05-05-2011, 09:20 AM
سپاس از ادامهی گفتگو.
خیر، ایرادی که شما به آن ایراد میگیرید این نیست که وجود باید به کمال متقدم باشد(باز تأکید میکنم که این ایراد هم مطرح و قابل بحث است، اما بخشی که شما از نوشتهی من کوت کردید و به آن پاسخ دادید چنین چیزی را در خود ندارد)، مسئله به این صورت مطرح میشود: در این برهان وجود از کمال منتج شده(کاری به این که میشود یا نه نداریم)، پس وجود در قالب یک ویژگی ثانوی اثبات شده، پس وجود از جایگاه ِ بوم ِ نقاشی به جایگاه یکی از اجزای ِ آن تقلیل پیدا کرده. ملاحظه میفرمایید که یک تفاوت باریک هست میان «وجود به کمال متقدم است» و «وجود را نمیتوان در جایگاه یک صفت به اثبات رساند».
دربارهی این ایرادی که مطرح کردهاید، تصور امر محال(در اینجا کمال مطلق)فقط در عرصهی منطق مجاز است نه به عنوان یک اصل طبیعی، و در همان عرصه هم غیرقابل ِ دفاع است و اغلب به استقرای تام میانجامد نه اثبات عینی. ما با نظم ِ طبیعی چیزها روبرو نیستیم، بلکه با یک پندار سر و کار داریم(خود ِ وجوب ِ وجود ِ کمال مطلق یک پندار است، نه یک اصل اثبات شده). به همین روش: «وجود ِ وجودی که کاملتر از آن قابل تصور نباشد ممکن نیست، پس خدا وجود ندارد»!
یک توضیح کوچک هم بدهید دربارهی منظورتان از «مفهوم»، آنطورکه از گفتههای شما برمیآید در بهترین شرایط هم خدا در جایگاه یک مفهوم از یک مفهوم ِ انتزاعی(=تصور ِ وجودی که کاملتر از آن ممکن نیست)اثبات میشود نه وجودی عینی.
فیلیپ نوشته: مشکل بر سر رابطه ی «کمال» و «وجود» است؛ اینکه آیا براستی «وجود» بر «کمال» (حداقل «کمال» مدنظر در گزاره ی نخست برهان) تقدم دارد؟ گفتیم که:
"مفاهیم (concepts) وابستگی به وجود ندارند"
و از آنجایی که این برهان، از کمال به عنوان یک مفهوم صرف استفاده می کند، گفتن اینکه «وجود» بایستی به آن تقدم داشته باشد یا "پیش فرض بنیادینش" باشد، واضحا باطل است.
خیر، ایرادی که شما به آن ایراد میگیرید این نیست که وجود باید به کمال متقدم باشد(باز تأکید میکنم که این ایراد هم مطرح و قابل بحث است، اما بخشی که شما از نوشتهی من کوت کردید و به آن پاسخ دادید چنین چیزی را در خود ندارد)، مسئله به این صورت مطرح میشود: در این برهان وجود از کمال منتج شده(کاری به این که میشود یا نه نداریم)، پس وجود در قالب یک ویژگی ثانوی اثبات شده، پس وجود از جایگاه ِ بوم ِ نقاشی به جایگاه یکی از اجزای ِ آن تقلیل پیدا کرده. ملاحظه میفرمایید که یک تفاوت باریک هست میان «وجود به کمال متقدم است» و «وجود را نمیتوان در جایگاه یک صفت به اثبات رساند».
دربارهی این ایرادی که مطرح کردهاید، تصور امر محال(در اینجا کمال مطلق)فقط در عرصهی منطق مجاز است نه به عنوان یک اصل طبیعی، و در همان عرصه هم غیرقابل ِ دفاع است و اغلب به استقرای تام میانجامد نه اثبات عینی. ما با نظم ِ طبیعی چیزها روبرو نیستیم، بلکه با یک پندار سر و کار داریم(خود ِ وجوب ِ وجود ِ کمال مطلق یک پندار است، نه یک اصل اثبات شده). به همین روش: «وجود ِ وجودی که کاملتر از آن قابل تصور نباشد ممکن نیست، پس خدا وجود ندارد»!
یک توضیح کوچک هم بدهید دربارهی منظورتان از «مفهوم»، آنطورکه از گفتههای شما برمیآید در بهترین شرایط هم خدا در جایگاه یک مفهوم از یک مفهوم ِ انتزاعی(=تصور ِ وجودی که کاملتر از آن ممکن نیست)اثبات میشود نه وجودی عینی.
زنده باد زندگی!