Jooyandeh نوشته: از اعتراضهای دوستان به سخنان من، به نظرم، پیداست که اصلاً منظور من را درک ننمودهاند. موضوع اصلاً دریافت پاداش اخروی برای اعمالمان نیست. (اتفاقاً، در الهیات مسیحی، تأکید شده است که چنین رویکردی قطعاً به هلاکت روحانی میانجامد.) صحبت سر این است که آیا زندگی هریک از ما انسانها، ذاتاً از سطح غرایض حیوانی بالاتر میتواند برود یا نه. دیدیم که در متریالیسم، برای ارزش حقیقی قائل شدن برای اساسیترین و انسانیترین رفتارها نیز (مانندِ وفاداری به همسر و شریک زندگی)، توجیه عقلانییی وجود ندارد، و اگر یک متریالیستِ واقعی چنان رفتار کند، در اصل از سنخی غیر از مثلاً یونجه خوردن یک الاغ نیست.
البته، من نمیگویم در حقیقت چنین نیست. شاید واقعاً، متریالیسم واقعیت داشته باشد. من تنها گفتم، در متریالیسم اخلاقیات، در اصل، در چنین سطحی قرار میگیرند. ادعایی بیش از این نکردم.
در آینده نیز تنها به پاسخهای غیرپوشالین و دارای محتوای معقول پاسخ خواهم داد.
پابرهنه میان ِ گفتگوی ِ شما پریدنم را خواهید بخشید، تازه عضوم و هیجان زده از این همه گفتگوی ِ آدرنالین ساز. وانگهی پیرامون ِ نوشته های شما نکاتی به دیدم رسید که حیفم آمد نگویم.
1. اولین نکته اینست که پذیرش هر اصل ِ اخلاقی نیازمند نوعی پیشفرض ِ ذهنی از نیکی/پلیدی و یا خوبی/بدی است. پذیرش ِ هرنوع گزاره ی اخلاقی بدون ِ درکی از ضمینه ی ِ آن میسر نخواهد بود. هنگامیکه شما گزاره ی ِ اخلاقی ِ موعظه شده توسط عیسی تحت «به کودکان محبت کنید» را می شنوید، بی تردید پیشتر درکی از مسئله دارید که از همسنجی ِ آن درک با این گزاره، درستی/نادرستی ِ آن را مورد سنجش قرار می دهید. «
این» است آن پایه ی ِ اخلاقیات، که حتی گزاره های اخلاقی ِ مذهب نیز با آن سنجیده می شوند.. معیاری که با آن مسحیت را به اسلام ترجیح می دهید. «چیزی» از قبل در شما شکل گرفته که بر مبنای ِ آن تشخیص می دهید «می توانید زنان خود را کتک بزنید» بر «به همسران خود نیکی بکنید» برتر است. این سنگ ِ ترازوی ِ بیرونی را پیش از آنکه مذهب خود را انتخاب بکنید، تعریف، درک و قبول کرده اید، و مذهب خود را نیز برمبنای هماهنگی با آن برمی گزینید.(استثنا: اشخاصی که مذهب ارثی ِ خود را بطور کامل پذیرفته اند، مثل اعضای القاعده و یا طالبان!). پس اخلاقیات ِ مذهبی ِ شما چیزی فراتر از والایش ِ اخلاقیات ِ مورد پسند خودتان نخواهد بود. یک متریالیست، خوب، اینهمه دردسر و ریاکاری را لازم نمی بیند.
2. شما چنان از «حقیقت» صحبت می کنید که گویی برپا داشتن ِ آن از جمله موارد ِ مذکور در شرح وظایف ِ متریالیسم است، و تفاوت آن با «واقعیت» را نادیده می گیرید. حقیقت(=گزاره ای ثابت که به آن ایمان داریم)مفهومی یکسره مذهبی است. متریالیسم مدعی ِ شرح ِ امور به نحوی است که هستند، توصیف ِ امور ِ واقع به دقیق ترین شکل(=واقعیت). ذهن ِ تربیت شده تحت ِ متریالیسم می داند «ایمان آوردن» به هر مفهومی عملی بلاهت آمیز خواهد بود، زیرا درک ِ ما از «همه چیز» دائما در حال تغییر، تدقیق و یا جابجایی است. پس در جایی که مذهب صحبت از گزاره هایِ ثابت ِ فراتر از زمان و مکان می کند، متریالیسم مدعی ِ ارائه دقیق ترین
توصیف ِ موجود از عینیات است. مذهب می آموزد که «گزاره های مطروحه از ازل تا ابد معتبرند و هرگز باطل نخواهند شد»، متریالیسم می گوید «یکی از اصول ملزوم برای شناخته شدن تئوری علمی به عنوان اصل علمی، ابطال پذیری ِ آن است». پس «حقیقت» در آن مفهوم مذهبی، اعتبار و معنایی در این گفتگو ندارد. متریالیست می داند که انسان درکی محدود، خطاپذیر و نادقیق دارد، و نیز می داند که این تنها ابزار موجود برای شناخت نزد انسان است. پس متریالیسم(در مقابل مذهب)انتخاب می کند تا توضیح ِ آزمایش شده، توصیف شده، قابل اثبات و تعریف ِ «تکامل» را در برابر صحبتهایی که در کتابی قدیمی پیرامون شش زور آفرینش آمده اند بپذیرد، زیرا با عقل سلیم هماهنگی ِ بهتری دارد.