفری عظیم بود(پشت سرش را به کمرش میدوختند تا همیشه رو به خانه اللح باشد) چرا که نسبت به بتهای این بنا بی احترامی کرده و پشت به خانه اللح اقتدارش را نادیده انگاشته است (البته این امر را در زمان خروج حسین ابن علی از مکه در زمان یزیدبن معاویه هم میتوان تثبیت کرد که برخی در امری مبلغانه خروج حسین را از مکه در زمان موسم حج دلیل پشت کردن او به الله و خلیفه وقت ترویج کردند و حکم به بریدن سر افرادی دادند که با او از مکه خروج کرده بودند)

هنگامی که کسی آگاهانه افکار تو را نمی فهمد
خودت را برای توجیه خسته نکن . . .
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 5 مهمان