01-16-2014, 04:15 PM
sonixax نوشته: مردک بیچاره به خاطر فرار از سرما میخواسته لباسهای خود را بسوزاند تا کمی برایش گرما و نور بیاورد تا هم گرم شود و هم بتواند در تاریکی شب راهش را پیدا کند ولی تنها کبریتی که داشته شکسته و لباسهای از تن درآورده اش را هم طوفان بیابان با خود برده.:e303:
بد نبود ولی پاسخ چیستان این نیست.
Nicht schlecht, aber es fehlt an Logik:
او سراپا برهنه بوده و هتا کفش و زیرجامه هم نداشته.
خب کسی که از سرما میخواهد چیزی را آتش بزند، نخست
از یک دو بخش جامه هایش آغاز میکند و اگر آتش گرفت
و هنوز سردش بود، تا بیخ شاید همه را بسوزاند، نه انیکه
در آن سرما ١۰۰% برهنه شود و سپس دست بکار آتش؟!
تازه کفش ها، برای نمونه سوختنی هم نیستند.
چوب کبریت هم شکسته بوده، چنانکه گفتیم، نه سوخته!
دیگر اینکه اگر چوب کبریت شکسته و آتش درست نشده،
دستکم میتوانست برخی جامه هایش را باز بپوشد
نه اینکه دست روی دست بگذارد که توفان جامه هارا ببرد.
( ما جایی نگفتیم که یارو کودن هم بوده)
•
Also, fantasiere und überlege mal weiter, Du Teufelchen!
Hilfestellung:
Die Bemerkung von @pulsar, war ein Teil der Geschichte!
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد