02-17-2011, 12:31 PM
«فقط احمق در دل میگوید که خدایی نیست»
سنت آنسلم
برهانی که آنسلم ِ قدیس در «پروسلوگیون» مطرح کرد نهصد سال است که باعث تفریح ِ ذهنی بسیاری شده، فلاسفهی بیشماری از آن دفاع کردهاند یا به آن پاسخ گفتهاند. جالبی ِ آن در اینست که همه، خداباور یا نه، به محض ِ شنیدن ِ آن پی میبرند که یک جای ِ کار میلنگد، این استدلال یک ایرادی دارد، اما هیچکس نمیتواند دقیقا انگشت ِ خود را روی ِ آن ایراد بگذارد. با وجود ِ آنکه این برهان کمتر از تمام براهین ِ دیگر در طول تاریخ زخم برداشته، بدلیل همین «ایراد ِ ناجور ِ ناگفتنی» مورد علاقهی مذهبیون نیست.
برهان به زبان ِ بسیار ساده اینست: «خدا موجودیتیست که فراتر از آن قابل ِ تصور نیست، آنچه را که نمیتوان فراتر از آن را تصور کرد نه فقط در ذهن، بلکه در عین نیز وجود دارد، پس خدا نه فقط در ذهن، بلکه در عین هم وجود دارد». میبینید که مقدمه بسیار جالب است: هیچکس منکر ِ «تصور ِ وجود خدا» نیست. و نتیجه از آنهم جالبتر : چیزی که نتوان از آن فراتر از تصور کرد نمیتواند فقط ذهنی باشد، زیرا اگر بود آنوقت میشد چیزی فراتر از آن را تصور کرد(چیزی که در عالم ِ واقع نیز وجود دارد)، پس خدا وجود دارد.
ایرادی که بلافاصله به آن گرفتند این بود که وجود به تعالی منتج نمیشود. گونیلون، یک کشیش ِ دیگر در رسالهای بنام «در دفاع ِ از آن احمق» پاسخ میداد که تصور ِ وجود به وجود، و وجود به تعالی منتج نمیشود و میتوان در این استدلال به جای «خدا» هر واژهای قرار داد(او گفت زیباترین جزیرهی ِ ممکن). آنسلم جواب داد که وجود ِ زیباترین جزیرهی ِ ممکن وجوب ندارد در حالیکه تصور ِ کاملترین قادر ِ متعال دارای وجوب است. به عبارتی، برهان را بدین شکل بازنویسی کرد: « تعریف ِ متصور خدا موجودیتی ِ بیعیب و مطلقا کامل و متعالیست، مقدمه یا یکی از ضروریات ِ کمال و تعالی ِ مطلق، وجود داشتن است، پس خدا وجود دارد(یا "نمیتواند وجود نداشته باشد، زیرا در آنصورت کمال مطلق نمیبود")».
سنت آنسلم
برهانی که آنسلم ِ قدیس در «پروسلوگیون» مطرح کرد نهصد سال است که باعث تفریح ِ ذهنی بسیاری شده، فلاسفهی بیشماری از آن دفاع کردهاند یا به آن پاسخ گفتهاند. جالبی ِ آن در اینست که همه، خداباور یا نه، به محض ِ شنیدن ِ آن پی میبرند که یک جای ِ کار میلنگد، این استدلال یک ایرادی دارد، اما هیچکس نمیتواند دقیقا انگشت ِ خود را روی ِ آن ایراد بگذارد. با وجود ِ آنکه این برهان کمتر از تمام براهین ِ دیگر در طول تاریخ زخم برداشته، بدلیل همین «ایراد ِ ناجور ِ ناگفتنی» مورد علاقهی مذهبیون نیست.
برهان به زبان ِ بسیار ساده اینست: «خدا موجودیتیست که فراتر از آن قابل ِ تصور نیست، آنچه را که نمیتوان فراتر از آن را تصور کرد نه فقط در ذهن، بلکه در عین نیز وجود دارد، پس خدا نه فقط در ذهن، بلکه در عین هم وجود دارد». میبینید که مقدمه بسیار جالب است: هیچکس منکر ِ «تصور ِ وجود خدا» نیست. و نتیجه از آنهم جالبتر : چیزی که نتوان از آن فراتر از تصور کرد نمیتواند فقط ذهنی باشد، زیرا اگر بود آنوقت میشد چیزی فراتر از آن را تصور کرد(چیزی که در عالم ِ واقع نیز وجود دارد)، پس خدا وجود دارد.
ایرادی که بلافاصله به آن گرفتند این بود که وجود به تعالی منتج نمیشود. گونیلون، یک کشیش ِ دیگر در رسالهای بنام «در دفاع ِ از آن احمق» پاسخ میداد که تصور ِ وجود به وجود، و وجود به تعالی منتج نمیشود و میتوان در این استدلال به جای «خدا» هر واژهای قرار داد(او گفت زیباترین جزیرهی ِ ممکن). آنسلم جواب داد که وجود ِ زیباترین جزیرهی ِ ممکن وجوب ندارد در حالیکه تصور ِ کاملترین قادر ِ متعال دارای وجوب است. به عبارتی، برهان را بدین شکل بازنویسی کرد: « تعریف ِ متصور خدا موجودیتی ِ بیعیب و مطلقا کامل و متعالیست، مقدمه یا یکی از ضروریات ِ کمال و تعالی ِ مطلق، وجود داشتن است، پس خدا وجود دارد(یا "نمیتواند وجود نداشته باشد، زیرا در آنصورت کمال مطلق نمیبود")».
زنده باد زندگی!