02-07-2014, 10:44 PM
نیچه در فصل اول کتاب فراسوی نیک و بد تزی دارد که من آن را به این صورت فهمیدم که: همه فیلسوفان فریبکاران اند و هر چه گفته اند نه به خاطر عشق به حقیقت (به عنوان رانه ای که باید اصلی ترین رانه برای فلسفیدن باشد)، بلکه پیروی از اراده قدرت آن ها بوده است. آنها خواسته اند دستگاهی اخلاقی یا سیاسی بسازند که قدرت خودشان در آن دستگاه افزایش یابد.
برای موجه ساختن این مدعا نیچه تمام توان خود را به کار گرفته و از استدلال (لابد برآمده از اراده معطوف به قدرت خود نیچه!) گرفته تا لجن مالی فیلسوفان بزرگ، بسیار بزرگ، از جمله افلاطون و دکارت و کانت دریغ نورزیده:
"آن تارتوف بازی (ریاکاری) خشک و عفیفانه کانت پیر، که با آن ما را به پسکوچه جدلیش می کشاند، همان پسکوچه ای که راه به دستور بی چون و چرای او می برد، یا بهتر بگویم، بدانجا از راه می برد، نمایشی است که ما خوش نشینان را به خنده می اندازد." (ترجمه آشوری)
دوست دارم بدانم دوستان چه موضعی دربرابر مدعای نیچه دارند و به گمانشان چگونه می توان آن را موجه یا رد نمود.
برای موجه ساختن این مدعا نیچه تمام توان خود را به کار گرفته و از استدلال (لابد برآمده از اراده معطوف به قدرت خود نیچه!) گرفته تا لجن مالی فیلسوفان بزرگ، بسیار بزرگ، از جمله افلاطون و دکارت و کانت دریغ نورزیده:
"آن تارتوف بازی (ریاکاری) خشک و عفیفانه کانت پیر، که با آن ما را به پسکوچه جدلیش می کشاند، همان پسکوچه ای که راه به دستور بی چون و چرای او می برد، یا بهتر بگویم، بدانجا از راه می برد، نمایشی است که ما خوش نشینان را به خنده می اندازد." (ترجمه آشوری)
دوست دارم بدانم دوستان چه موضعی دربرابر مدعای نیچه دارند و به گمانشان چگونه می توان آن را موجه یا رد نمود.