نافرانمایی - Unscheduling
نافرانمایی یا برنامهریزی
نکردن برای کار یکی از بهترین و کارآمدترین رویکردها در پیشگیری از خستگی است.
این رویکرد که من از کتاب بسیار خوب
The Now Habit بیرون کشیدهام، بهتر از هر شیوهی دیگری میتواند برانگیزاننده کار و پیگیری پیوسته آن باشد.
درونمایهی رویکرد رویهمرفته بسیار ساده است: برای سرگرمی و آسودگی خود بِـفرانمایید (برنامهریزی کنید)، ولی
برای کار نافرانمایید (unschedule)؛ این رویکرد بهترین راهکار در رویارویی با پَسافکنش یا procrastination نیز میباشد.
نیروی بازدارنده پسافکنش که همان طفره رفتن از زیر کار باشد، خود در فَرهود (حقیقت) یکی از ابزارهای
بسیار سودمند بوده و کارکرد کوتاهیده آن در پیشگیری از فراموشی دورنمای کلی زندگی کوتاه میشود.
Procrastination is the soul rebelling against entrapment -nnt
پَساَفـکنِـش روان (روح) است که در برابر داماُفتادگی میشورد (شورش میکند).
نمونه، اگر کسی وادار به انجام کار بگونهای شده باشد که نیاز به 8 ساعت زمانگذاری در روز برود، پس از یکی دو
هفته دنبال کردن آن، پسافکنش با کارکرد سودمند خود درون شده و وی را بسوی انجام هرکار دیگری، بجز کار وادار شده میکشاند.
کَس هنگام سُهش (حس کردن) پسافکنش، انجام
هر کارِ دیگری را، بگوییم بیرون رفتن، کتاب خواندن، تلفن کردن و .. را خوشیآورتر از پرداختن به کار میبیند: در اینجا پسافکنش از از میان رفتن دورنمای ذهنی کلیتر زندگی پیشگیری کرده و رویهمرفته، از برده شدن بدست کار، دانشگاه و ... پیشگیری میکند.
هر آینه، میتوان با خوهای (عادتهای) بد بویژه در کار کردن، این ابزار بجا و خواستنی را بنادرستی برای خود ژیراند (activate). برای نمونه زمانیکه
روند کار یا درس خواندن بآن خوبی که پیشتر پنداشتهایم پیش نمیرفت، اگر در کار کردن (درسخواندن و ..) یا بهتر بگوییم،
وانمود به کار کردن پافشاری
بیجا بکنیم، این حس بیزاری و ناتوانی از انجام کار را تنها در خودمان توانمندتر کرده و شانس و انگیزه برگشت و پیگیری
راستینِ کار را نیز تنها کاسته و یا سراسر از میان میبریم.
"نافرانمایی" در اینجا پادزهر یکباره و همیشگی پسافکنش میباشد
نافرانمایی کار میکند، چراکه بسادگی نیازهای پُشت پسافکنش را خوشنود میسازد:
1- پسافکنش آنجاست تا در کنار دلبستگیها یا خویشکاریهای (وظایف) کاری، از زندگی کردن و آروینیدن (تجربه) چیزهای نو (= زندگی کردن) دور نشویم.
2- پسافکنش از بیشفعالی یا ویژهکاری بیش از اندازه در یک چیز پیشگیری کرده و به ما افزونگی (redundancy) میدهد: همه تخم مرغها در یک سبد نمیروند.
3- پسافکنش به انجام کارها برگزیدگی (priority) میبخشد: کارهایی که درونمان میخواهیم بپسافکنیم برگزیدگیاشان را از دست دادهاند.
4- پسافکنش یا طفره رفتن از کار، بمانند ابزار کاهش نوشه (noise reduction) بوده و به ما زمان میدهد تا با دیرکردِ کار، ببینیم آیا راههای دیگری نیز پیش پایمان وا میشوند یا نه.
5- ..
همچنانکه میتوان دید، پسافکنش ابزاری بسیار سودمند میباشد، هر آینه مانند هر ابزار دیگری میتواند گاه ایرنگ (خطا) داشته و یا بنادرستی کنشگر (فعال) شده باشد.
در چنین زمانهایی، بگوییم زمانیکه براستی میخواهیم یک کاری را پیش ببریم ولی انگیزه بسنده برای پرداختن به آنرا نداریم و پسافکنش از ما میخواهد که از انجامش دوری کنیم،
با رویکرد نافرانمایی در اینجا ما درون شده و بجای فرانمایی (=برنامهریزی) برای کار کردن بیشتر و بهینهتر و .. - که برآیند آن تنها بیزاری بیشتر و پسافکنش توانمندتر باشد - ما به
فرانمایی برای انجام کارهای سرگرم کننده و خوشیآور میپردازیم: برای بیرون رفتن میفرانماییم، برای دیدن دوستان میفرانماییم و روی هم رفته
برای انجام کارهای راستین خوشیآوری که همیشه میخواهیم انجام دهیم، ولی از روی گرفتاریهای کاری پیوسته به آینده میاندازیم برنامهریزی میکنیم.
سپس، همراه با نافرانمایی کاری در بالا، پیشبُرد و انجام کارمان را نیز به بازههای کوتاه 30 دقیقهای میبخشیم.
پس در این راهبرد دوتایی (dual strategy)، ما نخست با فرانماییِ کارهای خوشیآور - که انگیزه راستین ما از زندگی و کار کردن انجام آنها هستند - نیازهای
درونیامان را خوشنود میسازیم،
سپس با بخشیدن (بخش کردن) بازههای زمانی کار به تنها 30 دقیقه، از حس دربندشدگی یا بردگی خود پیشگیری میکنیم: کار کردن تنها 30
دقیقه ناچیز بسختی میتواند به ما حس بد یا دربندشدگی بدهد، بساکه به ما انگیزه بسیار بالایی برای بازآغازش کار هنگام پایان یافتن آن نیز میآورد!
در نافرانمایی، ما بیشتر زمان روزانهامان را به انجام کارهای خوشیاور میبخشیم، سپس در بازههای کوتاه 30 دقیقهای کوشان و پُرتکاپو به کار میپردازیم.
این رویکرد به چند آوَند اَبَـرگُزیدگی (superiority) دارد:
از الگوی فرگشت در آن پیروی شده: در سرشت آدمی و روند فرگشت، کار کردن همواره به بازههای زمانی کوتاه ولی بسیار پرتکاپویانه، بدنبال بیکُنشی و آسودگیهای بلندزمان بخش میشده؛ این درست بر پادِ آموزههای کاریای است که امروز میبینیم، کار یکنواخت و دلزننده (boring) اداری، همراه با بازههای
آسودگی کوتاه و اندک.
رویکردی
پادشکننده است: از آنجاییکه زمان گذاشتن تنها روی یک ژیرایی (activity) ما را شکننده میکند، هنگامیکه کار را مرزمند (محدود) نموده و بخش گستردهتر روزمان را به آروینش چیزهای نو میگذارنیم، دورنمای زندگی را از دست نداده
و هنگامیکه بخت در را برایمان باز کردآن اندازه گرفتار کار نیستیم که آنرا ندیده و شانس بهرهبرداری را از دست بدهیم —> به دلخواهگی (optionality) ما میافزاید.
نکته
اگر حس بیزاری از کار فزون شده باشد، کاربستن نافرانمایی در آغاز میتواند یک تا دو هفته زمان ببرد تا انگیزه برگشت و پیگیری کار کم کم بازپدیدار شود،
بدنبال آن با کاربُرد پیوسته نافرانمایی فرآیند کار کردن آهسته آهسته از چیزی دربند کننده و ناخوشآیند، به فرآیندی بس خوشیآور و انگیزاننده و خواستنی خواهد دگریست.
هر آینه نبایستی از این خوشی پیآمدین کژسود برده
(سوء استفاده) و نباید زمان کار کردن را به بیش از یک آستانهای، بگوییم بازههای دستِبالا یک ساعته بالا برد.
همچنین در دنبالهی این رویکرد من کتاب بسیار خوب «کارهفتگی 4-ساعته (The 4-four workweek)» را نیز آپلود کردم که در همین راستا
بوده و این رویکرد هماگ (کلی) که کاهش چنتادِ (quantity) کار و افزایش هوتادَش (quality) باشد را هر چه بیشتر و زیباتر در زندگی میگستراند.